بخش ۴ - التماس کردن همراه عیسی علیه السلام زنده کردن استخوانها از عیسی علیه السلام
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
بخش ۴ - التماس کردن همراه عیسی علیه السلام زنده کردن استخوانها از عیسی علیه السلام به خوانش بامشاد لطف آبادی
حاشیه ها
آن کس که به حال خویشتن بی تفاوت است و به دنبال معجزه برای دیگران میگردد نادان است.
معنی برخی اصطلاحات دشوار:
سَنیّ: رفیع. بلند.
درّاک: نیک دریابنده
رُفو: درست کردن و اصلاح دادن جامه
ادبار: سیه روزی . تیره بختی
شقی: بدبخت
گفت حق ادبار اگر ادبارجوست----->(ادبار اگر) باید به
به ادبارگر بمعنی بدبخت تصحیح شود .
من فکر میکنم علت اینکه چرا خدا معجزه ای به مشرکان(بیمار دلان) نه میدهد و نه نشان میدهد تا ایمان بیاورند (که در هر صورت ایمان نخواهند اورد) را مولانا بخوبی در اینجا بیان کرده است:
اول اینکه هر کسی نمیتواند کرامت و معجزه داشته باشد چرا که آن باذن خداست یعنی اصلا خود خداست که معجزه میکند؛ لذا باید نفسی پاکتر از باران و درکی بالاتر از فرشته عقل داشت، که این مهم را جز موسی و عیسی کسی ندارد.
خود گرفتی این عصا در دست راست
دست را دستان موسی از کجاست
و دیگر اینکه ما طلب معجزه میکنیم مثلا میخواهیم که چند استخوان جان گرفته و فرد مرده زنده شود؛ و چون این عمل از کسی برنماید و عین ظهور خدا و مشاهده ی مستقیم اوست، چه فایده که ما انرا درک نمیکنیم زیرا این تنها ظاهر قضیه است، باطن و حقیقت که تنها برای خدای باطن و پنهان مهم است آنست که ، ما از این حقیت اصیل (که تنها همین مهم است و نه پدیده ظاهری چون زنده شدن مرده) که در دلمان خدا نیست یعنی دلمان بحال دل بیمار و مرده خود نمیسوزد که جان جانها در او نیست، بفکر زنده کردن دل مرده خود نیستیم که باطن قضیه است ، آنگاه دلمان بحال ظاهر داستان میسوزد و مرده را زنده شدن میخواهیم، حقیقت انست که به ایمان ظاهر هیچ اعتماد و توجه ای در نظر عرفا و خدای معنا نیست؛ لذا گمان نمیرود که معجزه سبب ایمان شود زیرا یک پدیده ظاهری و خواست دل مرده است و چه فایده که معجزه باطنی در دل رخ نداده باشد و ازاینروست که همواره مردم (یعنی جهل وظاهر بینان) طلب معجزه کرده اند:
موجب ایمان نباشد معجزات
بوی جنسیت کند جذب صفات
معجزات از بهر قهر دشمنست
بوی جنسیت پی دل بردنست
از اینروست که در ادامه میگوید:
چون غم خود نیست این بیمار را
چون غم جان نیست این مردار را
مردهٔ خود را رها کردست او
مردهٔ بیگانه را جوید رفو
اینجا مولانا با بیان این بیت :
عمرها بایست تا دم پاک شد تا امین مخزن افلاک شد
صحه میگذارد بر مفهموم زندگیهای متوالی و اینکه هدف از این تسلسل پاک شدن و تزکیه جهت رسیدن به مراتب بالاتر است.
پاینده باشید
عمرها بایست تا دم پاک شد / تا امین مخزن افلاک شد
از رسول خدا روایت شده که فرمودند: من اخلص لله اربعین صباحا، جرت ینابیع الحکمة من قلبه الی لسانه. هر که چهل روز بخاطر خدا اخلاص ورزد، چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری خواهد شد.
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف / که در شیشه برآرد اربعینی (حافظ)
خود گرفتی این عصا در دست راست / دست را دستان موسی از کجاست
گر انگشت سلیمانی نباشد / چه خاصیت دهد نقش نگینی (حافظ)
دو جفت ابیات حافظ و مولانا درموارد فوق، بیانگر یک مفهوم مشترک هستند و چه عجیب و جالب که دو بیت منتخب از حافظ هم، هر دو در یک غزل آورده شده است و این نشان از شباهت افق فکری و روحانی این دو دارد.