بخش ۳۵ - انکار کردن موسی علیه السلام بر مناجات شبان
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
بخش ۳۵ - انکار کردن موسی علیه السلام بر مناجات شبان به خوانش فاطمه زندی
حاشیه ها
هو
فصه مشهوریست خلاصه آنکه شبانی خطاب به خدا میگفت تو کجائی تا چاکرت گردم کفش ترا بدوزم سرت را شانه کنم وجامه هایت را بشویم و..موسی شنید وگفت با کیستی گفت با آنکه مارا آفرید وزمین و چرخ از او پدید آمد موسی گفت کافر شدی اگر خاموش نشوی آتشی بر خلق افروخته میشود شبان گفت ای موسی دهانم رادوختی پس جامه درید وسر به بیبان نهادورفت
به موسی وحی شد که چرا بنده مارا جدا کردی
موسی از پی شبان رفت واورا یافت وگفت مژده که دستوری رسید آداب وترتیبی لازم نیست هرچه دل تنگت می خواهد بگو
آیا از این داستان چه می فهمیم خود مولوی خیلی سخنها دارد که در متن دو قسمت داستان باید دید به نظر میرسد مهمترش اینست که میگوید"
هان وهان گر حمد گوئی وسپاس
همچو نا فرجام آن چوپان شناس
ونیزمیگوید حمد تو اگرچه بهتر از او باشد همچنان ابتراست(چون سپاس ما منع نمیشود سپاس چوپان هم بلامانع است)
یک نکته اینکه شبان با آنکه خدا را با جهالت وصف کردولی اورا پدیدآرنده خود وجهان دانسته بود ومتوجه بوده که پدیده پدید آورنده دارد حالیه کمتر کسی خدارا با این صفت میشناسد وخدای بسیاری ازما ساخته توهمات وتلقیناتی است که از طفولیت پیدا کرده ایم وگاه توجه نداریم که خدا مبدا هر چیز وحیات کل وروح کل جهانست ولی اهل معرفت نشانه های او را شهود میکنند ونیز بجای اینکه اثباتش کنند وجودش را از بدیهیات می بینند
این نمط بیهوده میگفت آن شبان
نمط -> نعت
---
پاسخ: نمط درست است.
به جای "گفت موسی با کی است این فلان
"
باید نوشته شود "گفت موسی با کی است ای فلان"
لطفا تصحیح شود.
---
پاسخ: متن مصرع مطابق نسخ معتبر چاپی و صحیح است.
3.به جای “گفت موسی با کی است این فلان
”
باید نوشته شود “گفت موسی با کی هستی ای فلان”
لطفا تصحیح شود.
---
پاسخ: متن مصرع مطابق نسخ معتبر چاپی و صحیح است.
کلمه شپشهاات باید اینطور نوشته شود شپش هایت
سلام
ظاهرا اسلام از زمان حضرت ابراهیم بودهاست!
خیر عزیز در اینجا مسلمان به معنی تسلیم در برابر خداوند است
در اینجا منظوراز مسلمان تسلیم شدن است
این نمط بیهوده می گفت آن شبان
کاملا غلط است
درستش اینه:
زین نمط بیهوده می گفت آن شبان
این داستان به نحوی مقابلۀ اهل تشبیه و اهل تنزیه است. شبان نمادِ اهل تشبیه و موسی(ع) نماد اهل تنزیه معرفی می گردد.
که در پی این اتفاقات، هم شبان از سخنان موسی(ع) تنبّه یافته و تشبیهِ محض را رها می کند و هم موسی(ع) از سخنان حق متنبه می شود و تنزیهِ صِرف را کنار می گذارد و به مقام جمع بین تشبیه و تنزیه می رسد.
درود بر شما
چقدر خوب و مفید توضیح دادید
سپاس بیکران از اینکه آگاهی را نشر میدهید
سلام و ادب خدمت دوستان
خیلی کوتاه و بسیار مفید توضیح فرمودید.
سلام، ممنون از سایت خوبتون ..
بنظرم این مصرع " ... کو همیگفت ای گزیننده اله "
باید به این مصرع "... کو همیگفت ای خدا و ای اله" تغییر پیدا کند
آقا مهدی
شما هنوز در صورت ابیات ماندی و متاسفانه چیزی به جز ظاهر دستگیرت نمی شود.خوشحالم که در آموزش و پرورش کسانی هستند که فکر متعالی دارند و می دانند که مولوی مرد خداست نه مرد دین.
... هر کسی از ظن خود شد یار من
آقا مهدی
شما هنوز در صورت ابیات ماندی و متاسفانه چیزی به جز ظاهر دستگیرت نمی شود.خوشحالم که در آموزش و پرورش کسانی هستند که فکر متعالی دارند و می دانند که مولوی مرد خداست نه مرد دین.
... هر کسی از ظن خود شد یار من
با درود .دوستان این یکی از حکایات قابل بحث مثنویست و به نظر مهمترین قصد مولوی از بیان آن نشان دادن این موضوع است که شناخت هر کس از حق تعالی مطابق با مرتبه و شان اوست ونیز اینکه هر آیینی که آدمی باور کند میتواند آنرا به وصال خق رساند حکایات از این دست هم مختص مولانا نیست مثلا خکایت پارسایی در بنی اسرائیل که الاغی داشت که در اطراف دیر به چرا مشغول بود و خود در درون دیر به عبادت و میگفت خدایا اگر توهم الاغی داشتی آنرا با الاغ خود می چراندم !!فکر میکنم در نهج البلاغه هم حضرت امیر به آن اشاره فرموده اند و اصلا این خکایت مولانا مقایسه ایست از اصحاب شریعت و طریقت
مهدی عزیز به نظر لغزشگاه شما بیت
ور برای بنده اش است این گفت و گو آنکه حق گفت او منست و من خود او
باشد که یکی از حساس ترین موضوعات مکتب مولویست میفرماید انسان کامل مظهر تام و تمام الهی و آیینه ی تمام نمای حق است میفرماید برای هدایت خلق و تکمیل نفوس بشری از غیب به شهود کثرت در هیکل ناسوتی بشریت متجلی شده است تا به اقتضای جنسیت جسمانی جاذب و هادی انسانها باشد .میفرماید انسان کامل عین حق است از راه اتحاد ظاهر ومظهر
به نظر من در مصرع "گفت موسی با کی است این ای فلان"
یک غلط دستوری وجود دارد که فکر نمی کنم یک نسخه ی معتبر چنین اشتباهی را از از لحاظ زبانی مرتکب شود.
اگر از ندا و منادا "ای فلان" صرف نظر کنیم و آن را حذف کنیم ، جمله ی "تو با کی هستی" باقی می ماند که در مصرع ذکر شده مطابقت نهاد وگزاره رعایت نشده است و در نسخه های معتبری که بنده دیده ام ، این مصع به شکل زیر نوشته شده بود:
""گفت موسی با کی استت ای فلان""
لطفا اصلاح شود.
این داستان مولانا اشاره به ظرفیت نامحدود خداوند داره که توی خودش اون شبان و موسی و اقا مهدی و دکتر زمانی همه رو میتونه جا بده .
چون اون به همه چیز اگاهی و اشراف داره و این که ما تحمل بعضیا رو نداریم از نداشتن اگاهیه .یه ضرب المثل فرانسوی میگه اگه همه رو بدونی همه رو می بخشی .
چطوره که خدا وجود و حیات همه رو قبول میکنه و به رسمیت میشناسه ولی ما نمیکنیم . یعنی ما از خدا بهتر میدونیم کی باید باشه و کی نباید باشه ؟!
اگه میخوایم به خدا نزدیک بشیم باید اوصاف اونو پیدا کنیم و از اوصاف اون سعه صدره .
در خاک دیلمان رسیدم به عابدی
گفتم مرا به تربیت ز جهل پاک کن
گفتا برو چو خاک تحمل کن ای فقیه
یا هر چه خوانده ای همه در زیر خاک کن
پر واضحه که اینجا مقصود از تحمل تحمل ارای مردمه نه تحمل ستم .
اقا مهدی گرامی :
ای برادر قصه چون پیمانه است
معنی اندر وی مثال دانه است
دانه معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل
مولانا یک نمایشنامه پرداز قهاره که حقایق رو در ظرف داستان ارائه میده .
شما ظرف و میگیری از دستش ولی ظرفو که نمی خوری . دانه توی ظرف که دانه معرفته میخوری .
اگه یک حقیقت ناب رو از بودا یا شکسپیر جلوت بزارن میگی من نمی خورم چون ظرفشو نمی شناسم ؟
خداوند به همه انسان ها قدرت تشخیص و پذیرش حق رو داده . داستان پوریای ولی رو یه اسپانیایی هم که میخونه تحت تاثیر قرار میگیره و داستان اتللو برای یه ایرانی پر از درسه .
خوبه که اجازه ندیم تعصب بال پروازمون تو عالم معنا رو ببنده .
من این بیت را اینطوری شنیده بودم
گفت موسی، های خیره سرشدی
خود مسلمان ناشده کافر شدی
بیت دوم:چارقد درست است
با سلام بنده یک نسخه خطی و بسیار قدیمی مثنوی دارم که این شعر بدین صورت نوشته نشده و ابیاتی که شما در این سایت درج کردید کاملا با کتاب بنده متفاوته
گفت موسی هان خیره سرشدی
خود مسلمان ناشده کافر شدی
زین نمت بیهوده می گفت آن شبان
البته این داستان براساس داستان قرانی عبدالله ابن مکتوم وام گرفته شده چون مولانا دران ایام شریعت زده نمیتوانست به ان داستان که درقران امده ورود پیدا کند باجابجایی مراتبی ازداستان ووپیامبر عزیز اسلام باموسی دچار تشبیه میکند
پیمان جان
با پوزش
متن حاشیه ی شما چند اشتباه نوشتاری دارد امید که متوجه بشوید
زنده باشید
این شعر واقن ظیباست فقط من طعجب کردم ک بعظی ابیات توی این شعری ک تو سایططون گذاشتید حظف شده مثلن:
تا توانی پا منه اندر فراق ابغض الاشیا عندی الطلاق
یا
تو ز سرمستان قلاووزی مجو جامه چاکان را چه فرمایی رفو
یا
محرم ناسوت ما لاهوت باد افرین بر دست و بر بازوت باد
اینا جریانش چیه؟در ظمن میشه لتفن معنی بیت اخری ک نوشطمو بگید ناسوت و لاهوت یعنی چی؟
ب هیچ وجه قصد تمسخر نداشتم در حقیقت همیشه اینطور تایپ میکنم.
ب هر روی من جواب یکی از سوالاطم رو نگرفتم معنی بیت هنوز برام مجهوله!؟
کتی عزیز درود برشما
نمیدانم بعد از گذشت این مدت مدید پاسخ خود را یافتهاید یاخیر ویاشاید از عدم توجه حاشیه نویسان به سوالاتت از این سایت قطع امید کردهای در هر صورت برای هربیت توضیح مختصری خدمتت ارایه میدم امیدوارم که بخوانی
تا توانی پا منه اندر فراق ///ابغض الاشیا عندی الطلاق
مصرع دوم حدیثی است به این وجه ابغض الحلال الی الله الطلاق یعنی ناپسند ترین حلال نزد خداوند طلاق است قصص مثنوی فروزانفر ص۵۸
خدا به موسی میگه تا میتوانی در مسیر جدایی خلق با ما گام بر مدار که ناپسندترین اعمال در پیشگاه خداوند طلاق است .
بیت بعدی از سر مستان وبیخودان توقع رهبری وراهنمایی نداشته باش (قلاوز=رهبر) چگونه کسی را که جامه مندرس پاره پاره بر تن دارد ، فرمان به رفو میدهی ؟
عالم لاهوت یعنی عالم الهی وعالم ناسوت یعنی عالم انسانی در اینجا مولانا این را به کنایه آورده معنی بیت امید دارم که حضرت باریتعالی با صفات خدایی خود در وجود خاکی وآدمی ما حلول کند وما را به درجه فنای در خود برساند
توضیحا از منظر فلسفه وعرفان چهار عالم لاهوت، ناسوت، جبروت وملکوت وجود دارد که بنده در پاشخ به حاشیه ساغر گرامی بر غزل ۱۳۹۰ مولانا به توضیح آنان پرداختهام که میتوانی به آنجا مراجعه بفرمایید .
شاد باشی هر جا که هستی عزیز
بیت 8 طبق کتاب درسی ادبیات 3 دبیرستان اینگونه است:
گفت موسی : های ، خیره سر شدی ..
همچنین بیت 6
.../ گفت موسی با کی استت ای فلان؟
( «ت» دوم نهادی است )
"گفت موسی با کی است این ای فلان "برخلاف نظر برخی دوستان از نظر گرامری هم صحیح است. مرجع ضمیر اشاره "این" در این مصرع سخن و اواز شبان است؛ موسی گفت: ای فلانی این سخن با کیست؟
مهمترین پیام این شعر زیبا مدارا است. عشق مولانا یک عشق کور نیست بلکه عشق حقیقی یعنی درک هستی و درک انسان. مولانا به تکثر معتقد است و همانگونه که بارها تکرار کرده، کنه قضیه مهم است نه شاخه ها و برگها. همین ایده های متعالی و عشق به انسان است که مولانا را محبوب انسان مدرن می کند. چند سال پیش در قونیه دیدم که اتوبوسهای توریستی جلوی آرامگاه پارک شده. وقتی وارد شدیم با کمال نعجب دیدم که توریستهای فرانسوی و اسپانیایی مشتاقانه به زیارت حضرت مولانا آمده اند. زیباست که یک فرانسوی امروزی پیام مولانا را از اعماق تاریخ می گیردو به آن عشق می ورزد. این مذهب نیست، آگاهی است.
در برخی کتابها بیتهای زیر هم امده است
ور تو را بیماری ای اید به پیش من تو را غم خوار باشم همچو خویش
تو کجایی تا سرت شانه کنم چارقت را دوزم و بخیه کنم
گر ببینم خانه ات را من دوام روغن و شیرت بیارم صبح و شام
هم پنیر و نان های روغنیین خمرها چغراتهای نازنین
سازم و ارم به پیشت صبح و شام از من اوردن زتو خوردن تمام
نوشته های آقا مهدی که مورد اعتراض و نقد بعضی قرار گرفت عین نظرات حجت الاسلام قرائتی است.
مطالبی که آقا مهدی نوشتن و مورد نقد بعضی ها قرار گرفت نظرات حجه الاسلام قرائتی است.
این جناب موسا که خود گویا سالها شبا نی می کرده است ، نمی بایست همکار خود را چنین سخت می رنجاند.
دست کاری های به شعر مولانا بسیار ازیت کننده است ،
بیت ششم "زین نمط میگفت"
چند بیت دیگر هم دست کاری شده!
جناب ارسلان بنده به لحاظ دستوری سوار بر موضوع نیستم اما از اونجاییکه زبان مادریم با جناب مولانا قرابت داره عرض میکنم در زمان تعجب از فعل یک شخص گوینده شخص سومی رو طرف قرار میده که در این بیت منظور خواننده شعر هست که اینطوری ادا میشه ... این داره چی میگه ؟؟؟ فلانی ؟؟... گفت موسی با که است این ؟ ای فلان ؟؟ ما هنوزم اینطوری حرف میزنیم مثلا یکی داره حرف بی ربطی میزنه به یک جمعی! یا به یک شخصی شخص دیگری از راه میرسه و با تعجب میگه این داره چی میگه ؟ حسن؟؟ در حالیکه علم به موضوع داره و برای زیر سوال بردن طرف ابتدا به ساکن این سوالو میپرسه تا نظرها رو جلب به موضوع بکنه
قرآن می فرماید ما قدر الله حق قدره هیچکس حق خدا را آنچنان که هست بجا نیاورد. نه شبان نه کاسب نه دکتر و نه مهندس نه عابد و نه زاهد نه صوفی و نه عارف و نه موسی نه عیسی و محمد و ابراهیم و نوح.موسی برای شبان موسی است پیش خضر خود شبانی بیش نبود. در محضر خدای تعالی همه این شناخت ها ناقص و ابتر است. اگر قرار بر مواخذه شبان باشد همه محکوم هستیم. شبآن برای ما که دو کلمه بیشتر می دانیم اینطور خنده آور شده اگر ایمان و دانش ما در از منظری دیگری نگریسته شود ما خود هر یک شبانی بیش نیستیم. موسی ع از خداست همنشین اش در بهشت را در همین دنیا نشان او دهد. خداوند فرمود آن باغبان پیر و بیسواد همنشین توست. پس زود قضاوت نکنیم و برای همه راه ها که بوی او را هر چند ناقص می دهد ارزشی قایل شویم.
جناب اشکان
اگر این داستان حضور جسمانی حق تعالا را بیشتر روشن فرمایی متشکر میشوم شاید قسمت شد خدمتشان سلامی بکنیم.
اجرتان با خود ایشان
به نظر من دعوایی که اینجا مولانا مطرح می کند به زبان و شیوه برقراری ارتباط برمی گردد در اینجا درسته که یک چوپان از کلمات و عبارت هایی استفاده می کند که اغلب در نگاه نخست در تضاد با اصول و عقاید دینی و کتب مقدس است اما در واقع چوپان نماد انسانی است که می خواهد با تمام وجود خودش را و اموالش را فدای درگاه خداوند کند و زبانی که استفاده می کند صور قضیه است یعنی وقتی شما به لحاظ عقلی به عبارت ها توجه میکنید دچار خطا می شود وقتی شعر را باتمام وجود می خوانید از درون متحول می شوید چوپان در پایان می گوید سالهات که از کوه قاف عبورکردیم ایم این یعنی اینکه هدف از بکاربردن این عبارتها عشق واقعی است همانطور که ما انسانها وقتی کسی را زیاد دوست داریم به زبان غیرمتعارف روی می آوریم. در این رابطه آیاتی در قراآن هم هست که اهمیت زیادی به حرف دل داده و چوپان در اینجا برای بنده گی تمام عیار و اهدا همه اموال خود در راه خدا از خود بی خود می شود.
پس این چیه کی گفتتش
دید موسی یک شبانی را به راه کوه همی گفت ای خدا و ای الهی
تو کجایی تا که بینم من تو را در زمین یا آسمان جویم تو را
من تو را گفتم به صد گونه خطاب سالها خواندم دریغ از یک جواب
پس چرا پنهان شدی از چشم و گوش؟ نیستی در قامت هر عقل و هوش
این جهان از بهر چی آراستی ؟ این خلایق را چرا چون خواستی!
گو نیازه تو بر این عالم چه بود ؟ تا بر آورده کنم هر آن چه بود
هم جوار نیستی چون بوده ایی پس تو محتاج خلایق بوده ایی
نیست را بر هست حاجت کی بٰدی تو بٰدی و نیازی کی بٰدی
گفت موسی کم بگو از نیستی تو شبانی یا ارسطو کیستی
گر نبندی این سخن تو حلق را جملگی کافر ببینی خلق را
آن خدا دان بی نیاز از هر جهت بحر تو عالم بنا کرد مرحمت
جان مطلب را بگویم یک کلام هستی اش واجب بود او وسلام
گفت موسی هیچ کس جز او نبود احتیاج ام شد مقدم بر وجود
آن که وجب واجب الوجود خوانده اند بهر این خلقت چرا پرسیده اند؟؟
یا نیازش بود و زین رو خلق کرد یا که بیهوده جهان را خلق کرد
با سلام ! خدمت آن عزیز برادری که ( آقا مهدی ) روح بیقراری مانند مولانا را کوچک میشمارد عرض میکنم بزرگوار ! از یاد نبریم موسی (ع) پیش از آنکه مبعوث شود مرتکب قتل میشود و انسانی را میکشد و از شهری که در آن مرتکب قتل شده به همراه برادرش به شهری دیگر میرود و ... اینکه خود چوپان بوده است و حتی پس از "مبعوث شدن" از خداوند میخواهد که خودش را به موسی بنمایاند !! و این یعنی اینکه خداوند یکی را از " جنس " خودمان " راه " قرار میدهد تا به " او " برسیم کسی مانند خودمان و این "مانند خودمان" یعنی هان ای آدمها شما ممکن است قاتل باشید، ممکن است جاهل باشید، ممکن است ... ولی به عدد شما راه به سوی من هست این هم نشانه هایش! به قول پرویز پرستویی عزیز( یکی از جمله هایش در فیلم مارمولک ): خداوند فقط خدای آدمهای خوب نیست خدای آدمهای بد هم هست ،سخن به درازا نمیبرم و آخر اینکه به قول بزرگی : " ما شارحیم نه شارع" .
سلام
قبل از بیت: ای فدای تو همه.......این بیت از قلم افتاده است: ای خدای من فدایت جان من
جمله فرزندان و خانمان من
سپاس
"گفت موسی با که استت ای فلان "
اگر هر یک از ما صادقانه و عمیق به درون خود بنگرد خواهیم دید که خدایی هم که ما می پرستیم نوعا از جنس خدایی است که شبان توصیف میکند نه خدای احد و واحد آن گونه که هست. یافتن خدای واقعی به این سادگیها نیست و کار هر کسی هم نیست.
سلام، نوشته های آقا مهدی برگرفته از سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتی است که در تاریخ 9 اردیبهشت سال 1393 در سومین همایش تجلیل از چهره های برتر تبلیغ استان تهران در اداره تبلیغات اسلامی استان تهران برگزار شد می باشد.
نمی دانم منظور اشان چه بوده ولی بنظر می رسد این داستان هشداری است برای ما و عبادات ما ، چرا که خداوند برتر و منزه است از آنچه به وصف آید و .....
همه باید بترسیم که توصیف و عبادات ما ممکن به عبادت و توصیف شبان هم نرسد.
『2』
«کس نمی داند کدامین روز می میرد»
«کس نمی داند کدامین روز می آید»
کس نمی داند چند خورده چرب و شیرین از طعام
الله اکبر ، الله اکبر
این صدای «موذن زاده» است که در جایِ دِنجی از پرسش هایِ بی پاسخم دارد دم می کشد
با من بیا
بیا که باید «پلنگ صورتیِ» خفته در شعرهایِ «سهراب» بیدار شود
بیا که باید کلاه از سر «گوریل انگوریِ» شعرهایِ «شاملو» برداشته شود
بیا که باید به جانِ «چراغ هایِ تاریکِ رابطه» آتش انداخته شود
چیزی نگو
دیر یا زود روی یکی از دریچه هایِ آسمان می نشینیم
پا روی پا می اندازیم
رو به دنیا و هر آن چه در آن است
با صدای بلند
با صدای خیلی خیلی بلند
«الحمد» می خوانیم
بی آن که بُقچه را باز کنیم
بی آن که به آورده هایمان نگاه کنیم .
ببینمت!
دلت برای نان هایِ تنوری تنگ نشده ؟
دلت برای سَحَری خوان هایِ روستایمان نگرفته ؟
برایِ قُل قُلِ سماور دَمِ افطار چطور ؟
باور کن دنیا اَلکَن است
حرفش را دیر می فهمی
اصلاً نمی فهمی
حالت را دیر می فهمد
اصلاً نمی فهمد
واگویه هایت را گوسفندان نشنوند
واگویه هایت را اگر در گوش ستاره های دشت زمزمه نکنی زلالی هِی هِی ات به گِل آلودگیِ تاریخ برمی خورد
احمد آذرکمان 97/06/18
با سلام و عرض ادب، مولانا در این داستان از زبان شبان، داستان اخلاص را به زیبایی هر چه تمامتر بیان میدارد گمان نمیرود داستان اخلاص را بهتر ازین بتوان در جایی پیدا کرد.
"گفت موسی: »با کی "استی" ای فلان؟» مصراع با این شیوه درست است. در فارسی دری امروز هم به جای "ه" ، "ا" به کار می رود. نمی گویند هستم، هستی. می گویند "اَستم"، "اَستی". مولانا هم طبیعتا با گویش دری شعر سروده.
با سلام. بر خلاف نظر بعضی دوستان باید گفت که چوپان کاملا درست و منطقی خدا را خطاب میکرده است. خدا دیدنی ست. خدای خیالی ذهنیتی بیش نیست. ذات خدا دیدنی نیست اما اوصاف خدا دیدنی است. و این اوصاف در وجود انسان کامل تبلور دارد. مولوی در دیوان شمس میفرماید: شمس من و خدای من... این خدا به معنی ربّ هست و معنی پرورش دهنده و مربی می دهد. و یا شیخ بهایی که می فرماید: مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه... مراد از این کلمه"تو" همان مربی و خدای دیدنی ست در غیر این صورت اگر اشاره به ذات داشت میفرمود: مقصود اوست کعبه و بتخانه بهانه.
ادامه دریافت های دفتر دوم مثنوی 10 اعتراض موسی ع بر مناجات شوپان
دید موسی یک شبانی را به راه
کو همی می گفت ای گزیننده اله
تو کجابی تا شوم من چاکرت
چارقت دوزم کنم شانه سرت
جامه ات شویم شپشهاات کشم
شیر پیشت اورم ای محتشم....
بر این داستان معروف اشکالی وارد شده است که موسی ع در قسمت پایانی داستان چگونه توصیه می کند چوپان بدون آداب و آیین ،با خداوند مناجات کند؟!
پاسخ این است که مولانا در صدد بیان مغز گفتگو با خداوند است و اصالت باطن بر ظاهر دین.
آری با خداوند باید با آیین خاص او سخن گفت اما آیینها مقدمه وصول هستند و چوپان بی مقدمه واصل شده است.
فلسفه شریعت برای وصول به حقیقت است.
در قرآن همه جا ،الذین آمنوا مقدم شده است اول ایمان و باطن و بعد عمل و ظاهر دین مهم هستند.ظاهر دین نیز به جهت حفظ دین در طول زمان مهم است(مثل پوست گردو )
موسیا آداب دانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند
در درون کعبه رسم قبله نیست
چه غم ار غواص را پاچیله نیست1768
ادامه دریافت های دفتر دوم مثنوی11 اعتراض موسی ع بر مناجات شوپان2
چگونگی دریافت جان آدمی(وحی)
بعد از آن در سر موسی حق نهفت
رازهایی کآن نمی اید به گفت
دریافتهای جان راز است گفتنی نیست.
بر دل موسی سخن ها ریختند
دیدن و گفتن به هم آمیختند
این سخنان از جنس دیگری هستند .می جوشند چون چشمه و حس آمیزی دارند.دیدنی و شنیدنی یکی می شوند.
چند بیخود گشت و چند آمد به خود
چند پرید از ازل سوی ابد
باعث فنا و بیخودی می شود و بی زمانی میآورد.آنجا که ازل و ابد در کنار هم نشسته اند.
بعد ازین گر شرح گویم ابلهیست
زآنک شرح این ورای آگهیست1775
قابل بیان نیست، ماورای دانش است.
چوپان نیز حال خود را مانند موسی ع پس از وحی وصف می کند:
من ز سدره منتهی بگذشته ام
صد هزاران ساله زآن سو رفته ام
تازیانه بر زدی اسبم بگشت
گنبدی کرد و ز گردون بر گذشت
حال من اکنون برون از گفتن است
این چه می گویم نه احوال من است
آرامش و پرواز روح (کانال و وبلاگ)
arameshsahafian@
شایداشتباه کنم حتما مقتضی شعر است نمی دانم درشعر ازمسلمانی سخن به میان آمده درزمان موسی ع که هنوز اسلام نیامده بود
می دانم که هدف خیرخواهی می باشد ولیکن اشعار مولوی را تحریف نکنید./
سید حبیب ! به کجا چنین شتابان یا حبیبی !
در این داستان .بنطر من جناب مولوی میخواسته به ما بفهمونه که شبان درست تفکر نمیکنه وجهالتش رو تا حدی که نشون داده که خداوند رو به بدترین شکل توصیف میکنه .... و موسی است که تفکر درستی از خدا داره..اصلا در مورد نیت مولوی قضاوت نمیکنم ولی ایا ما درسی که از داستان باید بگیریم اینه که تفکر درستی ازذات و صفات خدااز موسی داشته باشیم یادر درک حداقلی مث شبانه ازصفات و شناخت خداوند داشته باشیم ؟ آیا باید تفکر ما به اون شبان نزدیکترباشه یا به موسی ؟ لطفا یکی جواب بده ....متاسفانه اکثر ما خودمون رو با اون شبانه همسو میکنیم تا اون موسایی که درک درستی از خداوند پیدا کرده ...لطفا یکی جواب بده ؟
سلام به دوست عزیزم
بین حاشیه هایی که زیر این شعر زده شده آقای محسن خادمی خوب تفسیر کردند برای درک بیشتر بر گفته های ایشان تحقیق کنید. یا حق
...مگر نه اینکه مولوی خواسته خدا رو به بهترین شکل به ما معرفی کنه ؟ و افکار و اعتقادات ما رو از جهل به اگاهی ببره ؟ اگه قرار باشه که هر کسی خدا رو به ظن خودش قبول کنه پس اینهمه مثنوی و صحبت و گفتمان بر سر چیه ؟ یک کلمه میگفت و تمومش میکرد
سلام و عرض ادب
لطفا به کسی بر نخوره فقط یه سواله ، چرا حضرت مولانا از زبان چوپان خدا را به شکل یک کودک تفصیر میکنه ، دستکت ؟ پایکت ؟ بروبم جایکت؟
بعد ازش میرسن با کی هستی؟
میگه آن که ما را آفرید و زمین و چرخ از او آمد پدید
ما رو خلق کرد و زمین و چرخه حیات پس خورشید و کهکشان و جهان چی؟ اونا رو کی خلق کرد؟
الوهیم (الف لام میم ) کسانی که از آسمان آمدند
الوهیم جمع هستش فرد نیست ولی معنی شده اله شده خدا
در انجیل ، آفرینش
اومده الوهیم به زمین آمد ، همه جا را آب فرا گرفته بود ، آبها رایکجا جمع کردیم و آنجا را دریا نام نهادیم و زمین نمایان شد !
کردیم جمع نیست؟ چرا نمیگه کردم؟
یا در قرآن هم در اکثر موارد خداوند خودشو جمع میبنده
ای محمد ما برگوشها و چشمهای آنها مهر نهادیم
کاری به مهرو مومی که گذاشته شده ندارم ولی آخه "ما" ؟ مگه چند نفرند؟ ازین مثالها در قرآن خیلی زیاده و خود شما عزیزان واقفید.
آیا
فرا زمینی ها با آفرینش انسان رابطه دارند؟
چرا در کتیبه های ایرانی و مصری و مایاها آرم فروهر مشترکه و آیا آن انسانی در بشقاب پرنده است؟
شاید شبان هم در بیابان مثل خود موسی که در غار خالق را ملاقات کرده بود خالق را دیده
چرا
حضرت مولانا طوری این داستان رو بیان کرده که انگار چند بعد رو باید درک کرد
ممنون میشم راهنماییم بفرمایید.
برام جالبه که اغلب میگن منظور مولوی این است و آن!
حالا منظور مولوی رو که خانواده درجه یک خودش نفهمیده، اینها چطوری میدونن بسی جای تعجب است.
بعدشم ایرادهای نوشتاری یا دستوری گرفتن و درخواست تصحیح کردن، بنظر من کاری عبث و بیهوده است، چون برداشتها به اندازه تعداد آدمهاست و به هیچ وجه نمیشه متن یا شعری رو نوشت که ازنظر همه درست باشه.
توجه به معنای اون فکر میکنم عاقلانه تره،
اون کسی که زحمت به خودش نمیده که کامنت خودش رو از غلطهای املایی و دستوری تهی کنه چطوری چنین ایرادهایی میگیره اونم جای تعجب داره
شاید شبان خود موسی باشد که در حال کنکاش درون خود برای رسیدن به حقیقت گاها نیاز به یاداوری حقیقت دارد که خداوند بی نیاز نه از تو می رنجد و نه اهمیتی به افعال ظاهری تو میدهد بلکه احوالات تو دارای اهمیت هستند و بدانی که قطره اگر هم به شکل ابر در اسمان باشد باز از اقیانوس جدا نیست
در ظاهر اقیانوس و اسمان از هم سوا هستند ولی در افق به وحدت میرسند پس قطره چه بالا برود چه به دریا از اصل خود نه تنها دور نیست بلکه جدایی نا پذیر است
قطره چه با شدت یا ملایمت به سطح اقیانوس برگردد اقیانوس با رحمانیت خود او را در اغوش میکشد و به او عمق میبخشد
ای سالک از خود مرنج چرا که : ما زبان را ننگریم و قال را ما روان را بنگریم و حال را
به نظر حقیر مولانا با این داستان میخواسته بگه که دوست داشتن و بندگی خدا قاعده و دستور و آداب نداره و هر طور که دوست داری مرا بخوان
توحید و مباحث پیرامون آن، از اساسیترین مطالبی است که پیامبران موظف به آموزش آنها به مردم بودهاند و تمام تلاش مخالفتِ آنها با مخالفینشان، برای برحذر داشتن مردم از بت پرستی و جسم دانستن خداوند بوده است! اما مولوی در داستان شبان، سخنانی در مورد خداوند بیان میکند که برای خداوند متعال جسم قائل شده و او را مانند یک بشر فرض کرده؛ در صورتی که این آموزه، در تعارض با تعلیمات انبیاء الهی است.
سلام
این شعر را شهرام ناظری در آهنگ موسی و شبان خونده است وارد نکردید
گفت موسی های خیره سر شدی
خود مسلمان نا شده کافر شدی
صحیح تر هست
حاشیه های شما به من آگاهی بیشتری داد
ممنونم از تمام شما !