گنجور

بخش ۳۳ - عکس تعظیم پیغام سلیمان در دل بلقیس از صورت حقیر هدهد

رحمت صد تو بر آن بلقیس باد
که خدایش عقل صد مرده بداد
هدهدی نامه بیاورد و نشان
از سلیمان چند حرفی با بیان
خواند او آن نکته‌های با شمول
با حقارت ننگرید اندر رسول
جسم هدهد دید و جان عنقاش دید
حس چو کفی دید و دل دریاش دید
عقل با حس زین طلسمات دو رنگ
چون محمد با ابوجهلان به جنگ
کافران دیدند احمد را بشر
چون ندیدند از وی انشق القمر
خاک زن در دیدهٔ حس‌بین خویش
دیدهٔ حس دشمن عقلست و کیش
دیدهٔ حس را خدا اعماش خواند
بت‌پرستش گفت و ضد ماش خواند
زانک او کف دید و دریا را ندید
زانک حالی دید و فردا را ندید
خواجهٔ فردا و حالی پیش او
او نمی‌بیند ز گنجی جز تسو
ذره‌ای زان آفتاب آرد پیام
آفتاب آن ذره را گردد غلام
قطره‌ای کز بحر وحدت شد سفیر
هفت بحر آن قطره را باشد اسیر
گر کف خاکی شود چالاک او
پیش خاکش سر نهد افلاک او
خاک آدم چونک شد چالاک حق
پیش خاکش سر نهند املاک حق
السماء انشقت آخر از چه بود
از یکی چشمی که خاکیی گشود
خاک از دردی نشیند زیر آب
خاک بین کز عرش بگذشت از شتاب
آن لطافت پس بدان کز آب نیست
جز عطای مبدع وهاب نیست
گر کند سفلی هوا و نار را
ور ز گل او بگذراند خار را
حاکمست و یفعل الله ما یشا
کو ز عین درد انگیزد دوا
گر هوا و نار را سفلی کند
تیرگی و دردی و ثفلی کند
ور زمین و آب را علوی کند
راه گردون را به پا مطوی کند
پس یقین شد که تعز من تشا
خاکیی را گفت پرها بر گشا
آتشی را گفت رو ابلیس شو
زیر هفتم خاک با تلبیس شو
آدم خاکی برو تو بر سها
ای بلیس آتشی رو تا ثری
چار طبع و علت اولی نیم
در تصرف دایما من باقیم
کار من بی علتست و مستقیم
هست تقدیرم نه علت ای سقیم
عادت خود را بگردانم بوقت
این غبار از پیش بنشانم بوقت
بحر را گویم که هین پر نار شو
گویم آتش را که رو گلزار شو
کوه را گویم سبک شو همچو پشم
چرخ را گویم فرو در پیش چشم
گویم ای خورشید مقرون شو به ماه
هر دو را سازم چو دو ابر سیاه
چشمهٔ خورشید را سازیم خشک
چشمهٔ خون را به فن سازیم مشک
آفتاب و مه چو دو گاو سیاه
یوغ بر گردن ببنددشان اله

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رحمت صد تو بر آن بلقیس باد
که خدایش عقل صد مرده بداد
هوش مصنوعی: رحمت الهی بر بلقیس نازنین باد، زیرا خدا به او عقل و درک فوق‌العاده‌ای عطا کرده بود که از مردان بسیاری برتر بود.
هدهدی نامه بیاورد و نشان
از سلیمان چند حرفی با بیان
هوش مصنوعی: هدهدی پیامی آورد و برخی از نشانه‌های سلیمان را با کلامی مختصر مطرح کرد.
خواند او آن نکته‌های با شمول
با حقارت ننگرید اندر رسول
هوش مصنوعی: او به نکات عمیق و ارزشمند گوش می‌دهد و از گستردگی آن‌ها لذت می‌برد و به پیامبر احترام می‌گذارد.
جسم هدهد دید و جان عنقاش دید
حس چو کفی دید و دل دریاش دید
هوش مصنوعی: هدهد فقط بدن خود را می‌بیند، اما جان عنقا، یعنی روح او، احساسات و عمق دل او را درک می‌کند. در حقیقت، هدهد تنها ظاهر را می‌بیند، در حالی که جان عنقا به عمق و زیبایی‌های درونی او توجه دارد.
عقل با حس زین طلسمات دو رنگ
چون محمد با ابوجهلان به جنگ
هوش مصنوعی: عقل با احساس، مانند محمد که با ابوجهل‌ها می‌جنگد، در مقابل این جادوها و فریب‌های دوگانه، تلاش می‌کند.
کافران دیدند احمد را بشر
چون ندیدند از وی انشق القمر
هوش مصنوعی: کافران هنگامی که احمد را به عنوان یک انسان دیدند، نشانه شگفت‌انگیز شکاف ماه را که از او نشأت گرفته بود، ندیدند.
خاک زن در دیدهٔ حس‌بین خویش
دیدهٔ حس دشمن عقلست و کیش
هوش مصنوعی: کسی که در دل خود خاک و کینه دارد، در نگاهش به دیگران جز حسد و خشونت نمی‌بیند و این تنها نشانه‌ای بر نادانی اوست.
دیدهٔ حس را خدا اعماش خواند
بت‌پرستش گفت و ضد ماش خواند
هوش مصنوعی: خداوند چشمان حسی را کور خواند و بت‌پرستی را مشروع دانست و در مقابل حق را نادیده گرفت.
زانک او کف دید و دریا را ندید
زانک حالی دید و فردا را ندید
هوش مصنوعی: چون او فقط به چهره‌ی کنونی نگاه کرد و به مشکلات آنی پرداخت، از وسعت و عمق مسائل آینده غافل ماند.
خواجهٔ فردا و حالی پیش او
او نمی‌بیند ز گنجی جز تسو
هوش مصنوعی: آقای آینده و حال، در مقابل او، چیزی از گنج نمی‌بیند جز غم و اندوه.
ذره‌ای زان آفتاب آرد پیام
آفتاب آن ذره را گردد غلام
هوش مصنوعی: یک ذره از آن آفتاب می‌تواند پیام آن آفتاب را به همراه داشته باشد و آن ذره به خاطر این پیام، همچون غلام آن آفتاب می‌شود. به بیان دیگر، هر چه از نور و روشنایی الهی دریافت شود، آن فرد یا چیز به نوعی به آن نور وابسته و متعهد خواهد شد.
قطره‌ای کز بحر وحدت شد سفیر
هفت بحر آن قطره را باشد اسیر
هوش مصنوعی: قطره‌ای که از دریای یگانگی خارج شده، مانند فرستاده‌ای است که به هفت دریا سفر می‌کند. اما این قطره همچنان در اسارت آن دریا باقی می‌ماند.
گر کف خاکی شود چالاک او
پیش خاکش سر نهد افلاک او
هوش مصنوعی: اگر خاکی بتواند چابک و فعال شود، در برابر خاکش، آسمان‌ها نیز سر خم می‌کنند.
خاک آدم چونک شد چالاک حق
پیش خاکش سر نهند املاک حق
هوش مصنوعی: خاک آدم وقتی به کار می‌آید و فعال می‌شود، زمین‌های املاک و دارایی‌های الهی را در پیش پای او قرار می‌دهند.
السماء انشقت آخر از چه بود
از یکی چشمی که خاکیی گشود
هوش مصنوعی: آسمان در آن لحظه‌ای که شکافته شد، چه چیزی بود جز چشمی که از دل خاک، نگاهی را به دنیای بیرون گشود.
خاک از دردی نشیند زیر آب
خاک بین کز عرش بگذشت از شتاب
هوش مصنوعی: خاک به خاطر دردهایی که دارد، زیر آب قرار می‌گیرد، در حالی که این درد باعث می‌شود تا از شدت آن، به بالای آسمان برسد.
آن لطافت پس بدان کز آب نیست
جز عطای مبدع وهاب نیست
هوش مصنوعی: لطافتی که در آب وجود دارد، تنها نتیجه‌ی عطای خداوندی است که بخشنده و سخاوتمند است.
گر کند سفلی هوا و نار را
ور ز گل او بگذراند خار را
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به عرش و مقام بلند دست یابد، باید از رنج‌ها و سختی‌ها عبور کند و از موانع بگذرد.
حاکمست و یفعل الله ما یشا
کو ز عین درد انگیزد دوا
هوش مصنوعی: وجود تو همچون حکومتی است که خدا هر آنچه بخواهد می‌تواند انجام دهد، و درد را با چشم خود درمان می‌کند.
گر هوا و نار را سفلی کند
تیرگی و دردی و ثفلی کند
هوش مصنوعی: اگر هوا و آتش را تیره و ناراحت کند و موجب درد و رنج شود،
ور زمین و آب را علوی کند
راه گردون را به پا مطوی کند
هوش مصنوعی: اگر زمین و آب حالت علوی بگیرند، به طوری که راه آسمان را بر پا بگذارند و هموار کنند.
پس یقین شد که تعز من تشا
خاکیی را گفت پرها بر گشا
هوش مصنوعی: پس معلوم شد که خاکی که تو می‌خواهی، باید بال‌های خود را باز کنی.
آتشی را گفت رو ابلیس شو
زیر هفتم خاک با تلبیس شو
هوش مصنوعی: آتش به ابلیس گفت که برو و زیر خاک مخفی شو و با نیرنگ و فریب ظاهر شو.
آدم خاکی برو تو بر سها
ای بلیس آتشی رو تا ثری
هوش مصنوعی: ای انسان خاکی، به بلندی‌ها برو و بر آتش جواز پرواز بگیر تا به اوج آسمان برسید.
چار طبع و علت اولی نیم
در تصرف دایما من باقیم
هوش مصنوعی: این جا اشاره به چهار عنصر اصلی وجود دارد که به نوعی بر زندگی و رفتار انسان تأثیر می‌گذارند. همچنین بیانگر این است که انسان در کنترل و مدیریت خود، همیشه تحت تأثیر این عناصر است و به نوعی به آن‌ها وابسته است. این بیان نشان‌دهنده‌ی ابعاد مختلف وجود انسان و تأثیرات بیرونی بر اوست که همیشه در حال تغییر و تحولند.
کار من بی علتست و مستقیم
هست تقدیرم نه علت ای سقیم
هوش مصنوعی: کار من بدون دلیل است و تقدیر من به طور مستقیم مشخص شده است، نه به خاطر دلیل خاصی ای بیمار.
عادت خود را بگردانم بوقت
این غبار از پیش بنشانم بوقت
هوش مصنوعی: من عادت‌های خود را تغییر می‌دهم و غبار مشکلات را در زمان مناسب از چهره‌ام پاک می‌کنم.
بحر را گویم که هین پر نار شو
گویم آتش را که رو گلزار شو
هوش مصنوعی: به دریا می‌گویم که فوراً آتشین و پر از شعله شود، و به آتش می‌گویم که به سراغ گلزار برود و آرام شود.
کوه را گویم سبک شو همچو پشم
چرخ را گویم فرو در پیش چشم
هوش مصنوعی: به کوه می‌گویم که سبک و آسان شود مانند پشم، و به چرخ می‌گویم که باید در برابر چشم‌ها پایین بیفتد.
گویم ای خورشید مقرون شو به ماه
هر دو را سازم چو دو ابر سیاه
هوش مصنوعی: به خورشید می‌گویم که با ماه ترکیب شو تا من بتوانم هر دو را همچون دو ابر سیاه به هم بیفزايم.
چشمهٔ خورشید را سازیم خشک
چشمهٔ خون را به فن سازیم مشک
هوش مصنوعی: بیایید منبع نور و زندگی را تبدیل به چیزی بی‌فایده و بی‌ثمر کنیم، اما در عوض، منبع رنج و درد را به هنری زیبا و ارزشمند تبدیل کنیم.
آفتاب و مه چو دو گاو سیاه
یوغ بر گردن ببنددشان اله
هوش مصنوعی: خورشید و ماه مانند دو گاو سیاه هستند که یوقی بر گردنشان گذاشته شده است.

حاشیه ها

1402/08/13 02:11
کوروش

دیدهٔ حس دشمن عقلست و کیش

دیده حس چیه ؟

1402/08/21 11:11
رضا از کرمان

سلام 

 منظور همین دیده ظاهری ماست که میگوید با خاک پاشیدن به ان او را کور کن چرا چون این دیده دشمن عقل و دین توست  در ابیات بعد به توضیح مطلب میپردازه و به گفته قرآن (اعراف 179) این دیده حسی را خدا کور نامیده واون را دشمن خدا دونسته چرا چون کف را دید ودریا راندید  وهمچنین امروز دنیا را دید وفردا (کنایه به آخرت) را ندید  وبعد از آن به مشخصات انسان وارسته میپردازد .

  شاد باشی