گنجور

بخش ۳۲ - تتمهٔ حسد آن حشم بر آن غلام خاص

قصهٔ شاه و امیران و حسد
بر غلام خاص و سلطان خرد
دور ماند از جر جرار کلام
باز باید گشت و کرد آن را تمام
باغبان ملک با اقبال و بخت
چون درختی را نداند از درخت
آن درختی را که تلخ و رد بود
و آن درختی که یکش هفصد بود
کی برابر دارد اندر تربیت
چون ببیندشان به چشم عاقبت
کان درختان را نهایت چیست بر
گرچه یکسانند این دم در نظر
شیخ کو ینظر بنور الله شد
از نهایت وز نخست آگاه شد
چشم آخُربین ببست از بهر حق
چشم آخِربین گشاد اندر سبق
آن حسودان بد درختان بوده‌اند
تلخ گوهر شوربختان بوده‌اند
از حسد جوشان و کف می‌ریختند
در نهانی مکر می‌انگیختند
تا غلام خاص را گردن زنند
بیخ او را از زمانه بر کنند
چون شود فانی چو جانش شاه بود
بیخ او در عصمت الله بود
شاه از آن اسرار واقف آمده
همچو بوبکر ربابی تن زده
در تماشای دل بدگوهران
می‌زدی خنبک بر آن کوزه‌گران
مکر می‌سازند قومی حیله‌مند
تا که شه را در فقاعی در کنند
پادشاهی بس عظیمی بی کران
در فقاعی کی بگنجد ای خران
از برای شاه دامی دوختند
آخر این تدبیر ازو آموختند
نحس شاگردی که با استاد خویش
همسری آغازد و آید به پیش
با کدام استاد استاد جهان
پیش او یکسان هویدا و نهان
چشم او ینظر بنور الله شده
پرده‌های جهل را خارق بده
از دل سوراخ چون کهنه گلیم
پرده‌ای بندد به پیش آن حکیم
پرده می‌خندد برو با صد دهان
هر دهانی گشته اشکافی بر آن
گوید آن استاد مر شاگرد را
ای کم از سگ نیستت با من وفا
خود مرا استا مگیر آهن‌گسل
همچو خود شاگرد گیر و کوردل
نه از منت یاریست در جان و روان
بی منت آبی نمی‌گردد روان
پس دل من کارگاه بخت تست
چه شکنی این کارگاه ای نادرست
گوییش پنهان زنم آتش‌زنه
نی به قلب از قلب باشد روزنه
آخر از روزن ببیند فکر تو
دل گواهیی دهد زین ذکر تو
گیر در رویت نمالد از کرم
هرچه گویی خندد و گوید نعم
او نمی‌خندد ز ذوق مالشت
او همی‌خندد بر آن اسگالشت
پس خداعی را خداعی شد جزا
کاسه زن کوزه بخور اینک سزا
گر بدی با تو ورا خندهٔ رضا
صد هزاران گل شکفتی مر ترا
چون دل او در رضا آرد عمل
آفتابی دان که آید در حمل
زو بخندد هم نهار و هم بهار
در هم آمیزد شکوفه و سبزه‌زار
صد هزاران بلبل و قمری نوا
افکنند اندر جهان بی‌نوا
چونک برگ روح خود زرد و سیاه
می‌ببینی چون ندانی خشم شاه
آفتاب شاه در برج عتاب
می‌کند روها سیه همچون کتاب
آن عطارد را ورقها جان ماست
آن سپیدی و آن سیه میزان ماست
باز منشوری نویسد سرخ و سبز
تا رهند ارواح از سودا و عجز
سرخ و سبز افتاد نسخ نوبهار
چون خط قوس و قزح در اعتبار

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قصهٔ شاه و امیران و حسد
بر غلام خاص و سلطان خرد
هوش مصنوعی: داستانی دربارهٔ شاه و والیان و حسدی که نسبت به خدمت‌گزار ویژه و پادشاه خردمند وجود دارد.
دور ماند از جر جرار کلام
باز باید گشت و کرد آن را تمام
هوش مصنوعی: برای اینکه از سر و صدا و بحث‌های بیهوده دور بمانیم، باید دوباره به موضوع برگردیم و آن را به پایان برسانیم.
باغبان ملک با اقبال و بخت
چون درختی را نداند از درخت
هوش مصنوعی: باغبان برای پرورش و نگهداری درختان به تلاش و شانس نیاز دارد، اما اگر نتواند تفاوت درختان را تشخیص دهد، موفق نخواهد بود.
آن درختی را که تلخ و رد بود
و آن درختی که یکش هفصد بود
هوش مصنوعی: درختی را که میوه‌اش تلخ و ناراحت‌کننده بود، و درخت دیگری که میوه‌اش بسیار شیرین و خوشمزه بود.
کی برابر دارد اندر تربیت
چون ببیندشان به چشم عاقبت
هوش مصنوعی: کسی نمی‌تواند با تربیت و آموزش، مقام و جایگاه دیگران را برابر کند، زمانی که نتیجه کار را با چشم خود مشاهده کند.
کان درختان را نهایت چیست بر
گرچه یکسانند این دم در نظر
هوش مصنوعی: درختان چه تفاوتی دارند؟ با اینکه در این لحظه همه‌شان به یک شکل به نظر می‌رسند، آیا در نهایت، هیچ کدام به یکدیگر شبیه نیستند؟
شیخ کو ینظر بنور الله شد
از نهایت وز نخست آگاه شد
هوش مصنوعی: شیخ با نوری که از خدا می‌تابید، به عمق مسائل و حقیقت‌ها پی برد و از ابتدا به همه چیز آگاهی یافت.
چشم آخُربین ببست از بهر حق
چشم آخِربین گشاد اندر سبق
هوش مصنوعی: چشم نهایی خود را به خاطر حق بست و چشم دیگری را برای دیدن حقیقت باز کرد.
آن حسودان بد درختان بوده‌اند
تلخ گوهر شوربختان بوده‌اند
هوش مصنوعی: حسودان مانند درختان بد هستند و افرادی که بدبخت و شوم هستند، مانند میوه‌های تلخ می‌باشند.
از حسد جوشان و کف می‌ریختند
در نهانی مکر می‌انگیختند
هوش مصنوعی: برخی افراد به خاطر حسد، به طور پنهانی توطئه می‌چیدند و ناراحتی و خشم خود را بروز نمی‌دادند.
تا غلام خاص را گردن زنند
بیخ او را از زمانه بر کنند
هوش مصنوعی: وقتی که سر یک خدمتکار ویژه را از بدن جدا می‌کنند، به این معناست که او را از تمام قید و بندهای زندگی آزاد می‌سازند و به نوعی از مشکلات و فشارهای زمانه خلاص می‌شود.
چون شود فانی چو جانش شاه بود
بیخ او در عصمت الله بود
هوش مصنوعی: زمانی که وجود او از بین برود، چون جانش شاه است و ریشه‌اش در حفاظت الهی قرار دارد.
شاه از آن اسرار واقف آمده
همچو بوبکر ربابی تن زده
هوش مصنوعی: پادشاه از آن رازها آگاه شده، مانند بوبکر که با سازش هنرنمایی می‌کند.
در تماشای دل بدگوهران
می‌زدی خنبک بر آن کوزه‌گران
هوش مصنوعی: در میان تماشای افراد بدخلق، تو به سراغ آن سازندگان کوزه می‌رفتی و بی‌پروا به آن‌ها حرف می‌زدی.
مکر می‌سازند قومی حیله‌مند
تا که شه را در فقاعی در کنند
هوش مصنوعی: گروهی حیله‌گر نقشه‌هایی می‌کشند تا پادشاه را در دام بیندازند.
پادشاهی بس عظیمی بی کران
در فقاعی کی بگنجد ای خران
هوش مصنوعی: در این بیت به بزرگی و عظمت یک پادشاهی اشاره شده که به اندازه‌ای وسیع و بی‌کران است که حتی در یک ظرف بزرگ نیز جا نمی‌گیرد. این جمله به نوعی به ناتوانی در گنجاندن چنین قدرت و سلطنتی در یک مکان اشاره دارد و به شباهت انسان‌ها (خران) در درک محدود خود از این عظمت می‌پردازد.
از برای شاه دامی دوختند
آخر این تدبیر ازو آموختند
هوش مصنوعی: برای پادشاه تزویر و فریبی آماده کردند، ولی این روش را خود او یاد گرفت و به کار برد.
نحس شاگردی که با استاد خویش
همسری آغازد و آید به پیش
هوش مصنوعی: بدی و شومی از آن کسی است که با استاده خود مانند همسر رفتار کند و این رفتار باعث عقب‌افتادگی او شود.
با کدام استاد استاد جهان
پیش او یکسان هویدا و نهان
هوش مصنوعی: با کدام معلم، استاد بزرگ جهان در برابر او، چه در ظاهر و چه در باطن، یکسان و مشخص است.
چشم او ینظر بنور الله شده
پرده‌های جهل را خارق بده
هوش مصنوعی: چشم او به روشنایی پروردگار نگاهی دارد که می‌تواند پرده‌های ناآگاهی را کنار بزند.
از دل سوراخ چون کهنه گلیم
پرده‌ای بندد به پیش آن حکیم
هوش مصنوعی: از دل سوراخ مانند یک گلیم کهنه، پرده‌ای می‌زند تا جلو آن حکیم را بگیرد.
پرده می‌خندد برو با صد دهان
هر دهانی گشته اشکافی بر آن
هوش مصنوعی: پرده به خوشحالی می‌خندد و هر دهانی که باز می‌شود، به نوعی باعث بریده شدن اشک می‌شود.
گوید آن استاد مر شاگرد را
ای کم از سگ نیستت با من وفا
هوش مصنوعی: استاد به شاگردش می‌گوید: تو با من مثل یک سگ وفادار خواهی بود، حتی از او هم به خوبی وفا نخواهی کرد.
خود مرا استا مگیر آهن‌گسل
همچو خود شاگرد گیر و کوردل
هوش مصنوعی: مرا استاد مپندار، بلکه خودت هم باید شاگرد و یادگیرنده باشی و از نادانی فرار کن.
نه از منت یاریست در جان و روان
بی منت آبی نمی‌گردد روان
هوش مصنوعی: هر گونه یاری که به انسان می‌رسد، نیازی به طلب و درخواست ندارد و بدون این درخواست‌ها، زندگی نمی‌تواند به آرامش و جریان خود ادامه دهد.
پس دل من کارگاه بخت تست
چه شکنی این کارگاه ای نادرست
هوش مصنوعی: دل من محل کار سرنوشت من است، پس چرا این کارگاه را این‌گونه خراب می‌کنی ای کسی که نادرست عمل می‌کنی؟
گوییش پنهان زنم آتش‌زنه
نی به قلب از قلب باشد روزنه
هوش مصنوعی: سخن را به گونه‌ای پنهان می‌گویم که مانند آتش‌زنه‌ای باشد؛ زیرا که دل آدمی دری است که به دل دیگران باز می‌شود.
آخر از روزن ببیند فکر تو
دل گواهیی دهد زین ذکر تو
هوش مصنوعی: در نهایت، دل از طریق چشم به یاد تو می‌افتد و گواهی می‌دهد به خاطر یادآوری تو.
گیر در رویت نمالد از کرم
هرچه گویی خندد و گوید نعم
هوش مصنوعی: اگر کسی در برابر تو کرم و محبت به خرج دهد و هر چیزی که بگویی با خنده و راضی بودن پاسخ دهد، باید در نظر داشته باشی که این رفتار ناشی از ناز و محبت اوست.
او نمی‌خندد ز ذوق مالشت
او همی‌خندد بر آن اسگالشت
هوش مصنوعی: او به خاطر شوق و خوشحالی از چیزهایی که در اختیار دارد نمی‌خندد، بلکه به خاطر رفتار یا حرکات تو می‌خندد.
پس خداعی را خداعی شد جزا
کاسه زن کوزه بخور اینک سزا
هوش مصنوعی: پس کسی که به خدعه و فریب دست می‌زند، در برابر کارش جزا و punishment خواهد داشت. حالا به مانند کسی که با کاسه‌زدن به دنبال خوردن می‌رود، باید نتیجه کارش را ببیند.
گر بدی با تو ورا خندهٔ رضا
صد هزاران گل شکفتی مر ترا
هوش مصنوعی: اگر در برابر تو بدی کنند، با لبخند و رضایت خودت می‌توانی صدها گل را شکوفا کنی.
چون دل او در رضا آرد عمل
آفتابی دان که آید در حمل
هوش مصنوعی: زمانی که دل انسان به رضایت و قبول وضعیت برسد، می‌توان فهمید که او به سویی روشن و مثبت در حال حرکت است.
زو بخندد هم نهار و هم بهار
در هم آمیزد شکوفه و سبزه‌زار
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که خنده و شادی باعث می‌شود که فصل‌ها و نعمت‌های طبیعت، مانند شکوفه‌ها و چمن‌زارها، به هم بپیوندند و زیبایی خلق کنند. به عبارتی، سرزندگی و نشاط انسان می‌تواند با شکوفایی طبیعت ادغام شود.
صد هزاران بلبل و قمری نوا
افکنند اندر جهان بی‌نوا
هوش مصنوعی: در جهان پر از درد و بی‌صدا، هزاران بلبل و قمری آواز می‌خوانند.
چونک برگ روح خود زرد و سیاه
می‌ببینی چون ندانی خشم شاه
هوش مصنوعی: وقتی که می‌بینی روح و حالت به زردی و سیاهی دچار شده، از آنجایی که نمی‌دانی که خشم خدای بزرگ چه عواقبی دارد، باید مراقب باشید.
آفتاب شاه در برج عتاب
می‌کند روها سیه همچون کتاب
هوش مصنوعی: خورشید و پادشاه در بالای آسمان به شدت می‌تابد و چهره‌ها را مانند صفحات پر از سیا‌هی به نظر می‌آورد.
آن عطارد را ورقها جان ماست
آن سپیدی و آن سیه میزان ماست
هوش مصنوعی: عطارد، که نشانه هوش و دانش است، به ورق‌هایی که از جان ما تشکیل شده‌اند تشبیه شده است. همچنین، سفیدی و سیاهی به عنوان معیار و سنجش ما در نظر گرفته شده‌اند. این تصویر به ما می‌گوید که دانش و هوش ما به اندازه‌ای در زندگی‌مان اهمیت دارد که می‌توانیم آن را با ویژگی‌هایمان مقایسه کنیم.
باز منشوری نویسد سرخ و سبز
تا رهند ارواح از سودا و عجز
هوش مصنوعی: سپس یک منشور جدید با رنگ‌های سرخ و سبز خلق می‌کند تا به روح‌ها کمک کند از نگرانی و ناتوانی بیرون بیایند.
سرخ و سبز افتاد نسخ نوبهار
چون خط قوس و قزح در اعتبار
هوش مصنوعی: در بهار، رنگ‌های سرخ و سبز به زیبایی در کنار هم جلوه‌گری می‌کنند، مانند رنگ‌های قوس و قزح که در آسمان نمایان می‌شوند و احساس شگفتی و زیبایی را به وجود می‌آورند.

حاشیه ها

1394/05/31 18:07
ویشکی

با سلام
در بیت سی وهفتم:
آفتاب شاه در برج عتاب
می‌کند روها سیه همچون کتاب
در مصرع دوم بجای "کتاب" کلمه "کباب" شاید صحیح باشد
با سپاس

1399/01/25 18:03
میثم رییسیان

سلام. استاد عبدالکریم سروش در شرح و تفسیر در کانال تلگرامی" مدرسه مولانا " ،هنگام خواندن این بیت، کلمه مورد نظر را "کتاب " خواندند. به دوستان پیشنهاد عضویت در این کانال تلگرامی را دارم.

1399/12/12 17:03
maria Dastgheib

با سلام
پرده میخندد بر او با صد دهان
هر دهانی گشته اشکافی بر آن
در بعضی کتب اشتباها حرف بر و آن بدون فاصله نوشته شده و بران تبدیل شده و همین موجب اشتباه در معنی بیت هست

1400/03/15 01:06
کوروش

چشم آخُربین ببست از بهر حق

چشم آخَربین گشاد اندر سبق

1403/09/17 05:12
بهرام خاراباف

از دلِ سوراخِ چون کهنه گلیم  

پرده ای بندد به پیشِ آن حکیم

 

پَرده می خندد بر او با صد دهان  

هر دهانی گشته اِشکافی بر آن

#مولوی 

تصویرسینمایی:حکیمی چشم به سوراخی درکهنه گلیمی دوخته .دربزرگنمایی سوراخ؛ تصویرتارهای باریک نخ رامی بینیم چون پرده ای شکافته باصددهان