گنجور

بخش ۲۷ - آمدن دوستان به بیمارستان جهت پرسش ذاالنون مصری رحمة الله علیه

این چنین ذالنون مصری را فتاد
کاندرو شور و جنونی نو بزاد
شور چندان شد که تا فوق فلک
می‌رسید از وی جگرها را نمک
هین منه تو شور خود ای شوره‌خاک
پهلوی شور خداوندان پاک
خلق را تاب جنون او نبود
آتش او ریشهاشان می‌ربود
چونک در ریش عوام آتش فتاد
بند کردندش به زندانی نهاد
نیست امکان واکشیدن این لگام
گرچه زین ره تنگ می‌آیند عام
دیده این شاهان ز عامه خوف جان
کین گره کورند و شاهان بی‌نشان
چونک حکم اندر کف رندان بود
لاجرم ذاالنون در زندان بود
یکسواره می‌رود شاه عظیم
دَر کف طفلان چنین دُرّ یتیم
دُرّ چِه؟ دریا نهان در قطره‌ای
آفتابی مخفی اندر ذره‌ای
آفتابی خویش را ذره نمود
واندک اندک روی خود را بر گشود
جملهٔ ذرات در وی محو شد
عالم از وی مست گشت و صحو شد
چون قلم در دست غداری بود
بی گمان منصور بر داری بود
چون سفیهان‌راست این کار و کیا
لازم آمد یقتلون الانبیا
انبیا را گفته قومی راه گم
از سفه انا تطیرنا بکم
جهل ترسا بین امان انگیخته
زان خداوندی که گشت آویخته
چون بقول اوست مصلوب جهود
پس مرورا امن کی تاند نمود
چون دل آن شاه زیشان خون بود
عصمت و انت فیهم چون بود
زر خالص را و زرگر را خطر
باشد از قلاب خاین بیشتر
یوسفان از رشک زشتان مخفی‌اند
کز عدو خوبان در آتش می‌زیند
یوسفان از مکر اخوان در چهند
کز حسد یوسف به گرگان می‌دهند
از حسد بر یوسف مصری چِه رفت؟
این حسد اندر کمین گرگیست زفت
لاجرم زین گرگ، یعقوب حلیم
داشت بر یوسف، همیشه خوف و بیم
گرگ ظاهر گِرد یوسف خود نگشت
این حسد در فعل از گرگان گذشت
رحم کرد این گرگ وز عذر لبق
آمده که انا ذهبنا نستبق
صد هزاران گرگ را این مکر نیست
عاقبت رسوا شود این گرگ بیست
زانک حشر حاسدان روز گزند
بی گمان بر صورت گرگان کنند
حشر پر حرص خس مردارخوار
صورت خوکی بود روز شمار
زانیان را گند اندام نهان
خمرخواران را بود گند دهان
گند مخفی کان به دلها می‌رسید
گشت اندر حشر محسوس و پدید
بیشه‌ای آمد وجود آدمی
بر حذر شو زین وجود ار زان دمی
در وجود ما هزاران گرگ و خوک
صالح و ناصالح و خوب و خشوک
حکم آن خو راست کان غالبترست
چونک زر بیش از مس آمد آن زرست
سیرتی کان بر وجودت غالبست
هم بر آن تصویر حشرت واجبست
ساعتی گرگی در آید در بشر
ساعتی یوسف‌رخی همچون قمر
می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها
از ره پنهان صلاح و کینه‌ها
بلک خود از آدمی در گاو و خر
می‌رود دانایی و علم و هنر
اسپ سُکسُک می‌شود رهوار و رام
خرس بازی می‌کند بُز هم سلام
رفت اندر سگ ز آدمیان هوس
تا شبان شد یا شکاری یا حرس
در سگ اصحاب خویی زان وفود
رفت تا جویای الله گشته بود
هر زمان در سینه نوعی سر کند
گاه دیو و گه ملک گه دام و دد
زان عجب بیشه که هر شیر آگهست
تا به دام سینه‌ها پنهان رهست
دزدیی کن از درون مرجان جان
ای کم از سگ از درون عارفان
چونک دزدی باری آن دُر لطیف
چونک حامل می‌شوی باری شریف

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این چنین ذالنون مصری را فتاد
کاندرو شور و جنونی نو بزاد
هوش مصنوعی: این‌گونه بود که ذالنون مصری در حالتی از شوق و هیجان قرار گرفت و حسی تازه در او ایجاد شد.
شور چندان شد که تا فوق فلک
می‌رسید از وی جگرها را نمک
هوش مصنوعی: شوری به وجود آمد که تا بالای آسمان می‌رسید و این شدت احساس، باعث می‌شد تا دل‌ها به درد بیفتند.
هین منه تو شور خود ای شوره‌خاک
پهلوی شور خداوندان پاک
هوش مصنوعی: ای شور و شوق خود را در کنار شور و حال خداوندان پاک رها کن!
خلق را تاب جنون او نبود
آتش او ریشهاشان می‌ربود
هوش مصنوعی: مردم تحمل جنون و شور او را نداشتند، چنان که آتش او باعث می‌شد تا موهایشان بسوزد و از بین برود.
چونک در ریش عوام آتش فتاد
بند کردندش به زندانی نهاد
هوش مصنوعی: زمانی که آتش در ریش عوام شعله‌ور شد، آن را گرفتند و به زندان انداختند.
نیست امکان واکشیدن این لگام
گرچه زین ره تنگ می‌آیند عام
هوش مصنوعی: امکان ندارد که این کنترل را کنار بگذاریم، هرچند که مردم عادی از این مسیر محدود عبور می‌کنند.
دیده این شاهان ز عامه خوف جان
کین گره کورند و شاهان بی‌نشان
هوش مصنوعی: چشم این پادشاهان از مردم ترسیده است، زیرا این مردم نادان هستند و پادشاهان نیز نشانی از خود ندارند.
چونک حکم اندر کف رندان بود
لاجرم ذاالنون در زندان بود
هوش مصنوعی: وقتی که قدرت و اختیار در دستان افراد فاسد باشد، بنابراین انسان‌های شایسته و درستکار مانند ذاالنون در زندان به سر می‌برند.
یکسواره می‌رود شاه عظیم
دَر کف طفلان چنین دُرّ یتیم
هوش مصنوعی: شاه بزرگ بر روی یک اسب راندن می‌کند و در دستانش جواهرات گرانبهایی دارد که به دست فرزندان این سرزمین می‌رسند.
دُرّ چِه؟ دریا نهان در قطره‌ای
آفتابی مخفی اندر ذره‌ای
هوش مصنوعی: مروارید چیست؟ دریا در یک قطره پنهان شده و نور خورشید در یک ذره نهفته است.
آفتابی خویش را ذره نمود
واندک اندک روی خود را بر گشود
هوش مصنوعی: خورشید خود را به شکل ذره‌ای کوچک نشان داد و کم‌کم چهره‌اش را نمایان کرد.
جملهٔ ذرات در وی محو شد
عالم از وی مست گشت و صحو شد
هوش مصنوعی: تمام ذرات در وجود او ناپدید شدند و جهان تحت تأثیر او مست گشت و به حالت هوشیاری و آرامش درآمد.
چون قلم در دست غداری بود
بی گمان منصور بر داری بود
هوش مصنوعی: زمانی که قلم در دست شخصی خیانتکار باشد، حتماً نتیجه‌ای شبیه به ظلم و ستم خواهد داشت که سرنوشت منصور را رقم زد.
چون سفیهان‌راست این کار و کیا
لازم آمد یقتلون الانبیا
هوش مصنوعی: این کار به سفیهان و جاهلان مربوط می‌شود و به همین دلیل لازم شده که پیامبران را به قتل برسانند.
انبیا را گفته قومی راه گم
از سفه انا تطیرنا بکم
هوش مصنوعی: پیامبرانی به گروهی گفتند که راه خود را گم کرده‌اید و از سفه و نادانی خود به ما بدگمان شده‌اید.
جهل ترسا بین امان انگیخته
زان خداوندی که گشت آویخته
هوش مصنوعی: نادانی و ترس باعث شده است که بنده‌ای از خدای بزرگ به شدت احساس ناامنی و آویختگی کند.
چون بقول اوست مصلوب جهود
پس مرورا امن کی تاند نمود
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی شخصی به نوعی محکوم یا آزار دیده است، دیگر نمی‌توان انتظار داشت که او در زندگی خود احساس امنیت و آرامش داشته باشد. او به نوعی در معرض خطر و آسیب قرار دارد و نمی‌توان به راحتی به او اطمینان کرد.
چون دل آن شاه زیشان خون بود
عصمت و انت فیهم چون بود
هوش مصنوعی: وقتی دل آن پادشاه از زشتی‌ها به تنگ آمده و اندوهگین است، در آن صورت پاکی و بی‌گناهی در این افراد چگونه خواهد بود؟
زر خالص را و زرگر را خطر
باشد از قلاب خاین بیشتر
هوش مصنوعی: زر خالص و تاجر طلا هر دو در معرض خطر هستند، اما خطر ناشی از دسیسه‌های کسانی که به آنان خیانت می‌کنند، بیشتر است.
یوسفان از رشک زشتان مخفی‌اند
کز عدو خوبان در آتش می‌زیند
هوش مصنوعی: یوسف‌ها به خاطر حسادت زشتان در پنهان زندگی می‌کنند، زیرا دشمنان نیکان در آتش درد و رنج می‌سوزند.
یوسفان از مکر اخوان در چهند
کز حسد یوسف به گرگان می‌دهند
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده است که برادران یوسف با حسادت و نیرنگ به او آسیب می‌زنند و در نتیجه یوسف باید در دردسرهایی که از سوی برادرانش به وجود آمده است، قرار بگیرد. حسادت برادران او موجب می‌شود که یوسف به مشکلات و خطرات بیفتد.
از حسد بر یوسف مصری چِه رفت؟
این حسد اندر کمین گرگیست زفت
هوش مصنوعی: حسد بر یوسف مصری چه بلایی آورد؟ این حسد مانند گرگی خطرناک در کمین نشسته است.
لاجرم زین گرگ، یعقوب حلیم
داشت بر یوسف، همیشه خوف و بیم
هوش مصنوعی: بنابراین، یعقوب نیکوکار به خاطر یوسف همیشه در نگرانی و ترس از این گرگ (بدی) به سر می‌برد.
گرگ ظاهر گِرد یوسف خود نگشت
این حسد در فعل از گرگان گذشت
هوش مصنوعی: اگر گرگ‌ها نتوانستند به صورت ظاهری به یوسف نزدیک شوند، این حسد و کینه از نشانه‌های گرگ‌ها گذشته و بر روی اعمال آن‌ها تاثیر گذاشته است.
رحم کرد این گرگ وز عذر لبق
آمده که انا ذهبنا نستبق
هوش مصنوعی: این گرگ به این دلیل که دلیل خوبی دارد، به ما رحم کرده و به ما اجازه داده تا از این مکان برویم.
صد هزاران گرگ را این مکر نیست
عاقبت رسوا شود این گرگ بیست
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است هزاران گرگ در جامعه وجود داشته باشند و نقشه‌ها و ترفندهای خود را داشته باشند، اما در نهایت، گرگ ناپاکی که به دنبال فریب و مکر است، در معرض رسوایی و آشکار شدن حقیقت قرار خواهد گرفت.
زانک حشر حاسدان روز گزند
بی گمان بر صورت گرگان کنند
هوش مصنوعی: چون روز مصیبت و حساب حسودان فرامرسد، بدون شک بر چهره گرگ‌ها تأثیر خواهد گذاشت.
حشر پر حرص خس مردارخوار
صورت خوکی بود روز شمار
هوش مصنوعی: در روز قیامت، کسانی که به دنبال دنیا و مال و منال هستند، مانند خوک‌هایی به نظر می‌رسند که دنبال طعمه‌ خود می‌گردند.
زانیان را گند اندام نهان
خمرخواران را بود گند دهان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افراد دانا و آگاه ممکن است به ظاهر دچار نقص‌هایی باشند که نشان‌دهنده ویژگی‌های ناگوار درونشان نیست، در حالی که افرادی که به نادرستی مشغول به نوشیدن مواد مضر هستند، ممکن است ظاهر سالمی داشته باشند اما در واقع مشکلاتی در باطن دارند.
گند مخفی کان به دلها می‌رسید
گشت اندر حشر محسوس و پدید
هوش مصنوعی: آلودگی پنهانی که به دل‌ها نفوذ می‌کرد، در روز قیامت آشکار و واضح شد.
بیشه‌ای آمد وجود آدمی
بر حذر شو زین وجود ار زان دمی
هوش مصنوعی: انسان در دنیای خود شبیه به جنگلی پرخطر است، پس باید از وجود خویش دوری گزینی اگر که از آن لحظه بترسی.
در وجود ما هزاران گرگ و خوک
صالح و ناصالح و خوب و خشوک
هوش مصنوعی: در درون ما موجودات مختلفی وجود دارند؛ هم موجودات نیک و خوش، و هم موجودات بد و ناپسند.
حکم آن خو راست کان غالبترست
چونک زر بیش از مس آمد آن زرست
هوش مصنوعی: حکم و قضاوت به قدرت و برتری وابسته است؛ مانند این که طلا به خاطر ارزش بالاتر از مس، به عنوان ماده‌ای باارزش‌تر شناخته می‌شود.
سیرتی کان بر وجودت غالبست
هم بر آن تصویر حشرت واجبست
هوش مصنوعی: شخصیتی که بر وجود تو تسلط دارد، باید به همان اندازه بر تصویر زیبایی‌ات نیز حاکم باشد.
ساعتی گرگی در آید در بشر
ساعتی یوسف‌رخی همچون قمر
هوش مصنوعی: گاهی انسان‌ها می‌توانند به شکل‌های مختلفی از خودشان ظاهر شوند؛ در یک لحظه مثل گرگ بی‌رحم و در لحظه‌ای دیگر مانند یوسف با زیبایی و نور.
می‌رود از سینه‌ها در سینه‌ها
از ره پنهان صلاح و کینه‌ها
هوش مصنوعی: در دل‌ها احساساتی از محبت و دشمنی به‌صورت پنهانی در حال جابجایی و حرکت است.
بلک خود از آدمی در گاو و خر
می‌رود دانایی و علم و هنر
هوش مصنوعی: دانایی، علم و هنر در حقیقت به خود انسان مربوط می‌شود و نه به ظواهر، چرا که این ویژگی‌ها در هر موجودی، حتی در گاو و خر نیز ممکن است وجود داشته باشد.
اسپ سُکسُک می‌شود رهوار و رام
خرس بازی می‌کند بُز هم سلام
هوش مصنوعی: اسب به آرامی و با آرامش رفتار می‌کند و همراه با خرس به بازی مشغول می‌شود در حالی که بز هم آنجا است و احوالپرسی می‌کند.
رفت اندر سگ ز آدمیان هوس
تا شبان شد یا شکاری یا حرس
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به این که انسان‌ها با خواسته‌ها و تمایلات خود، به گونه‌ای رفتار می‌کنند که ممکن است به تنزل و افت سطح آنها بینجامد. برخی از افراد در پی ارضای غرایز و تمایلات خود، به سمت زندگی‌های ساده‌تر و ابتدایی‌تر می‌روند، مانند تبدیل شدن به چوپانی یا شکارچی. در واقع اینجا تلویحاً به این می‌پردازد که برخی از افراد به جای رشد و پیشرفت، به زندگی‌های محدودتری تن می‌دهند.
در سگ اصحاب خویی زان وفود
رفت تا جویای الله گشته بود
هوش مصنوعی: در جمع دوستان، سگ‌هایی نیز بودند که برای یافتن خدا به سفر رفته بودند.
هر زمان در سینه نوعی سر کند
گاه دیو و گه ملک گه دام و دد
هوش مصنوعی: در هر زمانی در دل انسان، احساسی متفاوت بروز می‌کند؛ گاهی نیروی منفی و شر مانند دیو، و گاهی نیروی مثبت و خیر مانند ملائک، یا حتی احساسات مختلفی که به جانش آسیب می‌زنند و او را دچار مشکل می‌کنند.
زان عجب بیشه که هر شیر آگهست
تا به دام سینه‌ها پنهان رهست
هوش مصنوعی: چقدر عجیب است این جنگل که هر شیر، از وجود خطر آگاه است و در دل‌ها پنهان می‌شود تا به دام نیفتد.
دزدیی کن از درون مرجان جان
ای کم از سگ از درون عارفان
هوش مصنوعی: ای کسی که از درون جان مثل مرجان گران‌بها هستی، از خاصیت و معنای عارفان بیاموز و به خودت ویژگی‌های نیکو و ارزشمندتری اضافه کن.
چونک دزدی باری آن دُر لطیف
چونک حامل می‌شوی باری شریف
هوش مصنوعی: زمانی که دزدی به سراغ جواهر نابی می‌رود، مانند این است که تو به حمل یک بار ارزشمند و باعزت مشغول هستی.

خوانش ها

بخش ۲۷ - آمدن دوستان به بیمارستان جهت پرسش ذاالنون مصری رحمة الله علیه به خوانش بامشاد لطف آبادی

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"Rumi, Act I: Death Overcomes the Nation"
با صدای همایون شجریان (آلبوم Abdi: Rumi)

حاشیه ها

1392/08/13 11:11
تاوتک

لبق خوش اخلاق باشد و عذر لبق یعنی پوزشی موجه و مورد قبول

1392/08/13 11:11
تاوتک

میفرماید شخص آزمند و حرام خوار در روز محشر به صورت خوک در می آید و از شرمگاه بد کاران بوی بد و زننده می آید و نیز دهان شراب خواران و آزار دهندگان به گونه مارها و کژدم ها محشور خواهند شد بنابراین هر صفتی بر آدمی چیره شود مناسب با آن صفت در می آییم

1392/08/13 11:11
تاوتک

خشوک اینجا در معنی واقعی به کار نرفته (حرامزاده)و زشت معنی گرفته است

1395/08/04 23:11
بی سواد

آریو برزن ،
فراموش مکن که ایشان ' عهد عتیق ' و اناجیل اربعه از بر دارد ، میداند که سوره مریم کجاست . چه کسانی یاوه سرایند ، از بیخ با نامسلمانان دشمنی دارند، و هم در جستجوی کارمندی است که فرمایش هایش را تایید کند

1397/09/08 22:12
ما را همه شب نمی برد خواب

امیر جان حاشیه ات شد 5 سال بعد !

1398/05/27 00:07
جلیل Jalilomidi@yahoo.com

این چه ژاژ است و چه کفر است و فشار
پنبه‌ای اندر دهان خود فشار

1403/04/11 19:07
سیّد محس سعیدزاده

ازبیت 1389 تا بیت 1432 دفتر دوم مثنوی که دراین سایت بخش بیست وهفتم عنوان شده دست کم چهار نکته کلیدی ومهم درج گردیده است واینها عبارت انداز:

اول-نزاع ابدی وذاتی میان عارف وعامی (وعامی هم شامل هرکسی به جز عارف است؛ولو اعلم علما دهر وافقه فقهای عصرباشد.شامل فیلسوف ومتکلم وامام وخلیفه وسلطان ورجال سیاسی وغره،همه هست.هرچند -که بتعبیر خود این طبقات-جزو خواص اند ولیکن برحسب درجات عوامی  به مقیاس سطح وکف توده،مراتب  بالاتری دارند)ملای رومی درابیات اولیّه این بخش بیست وهفتم به این نزاع وخوفی که ازیکدیگر دارند،تصریح میکند ومیگوید عرفا ازخوف عوام همیشه پنهان شده اند

یوسفان ازرشک زشتان مخفی اند

کزعدو خوبان درآتش میزیند

هرچند که برخی ازآنان قادر نبوده اند برتوسن شور عرفان ومرکب معراج انسانی لگام بزنند ومثل ذوالنون ومنصور به دار ودیوار کشانده شده اند.آتش شورِ جنون آلود ذوالنون ریش عوام رابرمیکند وعوام تصمیم میگیرند که اورابه شکلی بسوزانند.(تمثل به افسانه آتش نمرود وابراهیم).

خلق را تاب جنون اونبود

آتش او ریشهاشان میربود

چونکه درریش عوام آتش فتاد

بندکردندش به زندانی نهاد

دوم-ازطریق مسبّب یا اثر یامعلول به سبب وموثّر وعلّت پی میبرد وبه ما می آموزد.وقتی منصور اعدام میشود بدانید که حاکم جامعه ومفتی وامام جامعه ورجال علم ودین وسیاست همه موافق قتل او بوده اندوازعرفان هیچ نمیدانسته وعوام محض بوده اند.به قول حافظ:

تحصیلِ عشق و رندی آسان نمود اول

آخر بسوخت جانم در کسبِ این فضایل

حَلّاج بر سرِ دار این نکته خوش سُراید

از شافعی نپرسند امثالِ این مسائل

امام شافعی موسس فقه شافعیّه،ازاین فضائل هیچ نمیداند وعوام است.به آسانی به قتل منصور اشاره میکند یارضایت میدهد.به این ابیات توجه کنید:

چون قلم دردست غدّاری بود 

عاقبت منصوربرداری بود

چون سفیهان راست این فروکیا

لازم آیدیقتلون الانبیا

انبیارا گفته قومی،راه گم

ازسفه؛انا تتطیّرنا بکم

سوم-ملای رومی نیروهای متنوع وگاه متضاد درون جان (ذهن)آدمی را به بیشه زاری تشبیه کرده که هزارن گرگ وخوک وو.درآن گرد آمده هریک درجایی لانه گزیده اند.هیچ کس هم مستثنی نیست.

بیشه ای آمد وجودآدمی

برحذر شوزین وجود ار زان دمی

دروجودما هزاران گرگ وخوک

صالح وناصالح وخوب وخشوک

حکم آن خورا است کان غالب تراست

چون که زر بیش ازمس آمد، آن زر است

دروجود ما،اگر صفات انسانی غلبه کند،انسان ایم وگرنه حیوان.بل که به تعبیر قرآن دون مرتبه ترازحیوان.صفات صالح،صفات ناصالح، صفات خوب وصفات زشت،پاک ونجس،طیّب وخبیث،مثل تلخ وشور وشیرین به هم درآمیخته واین نظم تاابد ادامه دارد

رگ رگ است این آب شیرین وآب شور 

 درخلایق؛ میرود تا نفخ صور

بنابراین آدم کامل که فقط (صد درصد)صلاح وخوبی وپاکی ..باشد خلق نشده،اصلا.با چنین نگاه نظریّه انسان کامل پوچ ازآب درمی آید؛چنانکه نظریّه عصمت مخدوش ونامعقول جلوه میکند.

 

چهارم-خیر وصلاح وکینه ومهر وخشم وهرآنچه دردرون فرد فرد ما هست،قابل انتقال به فرد وافراد دیگر ازآدمی وحتی افرادی ازحیوانات است.ملا عقیده دارد ازدل به دل روزن است.

میرود ازسینه ها درسینه ها

ازره پنهان صلاح وکینه ها

بل که خود ازآدمی درگاو وخر

میرود دانایی وعلم وهنر

این نکته ها ونکات ظریفتر ودقیقتر دیگر این ابیات،چیزی بود که به نصریح واشاره اش می ارزید.

 

1403/09/15 09:12
بهرام خاراباف

دزدیی کُن

 از درون ،

 مرجانِ جان

 

#مولوی

جان راازمرجان بدزدیم( مر)برایش می ماند درلغت نامه دهخدابرای (مر)معانی زیادی آورده شده ازجمله:شمار.شماره.تعداد.اندازه.حد.حساب.طولانی.فراوان.

برای مرجان هم معانی متعددی آورده اند ازجمله آنها لب معشوق.مروارید.شراب انگوری

به نظرمی رسدبا دزدین جان ازمرجان چیزی از(مر)کم نمی شوداوهمچنان فراوان و شماره وحدواندازه است الخصوص که دزدی اندرونی است.

مرجان بدزدجان مرجان را

 

لب معشوق را

معشوق لب

لب به جان آورد

ای جان من!

جانان من!

معشوق لب به لب را

جانم به جان آورد