گنجور

بخش ۲۲ - به راه کردن شاه یکی را از آن دو غلام و ازین دیگر پرسیدن

آن غلامک را چو دید اهل ذکا
آن دگر را کرد اشارت که بیا
کاف رحمت گفتمش تصغیر نیست
جد گود فرزندکم تحقیر نیست
چون بیامد آن دوم در پیش شاه
بود او گنده‌دهان دندان سیاه
گرچه شه ناخوش شد از گفتار او
جست و جویی کرد هم ز اسرار او
گفت با این شکل و این گند دهان
دور بنشین لیک آن سوتر مران
که تو اهل نامه و رقعه بدی
نه جلیس و یار و هم‌بقعه بدی
تا علاج آن دهان تو کنیم
تو حبیب و ما طبیب پر فنیم
بهر کیکی نو گلیمی سوختن
نیست لایق از تو دیده دوختن
با همه بنشین دو سه دستان بگو
تا ببینم صورت عقلت نکو
آن ذکی را پس فرستاد او به کار
سوی حمامی که رو خود را بخار
وین دگر را گفت خه تو زیرکی
صد غلامی در حقیقت نه یکی
آن نه‌ای که خواجه‌تاش تو نمود
از تو ما را سرد می‌کرد آن حسود
گفت او دزد و کژست و کژنشین
حیز و نامرد و چنینست و چنین
گفت پیوسته بدست او راست‌گو
راست‌گویی من ندیدستم چو او
راست‌گویی در نهادش خلقتیست
هرچه گوید من نگویم آن تهیست
کژ ندانم آن نکواندیش را
متهم دارم وجود خویش را
باشد او در من ببیند عیبها
من نبینم در وجود خود شها
هر کسی گر عیب خود دیدی ز پیش
کی بدی فارغ وی از اصلاح خویش
غافل‌اند این خلق از خود ای پدر
لاجرم گویند عیب همدگر
من نبینم روی خود را ای شمن
من ببینم روی تو تو روی من
آنکسی که او ببیند روی خویش
نور او از نور خلقانست بیش
گر بمیرد دید او باقی بود
زانک دیدش دید خلاقی بود
نور حسی نبود آن نوری که او
روی خود محسوس بیند پیش رو
گفت اکنون عیبهای او بگو
آنچنان که گفت او از عیب تو
تا بدانم که تو غمخوار منی
کدخدای ملکت و کار منی
گفت ای شه من بگویم عیبهاش
گرچه هست او مر مرا خوش خواجه‌تاش
عیب او مهر و وفا و مردمی
عیب او صدق و ذکا و همدمی
کمترین عیبش جوامردی و داد
آن جوامردی که جان را هم بداد
صد هزاران جان خدا کرده پدید
چه جوامردی بود کان را ندید
ور بدیدی کی به جان بخلش بدی؟
بهر یک جان کی چنین غمگین شدی؟
بر لب جو بخل آب آن را بود
کو ز جوی آب نابینا بود
گفت پیغامبر که هر که از یقین
داند او پاداش خود در یوم دین
که یکی را ده عوض می‌آیدش
هر زمان جودی دگرگون زایدش
جود جمله از عوضها دیدنست
پس عوض دیدن ضد ترسیدنست
بخل نادیدن بود اعواض را
شاد دارد دید در خواض را
پس بعالم هیچ کس نبود بخیل
زانک کس چیزی نبازد بی بدیل
پس سخا از چشم آمد نه ز دست
دید دارد کار جز بینا نرست
عیب دیگر این که خودبین نیست او
هست او در هستی خود عیب‌جو
عیب‌گوی و عیب‌جوی خود بدست
با همه نیکو و با خود بد بدست
گفت شه جلدی مکن در مدح یار
مدح خود در ضمن مدح او میار
زانک من در امتحان آرم ورا
شرمساری آیدت در ماورا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن غلامک را چو دید اهل ذکا
آن دگر را کرد اشارت که بیا
هوش مصنوعی: وقتی آن جوان را اهل فهم و درک دیدند، دیگری را به او اشاره کرد و گفت که بیاید.
کاف رحمت گفتمش تصغیر نیست
جد گود فرزندکم تحقیر نیست
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به این نکته اشاره می‌کند که هرچند ممکن است بعضی افراد کوچک و حقیر به نظر برسند، اما ارزش و شان آن‌ها هیچ‌گاه کم نمی‌شود. او با نگاهی محبت‌آمیز به فرزندش می‌گوید که هر کسی در هر موقعیتی که باشد، نباید او را دست کم گرفت یا تحقیر کرد.
چون بیامد آن دوم در پیش شاه
بود او گنده‌دهان دندان سیاه
هوش مصنوعی: وقتی آن دومین فرد به نزد شاه آمد، او شخصی بود با دهان بزرگ و دندانی سیاه.
گرچه شه ناخوش شد از گفتار او
جست و جویی کرد هم ز اسرار او
هوش مصنوعی: با وجود اینکه شاه از سخنان او ناراضی شد، باز هم به دنبال کشف حقایق و رازهای او رفت.
گفت با این شکل و این گند دهان
دور بنشین لیک آن سوتر مران
هوش مصنوعی: با این چهره و بوی ناخوشایند، دورتر بنشین، اما از آن طرف‌تر نرو.
که تو اهل نامه و رقعه بدی
نه جلیس و یار و هم‌بقعه بدی
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که در نامه‌نگاری و نوشتن مهارت داری، نه اینکه همراه و دوست خوبی باشی که در کنارم بنشینی.
تا علاج آن دهان تو کنیم
تو حبیب و ما طبیب پر فنیم
هوش مصنوعی: برای درمان درد دل تو ما پزشکانی با مهارت و فنون هستیم، تو عشق ما هستی و ما در تلاشیم تا به تو کمک کنیم.
بهر کیکی نو گلیمی سوختن
نیست لایق از تو دیده دوختن
هوش مصنوعی: برای کیک تازه‌ای، سوختن یک فرش شایسته نیست، از تو چشم پوشیدن به هیچ وجه مناسب نیست.
با همه بنشین دو سه دستان بگو
تا ببینم صورت عقلت نکو
هوش مصنوعی: با همه‌ی دوستان بنشین و دو یا سه داستان بگو تا ببینم چقدر فکر و اندیشه‌ات خوب و زیبا است.
آن ذکی را پس فرستاد او به کار
سوی حمامی که رو خود را بخار
هوش مصنوعی: او شخص دانا را به کارهایی که به حمام مربوط می‌شود فرستاد، در حالی که بخار بر چهره‌اش نشسته است.
وین دگر را گفت خه تو زیرکی
صد غلامی در حقیقت نه یکی
هوش مصنوعی: او به شخص دیگری گفت: تو که خود را باهوش و زرنگ می‌دانی، در واقع به اندازه یک غلام هم ارزش نداری.
آن نه‌ای که خواجه‌تاش تو نمود
از تو ما را سرد می‌کرد آن حسود
هوش مصنوعی: آن چیزی که دوستت به ما نشان داد، از تو بیزار کرد و ما را می‌آزرد.
گفت او دزد و کژست و کژنشین
حیز و نامرد و چنینست و چنین
هوش مصنوعی: او می‌گوید که فردی فریبکار و نادرست است، و اخلاق ناپسندی دارد و این ویژگی‌ها در وجودش آشکار است.
گفت پیوسته بدست او راست‌گو
راست‌گویی من ندیدستم چو او
هوش مصنوعی: او می‌گوید که همیشه راست‌گویی در دست اوست و تا به حال کسی را چون او در راست‌گویی ندیده است.
راست‌گویی در نهادش خلقتیست
هرچه گوید من نگویم آن تهیست
هوش مصنوعی: راست‌گویی ویژگی ذاتی اوست و هر چیزی که بگوید، من نمی‌گویم؛ زیرا بی‌مفهوم و خالی است.
کژ ندانم آن نکواندیش را
متهم دارم وجود خویش را
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم آن کسی را که اندیشه‌اش خوب است، متهم بدانم؛ بلکه وجود خودم را مورد سرزنش قرار می‌دهم.
باشد او در من ببیند عیبها
من نبینم در وجود خود شها
هوش مصنوعی: او می‌خواهد که دیگران عیوب مرا ببینند ولی من خودم عیوبم را نبینم.
هر کسی گر عیب خود دیدی ز پیش
کی بدی فارغ وی از اصلاح خویش
هوش مصنوعی: اگر کسی عیوب خود را ببیند و بخواهد از آنها غافل شود، هرگز نمی‌تواند به اصلاح خود بپردازد.
غافل‌اند این خلق از خود ای پدر
لاجرم گویند عیب همدگر
هوش مصنوعی: این مردم از خودشان بی‌خبرند و به همین خاطر همواره دیگران را سرزنش می‌کنند.
من نبینم روی خود را ای شمن
من ببینم روی تو تو روی من
هوش مصنوعی: من نمی‌خواهم چهره‌ام را ببینم، ای محبوب، ولی دوست دارم تو چهره‌ام را ببینی و من چهره‌ات را ببینم.
آنکسی که او ببیند روی خویش
نور او از نور خلقانست بیش
هوش مصنوعی: کس دیگری که چهره‌اش را ببیند، نور او از نور دیگران بیشتر است.
گر بمیرد دید او باقی بود
زانک دیدش دید خلاقی بود
هوش مصنوعی: اگر او بمیرد، بینایش همچنان باقی می‌ماند، زیرا بینایش از خود خلاقیت و آفرینش برخوردار است.
نور حسی نبود آن نوری که او
روی خود محسوس بیند پیش رو
هوش مصنوعی: این نور، نوری نیست که با حواس قابل لمس باشد؛ بلکه نوری است که او با چهره‌اش به نمایش می‌گذارد و برای دیگران محسوس است.
گفت اکنون عیبهای او بگو
آنچنان که گفت او از عیب تو
هوش مصنوعی: بگو اکنون عیب‌های او را به همان شیوه‌ای که او از عیب‌های تو سخن گفت.
تا بدانم که تو غمخوار منی
کدخدای ملکت و کار منی
هوش مصنوعی: برای اینکه بفهمم که تو نسبت به من نگران هستی، باید بدانم که تو سرپرست و ولی نعمت منی.
گفت ای شه من بگویم عیبهاش
گرچه هست او مر مرا خوش خواجه‌تاش
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر می‌گوید که اگرچه من عیب‌های او را بیان کنم، اما باید اعتراف کنم که او برای من عزیز و دوست‌داشتنی است.
عیب او مهر و وفا و مردمی
عیب او صدق و ذکا و همدمی
هوش مصنوعی: او را می‌توان به خاطر ویژگی‌های مثبتش سرزنش کرد، چون وفاداری، انسانیت، صداقت و زیرکی از آن اوست.
کمترین عیبش جوامردی و داد
آن جوامردی که جان را هم بداد
هوش مصنوعی: کمترین عیب او، جوانمردی و دادگری است. او به قدری جوانمرد است که حتی جان خود را برای این ویژگی‌اش فدای دیگران می‌کند.
صد هزاران جان خدا کرده پدید
چه جوامردی بود کان را ندید
هوش مصنوعی: به تعداد زیادی جان، خداوند خلق کرده است؛ چه انسانی بزرگوار و شجاعی است که چنین چیزهایی را نمی‌بیند.
ور بدیدی کی به جان بخلش بدی؟
بهر یک جان کی چنین غمگین شدی؟
هوش مصنوعی: اگر می‌دیدی که او چقدر بخیل است، آیا به خاطر یک جان اینقدر غمگین می‌شدی؟
بر لب جو بخل آب آن را بود
کو ز جوی آب نابینا بود
هوش مصنوعی: بر لب جوی، آبی وجود دارد که از آن به دلیل نداشتن بینایی بهره‌برداری نمی‌شود.
گفت پیغامبر که هر که از یقین
داند او پاداش خود در یوم دین
هوش مصنوعی: پیامبر گفت هر کسی که از حقیقت و واقعیت آگاه باشد، پاداش خود را در روز قیامت خواهد دانست.
که یکی را ده عوض می‌آیدش
هر زمان جودی دگرگون زایدش
هوش مصنوعی: هر فردی در هر زمان می‌تواند ده نوع پاداش یا نعمت متفاوت دریافت کند، و این به معنای تغییر و نوآوری در زندگی اوست.
جود جمله از عوضها دیدنست
پس عوض دیدن ضد ترسیدنست
هوش مصنوعی: بخشش و generosity ناشی از دیدن عوض و پاداش است، بنابراین وقتی که انسان پاداش را ببیند، ترس و نگرانی او کاهش می‌یابد.
بخل نادیدن بود اعواض را
شاد دارد دید در خواض را
هوش مصنوعی: شخصی که دارای بخل است، از دیدن مشکلات و کمبودها غافل می‌شود و در عوض، با دیدن نکات مثبت و زیبایی‌ها شاد می‌گردد.
پس بعالم هیچ کس نبود بخیل
زانک کس چیزی نبازد بی بدیل
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ کس حسود نیست، زیرا هیچ‌کس چیزی را که ارزش واقعی داشته باشد، از دست نمی‌دهد.
پس سخا از چشم آمد نه ز دست
دید دارد کار جز بینا نرست
هوش مصنوعی: سخاوت و بخشش از نگاه و نیت فرد ناشی می‌شود، نه تنها از عمل و اقدام او. این رفتار فقط از کسانی برمی‌آید که بصیرت و درک عمیق دارند.
عیب دیگر این که خودبین نیست او
هست او در هستی خود عیب‌جو
هوش مصنوعی: این شخص به خودبینی دچار نیست و به همین دلیل در وجود خود، نقص‌ها و نقاط ضعفش را می‌بیند.
عیب‌گوی و عیب‌جوی خود بدست
با همه نیکو و با خود بد بدست
هوش مصنوعی: اگر کسی مدام عیب دیگران را بگوید و در جستجوی عیوب باشد، خودش هم متوجه می‌شود که خوبی‌هایش را نادیده گرفته و به اشتباهات خودش دقت نمی‌کند. در واقع، باید به خودمان بیشتر توجه کنیم و از توقع داشتن از دیگران خودداری کنیم.
گفت شه جلدی مکن در مدح یار
مدح خود در ضمن مدح او میار
هوش مصنوعی: شاه فرمود که زود در ستایش محبوب سخن مگو، مدح خود را در حین ستایش او نیاور.
زانک من در امتحان آرم ورا
شرمساری آیدت در ماورا
هوش مصنوعی: زیرا من در آزمایش خود چیزهایی را به نمایش می‌گذارم که باعث شرمساری تو در دنیای دیگر خواهد شد.

خوانش ها

بخش ۲۲ - به راه کردن شاه یکی را از آن دو غلام و ازین دیگر پرسیدن به خوانش بامشاد لطف آبادی

حاشیه ها

1392/01/17 11:04
ناشناس

آن جوامردی که جان را هم بداد
لطفا کلمه جوانمردی را تصحیح کنید

1399/06/11 01:09

به جای "ای پدر" می شد "بی خبر" نوشت ولی حضرت مولانا خودشان داناتر و آگاه تر و والاتر از ما بوده اند.