بخش ۱۹ - مثل
آن غریبی خانه میجست از شتاب
دوستی بردش سوی خانهٔ خراب
گفت او این را اگر سقفی بدی
پهلوی من مر تو را مسکن شدی
هم عیال تو بیاسودی اگر
در میانه داشتی حجرهٔ دگر
گفت آری پهلوی یاران بهست
لیک ای جان در اگر نتوان نشست
این همه عالم طلبکار خوشند
وز خوش تزویر اندر آتشند
طالب زر گشته جمله پیر و خام
لیک قلب از زر نداند چشم عام
پرتوی بر قلب زد خالص ببین
بی محک زر را مکن از ظن گزین
گر محک داری گزین کن ور نه رو
نزد دانا خویشتن را کن گرو
یا محک باید میان جان خویش
ور ندانی ره مرو تنها تو پیش
بانگ غولان هست بانگ آشنا
آشنایی که کشد سوی فنا
بانگ میدارد که هان ای کاروان
سوی من آیید نک راه و نشان
نام هر یک میبرد غول ای فلان
تا کند آن خواجه را از آفلان
چون رسد آنجا ببیند گرگ و شیر
عمر ضایع راه دور و روز دیر
چون بود آن بانگ غول آخر بگو
مال خواهم جاه خواهم و آب رو
از درون خویش این آوازها
منع کن تا کشف گردد رازها
ذکر حق کن بانگ غولان را بسوز
چشم نرگس را ازین کرکس بدوز
صبح کاذب را ز صادق وا شناس
رنگ می را باز دان از رنگ کاس
تا بود کز دیدگان هفت رنگ
دیدهای پیدا کند صبر و درنگ
رنگها بینی به جز این رنگها
گوهران بینی به جای سنگها
گوهر چه بلک دریایی شوی
آفتاب چرخپیمایی شوی
کارکن در کارگه باشد نهان
تو برو در کارگه بینش عیان
کار چون بر کارکن پرده تنید
خارج آن کار نتوانیش دید
کارگه چون جای باش عاملست
آنک بیرونست از وی غافلست
پس در آ در کارگه یعنی عدم
تا ببینی صنع و صانع را بهم
کارگه چون جای روشندیدگیست
پس برون کارگه پوشیدگیست
رو بهستی داشت فرعون عنود
لاجرم از کارگاهش کور بود
لاجرم میخواست تبدیل قدر
تا قضا را باز گرداند ز در
خود قضا بر سبلت آن حیلهمند
زیر لب میکرد هر دم ریشخند
صد هزاران طفل کشت او بیگناه
تا بگردد حکم و تقدیر اله
تا که موسی نبی ناید برون
کرد در گردن هزاران ظلم و خون
آن همه خون کرد و موسی زاده شد
وز برای قهر او آماده شد
گر بدیدی کارگاه لایزال
دست و پایش خشک گشتی ز احتیال
اندرون خانهاش موسی معاف
وز برون میکشت طفلان را گزاف
همچو صاحبنفس کو تن پرورد
بر دگر کس ظن حقدی میبرد
کین عدو و آن حسود و دشمنست
خود حسود و دشمن او آن تنست
او چو فرعون و تنش موسی او
او به بیرون میدود که کو عدو
نفسش اندر خانهٔ تن نازنین
بر دگر کس دست میخاید به کین
بخش ۱۸ - تتمهٔ قصهٔ مفلس: گفت قاضی مفلسی را وا نمابخش ۲۰ - ملامتکردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت: آن یکی از خشم، مادر را بِکُشْت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن غریبی خانه میجست از شتاب
دوستی بردش سوی خانهٔ خراب
هوش مصنوعی: آن فرد غریب به دنبال خانهای بود و به خاطر شتاب و علاقهاش به دوستی، او را به سوی یک خانه ویران برد.
گفت او این را اگر سقفی بدی
پهلوی من مر تو را مسکن شدی
هوش مصنوعی: او گفت: اگر تو برای من سقفی بسازی، من در کنار تو خانهام را پیدا میکنم.
هم عیال تو بیاسودی اگر
در میانه داشتی حجرهٔ دگر
هوش مصنوعی: اگر در میانهٔ زندگیات اتاق دیگری داشته باشی، حتی همسرت هم از تو راحت خواهد بود.
گفت آری پهلوی یاران بهست
لیک ای جان در اگر نتوان نشست
هوش مصنوعی: گفت: بله، بودن در کنار دوستان خوب است، اما عزیزم، اگر نتوانی راحت بنشینی، چه فایدهای دارد؟
این همه عالم طلبکار خوشند
وز خوش تزویر اندر آتشند
هوش مصنوعی: تمامی افرادی که در این جهان به طلب و خواستههای خود مشغول هستند، در واقع در حال فریب خوردن بوده و در باطن گرفتار آتش و عذاب هستند.
طالب زر گشته جمله پیر و خام
لیک قلب از زر نداند چشم عام
هوش مصنوعی: کسانی که به دنبال طلا و ثروت هستند، همگی پیر و نادان شدهاند، اما مردم عادی نمیتوانند حقیقت ارزشمند و درونی را که از طلا فراتر است، درک کنند.
پرتوی بر قلب زد خالص ببین
بی محک زر را مکن از ظن گزین
هوش مصنوعی: نور الهی به قلب انسان میتابد. باید خالصانه آن را ببینی و به ارزش واقعی آن پی ببری، نه اینکه فقط بر اساس گمان و حدس عمل کنی.
گر محک داری گزین کن ور نه رو
نزد دانا خویشتن را کن گرو
هوش مصنوعی: اگر معیاری برای سنجش داری، انتخاب کن؛ و اگر نه، به دانایان مراجعه کن و خود را به آنها بسپار.
یا محک باید میان جان خویش
ور ندانی ره مرو تنها تو پیش
هوش مصنوعی: اگر خواستی راهی را بروی، باید خود را محک بزنی و بین جانت قضاوت کنی. اگر نمیدانی باید چه کنی، به تنهایی به آن راه نرو.
بانگ غولان هست بانگ آشنا
آشنایی که کشد سوی فنا
هوش مصنوعی: صدای موجودات خطرناک و بزرگ به گوش میرسد، صدایی که آشناست و میتواند انسان را به سمت نابودی بکشد.
بانگ میدارد که هان ای کاروان
سوی من آیید نک راه و نشان
هوش مصنوعی: مستی فریاد میزند که ای کاروان، به سوی من بیایید که راه و نشانی از خود دارید.
نام هر یک میبرد غول ای فلان
تا کند آن خواجه را از آفلان
هوش مصنوعی: هر یک از این موجودات ترسناک، نام شخصی را میبرند و باعث میشوند که آن آقا از فلان موضوع دور شود.
چون رسد آنجا ببیند گرگ و شیر
عمر ضایع راه دور و روز دیر
هوش مصنوعی: زمانی که به آنجا برسد، گرگ و شیر را خواهد دید و عمر خود را تلف کرده است؛ در راهی بیهوده و روزی که به کندی میگذرد.
چون بود آن بانگ غول آخر بگو
مال خواهم جاه خواهم و آب رو
هوش مصنوعی: وقتی آن صدای غول شنیده شود، دیگر باید بگویم که به مال و مقام و آبرو نیاز دارم.
از درون خویش این آوازها
منع کن تا کشف گردد رازها
هوش مصنوعی: از درون خودت صداها و افکار مزاحم را کنار بگذار تا رازی که در دل داری، روشن و نمایان شود.
ذکر حق کن بانگ غولان را بسوز
چشم نرگس را ازین کرکس بدوز
هوش مصنوعی: ای خدا را یاد کن و فریاد غولها را خاموش کن، تا اینکه چشم نرگس را از این کفتار بدوزی.
صبح کاذب را ز صادق وا شناس
رنگ می را باز دان از رنگ کاس
هوش مصنوعی: در صبحی که واقعی نیست، حقیقت را از راستگو بشناس. رنگ می را درک کن تا بتوانی رنگ کاسه را نیز بشناسی.
تا بود کز دیدگان هفت رنگ
دیدهای پیدا کند صبر و درنگ
هوش مصنوعی: برای مدتی طولانی، وقتی که از چشمها، رنگهای مختلفی نمایان میشود، باید صبر کرد و تامل نمود.
رنگها بینی به جز این رنگها
گوهران بینی به جای سنگها
هوش مصنوعی: ببین که رنگها چه زیباییهایی دارند و به جای سنگهای بیارزش، جواهرات با ارزش را ببین.
گوهر چه بلک دریایی شوی
آفتاب چرخپیمایی شوی
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که باارزش و نایاب باشی، اگر در دنیای بیرونی شناخته نشوی و در کانون توجه قرار نگیری، ارزش واقعیات به فراموشی سپرده خواهد شد.
کارکن در کارگه باشد نهان
تو برو در کارگه بینش عیان
هوش مصنوعی: در کارگاه، کسی که مشغول به کار است باید در کار خود ماهر و با استعداد باشد. به جای اینکه فقط در انتظار موفقیت باشی، بهتر است خودت را در عمل نشان دهی و استعدادهایت را به نمایش بگذاری.
کار چون بر کارکن پرده تنید
خارج آن کار نتوانیش دید
هوش مصنوعی: وقتی کار به دست شخصی خاص و ماهر سپرده میشود، دیگر نمیتوان آن کار را از بیرون دید و قضاوت کرد.
کارگه چون جای باش عاملست
آنک بیرونست از وی غافلست
هوش مصنوعی: محل کار هر کسی، به واسطه تلاش و زحمتی که در آن گذاشته است، سرنوشت او را شکل میدهد. کسی که از این فضا دور است، بیخبر از اهمیت و تأثیر آن بر زندگیاش است.
پس در آ در کارگه یعنی عدم
تا ببینی صنع و صانع را بهم
هوش مصنوعی: بنابراین در جایی که هیچ چیز وجود ندارد، برو تا بتوانی آفریننده و آفرینش را یکجا ببینی.
کارگه چون جای روشندیدگیست
پس برون کارگه پوشیدگیست
هوش مصنوعی: کارگاه، محلی است که در آن میتوان دید و آگاهی پیدا کرد، در حالی که خارج از این محیط، دنیای پنهانی و ناپیدا وجود دارد.
رو بهستی داشت فرعون عنود
لاجرم از کارگاهش کور بود
هوش مصنوعی: فرعون سرسخت و مغرور، چون بهشت را نمیدید، در کارگاه خود کور و نادان باقی ماند.
لاجرم میخواست تبدیل قدر
تا قضا را باز گرداند ز در
هوش مصنوعی: بنابراین، او به شدت میخواست تا سرنوشت را تغییر دهد و قضا و قدر را از در واپسین باز گرداند.
خود قضا بر سبلت آن حیلهمند
زیر لب میکرد هر دم ریشخند
هوش مصنوعی: به طور مداوم، سرنوشت زیر لب به نژاد و مکر آن حیلهگر میخندید.
صد هزاران طفل کشت او بیگناه
تا بگردد حکم و تقدیر اله
هوش مصنوعی: او میلیونها کودک بیگناه را به قتل رسانید تا حکم و تقدیر الهی محقق شود.
تا که موسی نبی ناید برون
کرد در گردن هزاران ظلم و خون
هوش مصنوعی: تا زمانی که موسی نبی ظاهر نشود، ظلم و ستم و خونریزی در گردن هزاران نفر باقی خواهد ماند.
آن همه خون کرد و موسی زاده شد
وز برای قهر او آماده شد
هوش مصنوعی: در پی آن همه نزاع و رنج، موسی به دنیا آمد و برای مقابله با ظلم و سختیها آماده شد.
گر بدیدی کارگاه لایزال
دست و پایش خشک گشتی ز احتیال
هوش مصنوعی: اگر به کارگاه بیپایان او نگاه کنی، ممکن است دیدن آن باعث شود که دست و پاهای تو از ترس و حیرت خشک شود.
اندرون خانهاش موسی معاف
وز برون میکشت طفلان را گزاف
هوش مصنوعی: درون خانهاش موسی در امنیت و آسایش است، اما در بیرون از خانه، او به ستم و بیرحمی به کودکان میپردازد.
همچو صاحبنفس کو تن پرورد
بر دگر کس ظن حقدی میبرد
هوش مصنوعی: شخصی که خود را تربیت کرده و بر خود مسلط است، به دیگران شک و بدگمانی میکند.
کین عدو و آن حسود و دشمنست
خود حسود و دشمن او آن تنست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر کسی نسبت به دیگران حسد ورزد و دشمنی کند، در واقع خود به نوعی دشمن خود نیز هست. حسد و کینهای که در دل دارد، به خودش آسیب میزند و او را به دشمن خود تبدیل میکند.
او چو فرعون و تنش موسی او
او به بیرون میدود که کو عدو
هوش مصنوعی: او مانند فرعون است و جسمش مانند موسی. او به بیرون میدود و میگوید: دشمن کجاست؟
نفسش اندر خانهٔ تن نازنین
بر دگر کس دست میخاید به کین
هوش مصنوعی: نفس او در بدن نازش قرار دارد و به خاطر حسد و کینهتوزی به دیگران آسیب میزند.
خوانش ها
بخش ۱۹ - مثل به خوانش بامشاد لطف آبادی
حاشیه ها
1395/09/28 22:11
کسی که عمق این شعر را درک کنه از گمراهی و سرگردانی نجات پیدا میکنه
1397/04/24 09:06
عمر ضایع ، راه دور و روز دیر....
افسوس که بی فایده فرسوده شدیم...
1402/05/04 16:08
اسماء جوان
1402/08/11 02:11
اکبر قاهری
این همه عالم طلبکار خوشند
وز خوش تزویر اندر آتشند
همه ادمیان دنبال خوشی و لذت هستن لکن بخاطر همان خوشی ساختگی و غیرواقعی در آتش میسوزند