گنجور

بخش ۱۷ - شکایت کردن اهل زندان پیش وکیل قاضی از دست آن مفلس

با وکیل قاضی ادراک‌مند
اهل زندان در شکایت آمدند
که سلام ما به قاضی بر، کنون
بازگو آزار ما زین مرد دون
کندرین زندان بماند او مستمر
یاوه‌تاز و طبل‌خوارست و مضر
چون مگس حاضر شود در هر طعام
از وقاحت بی صلا و بی سلام
پیش او هیچست لوت شصت کس
کر کند خود را اگر گوییش بس
مرد زندان را نیاید لقمه‌ای
ور به صد حیلت گشاید طعمه‌ای
در زمان پیش آید آن دوزخ گلو
حجتش این که خدا گفتا کلوا
زین چنین قحط سه‌ساله داد داد
ظل مولانا ابد پاینده باد
یا ز زندان تا رود این گاومیش
یا وظیفه کن ز وقفی لقمه‌ایش
ای ز تو خوش هم ذکور و هم اناث
داد کن المستغاث المستغاث
سوی قاضی شد وکیل با نمک
گفت با قاضی شکایت یک به یک
خواند او را قاضی از زندان به پیش
پس تفحص کرد از اعیان خویش
گشت ثابت پیش قاضی آن همه
که نمودند از شکایت آن رمه
گفت قاضی خیز ازین زندان برو
سوی خانهٔ مردریگ خویش شو
گفت خان و مان من احسان تست
همچو کافر جنتم زندان تست
گر ز زندانم برانی تو به رد
خود بمیرم من ز تقصیری و کد
همچو ابلیسی که می‌گفت ای سلام
رب انظرنی الی یوم القیام
کاندرین زندان دنیا من خوشم
تا که دشمن‌زادگان را می‌کشم
هر که او را قوت ایمانی بود
وز برای زادِ ره نانی بود
می‌ستانم گه به مکر و گه به ریو
تا بر آرند از پشیمانی غریو
گه به درویشی کنم تهدیدشان
گه به زلف و خال بندم دیدشان
قوت ایمانی درین زندان کمست
وانک هست از قصد این سگ در خمست
از نماز و صوم و صد بیچارگی
قوت ذوق آید برد یکبارگی
استعیذ الله من شیطانه
قد هلکنا آه من طغیانه
یک سگست و در هزاران می‌رود
هر که در وی رفت او او می‌شود
هر که سردت کرد می‌دان کو دروست
دیو پنهان گشته اندر زیر پوست
چون نیابد صورت آید در خیال
تا کشاند آن خیالت در وبال
گه خیال فرجه و گاهی دکان
گه خیال علم و گاهی خان و مان
هان بگو لا حولها اندر زمان
از زبان تنها نه بلک از عین جان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با وکیل قاضی ادراک‌مند
اهل زندان در شکایت آمدند
هوش مصنوعی: یک وکیل و یک قاضی دانا که از زندان آمده‌اند، برای شکایت به محضر رسیدند.
که سلام ما به قاضی بر، کنون
بازگو آزار ما زین مرد دون
هوش مصنوعی: سلام ما را به قاضی برسان و به او بگو که ما از دست این مرد پست چه آزارهایی دیده‌ایم.
کندرین زندان بماند او مستمر
یاوه‌تاز و طبل‌خوارست و مضر
هوش مصنوعی: او در بدترین زندان‌ها و شرایط سخت زندگی می‌کند، اما همچنان به سخنان بی‌معنی و بی‌خود خود ادامه می‌دهد و به کارهای نادرست خود مشغول است.
چون مگس حاضر شود در هر طعام
از وقاحت بی صلا و بی سلام
هوش مصنوعی: وقتی مگس بدون اجازه و بدون خوش‌آمد گویی سراغ هر غذایی می‌آید، نشانه‌ی بی‌شرمی و پررویی‌اش است.
پیش او هیچست لوت شصت کس
کر کند خود را اگر گوییش بس
هوش مصنوعی: پیش او هیچ چیز ارزش ندارد، حتی اگر شصت نفر هم خود را به زمین بیندازند و درخواست کنند، فایده‌ای نخواهد داشت. اگر او کلامی بگوید، کافی است.
مرد زندان را نیاید لقمه‌ای
ور به صد حیلت گشاید طعمه‌ای
هوش مصنوعی: مردی که در زندان است، نباید به لقمه‌ای دل خوش کند، حتی اگر به هزار و یک روش هم تلاش کند تا به دام بیفتد.
در زمان پیش آید آن دوزخ گلو
حجتش این که خدا گفتا کلوا
هوش مصنوعی: در زمانی که روز قیامت برپا شود، عذاب و سختی‌ها چنان ظهور خواهند کرد که گویی نشانه آن است که خداوند فرمود: «بخورید» و این اشاره به نعمت‌های بهشتی است.
زین چنین قحط سه‌ساله داد داد
ظل مولانا ابد پاینده باد
هوش مصنوعی: به خاطر قحطی سه‌ساله، فریاد و ناله‌ای بلند برپا شده است. ای سایه‌ی مولانا، تا همیشه پاینده و برقرار باش.
یا ز زندان تا رود این گاومیش
یا وظیفه کن ز وقفی لقمه‌ایش
هوش مصنوعی: یا از زندان آزاد می‌شود یا اینکه باید به‌خاطر نذر و وظیفه‌ای که دارد، لقمه‌اش را بدهد.
ای ز تو خوش هم ذکور و هم اناث
داد کن المستغاث المستغاث
هوش مصنوعی: ای کسی که از تو، هم مردان و هم زنان خوشحال هستند، به فریادرس و یاری رسانی بپرداز.
سوی قاضی شد وکیل با نمک
گفت با قاضی شکایت یک به یک
هوش مصنوعی: وکیل با هوش و مهربانی به سمت قاضی رفت و گفت: "من به ترتیب شکایت‌ها را مطرح می‌کنم."
خواند او را قاضی از زندان به پیش
پس تفحص کرد از اعیان خویش
هوش مصنوعی: قاضی فردی را از زندان به حضور خود فراخواند و سپس در مورد مقام و شخصیت او تحقیق کرد.
گشت ثابت پیش قاضی آن همه
که نمودند از شکایت آن رمه
هوش مصنوعی: تمام کسانی که از شکایت آن گوسفندها به قاضی مراجعه کردند، در نهایت به این نتیجه رسیدند که خودشان هم هویتشان ثابت شد و در برابر قاضی حضور یافتند.
گفت قاضی خیز ازین زندان برو
سوی خانهٔ مردریگ خویش شو
هوش مصنوعی: قاضی گفت: بلند شو و از این زندان بیرون برو و به خانهٔ پدر خود بازگرد.
گفت خان و مان من احسان تست
همچو کافر جنتم زندان تست
هوش مصنوعی: او می‌گوید: خانه و زندگی من در واقع به خاطر محبت و نیکی توست، اما مثل یک کافر، بهشت من برایم همانند زندان است.
گر ز زندانم برانی تو به رد
خود بمیرم من ز تقصیری و کد
هوش مصنوعی: اگر مرا از زندان برانی، من به خاطر دوری تو می‌میرم، نه به خاطر خطا و ناپاکی خودم.
همچو ابلیسی که می‌گفت ای سلام
رب انظرنی الی یوم القیام
هوش مصنوعی: مانند ابلیس که می‌گفت: "پروردگارا، مرا تا روز قیامت مهلت ده."
کاندرین زندان دنیا من خوشم
تا که دشمن‌زادگان را می‌کشم
هوش مصنوعی: من در این زندان دنیایی که در آن زندگی می‌کنم، خوشحالم به شرطی که بتوانم دشمنان را از بین ببرم.
هر که او را قوت ایمانی بود
وز برای زادِ ره نانی بود
هوش مصنوعی: هر کسی که ایمان قوی و محکمی دارد و برای راهی که در پیش دارد، منبع یا نانی برای سفرش داشته باشد، رشد و پیشرفت خواهد کرد.
می‌ستانم گه به مکر و گه به ریو
تا بر آرند از پشیمانی غریو
هوش مصنوعی: گاهی با حقه و ترفند چیزی به دست می‌آورم و گاهی با فریب و نیرنگ، تا اینکه بتوانم فریادهای پشیمانی را به پا کنم.
گه به درویشی کنم تهدیدشان
گه به زلف و خال بندم دیدشان
هوش مصنوعی: گاهی به فقیران و درویشان تذکر و هشدار می‌دهم، و گاهی با زیبایی‌ها و جذابیت‌های خود، توجه آن‌ها را جلب می‌کنم.
قوت ایمانی درین زندان کمست
وانک هست از قصد این سگ در خمست
هوش مصنوعی: قدرت ایمان در این زندان کم است، اما قصد این سگ به خاطر آن خمیده است.
از نماز و صوم و صد بیچارگی
قوت ذوق آید برد یکبارگی
هوش مصنوعی: عملکردهای مذهبی و عبادت‌ها مانند نماز، روزه و صدقه ممکن است در برخی موارد به فرد احساس ناامیدی و بیچارگی بدهند، اما در عین حال می‌توانند به یکباره شور و شوقی در دل انسان ایجاد کنند.
استعیذ الله من شیطانه
قد هلکنا آه من طغیانه
هوش مصنوعی: پناه می‌برم به خدا از شیطان، زیرا که ما به خاطر طغیان او هلاک شدیم. آه، چه بر اثر طغیان او به مصیبت افتادیم.
یک سگست و در هزاران می‌رود
هر که در وی رفت او او می‌شود
هوش مصنوعی: هر کس که با شخصیتی خاص ارتباط برقرار کند، به تدریج مانند او می‌شود. انسان‌ها تحت تأثیر اطرافیان خود قرار می‌گیرند و این تأثیر می‌تواند به شکل‌گیری رفتار و شخصیتشان کمک کند.
هر که سردت کرد می‌دان کو دروست
دیو پنهان گشته اندر زیر پوست
هوش مصنوعی: هر کسی که نسبت به تو بی‌اعتنایی و سرسختی نشان دهد، بدان که درون او یک روح شیطانی نهفته است که به خوبی پنهان شده است.
چون نیابد صورت آید در خیال
تا کشاند آن خیالت در وبال
هوش مصنوعی: وقتی که چیزی در ذهن شکل نگیرد، نمی‌تواند به خیال ما بیاید و ما را به دردسر بیندازد.
گه خیال فرجه و گاهی دکان
گه خیال علم و گاهی خان و مان
هوش مصنوعی: گاهی به فکر آزادی و رهایی هستم و گاهی مشغول کسب و کار. گاهی به دنبال علم و دانش می‌گردم و گاهی دغدغه خانه و خانواده را دارم.
هان بگو لا حولها اندر زمان
از زبان تنها نه بلک از عین جان
هوش مصنوعی: بگو که در مواقع سخت و دشوار، فقط با زبان صحبت نکن، بلکه با عمق وجود و روحیاتت هم این را بیان کن.

خوانش ها

بخش ۱۷ - شکایت کردن اهل زندان پیش وکیل قاضی از دست آن مفلس به خوانش بامشاد لطف آبادی

حاشیه ها

1392/08/10 14:11
امین کیخا

دوزخ گلو را شاید خود مولانا ساخته باشد .زیرا فرانمون ( اشاره ) به قران دارد که دوزخ فریاد می زند هل من مزید ! یعنی دوزخ از اوباردن مردمیان بدکاره سیر نمی شود و انباشته نمی شود و گلویی که به ان بماند نیز چنین است .

1392/08/10 14:11
امین کیخا

گاومیش را برای نمونه پر خوری اورده است . چون پیوسته نشخوارگر است

1392/08/10 14:11
امین کیخا

اما گاومیش های کارون که شامگاه در کارون می روند و خورشید غروب کننده در میان انها فرو می رود مایه دلارامی ماست .درود بر کارون خروشان و خوزستان تفسیده که این روزها سیر می شود و جوانه می زند .

1398/07/01 08:10

دنیا؛ زندان و ابلیس ورشکسته است
گر ز زندانم برانی تو به رد
خود بمیرم من ز تقصیری و کد
اگر مرا به دلیل پرخوری از زندان برانی، از بی غذایی می میرم.
همچو ابلیسی که می گفت ای سلام
رب انظرنی الی یوم القیام 630
کاندرین زندان دنیا من خوشم
تا که دشمن زادگان را می کشم
ابلیس نیز از خداوند می خواهد تا روز قیامت به او مهلت دهد تا در زندان دنیا بماند و فرزندان آدمی که دشمن او هست را بکشد.
آدمی در حبس دنیا زآن بود
تا بود کافلاس او ثابت شود
دلیل هبوط آدمی به دنیا:
تا ورشکستگی(نیستی و فقر) خود را دریابد.آدمی ورشکسته ای است که با جمع ثروت می خواهد آن را بپوشاند.
مفلسی ابلیس را یزدان ما
هم منادی کرد در قرآن ما654
آرامش و پرواز روح(کانال و وبلاگ)
arameshsahafian@

1399/08/26 10:10
مهدی تیرانداز

یک سگ است و در هزاران می رود... هر که سردت کرد میدان کو دروست، دیو پنهان گشته اندر زیر پوست ... یعنی کل جامعه و کل بشریت، فرهنگ حاکم بر دنیا و بر ذهن خودت را نسبت بهش باید بی اعتناء شوی و فقط حرف عرفای روشن ضمیر را راهنمای عمل قرار دهی