گنجور

بخش ۱۱۳ - برخاستن مخالفت و عداوت از میان انصار به برکات رسول علیه السلام

دو قبیله کاوس و خزرج نام داشت
یک ز دیگر جان خون‌آشام داشت
کینه‌های کهنه‌شان از مصطفی
محو شد در نور اسلام و صفا
اولا اخوان شدند آن دشمنان
همچو اعداد عنب در بوستان
وز دم المؤمنون اخوه به پَند
در شکستند و تنِ واحد شدند
صورت انگورها اخوان بود
چون فشردی شیرهٔ واحد شود
غوره و انگور ضدانند لیک
چونک غوره پخته شد، شد یارِ نیک
غوره‌ای کو سنگ‌بست و خام ماند
در ازل حق کافر اصلیش خواند
نه اخی نه نفس واحد باشد او
در شقاوت نحس ملحد باشد او
گر بگویم آنچ او دارد نهان
فتنهٔ افهام خیزد در جهان
سر گبر کور نامذکور به
دود دوزخ از ارم مهجور به
غوره‌های نیک که ایشان قابلند
از دم اهل دل آخر یک دلند
سوی انگوری همی‌رانند تیز
تا دوی بر خیزد و کین و ستیز
پس در انگوری همی‌درند پوست
تا یکی گردند و وحدت وصف اوست
دوست دشمن گردد ایرا هم دواست
هیچ یک با خویش جنگی در نبست
آفرین بر عشق کل اوستاد
صد هزاران ذره را داد اتحاد
همچو خاک مفترق در ره‌گذر
یک سبوشان کرد دست کوزه‌گر
که اتحاد جسمهای آب و طین
هست ناقص جان نمی‌ماند بدین
گر نظایر گویم اینجا در مثال
فهم را ترسم که آرد اختلال
هم سلیمان هست اکنون لیک ما
از نشاط دوربینی در عمی
دوربینی کور دارد مرد را
همچو خفته در سرا کور از سرا
مولعیم اندر سخنهای دقیق
در گره ها باز کردن ما عشیق
تا گره بندیم و بگشاییم ما
در شکال و در جواب آیین‌فزا
همچو مرغی کو گشاید بند دام
گاه بندد تا شود در فن تمام
او بود محروم از صحرا و مرج
عمر او اندر گره کاریست خرج
خود زبون او نگردد هیچ دام
لیک پرش در شکست افتد مدام
با گره کم کوش تا بال و پرت
نسکلد یک یک ازین کر و فرت
صد هزاران مرغ پرهاشان شکست
و آن کمین‌گاه عوارض را نبست
حال ایشان از نبی خوان ای حریص
نقبوا فیها ببین هل من محیص
از نزاع ترک و رومی و عرب
حل نشد اشکال انگور و عنب
تا سلیمان لسین معنوی
در نیاید بر نخیزد این دوی
جمله مرغان منازع بازوار
بشنوید این طبل باز شهریار
ز اختلاف خویش سوی اتحاد
هین ز هر جانب روان گردید شاد
حیث ما کنتم فولوا وجهکم
نحوه هذا الذی لم ینهکم
کور مرغانیم و بس ناساختیم
کان سلیمان را دمی نشناختیم
همچو جغدان دشمن بازان شدیم
لاجرم وا ماندهٔ ویران شدیم
می‌کنیم از غایت جهل و عما
قصد آزار عزیزان خدا
جمع مرغان کز سلیمان روشنند
پر و بال بی گنه کی برکنند
بلک سوی عاجزان چینه کشند
بی خلاف و کینه آن مرغان خوشند
هدهد ایشان پی تقدیس را
می‌گشاید راه صد بلقیس را
زاغ ایشان گر بصورت زاغ بود
باز همت آمد و مازاغ بود
لکلک ایشان که لک‌لک می‌زند
آتش توحید در شک می‌زند
و آن کبوترشان ز بازان نشکهد
باز سر پیش کبوترشان نهد
بلبل ایشان که حالت آرد او
در درون خویش گلشن دارد او
طوطی ایشان ز قند آزاد بود
کز درون قند ابد رویش نمود
پای طاووسان ایشان در نظر
بهتر از طاووس‌پران دگر
منطق الطیر آن خاقانی صداست
منطق الطیر سلیمانی کجاست
تو چه دانی بانگ مرغان را همی
چون ندیدستی سلیمان را دمی
پر آن مرغی که بانگش مطربست
از برون مشرقست و مغربست
هر یک آهنگش ز کرسی تا ثریست
وز ثری تا عرش در کر و فریست
مرغ کو بی این سلیمان می‌رود
عاشق ظلمت چو خفاشی بود
با سلیمان خو کن ای خفاشِ رَد
تا که در ظلمت نمانی تا ابد
یک گزی ره که بدان سو می‌روی
همچو گز قطب مساحت می‌شوی
وانک لنگ و لوک آن سو می‌جهی
از همه لنگی و لوکی می‌رهی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دو قبیله کاوس و خزرج نام داشت
یک ز دیگر جان خون‌آشام داشت
هوش مصنوعی: دو طایفه به نام‌های کاوس و خزرج وجود داشتند، که یکی از آن‌ها نسبت به دیگری خصومت و دشمنی عمیقی داشت.
کینه‌های کهنه‌شان از مصطفی
محو شد در نور اسلام و صفا
هوش مصنوعی: کینه‌ها و دشمنی‌های قدیمی آن‌ها نسبت به مصطفی با ظهور نور اسلام و پاکی از بین رفت.
اولا اخوان شدند آن دشمنان
همچو اعداد عنب در بوستان
هوش مصنوعی: دشمنان به یکدیگر نزدیک شده‌اند و مانند دانه‌های انگور در باغ قرار گرفته‌اند.
وز دم المؤمنون اخوه به پَند
در شکستند و تنِ واحد شدند
هوش مصنوعی: از نفس مؤمنان برادری ناشی می‌شود که در سختی‌ها پشتیبان یکدیگرند و مانند یک بدن واحد عمل می‌کنند.
صورت انگورها اخوان بود
چون فشردی شیرهٔ واحد شود
هوش مصنوعی: صورت انگورها همانند برادران است و وقتی فشرده شوند، شیرهٔ واحدی حاصل می‌شود.
غوره و انگور ضدانند لیک
چونک غوره پخته شد، شد یارِ نیک
هوش مصنوعی: غوره و انگور با هم تفاوت دارند، اما وقتی غوره به خوبی رشد می‌کند و成熟 می‌شود، به یک دوست خوب تبدیل می‌شود.
غوره‌ای کو سنگ‌بست و خام ماند
در ازل حق کافر اصلیش خواند
هوش مصنوعی: میوه‌ای که هنوز خام و نرسیده است، مانند سنگی در آغاز خلقت، به عنوان کافر اصلی شناخته می‌شود.
نه اخی نه نفس واحد باشد او
در شقاوت نحس ملحد باشد او
هوش مصنوعی: نه امیالی از خود دارد و نه در اندیشه‌اش، او در بدبختی و شقاوت به‌سر می‌برد و به نوعی کافر و ملحد است.
گر بگویم آنچ او دارد نهان
فتنهٔ افهام خیزد در جهان
هوش مصنوعی: اگر بگویم آنچه او در دل پنهان دارد، غوغای درک و فهم را در جهان به راه می‌اندازد.
سر گبر کور نامذکور به
دود دوزخ از ارم مهجور به
هوش مصنوعی: سر گبر که در تاریکی گم شده، به خاطر آتش جهنم دچار درد و رنج شده و از نعمت‌های بهشت دور افتاده است.
غوره‌های نیک که ایشان قابلند
از دم اهل دل آخر یک دلند
هوش مصنوعی: انسان‌های نیک و خوش‌دل که زشتی‌ها و مشکلات را می‌شناسند، در واقع به دل واحدی وصل هستند و درک عمیق‌تری از دنیا دارند.
سوی انگوری همی‌رانند تیز
تا دوی بر خیزد و کین و ستیز
هوش مصنوعی: به سمت انگورهایی تند می‌دوند تا برنخیروفت کنند و به دور از جنگ و جدال باشند.
پس در انگوری همی‌درند پوست
تا یکی گردند و وحدت وصف اوست
هوش مصنوعی: در انگور، پوست را می‌جوند تا دانه‌ها یکپارچه و متحد شوند، زیرا این کار نشان‌دهنده‌ی وضعیت یگانگی و هماهنگی است.
دوست دشمن گردد ایرا هم دواست
هیچ یک با خویش جنگی در نبست
هوش مصنوعی: دوست می‌تواند به دشمن تبدیل شود، اما هیچ یک از آنها با خودشان نمی‌جنگند.
آفرین بر عشق کل اوستاد
صد هزاران ذره را داد اتحاد
هوش مصنوعی: عشق، استاد تمام چیزهاست و به واسطه آن، هزاران ذره را به هم پیوند می‌زند و واحد می‌کند.
همچو خاک مفترق در ره‌گذر
یک سبوشان کرد دست کوزه‌گر
هوش مصنوعی: همچون خاکی که در کنار راه بر اثر گذر یک دلی که به شادابی رسیده، توسط صنعت‌گری که کوزه می‌سازد، شکل گرفته است.
که اتحاد جسمهای آب و طین
هست ناقص جان نمی‌ماند بدین
هوش مصنوعی: جسم‌های آب و گل هرگز به صورت کامل به یکدیگر متصل نمی‌شوند و از این رو روح یا جان در این حالت پایدار نمی‌ماند.
گر نظایر گویم اینجا در مثال
فهم را ترسم که آرد اختلال
هوش مصنوعی: اگر بخواهم در اینجا مثال‌هایی بیاورم، از فهم و درک افراد می‌ترسم که ایراد و اختلالی ایجاد کند.
هم سلیمان هست اکنون لیک ما
از نشاط دوربینی در عمی
هوش مصنوعی: سلیمان همچنان وجود دارد، اما ما به دلیل نداشتن دیدگاه و شادابی لازم، از درک و مشاهده عظمت او دوریم.
دوربینی کور دارد مرد را
همچو خفته در سرا کور از سرا
هوش مصنوعی: مردی مانند فردی که در اتاقی تاریک خوابیده است، بینایی ندارد و نمی‌تواند حقیقت را ببیند.
مولعیم اندر سخنهای دقیق
در گره ها باز کردن ما عشیق
هوش مصنوعی: ما به یادگیری سخنانی دقیق و پیچیده مشغولیم و در این هنر، مانند عاشقانی هستیم که با عشق خود به گره‌ها و مشکلات می‌پردازیم.
تا گره بندیم و بگشاییم ما
در شکال و در جواب آیین‌فزا
هوش مصنوعی: ما در کلام و پاسخ، هم به ایجاد پیوندها می‌پردازیم و هم به باز کردن آنها.
همچو مرغی کو گشاید بند دام
گاه بندد تا شود در فن تمام
هوش مصنوعی: مانند پرنده‌ای که بند دام را می‌گشاید، گاهی اوقات خود را در مشکلاتی گرفتار می‌کند تا به کمال و مهارت برسد.
او بود محروم از صحرا و مرج
عمر او اندر گره کاریست خرج
هوش مصنوعی: او از دنیای آزاد و طبیعت دور است و زندگی‌اش در مشکلات و پیچیدگی‌ها گرفتار شده است.
خود زبون او نگردد هیچ دام
لیک پرش در شکست افتد مدام
هوش مصنوعی: اگرچه خود او هرگز در دام نمی‌افتد، اما با پرواز کردن دائماً دچار شکست می‌شود.
با گره کم کوش تا بال و پرت
نسکلد یک یک ازین کر و فرت
هوش مصنوعی: در تلاش باش که با دقت و احتیاط عمل کنی تا از پرواز و آزادی‌ات کاسته نشود و به مشکلات و موانع دچار نشوی.
صد هزاران مرغ پرهاشان شکست
و آن کمین‌گاه عوارض را نبست
هوش مصنوعی: صدها هزار پرنده پرهای خود را از دست دادند، اما آن تله‌ای که در کمین بود، بسته نشد.
حال ایشان از نبی خوان ای حریص
نقبوا فیها ببین هل من محیص
هوش مصنوعی: حال آنها را از پیامبر بشناسید، ای شخص تشنه و حریص. در این موضوع عمیق‌تر بررسی کنید، آیا راهی برای نجات وجود دارد؟
از نزاع ترک و رومی و عرب
حل نشد اشکال انگور و عنب
هوش مصنوعی: مسائل مربوط به انگور و کشمش هیچگاه از نزاع و درگیری بین ترک‌ها، رومی‌ها و عرب‌ها حل نشد.
تا سلیمان لسین معنوی
در نیاید بر نخیزد این دوی
هوش مصنوعی: تا زمانی که سلیمان معنوی به دنیا نیامده، این دو موضوع به نتیجه نخواهد رسید.
جمله مرغان منازع بازوار
بشنوید این طبل باز شهریار
هوش مصنوعی: تمام پرندگان باهم در حال جدال هستند، به صدای این طبل پادشاه گوش دهید.
ز اختلاف خویش سوی اتحاد
هین ز هر جانب روان گردید شاد
هوش مصنوعی: از تنوع و اختلاف‌های خود دور شوید و به سمت اتحاد بروید. از هر طرف با خوشحالی به حرکت درآیید.
حیث ما کنتم فولوا وجهکم
نحوه هذا الذی لم ینهکم
هوش مصنوعی: هرجا که باشید، روی خود را به سوی این قبله که شما را باز نمی‌دارد، بچرخانید.
کور مرغانیم و بس ناساختیم
کان سلیمان را دمی نشناختیم
هوش مصنوعی: ما مثل پرنده‌های کور هستیم و هیچ‌گاه نتوانسته‌ایم رابطه‌مان را با آنچه که سلیمان را می‌شناخت، بسازیم.
همچو جغدان دشمن بازان شدیم
لاجرم وا ماندهٔ ویران شدیم
هوش مصنوعی: مانند جغدها که در برابر شکارچیان می‌ایستند، ما نیز به همین صورت در برابر چالش‌ها قرار گرفتیم و در نتیجه، دچار خرابی و سردرگمی شدیم.
می‌کنیم از غایت جهل و عما
قصد آزار عزیزان خدا
هوش مصنوعی: ما به دلیل نادانی و بی‌خبری قصد آزار عزیزان خدا را داریم.
جمع مرغان کز سلیمان روشنند
پر و بال بی گنه کی برکنند
هوش مصنوعی: جمع پرندگان که از نور سلیمان بهره‌مندند، چگونه می‌توانند بدون گناه بال و پر خود را برکنند؟
بلک سوی عاجزان چینه کشند
بی خلاف و کینه آن مرغان خوشند
هوش مصنوعی: پرندگانی که بی‌کینه و شکیبایی به سوی ناتوانان می‌روند، از بهترین و زیباترین موجودات هستند.
هدهد ایشان پی تقدیس را
می‌گشاید راه صد بلقیس را
هوش مصنوعی: هدهد برای آن‌ها راهی را می‌گشاید که به تقدیس و احترام می‌انجامد و به سمت بلقیس، ملکه سبا، راهی را هموار می‌کند.
زاغ ایشان گر بصورت زاغ بود
باز همت آمد و مازاغ بود
هوش مصنوعی: اگر زاغ آنها همچنان زاغ باشد، باز هم اراده و تلاش ما تغییر نخواهد کرد.
لکلک ایشان که لک‌لک می‌زند
آتش توحید در شک می‌زند
هوش مصنوعی: هر کسی که در حالت بی‌خبری و تنبلی به سر می‌برد و فقط صدا می‌زند، در واقع در آتش اعتقادات و ایمان به یکتایی خداوند دچار تردید و شک است.
و آن کبوترشان ز بازان نشکهد
باز سر پیش کبوترشان نهد
هوش مصنوعی: کبوتران از پرندگان دیگر نمی‌ترسند و به‌خاطر اینکه خیالشان راحت باشد، سر خود را بر شانه‌ی کبوتران دیگر می‌گذارند.
بلبل ایشان که حالت آرد او
در درون خویش گلشن دارد او
هوش مصنوعی: بلبل آنها که در درون خود حالاتی را تجربه می‌کند، در واقع بهشتی در درون خویش دارد.
طوطی ایشان ز قند آزاد بود
کز درون قند ابد رویش نمود
هوش مصنوعی: طوطی آن‌ها از شیرینی و خوشی آزاد بود، زیرا در دل شیرینی ابدیتی از زیبایی و جذابیت داشت.
پای طاووسان ایشان در نظر
بهتر از طاووس‌پران دگر
هوش مصنوعی: پای طاووس‌های آن‌ها در نظر، زیباتر از پای طاووس‌پرانی دیگر است.
منطق الطیر آن خاقانی صداست
منطق الطیر سلیمانی کجاست
منطق الطیری که خاقانی گفتهه حرف و صداست ولی منطق الطیری که سلیمان بلد بود اصل کاره
تو چه دانی بانگ مرغان را همی
چون ندیدستی سلیمان را دمی
هوش مصنوعی: تو که هرگز سلیمان را ندیده‌ای، چگونه می‌توانی صدای پرندگان را بشناسی و درکی از آن داشته باشی؟
پر آن مرغی که بانگش مطربست
از برون مشرقست و مغربست
هوش مصنوعی: پر آن پرنده‌ای که صدایش شبیه آواز نوازندگان است، از سمت شرق و غرب برخاسته است.
هر یک آهنگش ز کرسی تا ثریست
وز ثری تا عرش در کر و فریست
هوش مصنوعی: هر یک از این نغمه‌ها از زمین تا آسمان و از آسمان تا بالای عرش بلند می‌شود و همواره صدا و ندا را به همراه دارد.
مرغ کو بی این سلیمان می‌رود
عاشق ظلمت چو خفاشی بود
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که بدون این سلیمان می‌رود، عاشق تاریکی است مانند خفاش.
با سلیمان خو کن ای خفاشِ رَد
تا که در ظلمت نمانی تا ابد
هوش مصنوعی: با سلیمان هم‌نشین شو ای خفاشِ شب‌زنده‌دار، تا همیشه در تاریکی نمانی.
یک گزی ره که بدان سو می‌روی
همچو گز قطب مساحت می‌شوی
هوش مصنوعی: هر قدمی که به سمت هدف خود برداری، مانند گزی که به سمت شمال می‌رود، می‌تواند تو را به نقطه‌ای وسیع و مطلوب برساند.
وانک لنگ و لوک آن سو می‌جهی
از همه لنگی و لوکی می‌رهی
هوش مصنوعی: اگر به آن سمت بروی و برای رسیدن به هدفی تلاش کنی، از تمام نقص‌ها و مشکلاتی که داری رها می‌شوی.

خوانش ها

بخش ۱۱۳ - برخاستن مخالفت و عداوت از میان انصار به برکات رسول علیه السلام به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1394/10/07 17:01
روفیا

آفرین بر عشق کل اوستاد
صد هزاران ذره را داد اتحاد
همچو خاک مفترق در ره‌گذر
یک سبوشان کرد دست کوزه‌گر
یک یگانه ای چنین اجزاء پراکنده ای را به یک تبدیل می کند.
که موجب می شود ما ذرات خاک گرد هم آمده را کوزه بنامیم.
جایی دیگر مولانا می فرماید:
دیده دل چون به گردون بنگریست
دید کانجا هر دمی میناگریست
قلب اعیان است و اکسیر محیط
اءتلاف خرقه تن بی مخیط
تن را به خرقه ای تشبیه میکند که حتی یک درز در آن یافت نمی شود.
این معنای حقیقی واژه اءتلاف است و معادل فارسی آن یکپارچگی و معادل انگلیسی آن integration است.
اجزاء به ظاهر متفرق که نوعی هوش و تکنولوژی آنها را جهت دنبال کردن هدف معینی گرد هم آورده است! برخی میگویند ما به وجود چنین اءتلافی باور داریم و از آن بهره میجوییم ولی دلیل ندارد که به اءتلاف گر اعتقاد داشته باشیم.
در ابتدا ریز ترین ذره ها که معلوم نیست از کجا پیدا شدند به هم تصادفا برخوردند و اتم و ملکول و تک سلولی و آغازیان و سپس موجودات متکامل تر و گیاه و حیوان و انسان پدید آمد تا هر یک چهار صباحی به این و آن تصادف کند و جای خود را به محصول این تصادف بدهد و بعد هم فنا شود.
این درست مانند این است که بگوییم دو اتومبیل پراید و آردی به هم برخورد کنند و از آن وسط ناگهان یک بی ام و باشکوه در آید.
شما قبول میکنید؟
حاصل یک تصادف در غیاب عنصر هوش یا آگاهی(مثل پراید با راننده مست) پراید را به آهن قراضه بدل مینماید نه به بی ام و!
برخی می گویند آن اجزاء خودشان هوشمند هستند من بر این باورم البته هر موجودی مراتبی از هوش را دارا می باشد از ریز ذرات تا پراید بی ام و و انسان، ولی حتی پیشرفته ترین این هوش هایی که ما می شناسیم مثل بی ام و هوشمند که وجود جسم دیگر را از فاصله معینی احساس می کند و ترمز میگیرد یک هوش برترو یک درایور پشت آن پنهان شده است.
حتی اگر راننده نداشته باشد ما شک نداریم که کسی آن را خلق کرده و این گونه هدایتش کرده است.
ما هنوز هیچ موجودی را نمی شناسیم که پشت آن آفریننده ای نباشد!

1394/10/07 18:01
ناشناس

این همه بی دین ها و ذره ی خدایی ها و بیگ بنگی ها و داروینی ها و دیگران استدلال بر نبودن خالق آورده اند بعد شما می خواهید با چند بیت شعر و یک ماشین قراضه، وجود خدا را ثابت کنید؟
نظر شما فقط به در شما می خورد.
هستی از هیچ ایجاد شده و تا بوده همین بوده...
قرن21 است و هنوز بعضی در توهم اثبات وجود خدای مهربان!

1394/10/07 18:01
همیشه بیدار

ببخشید این "استدلال بر نبودن خالق" چی بودند؟
میشود چند تا از این استدلالها را بنویسید؟

1395/06/15 04:09
سید حبیب

عجب!!!!!!!!!!!!



.

1395/06/15 13:09
گمنام-۱

جناب آ سید حبیب،
این شگفت نشان ها !!!! را از چه رو آورده اید؟
سپاسگزارم فرمایید به هزوارشی
بی ام و؟ پراید ؟ خدا؟ بی خدایان ؟ بیگ بنگ؟ داروین که عقاید مسکویه را به نام خویش منتشر کرد ؟
راننده ؟بی راننده ؟ که به تازگی به بازار آمده است ویا پیدایش هستی از نیستی؟؟

1395/06/16 04:09
سید حبیب

سلام مجدد.
چرا عجب نگویم؟
کل این شعر در باب اتحاد و تفرقه بین عوام الناس است.
که مولانا میگوید , پیامبر در زمان حیات خود , مسلمین را متحد و امت واحده ای را بوجود آورد.
ولکن بعد از پیامبر مسلمین این مهم را زیر پا گذاشته و به فرق مختلف
تقسیم شدند.
مولانا با کنایه این مطلب را بیان کرده که دست از این تعصبات مذهبی
بردارید و کمتر عزیزان خدا را بیازارید.
جلوه حق را دریابید .
و متحد شوید که نصرت در اتحاد است.
و هر که این را نپذیرفت , لاجرم به زوال و نابودی خواهد رسید.
حال عجب اینکه کسی در حاشیه چیز دیگر مینویسد و مستمع را از اصل مطلب دور میسازد.
و کس دیگر شعله آن را زیاد تر میکند.
حال آنکه حرف هر دوی آنها بسیار ضعیف است در دفاع از عقاید خودشان.
عجب آنکه با این همه مبحث معارف و خداشناسی که در ایران فریاد میشود چگونه است که کسان , که دعوی ادب دوستی دارند و چه بسا خویش را روشنفکر هم میدانند , اینگونه توجیح میکنند , وجود خالقرا؟!
.

1395/06/18 13:09
روفیا

توجیه جانم.

1395/06/18 13:09
روفیا

ای خوش آن دوران که پیش از روز و شب
فارغ از اندوه و خالی از تعب
متحد بودیم با شاه وجود
نقش غیریت به کلی محو بود

1395/06/19 04:09
سید حبیب

درود بر شما
ممنونم از توجه شما .
به چشم.سعی میکنم من بعد با دقت بیشتر بنویسم.
اگر چه از همان دوران متوسطه تحصیلی هم , در زبان فارسی مشکل داشتم.
مثلا همین کلمه توجیح را فکر میکنم اگر توجیه بنویسم کمی عربی بنظر برسد .
به هر حال امیدوارم از من نرنجیده باشید اگر در نوشتارم کمی تندی کردم.
بخدا قسم از اینکه میبینم جمعی هنوز به ادبیات و فرهنگ مشغولند , و من حقیر در بینشان دیده میشوم , بسیار خوشحالم.
تمام دلخوشی زندگی ام همین است که نیمه شبها سری به اینجا میزنم
و مولانا میخوانم.
گاهی هم سعد سلمان. خیلی دوستش دارم.
دیگر دو سالی میشود نمیتوانم شعر بنویسم.
دلم از دنیا گرفته......
ببخشید ,, دارم درد دل میکنم,, اصلا حواسم نیست.
همه اهل هنر را دوست دارم.
در این جا هنر رو به فرسایش است....
سخن گفتنم پاک از آلایش است.....
در اینجا هنر ارزشش هیچ نیست....
هنرمند جز در خم و پیچ نیست......
ز هفتاد کس, شصت تن بی هنر ....
رود عمرمان زین سخن بر هدر.....
.......
.

1396/11/27 13:01
amirwicked

دوستانی بحث کردند بر سر وجود خدا در حالی که هردو بر سر این مساله توافق دارند که موضوع شعر یکپارچگیست نه وجود خدا در هیچ یک از شعر هاب مولانا وجود خدا اثبات و یا رد نشده البته مولانا انسان خدا باوری بود
ولی محتوای اشعار مسایلی مهمتر از وجود خدا و یا عدم وجود خدا رو مطرح میکنه
در اخر چه خدایی باشه و یا نباشه اگر آرامش نباشه فرقی نمیکنه 
اگر خدا مایه ی آرامش است ،نیک، و اگر هم بی خدایی مایه آرامش است باز هم نیک
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید تو چراغ خود برافروز

1398/01/26 10:03
رضا ثانی

صد هزاران مرغ پرهاشان شکست
و آن کمین‌گاه عوارض را نبست

1398/01/20 19:04
مهران

ناشناس بدون توجه به کل آفرینش وهستی فرن 21را یدک می کشد.خدا نیاز به اثبات ندارد.هستی باشعور است واز پرتوهستی جهان وموجودات به وجود آمده اند.ایشان فکر می کند علم ونظریات این وآآن ،ازل وابد را هم می تواند درک کند.جهان لایتناهیست وانسان با علمش فقط می تواند آنچه را که در دیداوست بفهمد.سخن ناشناس خیلی سست وناشیانه است.ببینید:اشناس نوشته:
این همه بی دین ها و ذره ی خدایی ها و بیگ بنگی ها و داروینی ها و دیگران استدلال بر نبودن خالق آورده اند بعد شما می خواهید با چند بیت شعر و یک ماشین قراضه، وجود خدا را ثابت کنید؟
نظر شما فقط به در شما می خورد.
هستی از هیچ ایجاد شده و تا بوده همین بوده…
قرن21 است و هنوز بعضی در توهم اثبات وجود خدای مهربان.

1398/03/18 13:06
بی نام

خطاب به کسانی که دنبال اثبات یا انکار خدا هستند!
خدا همان مرگ است جانم
نکند مرگ را هم قبول نداری؟

1399/04/15 14:07
سلام

همان کس که هستی به قول شما ازهیچ آفریده همان خداست
تا بحال داروین هاوامثال او یک دلیل بر عدم وجود خدا نیاورده اند
خدا آنها هم وجود خالق را منکر نیستند و کاملا معتقد هستند آنچه آنها خواستند با توسل به حس انکار کنند ربوبیت خداوند متعال بود نه خالقیت.
که همه آنها هم مغالطه وبی دلیل بود .

1400/02/23 12:04
سروش سروش

واقعا هنوز بر سر اثبات بودن یا نبودن چیزی بحث میکنید ک چیزی ازش نمیدونین جز اوهامات و درک سطحی انسانی
اگر خدا وجود نداره، پس میخوایی چیرو ثابت کنی؟؟
میدونی وقتی عدم چیزی رو میخوایی ثابت کنی درواقع وجودش رو فریاد میزنی؟
و اگر خدا وجود داره، بازم چ نیازی هست اثباتش کنی؟
و همین اتحادی ک حضرت مولانا فرمودند، یعنی خدا
فارغ از هر علم و یقین و دین و نژاد و زبان و رنگ و...
و اینکه هر کس مسیر و سلوک خودش رو داره و درواقع در مسیر درست خودش هست

1401/05/22 20:08
علی یاسینی

دوستان عزیز متوجه هستند که علم نمی تواند خدا را رد یا اثبات کند و موضوع و روش شناسی علم، به این مسئله ارتباطی ندارد، اعتقاد به خدا، بنها دعوتی است که هر شخصی یا رد می کند و یا قبول. حتی نظریه داروین یعنی تکامل در مقابل نظریه انتخاب هوشمند هم قرار نمی گیرد، چرا که دومی اصلا برهان علمی نیست(شبه علمی)(رجوع شود به صفحه Intelligent_design wikipedia)- و عنوان pseudoscience. حتی نظریه داروین با اسفل اسافلین بودن دنیا و حدیث هایی در این مورد سازگار است:به طور مثال:   از زمانی که خداوند دنیا را خلق کرد، دیگر توجهی به آن نمود و یا دنیا و هرچه در آن است لعنت شده است.

1402/10/10 00:01
علی منصوری

با سلام 

به نظر بنده سلیمان در این شعر و شعر قبلی نامی مستعاری است که مولوی برای امام زمان انتخاب کرده

که بخشی از سند حرف بنده این ابیات است

هم سلیمان هست اندر دور ما    کو دهد صلح و نماند جور ما

قول ان من امة را یاد گیر     تا به الا و خلا فیها نذیر

گفت خود خالی نبودست امتی     از خلیفهٔ حق و صاحب‌همتی

1403/05/20 05:08
آصف

پس از سلام

خود را کمتر از آن می‌دانم که بخواهم به رد یا اثبات سخن دیگران بپردازم و با مطالعه مطالب بالا یکی دو نکته را که در نظرم آمد عرض می‌کنم.

۱- ابیات فوق در ادامه بحثی از است که با داستان فارس و ترک و عرب و رومی و اختلاف ایشان بر سر یک معنی با چندین لفظ ، که پلورالیزم دینی را یادآور می‌شود بدین صورت که مطلوب معنوی آدمیان یک چیز است که آنها با اسامی مختلف آن را می‌شناسند و نزاع‌هایی که میان ادیان و فرق و نحله‌های فکری بر سر درک حقیقت از روی جهالت است ، چرا که ایشان بی آنکه بدانند حقیقتی واحد را طلب می‌کنند اما به دلیل نادانی هریکی گمان می‌برد که تنها او به حقیقت می‌اندیشد و رای و نظر او صواب است و دیگران که با نامی دگر همان مفهوم را طلب می‌کنند به راه ناصواب‌اند. 

۲- با عنایت به مطلبی که در بالا عرض شد و نیز با توجه به این که چندین بار از قرن ۲۱ سخن رفت بد نیست یادآور شوم یکی از مهمترین دست‌آوردهای بشر اکنون در حوزه اندیشه قبول کثرت‌ها با میزانی از خطا است. به دیگر سخن اولا اصل ثابت شده این است که آدمیان هرگز به درک مطلف و محض حقیقت نخواهند رسید و خلاف آنانکه تلقی می‌کنند که حقیقت فقط همان چیزی است که ایشان می‌پندارند ، بل که همه‌گان با درصدی از خطا بهره‌ای از حقیقت برده‌اند و این اصلی پذیرفته شده نزد عقلای جهان است. 

۳- با توجه به دو فرضیه پیشین ، اساسا اگر کسی رای و نظر خود را خالی از نقص و خلل ببیند و سخنی بگوید که معنا  مفهومش این باشد که رای خود را عین صواب و کاملا درست بداند، نظر او فارغ از اینکه چه میزان بهره از حقیقت دارد به این دلیل که همه‌گان باید بدانند که هر نظری احتمال ابطال پذیری دارد پس قطعیتی وجود ندارد و چنین گفتاری بیش از دیگر سخنان در معرض خطا است. 

۴- مفهوم خدا و دین و مطالب وابسته به آن جزء امور ماوراءالطبیعة (با مابعدالطبیعه اشتباه نشود) است که اساسا علم نمی‌تواند آنها را رد یا اثبات کند. این امور و نظایر آن چون ایمان مواردی هستند وجدانی و نه علمی. لذا اثبات خداوند امری نیست که در حوزه علوم قابل بررسی باشد.(توجه شود که علم به معنای science است نه در معنی knowledge از آن جهت که ما برای تفکیک این دو مقوله در فارسی معادل دقیقی نداریم لذا مجبور اشاره به واژه غربی آن شدم). مفهوم خداوند و ایمان از جمله اموری است که باید وجدان شوند ، چرا که مفهوم خداوند و امر قدسی و تلقی امور وابسته به آن نظیر وحی و ارتباط با خداوند و همه این موارد چندانکه اشارت رفت در حوزه علم نیست. 

۵- اگر چه خداوند و موارد متعلقه به آن قابل بررسی با علم و اثبات و نفی آن بوسیله علوم تجربی غیر ممکن است اما اگر کسی توانست با وجدان یا فطرت با مفهوم امر قدسی ارتباط پیدا کند و خداوند را بپذیرد، به معنای آن نیست که دیگر موارد آن از دایره عقل خارج‌اند. این مسئله بسیار مهمی است؛ تعقل راه همیشگی سعادت بشر است و چنانچه شخص با هر طریقی اعم از اثبات کلامی و یا وجدان فطری به خداوند و آنچه بعد از پذیرش خداوند به آن ملحق می‌شوند مانند پیامبران و ادیان ، این نافی تعقل نیست و اعراض همه ادیان زمانمند و مکانمند است و بر انسان امروزین واجب است تا اعراض را از ذاتیات هر دین و مسلکی بپیراید و آن را مطابق با مقتضیات زمان خود و مکان و زبان و حوزه فرهنگ خود ترجمه کند. 

۶- در مورد این نکته که فرمودند برخی از ابیات به امام زمان تعلق دارد ، عرض میکنم که عارفان معتقدند که در هر عصر و دوره‌ای ولی خداوند حی و حاضر است و مولانا در دفتر دوم با صراحت بیشتری بدین مطلب می‌پردازد و آن ابیات چنین است که :

پس بهر دوری ولیی قایمست

تا قیامت آزمایش دایمست

هر که را خوی نکو باشد برست

هر کسی کو شیشه‌دل باشد شکست

پس امام حی قایم آن ولیست

خواه از نسل عُمَر خواه از عَلیست

مهدی و هادی ویست ای راه‌جو

هم نهان و هم نشسته پیش رو

او چو نورست و خرد جبریل اوست

وان ولیِ کم از او، قندیل اوست

وانک زین قندیل کم مشکات ماست

نور را در مرتبه ترتیبهاست

زانک هفصد پرده دارد نور حق

پرده‌های نور دان چندین طبق

از پس هر پرده قومی را مقام

صف صف‌اند این پرده‌هاشان تا امام

البته در باب تفسیر این ابیات خصوصا آنکه «خواه از نسل عُمَر خواه از عَلیست» شارحان اختلاف نظرها کرده‌اند که برای آنکه با مذاق و مشرب هرکسی سازگار باشد هم تفاسیری است که آن را مطابق معنای صریح بیت تفسیر کرده و دیگرانی که آن را به صورت دیگری تفسیر کرده که ولی فقط از نسل علی است و این سخن دارای تاویل است که نگارنده داوری در این میان نمی‌کند و پذیرفتن قول هر کدام از شارحان بر عهده خواننده است. 

1404/06/17 11:09
علی ک

چقدر زیبا مولانا جواب همه رو داده

مولعیم اندر سخنهای دقیق

در گره ها باز کردن ما عشیق

تا گره بندیم و بگشاییم ما

در شکال و در جواب آیین‌فزا

همچو مرغی کو گشاید بند دام

گاه بندد تا شود در فن تمام

و در ادامه

او بود محروم از صحرا و مرج

عمر او اندر گره کاریست خرج

خود زبون او نگردد هیچ دام

لیک پرش در شکست افتد مدام

با گره کم کوش تا بال و پرت

نسکلد یک یک ازین کر و فرت

به امید اینکه همگی دنبال گره و گره کاری و گره‌بازی نباشیم.