بخش ۱۱۳ - برخاستن مخالفت و عداوت از میان انصار به برکات رسول علیه السلام
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
بخش ۱۱۳ - برخاستن مخالفت و عداوت از میان انصار به برکات رسول علیه السلام به خوانش عندلیب
حاشیه ها
آفرین بر عشق کل اوستاد
صد هزاران ذره را داد اتحاد
همچو خاک مفترق در رهگذر
یک سبوشان کرد دست کوزهگر
یک یگانه ای چنین اجزاء پراکنده ای را به یک تبدیل می کند.
که موجب می شود ما ذرات خاک گرد هم آمده را کوزه بنامیم.
جایی دیگر مولانا می فرماید:
دیده دل چون به گردون بنگریست
دید کانجا هر دمی میناگریست
قلب اعیان است و اکسیر محیط
اءتلاف خرقه تن بی مخیط
تن را به خرقه ای تشبیه میکند که حتی یک درز در آن یافت نمی شود.
این معنای حقیقی واژه اءتلاف است و معادل فارسی آن یکپارچگی و معادل انگلیسی آن integration است.
اجزاء به ظاهر متفرق که نوعی هوش و تکنولوژی آنها را جهت دنبال کردن هدف معینی گرد هم آورده است! برخی میگویند ما به وجود چنین اءتلافی باور داریم و از آن بهره میجوییم ولی دلیل ندارد که به اءتلاف گر اعتقاد داشته باشیم.
در ابتدا ریز ترین ذره ها که معلوم نیست از کجا پیدا شدند به هم تصادفا برخوردند و اتم و ملکول و تک سلولی و آغازیان و سپس موجودات متکامل تر و گیاه و حیوان و انسان پدید آمد تا هر یک چهار صباحی به این و آن تصادف کند و جای خود را به محصول این تصادف بدهد و بعد هم فنا شود.
این درست مانند این است که بگوییم دو اتومبیل پراید و آردی به هم برخورد کنند و از آن وسط ناگهان یک بی ام و باشکوه در آید.
شما قبول میکنید؟
حاصل یک تصادف در غیاب عنصر هوش یا آگاهی(مثل پراید با راننده مست) پراید را به آهن قراضه بدل مینماید نه به بی ام و!
برخی می گویند آن اجزاء خودشان هوشمند هستند من بر این باورم البته هر موجودی مراتبی از هوش را دارا می باشد از ریز ذرات تا پراید بی ام و و انسان، ولی حتی پیشرفته ترین این هوش هایی که ما می شناسیم مثل بی ام و هوشمند که وجود جسم دیگر را از فاصله معینی احساس می کند و ترمز میگیرد یک هوش برترو یک درایور پشت آن پنهان شده است.
حتی اگر راننده نداشته باشد ما شک نداریم که کسی آن را خلق کرده و این گونه هدایتش کرده است.
ما هنوز هیچ موجودی را نمی شناسیم که پشت آن آفریننده ای نباشد!
این همه بی دین ها و ذره ی خدایی ها و بیگ بنگی ها و داروینی ها و دیگران استدلال بر نبودن خالق آورده اند بعد شما می خواهید با چند بیت شعر و یک ماشین قراضه، وجود خدا را ثابت کنید؟
نظر شما فقط به در شما می خورد.
هستی از هیچ ایجاد شده و تا بوده همین بوده...
قرن21 است و هنوز بعضی در توهم اثبات وجود خدای مهربان!
ببخشید این "استدلال بر نبودن خالق" چی بودند؟
میشود چند تا از این استدلالها را بنویسید؟
عجب!!!!!!!!!!!!
.
جناب آ سید حبیب،
این شگفت نشان ها !!!! را از چه رو آورده اید؟
سپاسگزارم فرمایید به هزوارشی
بی ام و؟ پراید ؟ خدا؟ بی خدایان ؟ بیگ بنگ؟ داروین که عقاید مسکویه را به نام خویش منتشر کرد ؟
راننده ؟بی راننده ؟ که به تازگی به بازار آمده است ویا پیدایش هستی از نیستی؟؟
سلام مجدد.
چرا عجب نگویم؟
کل این شعر در باب اتحاد و تفرقه بین عوام الناس است.
که مولانا میگوید , پیامبر در زمان حیات خود , مسلمین را متحد و امت واحده ای را بوجود آورد.
ولکن بعد از پیامبر مسلمین این مهم را زیر پا گذاشته و به فرق مختلف
تقسیم شدند.
مولانا با کنایه این مطلب را بیان کرده که دست از این تعصبات مذهبی
بردارید و کمتر عزیزان خدا را بیازارید.
جلوه حق را دریابید .
و متحد شوید که نصرت در اتحاد است.
و هر که این را نپذیرفت , لاجرم به زوال و نابودی خواهد رسید.
حال عجب اینکه کسی در حاشیه چیز دیگر مینویسد و مستمع را از اصل مطلب دور میسازد.
و کس دیگر شعله آن را زیاد تر میکند.
حال آنکه حرف هر دوی آنها بسیار ضعیف است در دفاع از عقاید خودشان.
عجب آنکه با این همه مبحث معارف و خداشناسی که در ایران فریاد میشود چگونه است که کسان , که دعوی ادب دوستی دارند و چه بسا خویش را روشنفکر هم میدانند , اینگونه توجیح میکنند , وجود خالقرا؟!
.
توجیه جانم.
ای خوش آن دوران که پیش از روز و شب
فارغ از اندوه و خالی از تعب
متحد بودیم با شاه وجود
نقش غیریت به کلی محو بود
درود بر شما
ممنونم از توجه شما .
به چشم.سعی میکنم من بعد با دقت بیشتر بنویسم.
اگر چه از همان دوران متوسطه تحصیلی هم , در زبان فارسی مشکل داشتم.
مثلا همین کلمه توجیح را فکر میکنم اگر توجیه بنویسم کمی عربی بنظر برسد .
به هر حال امیدوارم از من نرنجیده باشید اگر در نوشتارم کمی تندی کردم.
بخدا قسم از اینکه میبینم جمعی هنوز به ادبیات و فرهنگ مشغولند , و من حقیر در بینشان دیده میشوم , بسیار خوشحالم.
تمام دلخوشی زندگی ام همین است که نیمه شبها سری به اینجا میزنم
و مولانا میخوانم.
گاهی هم سعد سلمان. خیلی دوستش دارم.
دیگر دو سالی میشود نمیتوانم شعر بنویسم.
دلم از دنیا گرفته......
ببخشید ,, دارم درد دل میکنم,, اصلا حواسم نیست.
همه اهل هنر را دوست دارم.
در این جا هنر رو به فرسایش است....
سخن گفتنم پاک از آلایش است.....
در اینجا هنر ارزشش هیچ نیست....
هنرمند جز در خم و پیچ نیست......
ز هفتاد کس, شصت تن بی هنر ....
رود عمرمان زین سخن بر هدر.....
.......
.
دوستانی بحث کردند بر سر وجود خدا در حالی که هردو بر سر این مساله توافق دارند که موضوع شعر یکپارچگیست نه وجود خدا در هیچ یک از شعر هاب مولانا وجود خدا اثبات و یا رد نشده البته مولانا انسان خدا باوری بود
ولی محتوای اشعار مسایلی مهمتر از وجود خدا و یا عدم وجود خدا رو مطرح میکنه
در اخر چه خدایی باشه و یا نباشه اگر آرامش نباشه فرقی نمیکنه
اگر خدا مایه ی آرامش است ،نیک، و اگر هم بی خدایی مایه آرامش است باز هم نیک
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید تو چراغ خود برافروز
صد هزاران مرغ پرهاشان شکست
و آن کمینگاه عوارض را نبست
ناشناس بدون توجه به کل آفرینش وهستی فرن 21را یدک می کشد.خدا نیاز به اثبات ندارد.هستی باشعور است واز پرتوهستی جهان وموجودات به وجود آمده اند.ایشان فکر می کند علم ونظریات این وآآن ،ازل وابد را هم می تواند درک کند.جهان لایتناهیست وانسان با علمش فقط می تواند آنچه را که در دیداوست بفهمد.سخن ناشناس خیلی سست وناشیانه است.ببینید:اشناس نوشته:
این همه بی دین ها و ذره ی خدایی ها و بیگ بنگی ها و داروینی ها و دیگران استدلال بر نبودن خالق آورده اند بعد شما می خواهید با چند بیت شعر و یک ماشین قراضه، وجود خدا را ثابت کنید؟
نظر شما فقط به در شما می خورد.
هستی از هیچ ایجاد شده و تا بوده همین بوده…
قرن21 است و هنوز بعضی در توهم اثبات وجود خدای مهربان.
خطاب به کسانی که دنبال اثبات یا انکار خدا هستند!
خدا همان مرگ است جانم
نکند مرگ را هم قبول نداری؟
همان کس که هستی به قول شما ازهیچ آفریده همان خداست
تا بحال داروین هاوامثال او یک دلیل بر عدم وجود خدا نیاورده اند
خدا آنها هم وجود خالق را منکر نیستند و کاملا معتقد هستند آنچه آنها خواستند با توسل به حس انکار کنند ربوبیت خداوند متعال بود نه خالقیت.
که همه آنها هم مغالطه وبی دلیل بود .
واقعا هنوز بر سر اثبات بودن یا نبودن چیزی بحث میکنید ک چیزی ازش نمیدونین جز اوهامات و درک سطحی انسانی
اگر خدا وجود نداره، پس میخوایی چیرو ثابت کنی؟؟
میدونی وقتی عدم چیزی رو میخوایی ثابت کنی درواقع وجودش رو فریاد میزنی؟
و اگر خدا وجود داره، بازم چ نیازی هست اثباتش کنی؟
و همین اتحادی ک حضرت مولانا فرمودند، یعنی خدا
فارغ از هر علم و یقین و دین و نژاد و زبان و رنگ و...
و اینکه هر کس مسیر و سلوک خودش رو داره و درواقع در مسیر درست خودش هست
دوستان عزیز متوجه هستند که علم نمی تواند خدا را رد یا اثبات کند و موضوع و روش شناسی علم، به این مسئله ارتباطی ندارد، اعتقاد به خدا، بنها دعوتی است که هر شخصی یا رد می کند و یا قبول. حتی نظریه داروین یعنی تکامل در مقابل نظریه انتخاب هوشمند هم قرار نمی گیرد، چرا که دومی اصلا برهان علمی نیست(شبه علمی)(رجوع شود به صفحه Intelligent_design wikipedia)- و عنوان pseudoscience. حتی نظریه داروین با اسفل اسافلین بودن دنیا و حدیث هایی در این مورد سازگار است:به طور مثال: از زمانی که خداوند دنیا را خلق کرد، دیگر توجهی به آن نمود و یا دنیا و هرچه در آن است لعنت شده است.
با سلام
به نظر بنده سلیمان در این شعر و شعر قبلی نامی مستعاری است که مولوی برای امام زمان انتخاب کرده
که بخشی از سند حرف بنده این ابیات است
هم سلیمان هست اندر دور ما کو دهد صلح و نماند جور ما
قول ان من امة را یاد گیر تا به الا و خلا فیها نذیر
گفت خود خالی نبودست امتی از خلیفهٔ حق و صاحبهمتی
پس از سلام
خود را کمتر از آن میدانم که بخواهم به رد یا اثبات سخن دیگران بپردازم و با مطالعه مطالب بالا یکی دو نکته را که در نظرم آمد عرض میکنم.
۱- ابیات فوق در ادامه بحثی از است که با داستان فارس و ترک و عرب و رومی و اختلاف ایشان بر سر یک معنی با چندین لفظ ، که پلورالیزم دینی را یادآور میشود بدین صورت که مطلوب معنوی آدمیان یک چیز است که آنها با اسامی مختلف آن را میشناسند و نزاعهایی که میان ادیان و فرق و نحلههای فکری بر سر درک حقیقت از روی جهالت است ، چرا که ایشان بی آنکه بدانند حقیقتی واحد را طلب میکنند اما به دلیل نادانی هریکی گمان میبرد که تنها او به حقیقت میاندیشد و رای و نظر او صواب است و دیگران که با نامی دگر همان مفهوم را طلب میکنند به راه ناصواباند.
۲- با عنایت به مطلبی که در بالا عرض شد و نیز با توجه به این که چندین بار از قرن ۲۱ سخن رفت بد نیست یادآور شوم یکی از مهمترین دستآوردهای بشر اکنون در حوزه اندیشه قبول کثرتها با میزانی از خطا است. به دیگر سخن اولا اصل ثابت شده این است که آدمیان هرگز به درک مطلف و محض حقیقت نخواهند رسید و خلاف آنانکه تلقی میکنند که حقیقت فقط همان چیزی است که ایشان میپندارند ، بل که همهگان با درصدی از خطا بهرهای از حقیقت بردهاند و این اصلی پذیرفته شده نزد عقلای جهان است.
۳- با توجه به دو فرضیه پیشین ، اساسا اگر کسی رای و نظر خود را خالی از نقص و خلل ببیند و سخنی بگوید که معنا مفهومش این باشد که رای خود را عین صواب و کاملا درست بداند، نظر او فارغ از اینکه چه میزان بهره از حقیقت دارد به این دلیل که همهگان باید بدانند که هر نظری احتمال ابطال پذیری دارد پس قطعیتی وجود ندارد و چنین گفتاری بیش از دیگر سخنان در معرض خطا است.
۴- مفهوم خدا و دین و مطالب وابسته به آن جزء امور ماوراءالطبیعة (با مابعدالطبیعه اشتباه نشود) است که اساسا علم نمیتواند آنها را رد یا اثبات کند. این امور و نظایر آن چون ایمان مواردی هستند وجدانی و نه علمی. لذا اثبات خداوند امری نیست که در حوزه علوم قابل بررسی باشد.(توجه شود که علم به معنای science است نه در معنی knowledge از آن جهت که ما برای تفکیک این دو مقوله در فارسی معادل دقیقی نداریم لذا مجبور اشاره به واژه غربی آن شدم). مفهوم خداوند و ایمان از جمله اموری است که باید وجدان شوند ، چرا که مفهوم خداوند و امر قدسی و تلقی امور وابسته به آن نظیر وحی و ارتباط با خداوند و همه این موارد چندانکه اشارت رفت در حوزه علم نیست.
۵- اگر چه خداوند و موارد متعلقه به آن قابل بررسی با علم و اثبات و نفی آن بوسیله علوم تجربی غیر ممکن است اما اگر کسی توانست با وجدان یا فطرت با مفهوم امر قدسی ارتباط پیدا کند و خداوند را بپذیرد، به معنای آن نیست که دیگر موارد آن از دایره عقل خارجاند. این مسئله بسیار مهمی است؛ تعقل راه همیشگی سعادت بشر است و چنانچه شخص با هر طریقی اعم از اثبات کلامی و یا وجدان فطری به خداوند و آنچه بعد از پذیرش خداوند به آن ملحق میشوند مانند پیامبران و ادیان ، این نافی تعقل نیست و اعراض همه ادیان زمانمند و مکانمند است و بر انسان امروزین واجب است تا اعراض را از ذاتیات هر دین و مسلکی بپیراید و آن را مطابق با مقتضیات زمان خود و مکان و زبان و حوزه فرهنگ خود ترجمه کند.
۶- در مورد این نکته که فرمودند برخی از ابیات به امام زمان تعلق دارد ، عرض میکنم که عارفان معتقدند که در هر عصر و دورهای ولی خداوند حی و حاضر است و مولانا در دفتر دوم با صراحت بیشتری بدین مطلب میپردازد و آن ابیات چنین است که :
پس بهر دوری ولیی قایمست
تا قیامت آزمایش دایمست
هر که را خوی نکو باشد برست
هر کسی کو شیشهدل باشد شکست
پس امام حی قایم آن ولیست
خواه از نسل عُمَر خواه از عَلیست
مهدی و هادی ویست ای راهجو
هم نهان و هم نشسته پیش رو
او چو نورست و خرد جبریل اوست
وان ولیِ کم از او، قندیل اوست
وانک زین قندیل کم مشکات ماست
نور را در مرتبه ترتیبهاست
زانک هفصد پرده دارد نور حق
پردههای نور دان چندین طبق
از پس هر پرده قومی را مقام
صف صفاند این پردههاشان تا امام
البته در باب تفسیر این ابیات خصوصا آنکه «خواه از نسل عُمَر خواه از عَلیست» شارحان اختلاف نظرها کردهاند که برای آنکه با مذاق و مشرب هرکسی سازگار باشد هم تفاسیری است که آن را مطابق معنای صریح بیت تفسیر کرده و دیگرانی که آن را به صورت دیگری تفسیر کرده که ولی فقط از نسل علی است و این سخن دارای تاویل است که نگارنده داوری در این میان نمیکند و پذیرفتن قول هر کدام از شارحان بر عهده خواننده است.
چقدر زیبا مولانا جواب همه رو داده
مولعیم اندر سخنهای دقیق
در گره ها باز کردن ما عشیق
تا گره بندیم و بگشاییم ما
در شکال و در جواب آیینفزا
همچو مرغی کو گشاید بند دام
گاه بندد تا شود در فن تمام
و در ادامه
او بود محروم از صحرا و مرج
عمر او اندر گره کاریست خرج
خود زبون او نگردد هیچ دام
لیک پرش در شکست افتد مدام
با گره کم کوش تا بال و پرت
نسکلد یک یک ازین کر و فرت
به امید اینکه همگی دنبال گره و گره کاری و گرهبازی نباشیم.

مولانا