گنجور

بخش ۱۰ - یافتن شاه باز را به خانهٔ کمپیر زن

دین نه آن بازیست کو از شه گریخت
سوی آن کمپیر کو می آرد بیخت
تا که تتماجی پزد اولاد را
دید آن باز خوش خوش‌زاد را
پایکش بست و پرش کوتاه کرد
ناخنش ببرید و قوتش کاه کرد
گفت نااهلان نکردندت بساز
پر فزود از حد و ناخن شد دراز
دست هر نااهل بیمارت کند
سوی مادر آ که تیمارت کند
مهر جاهل را چنین دان ای رفیق
کژ رود جاهل همیشه در طریق
روزِ شه در جست و جو بی‌گاه شد
سوی آن کمپیر و آن خرگاه شد
دید ناگه باز را در دود و گرد
شه برو بگریست زار و نوحه کرد
گفت هرچند این جزای کار تست
که نباشی در وفای ما درست
چون کنی از خلد زی دوزخ فرار؟
غافل از «لا‌یستوی اصحاب نار»
این سزای آنک از شاه خبیر
خیره بگریزد به خانهٔ گنده‌پیر
باز می‌مالید پر بر دست شاه
بی‌زبان می‌گفت من کردم گناه
پس کجا زارد کجا نالد لئیم؟
گر تو نپذیری به جز نیک ای کریم
لطف شه جان را جنایت‌جو کند
زانک شه هر زشت را نیکو کند
رو مکن زشتی که نیکی‌های ما
زشت آمد پیش آن زیبای ما
خدمت خود را سزا پنداشتی
تو لوای جرم از آن افراشتی
چون ترا ذکر و دعا دستور شد
زان دعا کردن دلت مغرور شد
هم‌سخن دیدی تو خود را با خدا
ای بسا کو زین گمان افتد جدا
گرچه با تو شه نشیند بر زمین
خویشتن بشناس و نیکوتر نشین
باز گفت ای شه پشیمان می‌شوم
توبه کردم نومسلمان می‌شوم
آنک تو مستش کنی و شیرگیر
گر ز مستی کژ رود عذرش پذیر
گرچه ناخن رفت چون باشی مرا
بر‌کنم من پرچم خورشید را
ورچه پرم رفت چون بنوازی‌ام
چرخ بازی گم کند در بازی‌ام
گر کمر بخشیم کُه را برکنم
گر دهی کلکی علمها بشکنم
آخر از پشه نه کم باشد تنم
مُلک نمرودی به پر برهم زنم
در ضعیفی تو مرا بابیل گیر
هر یکی خصم مرا چون پیل گیر
قدر فندق افکنم بندق حریق
بندقم در فعل صد چون منجنیق
گرچه سنگم هست مقدار نخود
لیک در هیجا نه سر ماند نه خود
موسی آمد در وغا با یک عصاش
زد بر آن فرعون و بر شمشیرهاش
هر رسولی یک‌تنه کان در زدست
بر همه آفاق تنها بر زدست
نوح چون شمشیر در خواهید ازو
موج طوفان گشت ازو شمشیرخو
احمدا خود کیست اسپاه زمین؟
ماه بین بر چرخ و بشکافش جبین
تا بداند سعد و نحس بی‌خبر
دور تست این دور نه دور قمر
دور تست ایرا که موسی کلیم
آرزو می‌برد زین دورت مقیم
چونک موسی رونق دور تو دید
کاندرو صبح تجلی می‌دمید
گفت یارب آن چه دور رحمتست
آن گذشت از رحمت آنجا رؤیتست
غوطه ده موسی خود را در بحار
از میان دورهٔ احمد بر آر
گفت یا موسی بدان بنمودمت
راه آن خلوت بدان بگشودمت
که تو زان دوری درین دور ای کلیم
پا بکش زیرا درازست این گلیم
من کریمم نان نمایم بنده را
تا بگریاند طمع آن زنده را
بینی طفلی بمالد مادری
تا شود بیدار و وا جوید خوری
کو گرسنه خفته باشد بی‌خبر
وان دو پستان می‌خلد زو مهر در
کنت کنزا رحمة مخفیة
فابتعثت امة مهدیة
هر کراماتی که می‌جویی بجان
او نمودت تا طمع کردی در آن
چند بت بشکست احمد در جهان
تا که یا رب گوی گشتند امتان
گر نبودی کوشش احمد تو هم
می‌پرستیدی چو اجدادت صنم
این سرت وا رَست از سجدهٔ صنم
تا بدانی حق او را بر امم
گر بگویی شکرِ این رَستن بگو
کز بُتِ باطن هَمَت برهاند او
مر سرت را چون رهانید از بتان
هم بدان قوّت تو دل را وا رهان
سر ز شکر دین از آن برتافتی
کز پدر میراث مفتش یافتی
مرد میراثی چه داند قدر مال؟
رستمی جان کند و مجان یافت زال
چون بگریانم، بجوشد رحمتم
آن خروشنده بنوشد نعمتم
گر نخواهم داد، خود ننمایمش
چونش کردم بسته دل بگشایمش
رحمتم موقوفِ آن خوش‌گریه‌هاست
چون گریست، از بحرِ رحمت موج خاست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دین نه آن بازیست کو از شه گریخت
سوی آن کمپیر کو می آرد بیخت
هوش مصنوعی: دین حقیقی مانند بازی نیست که از پادشاهی فرار کند و به سوی پیرزنی برود که او را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در واقع، دین به معنای جدی‌تری است و نباید آن را به سادگی بگیریم.
تا که تتماجی پزد اولاد را
دید آن باز خوش خوش‌زاد را
هوش مصنوعی: تا زمانی که تتماج (پرنده‌ای) بچه‌هایش را دید، آن باز (پرنده‌ای دیگر) خوشحال و شاداب بود.
پایکش بست و پرش کوتاه کرد
ناخنش ببرید و قوتش کاه کرد
هوش مصنوعی: زین اسبی که به پای‌گاهش رفته بود، زین را برداشت و پرش‌هایش را کاهش داد. ناخنش را بریدند و قدرتش را هم کم کردند.
گفت نااهلان نکردندت بساز
پر فزود از حد و ناخن شد دراز
هوش مصنوعی: گفتند کسانی که لیاقت ندارند، تو را زیاد تحت فشار قرار ندادند و به تو آسیب نزده‌اند. هرچه بیشتر بر مشکل‌ها اضافه کنند، تو نیز دچار مشکلات بیشتری می‌شوی.
دست هر نااهل بیمارت کند
سوی مادر آ که تیمارت کند
هوش مصنوعی: هر کس که صلاحیت ندارد، ممکن است به تو آسیب برساند، اما به سوی مادرت برو، زیرا او به خوبی از تو مراقبت خواهد کرد.
مهر جاهل را چنین دان ای رفیق
کژ رود جاهل همیشه در طریق
هوش مصنوعی: دوست عزیز، توجه کن که عشق و محبت کسانی که نادان هستند، همیشه به بیراهه می‌رود و به راهی نادرست می‌انجامد.
روزِ شه در جست و جو بی‌گاه شد
سوی آن کمپیر و آن خرگاه شد
هوش مصنوعی: روزی، شاه به دنبال چیزی بود و در این مسیر، شب فرا رسید و او به سمت آن زن سالخورده و آن محلی که در آن زندگی می‌کرد، رفت.
دید ناگه باز را در دود و گرد
شه برو بگریست زار و نوحه کرد
هوش مصنوعی: ناگهان باز را دید که در میان دود و گرد و غبار، شاه به شدت گریه کرد و نوحه سر داد.
گفت هرچند این جزای کار تست
که نباشی در وفای ما درست
هوش مصنوعی: هرچند که این تنبیه نتیجه‌ی رفتار توست، اما عدم وفاداری تو به ما را توجیه نمی‌کند.
چون کنی از خلد زی دوزخ فرار؟
غافل از «لا‌یستوی اصحاب نار»
هوش مصنوعی: چطور می‌توانی از بهشت فرار کنی به سوی دوزخ؟ غافل از این که اهل آتش هیچ‌گاه با اهل بهشت برابر نیستند.
این سزای آنک از شاه خبیر
خیره بگریزد به خانهٔ گنده‌پیر
هوش مصنوعی: این جزای کسی است که از سوی حکیم و دانا فرار کند و به خانهٔ پیر و در عوض مملو از خرافات پناه ببرد.
باز می‌مالید پر بر دست شاه
بی‌زبان می‌گفت من کردم گناه
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که به شاه نزدیک می‌شود، با حرکاتش به گونه‌ای نشان می‌دهد که از بی‌صدایی‌اش گله‌مند است و به نوعی ابراز پشیمانی می‌کند که کار نادرستی انجام داده است.
پس کجا زارد کجا نالد لئیم؟
گر تو نپذیری به جز نیک ای کریم
هوش مصنوعی: پس کجا باید زاییده شود و کجا باید شکایت کند موجود پست؟ اگر تو، ای بخشنده، جز خوبی را نپذیری.
لطف شه جان را جنایت‌جو کند
زانک شه هر زشت را نیکو کند
هوش مصنوعی: لطافت و مهربانی پادشاه، جان انسان را به سمت کارهای ناپسند سوق می‌دهد؛ زیرا پادشاه حتی زشتی‌ها را زیبا می‌کند.
رو مکن زشتی که نیکی‌های ما
زشت آمد پیش آن زیبای ما
هوش مصنوعی: به خود زحمت نده که نیکی‌های ما در مقایسه با زیبایی‌های او، به نظر زشت می‌آید.
خدمت خود را سزا پنداشتی
تو لوای جرم از آن افراشتی
هوش مصنوعی: تو خود را شایسته خدمت می‌دانی، اما در عین حال بار گناهی را بر دوش می‌کشی که به آن می‌بالید.
چون ترا ذکر و دعا دستور شد
زان دعا کردن دلت مغرور شد
هوش مصنوعی: زمانی که یاد تو و دعا به من آموخته شد، به خاطر همین دعا کردن، دلم پر از خوش‌بینی و خودبینی شد.
هم‌سخن دیدی تو خود را با خدا
ای بسا کو زین گمان افتد جدا
هوش مصنوعی: اگر خود را با خدا در گفتگو می‌بینی، باید بدانید که بسیاری از افراد ممکن است به خاطر چنین تصوری از هم جدا شوند.
گرچه با تو شه نشیند بر زمین
خویشتن بشناس و نیکوتر نشین
هوش مصنوعی: اگرچه با تو پادشاه بر زمین نشیند، خودت را بشناس و بهتر از آن زندگی کن.
باز گفت ای شه پشیمان می‌شوم
توبه کردم نومسلمان می‌شوم
هوش مصنوعی: او می‌گوید: ای پادشاه، من پشیمانم و تصمیم دارم توبه کنم و به دین جدیدی روی بیاورم.
آنک تو مستش کنی و شیرگیر
گر ز مستی کژ رود عذرش پذیر
هوش مصنوعی: تو او را به مستی می‌آوری و او را از شیرینی زندگی بهره‌مند می‌کنی. اگر به خاطر بی‌نظمی یا اشتباهی در حال مستی رفتار کند، می‌توانی عذرش را بپذیری.
گرچه ناخن رفت چون باشی مرا
بر‌کنم من پرچم خورشید را
هوش مصنوعی: هرچند که با ناخن خود به آسیب رساندن می‌پردازی، اما من همچنان به شجاعت و پیروزی خود ادامه می‌دهم و نماد روشنی و امید را در دست دارم.
ورچه پرم رفت چون بنوازی‌ام
چرخ بازی گم کند در بازی‌ام
هوش مصنوعی: هرچند که دلم را شاد کردی و به من محبت کردی، اما زندگی و سرنوشت همچنان بازی خود را ادامه می‌دهد و مرا در این بازی به فراموشی می‌برد.
گر کمر بخشیم کُه را برکنم
گر دهی کلکی علمها بشکنم
هوش مصنوعی: اگر کمر کوه را خم کنم، اگر تو کلکی به من بدهی، می‌توانم تمامی دانش‌ها را خراب کنم.
آخر از پشه نه کم باشد تنم
مُلک نمرودی به پر برهم زنم
هوش مصنوعی: در نهایت، حتی اگر بدنم به اندازه یک پشه نیز کوچک باشد، می‌توانم با قدرت و اراده‌ام یک سلطنت بزرگ را تحت تأثیر قرار دهم.
در ضعیفی تو مرا بابیل گیر
هر یکی خصم مرا چون پیل گیر
هوش مصنوعی: در هر زمانی که تو ضعیف هستی، من مانند بابل به تو کمک می‌کنم و هر دشمنی که برایم وجود دارد، باید مثل یک فیل با آن مواجه شوم.
قدر فندق افکنم بندق حریق
بندقم در فعل صد چون منجنیق
هوش مصنوعی: من ارزش فندق را با کیفیتم بسنجید، که آتش من در کارهای مختلف مشابه صدایی از منجنیق است.
گرچه سنگم هست مقدار نخود
لیک در هیجا نه سر ماند نه خود
هوش مصنوعی: اگرچه من به سختی و استحکام مانند سنگ هستم و کوچک‌تر از یک دانه نخود به حساب می‌آیم، اما در هیچ‌جا نه سر از بدن جدا شده و نه خودم محو شده‌ام.
موسی آمد در وغا با یک عصاش
زد بر آن فرعون و بر شمشیرهاش
هوش مصنوعی: موسی وارد معرکه‌ای شد و با عصایش به فرعون و شمشیرهایش ضربه زد.
هر رسولی یک‌تنه کان در زدست
بر همه آفاق تنها بر زدست
هوش مصنوعی: هر پیامبری به تنهایی در می‌زند و در جهانی وسیع و پراکنده، فقط خودش را معرفی می‌کند.
نوح چون شمشیر در خواهید ازو
موج طوفان گشت ازو شمشیرخو
هوش مصنوعی: زمانی که نوح اقدام به نجات مردم کرد، مانند شمشیری وارد عمل شد و در همین حال، امواج طوفان به دور او گردش کردند و او را به صورت شمشیر درآوردند.
احمدا خود کیست اسپاه زمین؟
ماه بین بر چرخ و بشکافش جبین
هوش مصنوعی: ای نادان، چه کسی است که اسب و چرخ زمین را می‌شناسد؟‌ به ماه نگاه کن که بر آسمان می‌درخشد و پیشانی‌اش را بشکاف.
تا بداند سعد و نحس بی‌خبر
دور تست این دور نه دور قمر
هوش مصنوعی: برای اینکه سعد (خیر) و نحس (شوم) را بشناسد و بی‌خبر از مشکلات، دوری از این دورانی که در آن هستی، دور قمر نیست.
دور تست ایرا که موسی کلیم
آرزو می‌برد زین دورت مقیم
هوش مصنوعی: ای دوری که موسی، پیامبر بزرگ، آرزوی نزدیک شدن به آن را داشت و می‌خواست در این فضا ساکن شود.
چونک موسی رونق دور تو دید
کاندرو صبح تجلی می‌دمید
هوش مصنوعی: وقتی موسی زیبایی و شکوه دورانی را در تو مشاهده کرد، از آنجا نور روشنی پاشیده می‌شد.
گفت یارب آن چه دور رحمتست
آن گذشت از رحمت آنجا رؤیتست
هوش مصنوعی: خداوند، آنچه که دور از رحمت و لطف توست، گذشته است و آنجا که رحمت تو وجود دارد، مشاهده و درک می‌شود.
غوطه ده موسی خود را در بحار
از میان دورهٔ احمد بر آر
هوش مصنوعی: موسی باید خود را در دریاهای معرفت غوطه‌ور کند و از دوران پیامبر احمد بهره‌برداری کند.
گفت یا موسی بدان بنمودمت
راه آن خلوت بدان بگشودمت
هوش مصنوعی: گفت: ای موسی، به تو نشان دادم که چگونه به آن مکان خلوت بروی و درهای آن را برایت باز کردم.
که تو زان دوری درین دور ای کلیم
پا بکش زیرا درازست این گلیم
هوش مصنوعی: به خاطر دوری تو، ای کلیم، قدمی بردار، زیرا این گلیم (زندگی) بسیار طولانی است و تو باید تلاش کنی.
من کریمم نان نمایم بنده را
تا بگریاند طمع آن زنده را
هوش مصنوعی: من انسان سخاوتمندی هستم که به بنده کمک می‌کنم تا بتواند از این طریق به آرزوهایش برسد و به امید روزی بهتر، اشک‌هایش را بریزد.
بینی طفلی بمالد مادری
تا شود بیدار و وا جوید خوری
هوش مصنوعی: مادر برای بیدار کردن فرزندش، او را نوازش می‌کند تا کم کم چشمش باز شود و به اطراف توجه کند.
کو گرسنه خفته باشد بی‌خبر
وان دو پستان می‌خلد زو مهر در
هوش مصنوعی: کسی که خوابش برده و از غذا بی‌خبر است، در حالی که دو پستان در حال شیر دادن، او را مورد مهر و محبت قرار می‌دهند.
کنت کنزا رحمة مخفیة
فابتعثت امة مهدیة
هوش مصنوعی: تو گنجینه‌ای از رحمت‌های پنهان هستی، لذا امتی هدایت شده را برانگیختی.
هر کراماتی که می‌جویی بجان
او نمودت تا طمع کردی در آن
هوش مصنوعی: هر نوع معجزه و کرامتی که به دنبالش هستی، به خاطر جان او به تو نمایان می‌شود، تا زمانی که به آن امید و طمع داشته باشی.
چند بت بشکست احمد در جهان
تا که یا رب گوی گشتند امتان
هوش مصنوعی: احمد در دنیا چندین بت را شکست تا آنکه ای پروردگار، امتی پدید آمدند که به یکتاپرستی روی آوردند.
گر نبودی کوشش احمد تو هم
می‌پرستیدی چو اجدادت صنم
هوش مصنوعی: اگر تلاش و کوشش احمد نبود، تو نیز مانند نیاکانت بت می‌پرستیدی.
این سرت وا رَست از سجدهٔ صنم
تا بدانی حق او را بر امم
هوش مصنوعی: این سر تو از پرستش بت رها شد تا بفهمی که بر مردم چه حقی دارد.
گر بگویی شکرِ این رَستن بگو
کز بُتِ باطن هَمَت برهاند او
هوش مصنوعی: اگر بگویی که شکر گزار رستگاری‌ام باش، بگو که او که به باطن تو کمک می‌کند، تو را از بندگی خویش رها می‌سازد.
مر سرت را چون رهانید از بتان
هم بدان قوّت تو دل را وا رهان
هوش مصنوعی: وقتی سر خود را از idolها آزاد کردی، با همان قدرت، دل خود را نیز آزاد کن.
سر ز شکر دین از آن برتافتی
کز پدر میراث مفتش یافتی
هوش مصنوعی: اگر از شکرگزاری و دین دوری کرده‌ای، دلیلش این است که از پدرت به ارث چیز بی‌ارزشی گرفته‌ای.
مرد میراثی چه داند قدر مال؟
رستمی جان کند و مجان یافت زال
هوش مصنوعی: مردی که تنها به ارث رسیده و خودش زحمتی نکشیده، چقدر می‌تواند ارزش财富 را درک کند؟ کسی مثل رستم که سختی‌ها را از سر گذرانده، به راحتی و بدون زحمت به مقام زالی (پدرش) رسیده است.
چون بگریانم، بجوشد رحمتم
آن خروشنده بنوشد نعمتم
هوش مصنوعی: زمانی که من به گریه می‌افتم، رحمتم به جوش می‌آید و آن کسی که صدای مرا می‌شنود، از نعمت‌های من بهره‌مند می‌شود.
گر نخواهم داد، خود ننمایمش
چونش کردم بسته دل بگشایمش
هوش مصنوعی: اگر نخواهم چیزی را بدهم، آن را نشان نمی‌دهم. اما اگر دل خود را بسته‌ام، می‌توانم آن را باز کنم و نشانش دهم.
رحمتم موقوفِ آن خوش‌گریه‌هاست
چون گریست، از بحرِ رحمت موج خاست
هوش مصنوعی: رحمت من به آن اشک‌های خوشایند وابسته است؛ زیرا وقتی گریه کند، از دریای رحمت موجی به راه می‌افتد.

خوانش ها

بخش ۱۰ - یافتن شاه باز را به خانهٔ کمپیر زن به خوانش بامشاد لطف آبادی

حاشیه ها

1392/08/08 17:11
امین کیخا

خرگاه یا کومه یعنی کپر و خانه بیمایه

1392/08/08 17:11
امین کیخا

نوحه با نوفه یه فارسی به تقریبا همان معنی مانسته است

1392/08/08 17:11
امین کیخا

بیت 51 نیاز به باریک بینی دارد می گوید کسی که میراث به او می رسد مایه و قدر میراث را نمی داند مانند رستم که رنج برد ولی زال به رایگان یافت ! ولی همه می دانند که زال است که پدر رستم است ! پس گویا نگاه مولانا ( خداوندگار) به رستم یک رستم است یعنی یک کوشنده رستم وار ؟ و خدا بهتر می داند .

1402/08/21 12:11
رضا از کرمان

سلام جناب کیخا 

   جهت توضیح حاشیه حضرتعالی وسایر دوستان بر این بیت  برداشت حقیر از این بیت اینه میدانیم که سام یل پدربزرگ رستم  وزال پدر رستم هردو از پادشاهان سیستانند  وقطعا بسیار متمول وثروتمند ، ولی مجاهدتها ونبردهای رستم وفداکاریهای او در میادین نبرد وسر انجام آن مرگ تراژیک  وی توسط برادرش شغاد با حیله شاه کابل باعث شهرت وزبانزدی پدر وپدر بزرگ او شد وایشان به رایگان از شهرت او استفاده بردند وشاهی وثروت در جاودانه شدن نام ایشان به اندازه افتخارات رستم موثر نبود .  همانطور که پدر پسر شجاع را سالیان متوالی ،ما به واسطه پسر شجاع میشناختیم  .

اگر اشتباهه دوستان لطف کنند وراهنمایی بفرمایند. ضمنا وزن مصرع دوم خیلی سخته

شاد باشید 

1392/08/08 19:11
تاوتک

خوش زاد زیباست و مناسب به جای اصیل

1392/08/08 19:11
تاوتک

گنده پیر یعنی کسی که به واسطه کهنسالی بویناک شده باشد

1392/08/08 19:11
تاوتک

51 اشاره دارد به مفت و مجانی بدست آوردن زال چنانچهتمام ثروت خاندان شاهنشاهی سیستان را به ارث برد .اما به نظر جان کندن رستم در (رستمی جان کند)اشاره داسشته باشد به وضع بد کشته شدن رستم .

1392/08/08 20:11
تاوتک

گویا شهرت زال را بی ارتباط با بد و وخیم کشته شدن رستم نمیبیند.

1392/08/08 20:11
امین کیخا

تاوتک نیکرای یعنی شما باور دارید که این دوتا از هم جداست یعنی یکی چون رستم به جان کندن به بزرگی می رسد و یکی چون زال به رایگان ؟ این هم زیباست

1392/08/08 20:11
تاوتک

دکتر جان این ی رستم به فکر وامیداردم و اینکه یک تا این وسط مستتر است .میفرماید رستمی (یک رستم)جان کند -تا-زال مجانی بدست آورد .ویرگول هم البته تا حدی گویای تا هست.شاید میگوید زال از کشته شدن رستم به شهرت رسید .البته حتما میدانیم که زال حتی بعد از مرگ رستم هم نمیمیرد

1392/08/09 00:11
امین کیخا

کاو / cave / کهف

1395/09/01 19:12

عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم

مگر باز سپید شاه برخاست
بشد تا خانهٔ آن پیرزن راست
چو دیدش پیرزن برخاست از جای
نهادش در بر خود بند برپای
سبوسی تر خوشی در پیش او کرد
نهادش آب و مشتی جو فرو کرد
کجا آن طعمه بود اندر خور باز
که بازازدست شه خوردی در اعزاز
کژی مخلب و چنگل بدیدش
بدان تا چینه برچند نچیدش
بآخر هم بخورد آن چینه را باز
بصد سختی طپیدن کرد آغاز
همه بالش ببرید و پرش کند
که تا با او بماند بوک یک چند
ز هر سویی درآمد لشگر شاه
بدان سان باز را دیدند ناگاه
بشه گفتند کار پیرزن باز
که چون سرگشته شد زان پیرزن باز
شهش گفتا چه گویم با چنین کس
جوابش اینچ او کردست این بس
الا ای خواب خوش برده زنازت
بدست پیرزن افتاده بازت
مرا صبرست تا این باز ناگاه
بصد غیرت رسد با حضرت شاه
بپیش شه ندانم تا چه گویی
تو این دم خفتهٔ فردا چه گوئی

1395/10/14 19:01
روفیا

گرچه با تو شه نشیند بر زمین
خویشتن بشناس و نیکوتر نشین
هر چند چندیست دیگر شاهان با ما بر زمین نمی نشینند!

1398/07/01 08:10

دریافت های دفتر دوم مثنوی 4 گریختن شاهین شاهی به خانه پیرزن
باز دست آموز شاه، به خانه پیرزنی پناه برد.پیرزن مشغول تهیه آرد بود.
وقتی چنگال و ناخن های کج باز را دید، از روی دلسوزی بال و ناخن هایش را چید.
شاه همه جا به دنبالش گشت تا به کلبه پیرزن رسید .
شاه دلش به حال زار باز سوخت و گفت:
آنکه از کاخ شاهی فرار کند و به خانه ای محقر بیاید، سزاوار این درد و رنج است.
مولانا در این تمثیل کوتاه؛ داستان بلند دردهای آدمی را بازگو می کند.
شاهین شاهی:انسان در پیشگاه خدا.
خانه پیرزن:دنیای فریبنده.
چیدن بال و ناخنها :دردهای دنیوی
دست هر نااهل بیمارت کند
سوی مادر آ، که تیمارت کند327
دید ناگه باز را در دود و گرد
شه برو بگریست زار و نوحه کرد
.
چون کنی از خلد در دوزخ قرار؟
غافل از لا یستوی اصحاب نار
چگونه از حضور شاه که چون بهشت شادی آفرین و روح افزاست به خانه پر دود و خاکی پیر زن که مانند جهنم است فرار می کنی؟!
گرچه با تو، شه نشیند بر زمین
خویشتن بشناس و نیکوتر نشین
هرچند شاه همنشین تو می شود و لحظه تو را زنده و خدایی و چون بهشت می کند ؛ اما تو هم به شکر حضور او در جاهای نیکو بنشین. (پرهیزگار و نگهدارنده لحظه باش.)
آرتمش و پرواز روح(وبلاگ و کانال)
arameshsahafian@

1402/08/03 04:11
کوروش

دین نه آن صیدیست در بیت اول یعنی چی ؟

1402/08/21 12:11
رضا از کرمان

کوروش عزیز سلام 

  دربیت اول مورد سوال شما را ندیدم ولی معنی بیت اول این میشه  همانطور که آقا بهروز ودکتر صحافیان گرامی در حاشیه های بالا توضیح دادند   این بازی نیست که یکبار باز (پرنده شکاری)شاهی به خانه یک پیر زن که داشت آرد الک میکرد گریخت .در این بخش مقصود مولانا این است که همانطور که ان پیرزن قدر باز شاهی را ندانست ونتوانست آن را تشخیص دهد و پر وناخن های او را کوتاه کرد یعنی ابزار پرواز وشکار او را گرفت هر انسان نادان ونالایق نیز قدر حکمت را نمیداند .  وبعد از انکه شاه او را در ان حال نزار پیدا کرد به او میگه چطور راضی شدی کاخ شاهی را رها کنی وبه کلبه محقر این زال بری و در بیت 10  با اشاره به ایه 20 سوره حشر فرق بین دوزخیان وبهشتیان را به تمامی آدمیان یاد آور میشه .

  شاد باشی