گنجور

بخش ۹۷ - داستان پیر چنگی کی در عهد عمر رضی الله عنه از بهر خدا روز بی‌نوایی چنگ زد میان گورستان

آن شنیدستی که در عهد عمر
بود چنگی مطربی با کر و فر
بلبل از آواز او بی‌خود شدی
یک طرب ز آواز خوبش صد شدی
مجلس و مجمع دمش آراستی
وز نوای او قیامت خاستی
همچو اسرافیل کآوازش بفن
مردگان را جان در آرد در بدن
یا رسیلی بود اسرافیل را
کز سماعش پر برستی فیل را
سازد اسرافیل روزی ناله را
جان دهد پوسیدهٔ صدساله را
انبیا را در درون هم نغمه‌هاست
طالبان را زان حیات بی‌بهاست
نشنود آن نغمه‌ها را گوش حس
کز ستمها گوش حس باشد نجس
نشنود نغمهٔ پری را آدمی
کو بود ز اسرار پریان اعجمی
گرچه هم نغمهٔ پری زین عالمست
نغمهٔ دل برتر از هر دو دمست
که پری و آدمی زندانیند
هر دو در زندان این نادانیند
معشر الجن سورهٔ رحمان بخوان
تستطیعوا تنفذوا را باز دان
نغمه‌های اندرون اولیا
اوّلاً گوید که ای اجزای لا
هین ز لای نفی سرها بر زنید
این خیال و وهم یکسو افکنید
ای همه پوسیده در کون و فساد
جان باقیتان نرویید و نزاد
گر بگویم شمه‌ای زان نغمه‌ها
جانها سر بر زنند از دخمه‌ها
گوش را نزدیک کُن، کان دور نیست
لیک نقل آن به تو دستور نیست
هین که اسرافیل وقتند اولیا
مرده را زیشان حیاتست و نما
جان هر یک مرده‌ای از گور تن
برجَهد ز آوازشان اندر کفن
گوید این آواز ز آواها جداست
زنده کردن کار آواز خداست
ما بمردیم و بکلی کاستیم
بانگ حق آمد همه بر خاستیم
بانگ حق اندر حجاب و بی حجاب
آن دهد کو داد مریم را ز جیب
ای فناتان نیست کرده زیر پوست
باز گردید از عدم ز آواز دوست
مطلق آن آواز خود از شه بود
گرچه از حلقوم عبدالله بود
گفته او را من زبان و چشم تو
من حواس و من رضا و خشم تو
رو که بی یسمع و بی یبصر توی
سِر توی چه جای صاحب‌سِر توی
چون شدی من کان لله از وله
من ترا باشم که کان الله له
گه توی گویم ترا گاهی منم
هر چه گویم آفتاب روشنم
هر کجا تابم ز مشکات دمی
حل شد آنجا مشکلات عالمی
ظلمتی را کآفتابش بر نداشت
از دم ما گردد آن ظلمت چو چاشت
آدمی را او بخویش اسما نمود
دیگران را ز آدم اسما می‌گشود
خواه ز آدم گیر نورش خواه ازو
خواه از خم گیر می خواه از کدو
کین کدو با خنب پیوستست سخت
نی چو تو شاد آن کدوی نیکبخت
گفت طوبی من رآنی مصطفی
والذی یبصر لمن وجهی رای
چون چراغی نور شمعی را کشید
هر که دید آن را یقین آن شمع دید
همچنین تا صد چراغ ار نقل شد
دیدن آخر لقای اصل شد
خواه از نور پسین بستان تو آن
هیچ فرقی نیست خواه از شمع جان
خواه بین نور از چراغ آخرین
خواه بین نورش ز شمع غابرین

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن شنیدستی که در عهد عمر
بود چنگی مطربی با کر و فر
هوش مصنوعی: در زمان خلافت عمر، داستانی وجود داشت درباره‌ی نوازنده‌ای که آواز خواند و با صدایش جمعی را به وجد آورد.
بلبل از آواز او بی‌خود شدی
یک طرب ز آواز خوبش صد شدی
هوش مصنوعی: بلبل به صدای او مجنون شد و از شادی صدایش، طرب فراوانی به وجود آمد.
مجلس و مجمع دمش آراستی
وز نوای او قیامت خاستی
هوش مصنوعی: مجلس و اجتماع را به زیبایی تزئین کرده‌ای و با صدای دلنواز او، حالتی شگفت‌انگیز و شورانگیز به وجود آورده‌ای.
همچو اسرافیل کآوازش بفن
مردگان را جان در آرد در بدن
هوش مصنوعی: همچون اسرافیل که صدایش جان را به مردگان بازمی‌گرداند و آنها را زنده می‌کند.
یا رسیلی بود اسرافیل را
کز سماعش پر برستی فیل را
هوش مصنوعی: یار سایل مانند صدای شیپور اسرافیل است که با شنیدنش، فیلی به پرواز در می‌آید.
سازد اسرافیل روزی ناله را
جان دهد پوسیدهٔ صدساله را
هوش مصنوعی: در روزی خاص، فرشته‌ای به نام اسرافیل صدای ناله‌ای را می‌سازد که به زندگی دوباره موجودی قدیمی و فرسوده، جان می‌بخشد.
انبیا را در درون هم نغمه‌هاست
طالبان را زان حیات بی‌بهاست
هوش مصنوعی: پیامبران در درون خود، نغمه‌های معنوی و الهی دارند و کسانی که به دنبال این نغمه‌ها و حیات معنی‌دار هستند، از آن بهره‌مند می‌شوند.
نشنود آن نغمه‌ها را گوش حس
کز ستمها گوش حس باشد نجس
هوش مصنوعی: آن حس نمی‌تواند صداهای زیبا را بشنود، چون گوش حس، به خاطر ظلم‌ها و ناگفته‌ها آلوده است.
نشنود نغمهٔ پری را آدمی
کو بود ز اسرار پریان اعجمی
هوش مصنوعی: انسانی که از اسرار پریان بی‌خبر باشد، نمی‌تواند صدای دل‌نواز پری را بشنود.
گرچه هم نغمهٔ پری زین عالمست
نغمهٔ دل برتر از هر دو دمست
هوش مصنوعی: اگرچه آواز پری از زیبایی‌های این دنیا است، اما آواز دل از هر دو برتر است.
که پری و آدمی زندانیند
هر دو در زندان این نادانیند
هوش مصنوعی: هم هم فرشته و هم انسان هر دو در اسیری جهل و نادانی به سر می‌برند.
معشر الجن سورهٔ رحمان بخوان
تستطیعوا تنفذوا را باز دان
هوش مصنوعی: بخوانید ای جمع جن، سورهٔ رحمان را، شما می‌توانید از پیام‌های آن بهره‌برداری کنید و به عمق معانی آن دست یابید.
نغمه‌های اندرون اولیا
اوّلاً گوید که ای اجزای لا
هوش مصنوعی: نغمه‌های درونی اولیا ابتدا به اجزای وجود اشاره می‌کنند و می‌گویند که شما از کدام منبع و اجزا تشکیل شده‌اید.
هین ز لای نفی سرها بر زنید
این خیال و وهم یکسو افکنید
هوش مصنوعی: این را توجه کنید که سرهای خود را از توجه به افکار و خیالات بی‌اساس دور کنید و آن‌ها را کنار بگذارید.
ای همه پوسیده در کون و فساد
جان باقیتان نرویید و نزاد
هوش مصنوعی: ای کسانی که در فساد و نابودی غوطه‌ورید، روح‌های شما هرگز به کمال نرسیده و رشد نکرده است.
گر بگویم شمه‌ای زان نغمه‌ها
جانها سر بر زنند از دخمه‌ها
هوش مصنوعی: اگر دربارهٔ آن ترانه‌ها بگویم، جان‌ها از اعماق و تاریکی‌ها به حرکت در می‌آیند و به زندگی باز می‌گردند.
گوش را نزدیک کُن، کان دور نیست
لیک نقل آن به تو دستور نیست
هوش مصنوعی: گوش‌ات را نزدیک کن، چون موضوع دور نیست، اما بیان آن به تو اجازه داده نشده است.
هین که اسرافیل وقتند اولیا
مرده را زیشان حیاتست و نما
هوش مصنوعی: بنگر که trumpet زدن اسرافیل، وقت نجات اولیای خداست که از آنها زندگی و حیات آغاز می‌شود.
جان هر یک مرده‌ای از گور تن
برجَهد ز آوازشان اندر کفن
هوش مصنوعی: هر مرده‌ای که در گور است، از صدای دیگران که بر او می‌زنند، جانش به تکاپو می‌افتد و از قبرش بیرون می‌آید.
گوید این آواز ز آواها جداست
زنده کردن کار آواز خداست
هوش مصنوعی: این صدا از دیگر صداها متمایز است و ادامه دادن این آواز، عمل خداوند است.
ما بمردیم و بکلی کاستیم
بانگ حق آمد همه بر خاستیم
هوش مصنوعی: ما جان خود را از دست دادیم و تمامی وجودمان را فدای حق کردیم، زمانی که صدای حق شنیده شد، همه ما برخاستیم.
بانگ حق اندر حجاب و بی حجاب
آن دهد کو داد مریم را ز جیب
هوش مصنوعی: صدای حق به صورت پنهان و آشکار وجود دارد، همان‌طور که آن کس که به مریم (مادر عیسی) الهام کرد، از دل و جان او به او یاری رساند.
ای فناتان نیست کرده زیر پوست
باز گردید از عدم ز آواز دوست
هوش مصنوعی: شما که در حال فنا و زوال هستید، به زندگی برگردید و از صدای دوست (که به زندگی و وجود اشاره دارد) بهره‌مند شوید و خود را از حالت عدم خارج کنید.
مطلق آن آواز خود از شه بود
گرچه از حلقوم عبدالله بود
هوش مصنوعی: این جمله بیان می‌کند که صدای خاص و زیبا در واقع به شهرت و مقام یک شخص بزرگ بازمی‌گردد، حتی اگر صدای آن شخص از فردی معمولی به نام عبدالله باشد. به عبارت دیگر، اگر چه صدای عبدالله شنیده می‌شود، اما اعتبار و زیبایی آن صدا به شخصیت و موقعیت او بستگی دارد.
گفته او را من زبان و چشم تو
من حواس و من رضا و خشم تو
هوش مصنوعی: من به بیان او زبانم و به تو چشمم. من حواس تو هستم و تو گاهی از من راضی و گاهی خشمگین می‌شوی.
رو که بی یسمع و بی یبصر توی
سِر توی چه جای صاحب‌سِر توی
هوش مصنوعی: اگر کسی نداند و نبینید، در پنهانی و در باطن تو چه جایی با صاحب راز خود قرار داری.
چون شدی من کان لله از وله
من ترا باشم که کان الله له
هوش مصنوعی: زمانی که تو به مقام «کان لله» رسیدی، من نیز از شدت دلبستگی‌ام به تو، در مقام «کان الله له» می‌شوم.
گه توی گویم ترا گاهی منم
هر چه گویم آفتاب روشنم
هوش مصنوعی: گاهی به تو می‌گویم که من همچون آفتاب روشنی هستم و هر چه که بگویم، حقیقت آشکار و روشنی است.
هر کجا تابم ز مشکات دمی
حل شد آنجا مشکلات عالمی
هوش مصنوعی: هر جا که من از روشنایی دل خود اندکی آرامش پیدا کنم، همان‌جا مشکلات و سختی‌های جهانی حل می‌شود.
ظلمتی را کآفتابش بر نداشت
از دم ما گردد آن ظلمت چو چاشت
هوش مصنوعی: هرگاه که ظلمتی از بین نرود و روشنایی نیاید، آن ظلمت مانند صبح زود خواهد شد.
آدمی را او بخویش اسما نمود
دیگران را ز آدم اسما می‌گشود
هوش مصنوعی: آدمی را با نام‌های خاص خود شناسایی می‌کند، اما برای دیگران نام‌های عمومی‌تری را به کار می‌برد.
خواه ز آدم گیر نورش خواه ازو
خواه از خم گیر می خواه از کدو
هوش مصنوعی: نور آدم را بگیر یا از اصل او، یا از شراب بگیر، یا از کدو که همگان در این دنیا روشنی و زندگی را از منابع مختلف می‌گیرند.
کین کدو با خنب پیوستست سخت
نی چو تو شاد آن کدوی نیکبخت
هوش مصنوعی: این کدو به شدت به هم پیوسته است، اما تو، ای نیکبخت، مثل کدوی شاد و خوشبخت هستی.
گفت طوبی من رآنی مصطفی
والذی یبصر لمن وجهی رای
هوش مصنوعی: درخت طوبی گفت: من کسی هستم که مصطفی مرا دیده است و آن کسی که نگاهش به من باشد، چهره‌ام را خواهد دید.
چون چراغی نور شمعی را کشید
هر که دید آن را یقین آن شمع دید
هوش مصنوعی: هر کس که نوری را مشاهده کند که ناشی از شمعی است، بی‌تردید آن شمع را خواهد دید.
همچنین تا صد چراغ ار نقل شد
دیدن آخر لقای اصل شد
هوش مصنوعی: همان‌طور که اگر صد دسته چراغ هم روشن شود، در نهایت باید به اصل و حقیقت رسیدن و دیدن واقعیت غیرقابل انکار است.
خواه از نور پسین بستان تو آن
هیچ فرقی نیست خواه از شمع جان
هوش مصنوعی: چه فرقی نمی‌کند که از نور شامگاه بگیری یا از روشنایی شمعی که در دل وجودت می‌سوزد، هر دو به نوعی روشنی و روشنایی بخش هستند.
خواه بین نور از چراغ آخرین
خواه بین نورش ز شمع غابرین
هوش مصنوعی: می‌توانی نور را از چراغی که در انتها روشن است ببینی یا می‌توانی نورش را از شمع‌های دیگر که در گذشته وجود داشته‌اند، مشاهده کنی.

خوانش ها

بخش ۹۷ - داستان پیر چنگی کی در عهد عمر رضی الله عنه از بهر خدا روز بی‌نوایی چنگ زد میان گورستان به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1386/12/29 07:02
س. ص.

غلط املائی در بیت 5 مصرع1 :
"یار سایل بود . . ."
با تشکر
---
پاسخ: تصحیح به این ترتیب انجام شد که «یا رسیلی» بود اسرافیل را جایگزین شد با یار سایل بود اسرافیل را.

1392/03/14 11:06
محمد شهیدی

سلام.
متأسفانه اصلاحی که انجام شده خود اشتباه است. در واقع غلطی وجود نداشت. «یار سایل» در نسخه های معتبر مثنوی نیامده و معنای مناسبی هم ایفاد نمی کند. در نسخه چاپ لیدن به جای کلمه «رسیل» جمع آن «رسایل» آمده است که به نظر مرحوم فروزانفر از نظر دستور زبان عربی اشتباه است مگر فرض شود که «رسایل» جمع «رسیله» است نه «رسیل». لازم است خوانندگان گرامی توجه داشته باشند که «رسیل» به کسی گفته می شود که خواننده یا نوازنده ای را مشایعت و همراهی کند در نواختن یا آواز. موفق باشید.

1392/03/14 12:06
امین کیخا

جناب شهیدی با درود سایل هم می تواند دریوزه گر بود ، و بود که همراه رودسرایان و چنگ نوازان از تیره روزی کسان دریوزه کنند و خنیاگر را مالی بیاندوزند ، پای تاویل که برسد هیچ کس مانند ایرانی ها نیست

1392/03/16 16:06
شکوه

گدا و دریوزه را اسدی روان خواه آورده است

1392/03/16 21:06
امین کیخا

روانگان یعنی انچه ادمی بدهد برای شادی روان رفتگانش و پیشتر کاربرد گسترده داشته است

1393/03/10 19:06
زهرا

توضیحی که جناب شهیدی مطرح کرده ا ند درست و علمی است و با حال و مقال و زبان مولانا و مثنوی سازگار است لطفا هر مفهومی که به ذهنتان میرسد من عندی وصله نزنید.
رسیلی کردن : هم سرایی و هم آوایی ،سنایی هم به کار برده است. حداقل به ارتباط دومصرع توجه کنید .
نمی فهمم سایل چه ربطی با اسرافیل و سماع دار ؟!!!!!!!!!!!

1394/08/10 12:11
احمد

رو که‌ بی یَسمَع‌ و بی یُبصِر توئی؛ سرّ توئی‌ چه‌ جای‌ صاحب‌ سرّ توئی‌ ». بی یَسمَع یعنی به (وسیله) من می شنود‌ و بی یُبصِر به (وسیله) من می بیند‌ که «ی» در آن ها، یاء متکلم است. عبارت زطر از لغتنامه دهخدا است: بی یسمع. [ ی َ م َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) (از: ب + ی متکلم + یسمع، فعل مفرد مضارع ) به من می شنَوَد. به وسیله ٔ من می شنَوَد

1395/11/12 09:02
...

گوش را نزدیک کن کان دور نیست / لیک نقل آن به تو دستور نیست
مولوی قائل به لزوم سنخیت بین مُدرِک و مُدرَک هست. همونطور که میگه «تن ز جان و جان ز تن مستور نیست / لیک کس را دید جان دستور نیست»
این عقیده مولوی در باب رویت خدا هم مشاهده میشه. مولوی نه به صورت مطلق پیرو عقیده معتزله هست که با استناد بر «لا تدرکه الابصار» قائل به امکان رویت پروردگار نیستند، و نه پیرو عقاید عمده بزرگان اشاعره مثل امام محمد غزالی که بنا بر «وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره» رویت خدا رو در این دنیا ناممکن و در آخرت به چشم حس ممکن می دونن.
مولوی معتقده رویت خدا در هر دو جهان ممکن هست، اما به چشم دل. چون لزوم سنخیت بین این دو اینطور حکم می کنه. خدا از جنس محسوسات این دنیایی نیست و با ابزار دنیا قابل شناخت نیست. این موضوع سنخیت در مثنوی به وفور و در مصادیق مختلف ذکر شده. «حس دنیا نردبان این جهان / حس دینی نردبان آسمان» و ...
بیت «آدمی را او به خویش اسما نمود / دیگران را ز آدم اسما می گشود» اشاره داره به آیه «و عَلّم آدم الاسماء کلها...» که آیه بسیار مهم و پرکاربردی در تصوف هست و بحث در موردش مفصل. علم به اسماء الهی برتری آدم به فرشتگان هست و البته آدم به نوع بشر اشاره داره و نه شخص آدم. به نظر می رسه منظور از «دیگران» در مصراع دوم بیت فرشتگان باشه، چون علم اسماء از طریق آدم به فرشتگان آموخته شد. در مورد کیفیت آموزش علم اسماء به آدم و ماهیت این علم بحث زیاد هست و علما نظرات مختلفی دارن. اما عمدتا معتقدن معانی اسما به آدم آموخته شد که به نوعی جامع علوم هستی به شمار میاد.
در بیت «خواه ز آدم گیر نورش خواه ازو / خواه از خم گیر می خواه از کدو» و ابیات بعدی اشاره به تفکر همیشگی مولوی داره که بی اهمیتی وسیله در برابر هدف هست. مهم گرفتن نور الهی هست. حالا این دریافت به طرق مختلفی ممکنه انجام بشه که اهمیت چندانی نداره.

1396/09/30 17:11

در اوایل اسلام و در دوران عمر چنگ نوازی ماهر و با قدرت وجود داشت که بلبل از صدای خوندنش و نواختنش بیخود میشد و شادی شنونده ازین هنر صدبرابر میشد
..نوای زیبای او در هر مجلس و جمعی قیامت بپا میکرد
آن شنیدستی که در عهد عمر
بود چنگی مطربی با کر و فر
بلبل از آواز او بی‌خود شدی
یک طرب ز آواز خوبش صد شدی
مجلس و مجمع دمش آراستی
وز نوای او قیامت خاستی

همانند اسرافیل که در قیامت در ...صور... میدمه و جان مردگان را به تن برمیرگردونه آوای این پیر چنگی مرده را زنده میکرد یاشایدم یار و همراه خود اسرافیل بود که اینگونه آوای او فیل را بال پر میداد و برقص و سماع درمیاورد مثل اسرافیل که روزی ناله ای سردهد و جان دهد مردگان صد ساله را...
و تـفـح فـی الصـور فـاذا هـم من الاجداث الی ربهم ینسلون: و چون در صور دمیده شود، پس به ناگاه همه از قبرها به سوی خدای خود به سرعت می شتابند. یـوم یـنفخ فی الصور و نحشر المجرین یومئذ زرقا(طه،102): روزی که در صور دمیده شود، و در آن روز مجرمان را با بدن های کبود جمع می کنیم. و نـفـخ فـی الصـور فـجـمـعا(کهف،99): و در صور دمیده شود پس همه خلق را (در صحرای قیامت ) گرد آوریم. یـوم یـنفخ فی الصور فتاتون افواجا(نبا،22) روزی که در صور دمیده شود و شما فوج فوج وارد محشر می شوید.
همچو اسرافیل کآوازش بفن
مردگان را جان در آرد در بدن
یار سایل بود اسرافیل را
کز سماعش پر برستی فیل را
سازد اسرافیل روزی ناله را
جان دهد پوسیدهٔ صدساله را

پیامبران و اولیای الهی هم در درونشان نغمه های جان فزا برای گوشهای مشتاق مینوازند نغمه های خوش روحانی گرانبها برای طالبان راه خدا... گوشهای حسّی قادر به شنیدنش نیستند چونکه اونها با ظلم و ستم ها کثیف شدند و باید با گوش جان انها را شنید برای مثال نغمه و اصوات خوش فرشتگان الهی را ما ادمها نمیشنویم و به اصطلاح مولانا اعجم هستیم (فارس زبان که عربی بلد نیست)
انبیا را در درون هم نغمه‌هاست
طالبان را زان حیات بی‌بهاست
نشنود آن نغمه‌ها را گوش حس
کز ستمها گوش حس باشد نجس
نشنود نغمهٔ پری را آدمی
کو بود ز اسرار پریان اعجمی
نغمه های آدمی و فرشتگان هم از همین عالم است ولی نغمه های دل از هردوی اونها برتر است چونکه اونها هردو زندانی این عالمند ولی دل به پرواز ملکوت در میاد و آزاد از قیود جسمانییه ... مولانا در بیت بعد برای این گفتارش دلیلی از قرآن و سوره الرحمن میاره بدین مضمون :: ای گروه جنّ و انس، اگر می‌توانید از اطراف آسمانها و زمین (و از قبضه قدرت الهی) بیرون شوید، بیرون شوید (ولی این خیال محالی است زیرا) هرگز خارج از ملک و سلطنت خدا نتوانید شد.
مولانا در ادامه میفرماید این نغمه های انبیایی در درجه اول به تو میگه این جهان و مادیات را جدی نگیر ....که در حقیقت تو اجزای لا هستی یعنی جزئی از جهانی فانی و معدوم هستی ازین نیستی هست نما و ازین توهم و خیال بودن سرهاتون رو بیرون بیارید وگرنه درین عالم فساد نابود میشین و جانهاتان زاییده نمیشود به بقای در الله نمیرسه مولانا بارها براین موضوع تاکیید کرده که باید جانهارو از قالب بسمت عوالم الهی رهنمون ساخت تا بقا پیداکنند راه این کار هم بارزترین پیغام مولانا همون عاشق شدن و رهیدن از زندان تنگ علایق دنیویست ...خداوند وعده رجعت همگان رو داده اما عرفا معتقدند برای با حق بودن باید عاشق بود بین این دو خیلی فرق هست برگشت برای همگان هست و بقا در حضرت برای خاصان و عاشقان ...
نغمه‌های اندرون اولیا
اولا گوید که ای اجزای لا
هین ز لای نفی سرها بر زنید
این خیال و وهم یکسو افکنید
ای همه پوسیده در کون و فساد
جان باقیتان نرویید و نزاد
مولانا در ادمه میفرماید اگر من مقدار اندکی ازون نغمه های الهی درون خاصان حق رو براتون بگم جانهای در قالب پوسیدتون سر بر میزنند و مشتاق به بقا و زندگی ابدی در حضرت حق میشوند ..میفرماید گوش جانت رو به این نغمه ها نزدیک کن که این نغمه ها دور نیست ولی مجبور به گفتنشون به تونیستند که همانند اسرافیل زنده کننده دورانند این پیران عالم
گر بگویم شمه‌ای زان نغمه‌ها
جانها سر بر زنند از دخمه‌ها
گوش را نزدیک کن کان دور نیست
لیک نقل آن به تو دستور نیست
هین که اسرافیل وقتند اولیا
مرده را زیشان حیاتست و نما

1396/09/02 12:12

جانهای مرده در این تن خاکی و جسم ما بوسیله این اوا (نغمه های درون اولیا)از جا و میپرند و بجنبش میفتند ومیگن این صداها بقیه صداها فرق میکنه و زنده کردن فقط کار نفخ الهییه چونکه ما مرده بودیم و بکلی عدم بودیم و با این بانگ همگی برخاستیم ..... بانگ الهی چه در حجاب و چه بیواسطه همونی رو میده مثل عیسی ع که به مریم داد و جهانی متبرک به او شد
جان هر یک مرده‌ای از گور تن
بر جهد ز آوازشان اندر کفن
گوید این آواز ز آواها جداست
زنده کردن کار آواز خداست
ما بمردیم و بکلی کاستیم
بانگ حق آمد همه بر خاستیم
بانگ حق اندر حجاب و بی حجاب
آن دهد کو داد مریم را ز جیب
ای به نابودی گرویده در زیر پوست تن و عالم صورت با اوای دوست ازین نابودی دست بکشین و سوی زندگی حقیقی برگردین و مطمئن باشین این اوازه خداونده گرچه از درون و گلوی بندگانش بیرون میاد ....خداوند گفته درون تو و درزبان و در دیدهء تو منم من رضایت و خشم توام
ای فناتان نیست کرده زیر پوست
باز گردید از عدم ز آواز دوست
مطلق آن آواز خود از شه بود
گرچه از حلقوم عبدالله بود
گفته او را من زبان و چشم تو
من حواس و من رضا و خشم تو
مولانا در ادامه از از جانب خداوند به ما میگه که برو که بدون من نه میشنوی نه میبینی و ذکر میکنه که آفرینش تو بدانگونه اس که تو خود راز و سر هستی وچجوری میتونی بدون من جایگاه صاحب سر یعنی خود من باشی هرگاه همگی وجودت پر از من شد اونوقت منهم برای تو خواهم شد
((اشاره به حدیث قدسی(معنای این عبارت و حدیث این است :::که هر کس کارهایش خدایی و برای خدا ورضای او باشد خدا نیز برای اوو پشتیبان و تایید کننده او است . به عبارت دیگر معنایش این است که هر کس در راه خدا باشد و برای او کار کند نتیجه این است که خدااو را تنها نمی گذارد و او را یاری می نماید .)))
.
گفته او را من زبان و چشم تو
من حواس و من رضا و خشم تو
رو که بی یسمع و بی یبصر توی
سر توی چه جای صاحب‌سر توی
چون شدی من کان لله از وله
من ترا باشم که کان الله له
مولانا در ادامه از قول خداوند عالم میفرماید که گاهی تو را تو خوانم و گاهی تورا من میخوانم و هرچه بگویم مهم اینست که من همچو افتاب به این عالم وجود روشنی و زندگی میبخشم و هرکجا مثل مشکات یا چراغی بتابم اونجا زندگی شکل میگیره و یه عالم مشکلاتشون حل میشه و اگر تاریکی در درون توی انسان هست که توسط آفتاب ازبین نرفته از کلام و اراده ما بروشنی صبح بدل میشه.... خداوند در روز خلقت ادم ع را از علم خودش و از اسما الهی اموزش داده و این علم رو در نهادش قرار داده و مابقی مردم علوم رو ازین راه کسب میکنند
(((مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرمود: منظور از اسما در آیه‌ی (و علم ادم الاسماء کلها)()؛ (و تمامی اسما را به حضرت آدم(ع) آموخت.) علم به حقایق است که موجب امتیاز انسان از حیوانات بلکه فرشتگان می‌گردد. بنابراین، مقصود از «اسما» حقایق اسما است نه تنها اسم بدون مسمی، که به جهت وحدت اسم و مسمی، اسم بر مسمی اطلاق شده است؛ و (باسماء هولاء)(3), (به اسامی اینان) در ذیل آیه یعنی «هولاء المسمیات»؛ (به این مسمی‌ها)، زیرا علم به اثر تفصیلا، علم به موثر است اجمالاً و حقیقت مطلب، همان خداشناسی است.

سوره بقره، آیه 31)))
گه توی گویم ترا گاهی منم
هر چه گویم آفتاب روشنم
هر کجا تابم ز مشکات دمی
حل شد آنجا مشکلات عالمی
ظلمتی را کآفتابش بر نداشت
از دم ما گردد آن ظلمت چو چاشت
آدمی را او بخویش اسما نمود
دیگران را ز آدم اسما می‌گشود

1396/09/03 12:12

پس اگر میخواهی ازین نغمه های الهی فیض ببری هم میتونی از انسان کامل و ولی نور و مدد بگیری هم مستقیم از عشق به حضرت حق چراغ برافروزی مولانا با مثال خوردن می از سبو (یا کدو )و یا از سر خم رو بیان میکنه برای استفهام بیشتر میفرماید این کدو ازون خم می مثل تو جدا نیست بلکه انها بهم سخت پیوستند و یکی شدند و خوشبحال اون کدوی نیکبخت که به خم و اصل خودش پیوسته ...مولانا در ادامه این موضوع به حدیثی از پیامبر اسلام اشاره میکنه بدین مضمون ::«طوبی لمن رآنی و لمن رآی من رآنی» (خوشا به حال آن که مرا دید و آنکس را دید که مرا دید) که البته مراد از دیدن، ادراک اوصاف و مقام است نه دیدن صورت و جسم...
خواه ز آدم گیر نورش خواه ازو
خواه از خم گیر می خواه از کدو
کین کدو با خنب پیوستست سخت
نی چو تو شاد آن کدوی نیکبخت
گفت طوبی من رآنی مصطفی
والذی یبصر لمن وجهی رای
مولانا در ادامه میفرماید مثل چراغی که نور شمعی رو بخودش میگیره و روشن میشه وهرکسی اون رو ببینه دقیقا خود شمع رو دیده و بهمین ترتیب اگر صد چراغ بعد ازون هم نور از هم بگیرن دیدن آخرین همان لطفی رادارد که اولین دارد ..حالا تو میخوای نور از اخرین چراغ برگیر و یا از شمع جان خودت هدایت پذیر... اما مستقیم نور گرفتن باید خالی از نفس و خودخواهی باشی و کار سخت تری بنظر میاد بیشتر تاکید مولانا پیروی از پیر و اولیای خداوندیست ....در کل نور واحدست ولی به تعدد برما عرضه میشود و هریک از اولیا با بازتاب مختص خود چراغ راه ما شدند
چون چراغی نور شمعی را کشید
هر که دید آن را یقین آن شمع دید
همچنین تا صد چراغ ار نقل شد
دیدن آخر لقای اصل شد
خواه از نور پسین بستان تو آن
هیچ فرقی نیست خواه از شمع جان
خواه بین نور از چراغ آخرین
خواه بین نورش ز شمع غابرین

1399/03/14 14:06
*

با سلام
با توجه به اینکه قالب شعر مثنوی است، مصراع ها در هر بیت باید هم قافیه باشند
و به نظر بنده در این بیت باید از کلمۀ "حجیب" استفاده شود تا قافیه درست دربیاید:
انگ حق اندر حجاب و بی حجاب
آن دهد کو داد مریم را ز جیب
که این کلمه در اشعار شاعران دیگر نیز به کار رفته و ممال حجاب است و وزن یکسانی هم با آن دارد
در نتیجه جایگزینی این دو کلمه، نه تنها به وزن آسیب نمی زند بلکه قافیه هم جور در می آید

1401/11/05 15:02
فرشید احمدی

با سلام ، متاسفانه نه کلمه جیب و نه حجیب ، با قافیه همسانی ندارد ، با توجه به معنای بیت ، کلمه حجاب بیشترین معنی و سازگاری را با قافیه دارد .

 

 

 

 

 

 

1402/11/21 16:01
در سکوت

مثنوی معنوی :: در سکوت.... بشنوید

1403/08/07 03:11
عباس جنت

چون شدی من کان لله از وله / من ترا باشم که کان الله له

 حدیث « من کان لله کان الله له» (هر کس برای خدا باشد خدا برای او خواهد بود)