گنجور

بخش ۷۷ - آمدن رسول روم تا امیرالمؤمنین عمر رضی‌الله عنه و دیدن او کرامات عمر را رضی‌الله عنه

تا عمر آمد ز قیصر یک رسول
در مدینه از بیابان نغول
گفت کو قصر خلیفه ای حشم
تا من اسپ و رخت را آنجا کشم
قوم گفتندش که او را قصر نیست
مر عمر را قصر، جان روشنیست
گرچه از میری ورا آوازه‌ایست
همچو درویشان مر او را کازه‌ایست
ای برادر چون ببینی قصر او
چونک در چشم دلت رُسته‌ست مو
چشم دل از مو و علت پاک آر
وانگه آن دیدار قصرش چشم دار
هر که را هست از هوسها جان پاک
زود بیند حضرت و ایوان پاک
چون محمد پاک شد زین نار و دود
هر کجا رو کرد وجه الله بود
چون رفیقی وسوسهٔ بدخواه را
کی بدانی ثم وجه الله را
هر که را باشد ز سینه فتح باب
بیند او بر چرخ دل صد آفتاب
حق پدیدست از میان دیگران
همچو ماه اندر میان اختران
دو سر انگشت بر دو چشم نه
هیچ بینی از جهان انصاف ده
گر نبینی این جهان معدوم نیست
عیب جز ز انگشت نفس شوم نیست
تو ز چشم انگشت را بَردار هین
وانگهانی هرچه می‌خواهی ببین
نوح را گفتند امت کو ثواب
گفت او زان سوی واستغشوا ثیاب
رو و سر در جامه‌ها پیچیده‌اید
لاجرم با دیده و نادیده‌اید
آدمی دیدست و باقی پوستست
دید آنست آن که دید دوستست
چونک دید دوست نبود کور به
دوست کو باقی نباشد دور به
چون رسول روم این الفاظ تر
در سماع آورد شد مشتاق‌تر
دیده را بر جستن عمر گماشت
رخت را و اسپ را ضایع گذاشت
هر طرف اندر پی آن مرد کار
می‌شدی پرسان او دیوانه‌وار
کین چنین مردی بود اندر جهان
وز جهان مانند جان باشد نهان
جست او را تاش چون بنده بود
لاجرم جوینده یابنده بود
دید اعرابی زنی او را دخیل
گفت عمر نک به زیر آن نخیل
زیر خرمابن ز خلقان او جدا
زیر سایه خفته بین سایهٔ خدا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا عمر آمد ز قیصر یک رسول
در مدینه از بیابان نغول
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگی به اوج خود رسید، یک فرستاده از قیصر به شهر مدینه آمد، او از دل بیابان‌ها می‌آمد.
گفت کو قصر خلیفه ای حشم
تا من اسپ و رخت را آنجا کشم
هوش مصنوعی: گفت کجا هست کاخ خلیفۀ بزرگ تا من اسب و تجهیزات خود را به آنجا ببرم؟
قوم گفتندش که او را قصر نیست
مر عمر را قصر، جان روشنیست
هوش مصنوعی: مردم می‌گویند که او صاحب قصر نیست، اما روحش روشن و زندگی‌اش با کمال و زیبایی پر است.
گرچه از میری ورا آوازه‌ایست
همچو درویشان مر او را کازه‌ایست
هوش مصنوعی: اگرچه از میران و کافی‌ها صدای او بلند است، اما او مانند درویشان زندگی ساده و بی‌اعتنایی دارد.
ای برادر چون ببینی قصر او
چونک در چشم دلت رُسته‌ست مو
هوش مصنوعی: ای برادر، وقتی قصر او را می‌بینی، در دل خودت آن را کوچک ببین و به آن چندان اهمیت نده.
چشم دل از مو و علت پاک آر
وانگه آن دیدار قصرش چشم دار
هوش مصنوعی: چشم دل خود را از هرگونه زینت و دلیلی پاک کن، سپس می‌توانی دیدار قصر او را با چشمان خود تجربه کنی.
هر که را هست از هوسها جان پاک
زود بیند حضرت و ایوان پاک
هوش مصنوعی: هر کسی که از خواسته‌ها و هوس‌ها پاک باشد، می‌تواند به سرعت به مقام و جایگاه والای معنوی دست یابد.
چون محمد پاک شد زین نار و دود
هر کجا رو کرد وجه الله بود
هوش مصنوعی: وقتی محمد از آتش و دود رهایی یافت و پاک شد، هر جا که روی آورد، نشان و جلوه‌ای از الله بود.
چون رفیقی وسوسهٔ بدخواه را
کی بدانی ثم وجه الله را
هوش مصنوعی: وقتی رفیقی در کنارت هست، چگونه می‌توانی وسوسه‌های بدخواهی را تشخیص دهی؟ پس به چهره خداوند توجه کن.
هر که را باشد ز سینه فتح باب
بیند او بر چرخ دل صد آفتاب
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش از عشق و شوق به پیروزی و موفقیت سرشار باشد، در زندگی‌اش نور و روشنی‌های زیادی می‌بیند.
حق پدیدست از میان دیگران
همچو ماه اندر میان اختران
هوش مصنوعی: حقیقت همانند ماهی می‌درخشد که در میان ستاره‌ها قرار دارد و از دیگران متمایز است.
دو سر انگشت بر دو چشم نه
هیچ بینی از جهان انصاف ده
هوش مصنوعی: با قرار دادن دو سر انگشت بر روی چشمانت، نمی‌توانی چیزی از دنیای اطراف را ببینی، پس انصاف را درک کن.
گر نبینی این جهان معدوم نیست
عیب جز ز انگشت نفس شوم نیست
هوش مصنوعی: اگر به این جهان ننگری، گمان نکن که غیروجود دارد؛ تنها ایراد از نفس بد خود ماست.
تو ز چشم انگشت را بَردار هین
وانگهانی هرچه می‌خواهی ببین
هوش مصنوعی: با دقت به آنچه می‌بینی، هر آنچه که می‌خواهی را در نظر بگیر و تصور کن.
نوح را گفتند امت کو ثواب
گفت او زان سوی واستغشوا ثیاب
هوش مصنوعی: نوح را گفتند: امت تو کجاست که پاداش ببرند؟ او پاسخ داد: آنها در آن سوی هستند و لباس‌های خود را به دور خود پیچیده‌اند.
رو و سر در جامه‌ها پیچیده‌اید
لاجرم با دیده و نادیده‌اید
هوش مصنوعی: شما خود را در پوشش‌ها پنهان کرده‌اید، بنابراین هم با چشمانتان و هم بدون دیدن، در حال مشاهده هستید.
آدمی دیدست و باقی پوستست
دید آنست آن که دید دوستست
هوش مصنوعی: انسان فقط ظواهر را می‌بیند، اما آنچه واقعاً مهم است و ارزش دارد، شناخت درون و ذات شخص است. این شناخت، به احساسی عمیق از دوستی و ارتباط واقعی منجر می‌شود.
چونک دید دوست نبود کور به
دوست کو باقی نباشد دور به
هوش مصنوعی: زمانی که محبت و دوستی از بین برود، دیگر چیزی از آن باقی نخواهد ماند. تنها در صورت وجود دوستی واقعی است که می‌توان به ارتباط و نزدیکی ادامه داد.
چون رسول روم این الفاظ تر
در سماع آورد شد مشتاق‌تر
هوش مصنوعی: وقتی پیام‌آور روم این کلمات زیبا را در گوش‌ها شنید، بیشتر به آن جذب و علاقه‌مند شد.
دیده را بر جستن عمر گماشت
رخت را و اسپ را ضایع گذاشت
هوش مصنوعی: چشم را به جست‌وجوی عمر سپرد و لباس و اسب را فراموش کرد.
هر طرف اندر پی آن مرد کار
می‌شدی پرسان او دیوانه‌وار
هوش مصنوعی: در هر سو به دنبال آن مرد مشغول پرسش می‌شدی، به شیوه‌ای دیوانه‌وار.
کین چنین مردی بود اندر جهان
وز جهان مانند جان باشد نهان
هوش مصنوعی: این مرد در دنیا وجود دارد و مانند جان در دل جهان پنهان است.
جست او را تاش چون بنده بود
لاجرم جوینده یابنده بود
هوش مصنوعی: وقتی که انسان به دنبال چیزی باشد، به خاطر تلاشی که می‌کند، در نهایت آن را پیدا خواهد کرد.
دید اعرابی زنی او را دخیل
گفت عمر نک به زیر آن نخیل
هوش مصنوعی: عرابی زنی را دید و به او گفت: «عمر، نه زیر این درخت نخل، بلکه به زیر آن باید برود».
زیر خرمابن ز خلقان او جدا
زیر سایه خفته بین سایهٔ خدا
هوش مصنوعی: زیر درخت خرما، فردی از انسان‌ها جدا و مستقل است. در زیر سایه، او در آرامش است و در واقع در سایهٔ خدا قرار دارد.

خوانش ها

بخش ۷۷ - آمدن رسول روم تا امیرالمؤمنین عمر رضی‌الله عنه و دیدن او کرامات عمر را رضی‌الله عنه به خوانش فرید حامد
بخش ۷۷ - آمدن رسول روم تا امیرالمؤمنین عمر رضی‌الله عنه و دیدن او کرامات عمر را رضی‌الله عنه به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/03/04 01:06
شکوه

نغول یعنی ژرف و عمیق ولی در اینجا به معنی دور و دراز آمده

1394/06/04 02:09
میر هدایت

کازه. در مصرع دوم از بیت چهارم به معنی خانه محقر و کوچک است

1394/09/12 01:12

از سوی قیصر روم فرستاده‏ای از راه بیابان دور و دراز نزد عمر بمدینه آمد، پرسید که قصر خلیفه کجاست زیرا تصوّر می‏کرد که عمر نیز مانند قیصر و دیگر پادشاهان در قصری باشکوه می‏نشیند، مردم مدینه گفتند عمر قصر ندارد و با آن که آوازه او در امیری و حکومت جهان گیر است در خانه‏ای پست و محقّر، منزل گزیده است، او دارای بی‏نیازی روح است و در قصر جان خود می‏نشیند و نیازی بدان ندارد که نقص و ضعف روحی خود را بوسیله تجمّل و اسباب ظاهری جبران کند، فرستاده قیصر از شنیدن این اوصاف بدیدار عمر مشتاق‏تر گشت و بتعجّب فرو رفت که مگر ممکن است کسی در جهان با چنین صفات عالی باشد و از دیده کسان مختفی ماند، او با شوق و گرمی بیشتر در صدد جست و جوی عمر بر آمد تا زنی از عرب گفت اینک عمر درین نخلستان خفته است، پیش‏تر رو و سایه خدا را در زیر سایه درخت خرما ببین، فرستاده پیشتر رفت و از دور ایستاد از دیدار عمر ترس و هیبتی بهمراه مهر و محبّت در دلش پدیدار شد، حالتی که می‏توان آن را جمع اضداد نامید، رسول از خود در شگفت بود که مردی کارزار دیده و جنگ آزموده، شیر اوژن و پلنگ افکن که با شاهان شکوه‏مند و پر هیبت همنشین بوده و هرگز سر مویی از بیم و هراس بر تنش نلرزیده است اکنون از دیدن مردی مرقّع‏پوش و بی‏سلاح چرا می‏ترسد و بر خود می‏لرزد،او درین حیرت فرو رفته بود که عمر از خواب جست و فرستاده بحرمت و ادب بر وی سلام گفت، عمر جواب سلام را باز داد و فرستاده را بنوازش ایمن کرد.
عمر بدین فرستاده پند می‏دهد و ارشادش می‏کند همچنان که پیران، نو عهدان سلوک را هدایت می‏نمایند، عمر از خدا و صفات او آغاز می‏کند بدان جهت که خدا شناسی پایه سلوک است، سپس امید وی را بذکر نوازشها و الطاف حق نسبت بابدال بر می‏انگیزد، فرستاده قیصر از برکت صحبت و گفت و گو با عمر سراپا ذوق می‏شود و کامل و واصل می‏گردد،القصّه فرستادهْ قیصر روم که به قصد کشتن عمر به مدینه می آید ، بادیدن زندگی بسیار سادهْ این مرد با شکوه، دگرگون می شود واسلام می پذیرد.
خلاصه داستان

1394/09/13 01:12

چون رفیقی وسوسهٔ بدخواه را
کی بدانی ثم وجه الله را
وقتیکه با وسوسه ها رفیقی و همسانی ..کی بدین حقیقت اگاه میشوی که همه جا تجلی ذات حق هست و تماشاگه راز
هر که را باشد ز سینه فتح باب
بیند او بر چرخ دل صد آفتاب
هرکسیکه باب معرفت حق تعالی در سینه اش باز باشد (فتح باب درینجا بمعنی گشودن در ارزو و نیاز است و مراد ان درینجا شهود و کشف الهی است و مرتبه ای از ادراک حقیقت که دران مرتبه درهای غیبی بروی دل و سینه سالک راه حق باز میشود ) هر ذره نور را در دل خود مانند افتابی میبیند ....
حق پدیدست از میان دیگران
همچو ماه اندر میان اختران

حرف حق و مرد حق میان دیگران مشخص است و خود حضرت حق هم که عیانتر از انکه بشود دید ...... مثل عیان بودن ماه در جمع ستارگان
دو سر انگشت بر دو چشم نه
هیچ بینی از جهان انصاف ده
دو انگشتت رو روی چشمت بزار دیگه هیچ نمیبینی
گر نبینی این جهان معدوم نیست
عیب جز ز انگشت نفس شوم نیست
حالا نمیبینی دلیل برنبودن جهان نیست و اگر نمیبینی مشکل در وجود نفس اماره اس که چشمان مارا گرفته و بر روی حقیقت محض بسته است
تو ز چشم انگشت را بر دار هین
وانگهانی هرچه می‌خواهی ببین
تو انگشتت را از روی چشمانت بردار و بعد از ان هر چه دلت میخواهد تماشا کن.. یعنی حضور حضرت حق را دیدن منوط به برداشت حجاب نفس اماره اس ....
نوح را گفتند امت کو ثواب
گفت او زان سوی واستغشوا ثیاب
امت حضرت نوح به او گفتند پس ان پاداشی که وعده دادی کجاست ؟؟؟ و نوح گفت: پاداش الهی در انطرف حجاب غفلت و نادانی و دشمنی شماست ولی چاره چیست وقتیکه جامه ای از این دست بر سر خود کشیدید { اشاره به ایه 7سوره نوح است بدین مضمون : ومن هرگاه ایشان را فرا میخواندم تا تو ایشان را امرزی انگشتان خود را بر چشم مینهند و جامه برسر میکشیدند ...............
رو و سر در جامه‌ها پیچیده‌اید
لاجرم با دیده و نادیده‌اید
سر و صورتتون رو در جامه غفلت پیچیده ایید پس ناگریز با وجود انسان بودن و با وجود حقیقت و اینکه ما دارای ابزار دیدن و شهود هستیم قادر به اینکار نیستیم
آدمی دیدست و باقی پوستست
دید آنست آن که دید دوستست
انسان در حقیقت دیده است و مابقی پوست است ........... و ان دیده دیده ایست که خدای (عز و جل) را ببیند ... با تفکر و با دریافت ببیند نه با چشم سر ...... یعنی حقیقت را دریافتن ....

1394/09/13 01:12

09216557471

1394/09/14 00:12

چونک دید دوست نبود کور به
دوست کو باقی نباشد دور به
ان چشمی که جمال حضرت دوست را نمبیند
بهتر است کور باشد و ان دوستی هم که جاودان و باقی نباشد دور باشد بهتر است
چون رسول روم این الفاظ تر
در سماع آورد شد مشتاق‌تر
هنگامیکه ان فرستاده قیصر روم این سخنان زیبا و دلنشین را شنید اشتیاقش برای دیدن بیشتر شد
دیده را بر جستن عمر گماشت
رخت را و اسپ را ضایع گذاشت
ان فرستاده برای پیدا کردن عمر هر سو نگریست و محو جستجوی وی شد چنانکه اسب و وسایل خود را گم کرد
هر طرف اندر پی آن مرد کار
می‌شدی پرسان او دیوانه‌وار
در هر سویی بدنبال ان مرد الهی دیوانه وار میگشت و ازو میپرسید .....
کین چنین مردی بود اندر جهان
وز جهان مانند جان باشد نهان
باخود میگفت ایا یعنی همچنین مردی در جهان وجود دارد و در جهان مانند جان مخفیست او نیز پنهان باشد
جست او را تاش چون بنده بود
لاجرم جوینده یابنده بود
ان پیک و فرستاده بدنبالش میگشت تا او را بندگی کند و خدمت ..... و ناگریز جوینده یابنده بود
دید اعرابی زنی او را دخیل
گفت عمر نک به زیر آن نخیل
زن عربی ان فرستاده (دخیل) بیگانه را دید و گفت عمر در زیر ان درخت است
زیر خرمابن ز خلقان او جدا
زیر سایه خفته بین سایهٔ خدا
ان زن گفت او در زیر درخت خرما از همگان دوری کرده است و ارمیده است و او رامانند اولیا سایه خداوند و هادی امت معرفی کرد
09216557471

1395/11/11 21:02
سهیلا

مضمون عرفانی حکایت چیست؟

1395/11/12 00:02
مسعود

مضمون عرفانی حکایت چیست؟
این است که مردان خدا ، که چنین تظاهر می کنند به مملکت شما یورش می آورند وبی گناهان را از دم تیغ می گذرانند ، کنیز و برده میگیرند و در بازار مدینه میفروشند.

1398/12/18 23:03
سلام

بی گناه نبودن همه کافر بودن.

1399/01/03 23:04
سلام

منظور عرفانی این داستان از دو بیت قبلی بدست می آید
سهل شیری دانکه صفها بشکند
شیر آن است که خود را بشکند
در بیان این شنو یک قصه ایی
تا بری از سر گفتم حصه ایی
در واقع داستانی را تحت عنوان آمدن رسول تا امیر المومنین عمر رضی الله عنه بیان می فرمایند برای این موضوع که شیر واقعی کسی است که با نفس اماره مقابله می کند. یعنی عمر رضی الله عنه بمثالی از شیری از شیران طریقت که به نفس خود فائق آمده داستانش را تعریف می کند.
داستان از این قرار است که فرستاده ایی از روم پیش وی می آید.این شخص راههای پر پیچ و خم و دور و دراز را درنوردید و به سرزمین مسلمانان گام نهاد و از جایگاه و قصر عمر پرسیدن گرفت . به او پاسخ دادند که عمر قصری ندارد . تنها قصر او ، جان روشنن اوست . او در خانه ای ساده و محقر می زید . ای فرستاده تو چه سان می خواهی قصر باطنی او را مشاهده کنی در حالی که دیدگان تو را حجابی پوشانده که مانع از دیدن آن است ؟ فرستاده دولت روم ، خلیفه را جستجو کرد تا اینکه سرانجام زنی صحرا نشین بدو گفت : خلیفه در زیر خرمابنی آرمیده است . فرستاده نزدیک محل او رسید ولی پیشتر نتوانست رفتن ، زیرا هیبتی از حضرت عمر در دلش پدیدار آمده بود . و …

1399/02/27 00:04
کیومرث

گر نبینی این جهان معدوم نیست
عیب جز ز انگشت نفس شوم نیست
تو ز چشم انگشت را بر دار هین
وانگهانی هرچه می‌خواهی ببین
درین جا به اندیشه من مراد از انگِشت همان سیاهی است. اینجا انگِشت شاید باشد نه انگُشت. در افغانستان/خراسان ، تاجیکستان هنوز هم به زغال انگشت میگویند.

1399/02/01 04:05

شرح و تفسیر بیت 1390
تا عمر آمد ز قیصر یک رسول / در مدینه از بیابان نغول
از طرف قیصر روم ، فرستاده ای پس از درنوردیدن بیابانهای پهناور برای دیدن عمر (خلیفه دوم) وارد مدینه شد . [ مدینه یکی از شهرهای معروف کشور عربستان سعودی است و از حیث مذهبی و تاریخی موقعیت بس والایی دارد . این شهر تا پیش از هجرت پیامبر (ص) یثرب نام داشت و زآن پس مدینة النبی خوانده شد و سپس به مدینه تخفیف یافت . نغول به معنی ژرف و عمیق آمده است . ]
شرح و تفسیر بیت 1391
گفت : کو قصر خلیفه ، ای حشم ؟ / تا من اسب و رخت را آنجا کشم
فرستاده قیضر روم گفت : ای مردم کاخ خلیفه کجاست تا من اسب و اسباب و رختم را بدانجا ببرم و در آنجا رحل اقامت افکنم .
شرح و تفسیر بیت 1392
قوم گفتندش که او را قصر نیست / مر عمر را قصر ، جان روشنی است
مردم به فرستاده قیصر روم پاسخ دادند که خلیفه مسلمین کاخی ندارد . در حقیقت کاخ او ، همان دل روشن و روان تابناک اوست .
شرح و تفسیر بیت 1393
گر چه از میری ورا آوازه ای است / همچو درویشان ، مر او را کازه ای است
اگر چه عمر از حیث فرمانروایی ، آوازه و شهرت دارد ولی مانند درویشان در خانه ای محقر زندگی می کند .
شرح و تفسیر بیت 1394
ای برادر چون ببینی قصر او ؟ / چونکه در چشم دلت رسته است مو
ای برادر تو چگونه می خواهی کاخ باطنی او را ببینی در حالیکه بر دیدگان باطنی ات ، موی اوصاف ذمیمه روییده است . [ مو در چشم رستن ، روییدن مو در پلک چشم است که از بیرون به درون چشم رشد می کند و چشم را می آزارد و در قدیم یکی از بیماریهای چشمی بوده است ولی در اینجا کنایه از هواهای نفسانی است که چشم دل را می پوشاند ]
شرح و تفسیر بیت 1395
چشم دل از مو و علت پاک آر / و آنگه آن ، دیدار قصرش چشم دار
ابتدا چشم دلت را از موی حرص و هوی و از هر عیب و نقصی پاک کن و سپس به دیدن کاخ او چشم بگشا .
شرح و تفسیر بیت 1396
هر که را هست از هوس ها جان پاک / زود بیند حضرت و ایوان پاک
هر که جان و روانش را از هوس های دنیوی پاک کند . او بی درنگ حضرت حق و ایوان پاک الهی را مشاهده کند .
شرح و تفسیر بیت 1397
چون محمد پاک شد زین نار و دود / هر کجا رو کرد ، وجه الله بود
به عنوان مثال همینکه محمد (ص) از دود و آتش دنیوی و کدورت بشری پاک شد . به هر سوی که رو کرد وجه الله را دید . [ وجه الله اصطلاحی است قرآنی ، در آیه 115 سوره بقره آمده است ” خاور و باختر هستی از آن خداوند است پس به هر سوی رو کنید آنجاست وجه خداوند ” . برخی گفته اند که مقصود از وجه الله همان ذات الهی است (شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 90) و برخی گفته اند که وجه هر چیز ، آن جهتی است که شخص به وسیله آن با دیگران مواجه می شود و ظهور و تجلی می کند . پس وجه هر کس مظهر اوست . مقصود از وجه الله مظهر و مظاهر خداوند است (رساله فی السیر و السلوک ، ص 24) . خداوند به واسطه مظاهر و مرائی بر عالم ، تجلی می کند زیرا تاب رویت بی واسطه او را ندارند . چنانکه در بیت 139 همین دفتر فرماید :]
گفتم ار عریان شود او در میان / نی تو مانی ، نی کنارت ، نی میان
شرح و تفسیر بیت 1398
چون رفیقی وسوسه بد خواه را / کی بدانی ثم وجه الله را ؟
ای کسی که چشم دلت از موهای زائد هوی و هوس پاک نشده است . چون همراه وسوسه های شیطان بدخواه هستی ، کی بدین حقیقت واقف خواهی شد که آدمی به هر جا که روی آورد . ذات حضرت حق در آنجا متجلی است .
شرح و تفسیر بیت 1399
هر که را باشد ز سینه فتح باب / او ز هر شهری ، ببیند آفتاب
هر کس که به مقام شرح صدر برسد یعنی هر کس که سینه باطنی اش به روی معارف حق گشوده گردد . او در هر مرتبه ای از مراتب متعین جهان مادی ، پرتو شمس حقیقت را مشاهده کند . [ فتح باب به معنی گشودن در آرزو و نیاز است و در اینجا مراد از ، کشف و شهود الهی است یعنی مرتبه ای از ادراک حقیقت که در آن مرتبه درهای غیب به روی دل و قلب سالک گشوده گردد و شهر در اینجا کنایه از هر مرتبه از مراتب متعین جهان صورت است .
– منظور بیت : هر کس به مقام کشف و شهود رسد . در هر ذره ای ، آفتاب حقیقت را مشاهده می کند .
شرح و تفسیر بیت 1400
حق پدید است از میان دیگران / همچو ماه ، اندر میان اختران
در میان همه کائنات و موجودات ، حضرت حق از همه آشکارتر است . درست مانند ماه که در میان ستارگان ظاهرتر و تابان تر است . [ حضرت حق در این جهان از هر چیز ، ظاهرتر است ولی از شدت ظهور پوشیده و مستتر می شود . زیرا همانطور که استتار موجب خفاء می شود . غایت ظهور نیز موجب خفاء می گردد . مانند خورشید که هر گاه مستقیم بر دیدگان تابد . چشم را تباه کند و نامرئی گردد . از اینرو شیخ محمود شبستری گوید : جهان ، جمله فروغ نور حق دان / حق اندر وی ز پیدایی است ، پنهان . (گلشن راز ، ص 72)
شرح و تفسیر بیت 1401
دو سر انگشت بر دو چشم ، نه / هیچ بینی از جهان ؟ انصاف ده
برای مثال ، در سر انگشت را روی چشمانت بگذار و انصافا بگو آیا از دنیا چیزی می بین ؟ مسلما نمی بینی . [ اگر حضرت حق را قلبا شهود نمی کنیم و باور نداریم بدین خاطر است که هواهای نفسانی و حجاب های غفلت ، دیده دل ما را پوشانده است . لاهوری با زبان عرفان نظری ، این بیت را چنین شرح کرده است ” کنایه از آن است که تعین امکانی ، حجاب بصیرت ما گردیده . (مکاشفان رضوی ، ص 104) ]
شرح و تفسیر بیت 1402
گر نبینی ، این جهان معدوم نیست / عیب جز ز انگشت نفس شوم نیست
اگر تو چشمانت را ببندی یا با چیزی بپوشانی و در آن صورت نتوانی جهان هستی را ببینی . این ندیدن تو دلیل بر این نمی شود که جهان وجود ندارد . زیرا نیافتن دلیل بر نبودن نیست . پس این انگشت نحس نفس اماره توست که دیده دل تو را پوشانده و سبب شده است که تو جهان را نبینی . پس عیب و منقصت تو و عدم بینش تو از ناحیه نفس اماره است .
شرح و تفسیر بیت 1403
تو ز چشم ، انگشت را بردار هین / وآنگهانی هر چه می خواهی ببین
تو انگشت را از روی چشمانت بردار و بعد از آن هر چه دلت می خواهد تماشا کن . [ ابیات اخیر استدلال است بر اینکه حضرت حق به نحو کاملی ظهور دارد منتهی هواهای نفسانی ، آدمی را از او محتجب می سازد ]
شرح و تفسیر بیت 1404
نوح را گفتند امت : کو ثواب ؟ / گفت : او زآن سوی ، واستغشوا ثیاب
امت حضرت نوح (ع) بدو گفتند : پس کو آن پاداش موعود تو ؟ نوح نیز پاسخ داد : پاداش الهی در ماورای حجاب جهل و غفلت و عناد شماست . ولی چه کنم که جامه جهل و غفلت و عناد بر سر خود کشیده اید . [ اشارت است به آیه 7 سوره نوح ” و من هر گاه ایشان را فرا می خواندم تا تو ایشان را آمرزی . انگشتان خود بر گوش می نهادند و جامه بر سر می کشیدند ” . انگشت بر گوش نهادن و جامه بر سر کشیدن ، تعبیری است از لجاجت ورزیدن و تنفر اظهار نمودن . ]
شرح و تفسیر بیت 1405
رو و سر در جامه ها پیچیده اید / لاجرم با دیده و نادیده اید
ای کسانی که سر و روی خود را در جامه ها نهان داشته اید . شما با آنکه دیده باطنی دارید ولی چون در لباس آن را جسمانی پوشانده اید . نمی توانید حقیقت را مشاهده نمایید . [ مصراع دوم اشارت دارد به قسمتی از آیه 179 سوره اعراف ” آنان چشم دارند لیک نبینند ” ]
شرح و تفسیر بیت 1406
آدمی دید است و باقی پوست است / دید آن است آن ، که دید دوست است
انسان در حقیقت دیده است و مابقی پوست است و آن دیده ای ، دیده است که خدا را ببیند . چشمی که دوست را نبیند چشم نیست . [ می توان گفت که مراد از دید ، قوه کشف و شهود است . اگر این وجه را فرض کنیم با مکتب مولانا سازوارتر است . زیرا از نظر او ، بینش بر دانش ارجح است . در این صورت مراد از پوست ، علوم ظاهری و محفوظاتی است که انگیزنده روح نیست بلکه باری است گران بر آن . ]
– برتری انسان بر دیگر حیوانات ، قوه فکرت و تعقل اوست و اگر اندیشه و عقل را از انسان سلب کنیم وجه تمایزی میان او و حیوانات وجود نخواهد داشت . مولانا در بیت 277 دفتر دوم گوید : ای برادر تو همان اندیشه ای / مابقی تو استخوان و ریشه ای .
شرح و تفسیر بیت 1407
چونکه دید دوست نبود ، کور به / دوست ، کو باقی نباشد ، دور به
آن چشمی که جمال یار را نمی بیند . بهتر است که کور باشد . و دوستی که یابنده نباشد . دور بودنش ، بهتر است . [ امام حسین (ع) در دعای عرفه فرماید : ” کور با چشمی که تو را نبیند ” مولانا به کرات گفته است که عشق بر میرندگان آفل ، ثبات و بهایی ندارد . ]
شرح و تفسیر بیت 1408
چون رسول روم ، این الفاظ تر / در سماع آورد ، شد مشتاق تر
هنگامی که فرستاده قیصر روم این سخنان نغز و دلپذیر را شنید . اشتیاقش برای دیدن عمر بیشتر شد .
شرح و تفسیر بیت 1409
دیده را بر جستن عمر گذاشت / رخت را و اسب را ضایع گذاشت
فرستاده قیصر روم برای پیدا کردن عمر به هر سو نگریخت و چنان غرق یافتن او شده بود که رخت و اسب و اسباب خود را جا گذاشت و گم کرد .
شرح و تفسیر بیت 1410
هر طرف اندر پی آن مرد کار / می شدی پرسان او ، دیوانه وار
فرستاده قیصر روم برای پیدا کردن آن مرد لایق و برجسته الهی ، دیوانه وار به هر طرف می دوید و از همه کس سراغ او را می گرفت .
شرح و تفسیر بیت 1411
کین چنین مردی بود اندر جهان / وز جهان مانند جان باشد نهان ؟
فرستاده قیصر روم با شگفتی تمام به خود می گفت : آیا ممکن است که چنین مردی در جهان باشد و در جهان مانند جان ، پنهان باشد . [ جان یا اشاره به روح مجرد است یا اشاره به حضرت ذوالجلال که از فرط ظهور ، پوشیده و مختفی است . ]
شرح و تفسیر بیت 1412
جست او را ، تاش چون بنده بود / لاجرم جوینده یابنده بود
فرستاده قیصر روم همچنان به دنبال عمر بود تا او را بیابد و به حضورش رسد و مانند بنده در خدمتش باشد . زیرا که جوینده ، یابنده است . [ مصراع دوم ، ضرب المثلی است متداول در فارسی که اصل آن عربی است ” هر که چیزی خواهد و کوشد ، بیابدش ” . بعضی این ضرب المثل را به جنید بغدادی نسبت داده اند . نظامی گوید :
چنین زد مثل ، شاه گویندگان / که جویندگان اند یابندگان ]
شرح و تفسیر بیت 1413
دید اعرابی زنی او را دخیل / گفت عمر ، نک به زیر آن نخیل
یک زن تازی صحرانشین ، چون فرستاده قیصر روم را غریب و بیگانه یافت به فراست دریافت که او دنبال عمر است . پس بدو گفت : الان عمر زیر فلان درخت خرما آرمیده است .
شرح و تفسیر بیت 1414
زیر خرمابن ، ز خلقان او جدا / زیر سایه خفته بین ، سایه خدا
زن بدو گفت : عمر دور از مردم در زیر درخت خرما آرمیده است . ببین که سایه خدا زیر سایه درخت خرما خوابیده است . ( توضیح سایه خدا در شرح بیت 425 همین دفتر آمده است )

1402/02/29 21:04
شهاب عمرانی

بیت ۱۵و ۱۶ اشاره به آیه ۷ سوره نوح

1402/02/16 22:05
یزدانپناه عسکری

17- آدمی دید است و باقی پوستست       دید آنست آن که دید دوستست

18- چونک دیدِ دوست نبود، کور به        دوست کو باقی نباشـد، دُور به

***

 [یزدانپناه عسکری]

تغییر سطح آگاهی انسان و با شناخت جسمی و روحانی و بصیرت دیدن.

1402/11/21 16:01
در سکوت

مثنوی معنوی :: در سکوت.... بشنوید