گنجور

بخش ۷۸ - یافتن رسول روم امیرالمؤمنین عمر را رضی‌الله عنه خفته به زیر درخت

آمد او آنجا و از دور ایستاد
مر عمر را دید و در لرز اوفتاد
هیبتی زان خفته آمد بر رسول
حالتی خوش کرد بر جانش نزول
مهر و هیبت هست ضد همدگر
این دو ضد را دید جمع اندر جگر
گفت با خود من شهان را دیده‌ام
پیش سلطانان مه و بگزیده‌ام
از شهانم هیبت و ترسی نبود
هیبت این مرد هوشم را ربود
رفته‌ام در بیشهٔ شیر و پلنگ
روی من زیشان نگردانید رنگ
بس شدستم در مصاف و کارزار
همچو شیر آن دم که باشد کارزار
بس که خوردم بس زدم زخم گران
دل قوی‌تر بوده‌ام از دیگران
بی‌سلاح این مرد خفته بر زمین
من به هفت اندام لرزان چیست این
هیبت حقست این از خلق نیست
هیبت این مرد صاحب دلق نیست
هر که ترسید از حق او تقوی گزید
ترسد از وی جن و انس و هر که دید
اندرین فکرت به حرمت دست بست
بعد یک ساعت عمر از خواب جست
کرد خدمت مر عمر را و سلام
گفت پیغامبر سلام آنگه کلام
پس علیکش گفت و او را پیش خواند
ایمنش کرد و به پیش خود نشاند
لاتخافوا هست نزل خایفان
هست در خور از برای خایف آن
هر که ترسد مر ورا ایمن کنند
مر دل ترسنده را ساکن کنند
آنک خوفش نیست چون گویی مترس
درس چه‌دهی نیست او محتاج درس
آن دل از جا رفته را دلشاد کرد
خاطر ویرانش را آباد کرد
بعد از آن گفتش سخنهای دقیق
وز صفات پاک حق نعم الرفیق
وز نوازشهای حق ابدال را
تا بداند او مقام و حال را
حال چون جلوه‌ست زان زیبا عروس
وین مقام آن خلوت آمد با عروس
جلوه بیند شاه و غیر شاه نیز
وقت خلوت نیست جز شاه عزیز
جلوه کرده خاص و عامان را عروس
خلوت اندر شاه باشد با عروس
هست بسیار اهل حال از صوفیان
نادرست اهل مقام اندر میان
از منازلهای جانش یاد داد
وز سفرهای روانش یاد داد
وز زمانی کز زمان خالی بدست
وز مقام قدس که اجلالی بدست
وز هوایی کاندرو سیمرغ روح
پیش ازین دیدست پرواز و فتوح
هر یکی پروازش از آفاق بیش
وز امید و نهمت مشتاق بیش
چون عمر اغیاررو را یار یافت
جان او را طالب اسرار یافت
شیخ کامل بود و طالب مشتهی
مرد چابک بود و مرکب درگهی
دید آن مرشد که او ارشاد داشت
تخم پاک اندر زمین پاک کاشت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمد او آنجا و از دور ایستاد
مر عمر را دید و در لرز اوفتاد
هوش مصنوعی: او به آنجا آمد و از دور ایستاد، سپس عمر را دید و ترس بر او مستولی شد.
هیبتی زان خفته آمد بر رسول
حالتی خوش کرد بر جانش نزول
هوش مصنوعی: یک حالت زیبا و دلنشین از سوی خدای بزرگ بر پیامبر نازل شد و او را تحت تاثیر قرار داد. این احساس، نشان‌دهنده‌ی عظمت و قدرتی است که بر او مستولی شده است.
مهر و هیبت هست ضد همدگر
این دو ضد را دید جمع اندر جگر
هوش مصنوعی: دو ویژگی متضاد وجود دارند: محبت و جاذبه از یک سو و ترس و هیبت از سوی دیگر. این دو خصیصه متضاد را در دل جمعی از مردم می‌توان مشاهده کرد.
گفت با خود من شهان را دیده‌ام
پیش سلطانان مه و بگزیده‌ام
هوش مصنوعی: با خودم فکر کردم که شاهان را دیده‌ام و در کنار سلطان‌ها، بهترین‌ها را انتخاب کرده‌ام.
از شهانم هیبت و ترسی نبود
هیبت این مرد هوشم را ربود
هوش مصنوعی: هیچ کدام از بزرگان و شاهان بر من تاثیری ندارند، اما وجود این مرد هوشمند، مرا کاملاً تحت تاثیر قرار داده است و احساس ترس را از من گرفته است.
رفته‌ام در بیشهٔ شیر و پلنگ
روی من زیشان نگردانید رنگ
هوش مصنوعی: در دل جنگلی خطرناک و پر از شیر و پلنگ رفته‌ام، اما هیچ‌کدام از آن‌ها به من نگاه نکردند و من در امنیت ماندم.
بس شدستم در مصاف و کارزار
همچو شیر آن دم که باشد کارزار
هوش مصنوعی: در میدان نبرد و رویارویی، همچون شیری می‌شوم که در لحظه‌ی نبرد حضور دارد و آماده‌ی مبارزه است.
بس که خوردم بس زدم زخم گران
دل قوی‌تر بوده‌ام از دیگران
هوش مصنوعی: من آنقدر زخم‌های سنگین خورده‌ام و درد کشیده‌ام که دل من از بقیه قوی‌تر شده است.
بی‌سلاح این مرد خفته بر زمین
من به هفت اندام لرزان چیست این
هوش مصنوعی: این مرد بی‌سلاح که بر زمین خوابیده، با لرزش اندامش، چه نشانه‌ای از ضعف یا ناتوانی را نشان می‌دهد؟
هیبت حقست این از خلق نیست
هیبت این مرد صاحب دلق نیست
هوش مصنوعی: این جلال و شکوه از آنِ خداوند است و از خصائص مخلوقات نیست. این بزرگی که در وجود این مرد (صاحب دلق) است، به خاطر ویژگی‌های انسانی او نیست.
هر که ترسید از حق او تقوی گزید
ترسد از وی جن و انس و هر که دید
هوش مصنوعی: هر کسی که از خدا بترسد و خود را با تقوا نگه دارد، از او و اعمالش جن و انس نیز خواهند ترسید و تحت تاثیر او قرار می‌گیرند.
اندرین فکرت به حرمت دست بست
بعد یک ساعت عمر از خواب جست
هوش مصنوعی: در این فکر و اندیشه، چنان در خود فرو رفت که به احترام آن، دست از هر کاری کشید. بعد از مدتی که گذشت، از خواب بیدار شد.
کرد خدمت مر عمر را و سلام
گفت پیغامبر سلام آنگه کلام
هوش مصنوعی: عمر به خدا خدمت کرد و درود فرستاد، پیامبر نیز سلام کرد و سپس سخن گفت.
پس علیکش گفت و او را پیش خواند
ایمنش کرد و به پیش خود نشاند
هوش مصنوعی: او در پاسخ به علیکش صحبت کرد و او را به نزد خود دعوت کرد. سپس او را در محیطی امن قرار داد و نزدیک خود نشاند.
لاتخافوا هست نزل خایفان
هست در خور از برای خایف آن
هوش مصنوعی: نترسید، زیرا اینجا محل ترس و نگرانی نیست و آنچه برای ترسندگان مناسب است، اینجا وجود ندارد.
هر که ترسد مر ورا ایمن کنند
مر دل ترسنده را ساکن کنند
هوش مصنوعی: هر کسی که بترسد، او را از خطر دور می‌کنند و دل او را آرام می‌سازند.
آنک خوفش نیست چون گویی مترس
درس چه‌دهی نیست او محتاج درس
هوش مصنوعی: او از ترس و وحشت بی‌نیاز است، زیرا به نظر می‌رسد که نیازی به آموزش و یادگیری ندارد. او به نوعی خود به خود از آنچه باید بداند، آگاهی دارد.
آن دل از جا رفته را دلشاد کرد
خاطر ویرانش را آباد کرد
هوش مصنوعی: دل نگران و پریشان را خوشحال کرد و یاد و خاطره‌ی خراب شده‌اش را بازسازی کرد.
بعد از آن گفتش سخنهای دقیق
وز صفات پاک حق نعم الرفیق
هوش مصنوعی: سپس او سخنانی عمیق بیان کرد و از ویژگی‌های نیک و خالص خداوند به عنوان بهترین همراه یاد کرد.
وز نوازشهای حق ابدال را
تا بداند او مقام و حال را
هوش مصنوعی: از محبت‌ها و لطف‌های الهی، انسان می‌تواند مقام و وضعیت خود را بشناسد.
حال چون جلوه‌ست زان زیبا عروس
وین مقام آن خلوت آمد با عروس
هوش مصنوعی: حال که جلوه و زیبایی آن عروس را می‌بینیم، این مکان به مانند یک خلوتگاه برای او به نظر می‌رسد.
جلوه بیند شاه و غیر شاه نیز
وقت خلوت نیست جز شاه عزیز
هوش مصنوعی: در زمان خلوت و در خصوصی‌ترین لحظات، فقط شاه است که جلوه‌گری می‌کند و دیگران در این موقعیت جایی ندارند.
جلوه کرده خاص و عامان را عروس
خلوت اندر شاه باشد با عروس
هوش مصنوعی: در این بیت، تصویر زیبایی از عروسی به نمایش گذاشته شده است. عروس در حالت خاصی جلوه‌گری می‌کند و همگان را مجذوب خود می‌کند. این عروس در یک مکان خصوصی قرار دارد و در عین حال به شکلی باشکوه و چشم‌گیر به نظر می‌رسد، به طوری که توجه همه را به خود جلب می‌کند.
هست بسیار اهل حال از صوفیان
نادرست اهل مقام اندر میان
هوش مصنوعی: بسیاری از صوفیان هستند که در ظاهر خود را اهل حال معرفی می‌کنند، اما در واقعیت، فهم و یقین واقعی نسبت به مقام و موقعیت خود ندارند.
از منازلهای جانش یاد داد
وز سفرهای روانش یاد داد
هوش مصنوعی: این جمله به اشاره به تجربیات و آموزش‌هایی است که از طریق زندگی و سفرهای روحی به دست می‌آید. به نوعی می‌توان گفت که انسان از مراحل مختلف زندگی و سفرهای درونی خود، درس‌ها و یادگیری‌های ارزشمندی می‌گیرد.
وز زمانی کز زمان خالی بدست
وز مقام قدس که اجلالی بدست
هوش مصنوعی: از وقتی که زمان از معنا تهی شده و از مقام والا که عظمت و احترام دارد، چیزی در دست نیست.
وز هوایی کاندرو سیمرغ روح
پیش ازین دیدست پرواز و فتوح
هوش مصنوعی: از هوایی که سیمرغ در گذشته تجربه کرده، روح او پرواز و پیروزی را پیش از این دیده است.
هر یکی پروازش از آفاق بیش
وز امید و نهمت مشتاق بیش
هوش مصنوعی: هر کس با آرزوها و امیدهایش به سوی آسمان‌ها پرواز می‌کند و تمایل بیشتری برای رسیدن به اهدافش دارد.
چون عمر اغیاررو را یار یافت
جان او را طالب اسرار یافت
هوش مصنوعی: زمانی که فردی دچار افراط در محبت و دوستی با دیگران شود، جان او به دنبال کشف و درک اسرار و رازهای عمیق زندگی می‌گردد.
شیخ کامل بود و طالب مشتهی
مرد چابک بود و مرکب درگهی
هوش مصنوعی: شیخ کامل و عارف به خودی خود وجود دارد و جوینده‌ای در جستجوی اوست، در حالی که مردی چابک و توانمند بر مرکبی است که او را به سوی هدفش می‌برد.
دید آن مرشد که او ارشاد داشت
تخم پاک اندر زمین پاک کاشت
هوش مصنوعی: او دید که آن راهنما، وجودش راهنمایی می‌کند و تخم نیکی را در دل زمین نیکو کاشته است.

خوانش ها

بخش ۷۸ - یافتن رسول روم امیرالمؤمنین عمر را رضی‌الله عنه خفته به زیر درخت به خوانش فرید حامد
بخش ۷۸ - یافتن رسول روم امیرالمؤمنین عمر را رضی‌الله عنه خفته به زیر درخت به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/03/04 01:06
شکوه

مشتهی به معنی دارای رغبت است و اشتها و میل و شهوت

1394/09/15 00:12

آمد او آنجا و از دور ایستاد
مر عمر را دید و در لرز اوفتاد
فرستاده قیصر روم بدانجا امد و از دور به عمر نگریست و لرزه براندامش افتاد
هیبتی زان خفته آمد بر رسول
حالتی خوش کرد بر جانش نزول
هیبتی و شکوهی در ذهن ان فرستاده تداعی شد و در دلش افتاد و حال خوبی بر جانش نشست ......
مهر و هیبت هست ضد همدگر
این دو ضد را دید جمع اندر جگر
محبت و ترس باهم در تضادند ولی یکجا در باطن و ضمیر ان فرستاده جمع شد
گفت با خود من شهان را دیده‌ام
پیش سلطانان مه و بگزیده‌ام
باخودش گفت من تابحالا شاهان زیادی را دیده ام ودر پیش انان اجر و قربی داشته ام
از شهانم هیبت و ترسی نبود
هیبت این مرد هوشم را ربود
و هیچوقت از دیدار انان واهمه ای نداشتم ولی هیبت این مرد بر من مستولی شد و عقل و هوشم را از سرم برد
رفته‌ام در بیشهٔ شیر و پلنگ
روی من زیشان نگردانید رنگ
حتی وقتی در نزدیکی حیوانات وحشی مثل شیر و پلنگ هم بودم از ترس انها رنگ نباختم و نترسیدم
بس شدستم در مصاف و کارزار
همچو شیر آن دم که باشد کارزار
خیلی هم در کارزار جنگ حاضر بوده ام مثل شیری که هنگام جنگ بر سر میدان حاضر میشود
بس که خوردم بس زدم زخم گران
دل قوی‌تر بوده‌ام از دیگران
در کارزار جنگ و کشاکش نبرد بارها زخم خوردم ولی زخم های بیشتری زده ام و از دیگران شجاعتر بودم
بی‌سلاح این مرد خفته بر زمین
من به هفت اندام لرزان چیست این
بدون سلاح و بی دفاع این مرد خوابیده روی زمین ولی چرا لرزه براندامم افتاده است
هیبت حقست این از خلق نیست
هیبت این مرد صاحب دلق نیست
این ابهت و هیبت زمینی نیست و از حق سرچشمه میگیرد و متعلق به صاحب این لباس کهنه نیست .....
هر که ترسید از حق او تقوی گزید
ترسد از وی جن و انس و هر که دید
هرکسی از خدا بترسد و تقوا پیشه کند ادمی و جن و پری ازو میترسد ... اشاره به حدیثیست با این مضمون :هرکه از خدا بترسد ازو همه چیز بترسد و هرکه از غیر خدا ترسد خداوند اورا از همه چیز بترساند
اندرین فکرت به حرمت دست بست
بعد یک ساعت عمر از خواب جست
در همین افکار غرق بود و دست برسینه با احترام ایستاده بود و بعد از ساعتی عمر از خواب بیدار شد ..............

1394/09/15 02:12

کرد خدمت مر عمر را و سلام
گفت پیغامبر سلام آنگه کلام1426
ان فرستاده قیصر روم به عمر سلام کرد و عرض ادب نمود که بگفته پیامبر اول سلام باید و بعدش گفتگو ...........
پس علیکش گفت و او را پیش خواند
ایمنش کرد و به پیش خود نشاند
پس جواب سلامش را داد و اورا پیش خودش نشاند و ارامش کرد
لاتخافوا هست نزل خایفان
هست در خور از برای خایف آن
نترس بودن قسمت کسانی است که ترس از خدا دارند و این پاداشی برای خداترسان است
هر که ترسد مر ورا ایمن کنند
مر دل ترسنده را ساکن کنند
هرکسیکه از خداوند بترسد البته که خداوند دل اورا ایمن سازد و دل ترسان و نگران اورا ارام خواهد کرد
آنک خوفش نیست چون گویی مترس
درس چه‌دهی نیست او محتاج درس
انکسی که بجهت ترس از خدا از هیچ کس و هیچ چیز بیم ندارد (هییییچ) چگونه میشود به او نترسیدن را اموخت که او احتیاجی به دلداری دادن های اشخاص نیست .... و دلش ارام است به یاد خداوند و به عشق خداوند
آن دل از جا رفته را دلشاد کرد
خاطر ویرانش را آباد کرد
ان فرستاده را ارام و دلشاد کرد و خاطر مشوشش را ارامی بخشید
بعد از آن گفتش سخنهای دقیق
وز صفات پاک حق نعم الرفیق
سپس با سخنانی دقیق از صفات پاک و بیمانند حق تعالی گفت انکه نیکو رفیقیست و خدایی بی بدیل ........
09216557471... ......,
وز نوازشهای حق ابدال را
تا بداند او مقام و حال را
و از بنده نوازی و الطاف ویژه حق تعالی نسبت به عاشقانش کلام بمیان و اورد و مثال زد تا او بداند تفاوت مقام عاشقان و حال دیگران و افراد معمولی رو
حال چون جلوه‌ست زان زیبا عروس
وین مقام آن خلوت آمد با عروس
در این مثال ..حال ...مثل وقتییه که همه میتونن عروس رو ببینن و مقام وقتییه که میشود با عروس در خلوت شد و مختص به خاصان و مقربین و انان که محرمند است
جلوه بیند شاه و غیر شاه نیز
وقت خلوت نیست جز شاه عزیز
زیبایی را و جلوه کردن را هم شاه میبیند و هم غیر از شاه ولی در خلوت جز شاه نیست

1394/09/21 01:12

هست بسیار اهل حال از صوفیان
نادرست اهل مقام اندر میان
در میان صوفیان و مشتاقان عشق بخداوند متعال بسیارند کسانیکه حالی و لذتی از وجود مطلق و ذات خداوند میبرند ولی در میان انها تعداد نادری در مقامات روحانی بسر میبرند
از منازلهای جانش یاد داد
وز سفرهای روانش یاد داد
واز جایگاه جان و روح و سفرهای روح روان ادمی و چگونگی وجود جان از سمت خداوند را به ان فرستاده روم یاد داد .....
وز زمانی کز زمان خالی بدست
وز مقام قدس که اجلالی بدست
و از ان وقتی که در ان زمان معنی خود را از دست میدهد خبرداد و از مقام مبارک و مقدس حضرت حق و شایستگی اش برای ستایش و احترام گفت
وز هوایی کاندرو سیمرغ روح
پیش ازین دیدست پرواز و فتوح
و از حال و هوایی دم زد که روح مانند پرنده ای بزرگ قبل از امدن و مستولی شدن در کالبد جسم در پرواز و سلوک بوده است و مکاشفات و شهود در ان عالم دیگر داشته است
هر یکی پروازش از آفاق بیش
وز امید و نهمت مشتاق بیش
واینکه یکبار اوج گرفتن ان پرنده (روح) در ان عالم .....از افق های روحانی دید ما ..... بیشتر در جولان و پرواز بوده و حتی از اشتیاق سالکان و همت مشتاقان هم بیشتر بوده است
چون عمر اغیاررو را یار یافت
جان او را طالب اسرار یافت
وقتی عمر ان غریبه را یار دید جان اورا مشتاق و مستعد شنیدن اسرار یافت
شیخ کامل بود و طالب مشتهی
مرد چابک بود و مرکب درگهی
انکه داشت از اسرار میاموخت شیخی کامل بود و ان دیگری مشتاق(مشتهی) بود......... و سوارکار را اماده یافت و چابک .....مرکب هم دم در اماده .... کنایه از اماده بودن شرایط است
دید آن مرشد که او ارشاد داشت
تخم پاک اندر زمین پاک کاشت
انکه درحال راهنمایی بود و مرشد بود دریافت که جای ارشاد هست و تخم پاکی و اخلاص در زمین دل و باطن پاک ان فرستاده کاشت

1398/11/21 12:01
امیر

صدای موسیقی بیش از حد زیاده ... اگر خوانش بدون موسیقی باشه خیلی بهتره

1400/04/17 10:07
مبین

در این زمان اصلا صدایی نیست

 

1399/02/02 04:05

شرح و تفسیر بیت 1415
آمد او آنجا و از دور ایستاد / مر عمر را دید و در لرز اوفتاد
فرستاده روم بدانجا آمد و در نقطه ای دور ایستاد و همینکه به عمر نگریست لرزه بر اندامش افتاذ .
شرح و تفسیر بیت 1416
هیبتی زآن خفته آمد بر رسول / حالتی خوش کرد در جانش نزول
از آن مرد خفته در زیر سایه درخت (عمر) در دل فرستاده دولت روم ترسی توام با احترام پدید آمد ولی در عین حال نوعی نشاط روحانی بدو دست داد و کلا احساس خوبی داشت .
شرح و تفسیر بیت 1417
مهر و هیبت هست ضد همدگر / این دو ضد را دید ، جمع اندر جگر
محبت و ترس ، ضد یکدیگرند . اما فرستاده دولت روم ، این دو ضد را در ضمیرش جمع می دید .
شرح و تفسیر بیت 1418
گفت با خود : من شهان را دیده ام / پیش سلطانان ، مه و بگزیده ام
فرستاده روم که شدیدا تحت تاثیر عظمت روحی عمر قرار گرفته بود با خود گفت : من تا به حال شاهان بسیاری را دیده ام و در نظر سلاطین بزرگ ، شخصی عالیقدر و نخبه شمرده می شدم . [ مه به معنی بزرگ و والا است ]
شرح و تفسیر بیت 1419
از شهانم هیبت و ترسی نبود / هیبت این مرد ، هوشم را ربود
من از ملاقات با شاهان هیچگونه ترس و واهمه ای در خود احساس نمی کردم ولی هیبت این مرد عقل و هوش از سرم درربود .
شرح و تفسیر بیت 1420
رفته ام در بیشه شیر و پلنگ / روی من زایشان نگردانید رنگ
من تا به حال بارها به بیشه شیران و پلنگان رفته ام . اما از روبرو شدن با آن جانوران وحشی ، خود را نمی باختم و رنگ از چهره ام نمی پرید . [ رنگ گردانیدن به معنی ترس آمده است زیرا انسان موقع غلبه ترس ، رنگ چهره اش تغییر می کند ]
شرح و تفسیر بیت 1421
بس شدستم در مصاف و کارزار / همچو شیر ، آن دم که باشد کارزار
هر گاه که پیکاری پیش می آمد . همچون شیر به آوردگاه می شتافتم . [ مصاف جمع مصف به معنی محلی که به صف می ایستند ، میدان جنگ ]
شرح و تفسیر بیت 1422
بس که خوردم ، بس زدم زخم گران / دل قوی تر بوده ام از دیگران
در آوردگاه ضرباتی بر پیکرم نشسته است و در عوض ضربات سنگینی نیز بر حریفان وارد آورده ام . به هر تقدیر در این نبردها از سایرین دلاورتر بوده ام .
شرح و تفسیر بیت 1423
بی سلیح ، این مرد خفته بر زمین / من به هفت اندام لرزان ، چیست این
این مرد بی آنکه سلاحی داشته باشد . بر زمین خفته است ولی نمی دانم چرا هفت بند پیکرم یعنی سر تا وجودم می لرزد . [ سلیح به معمی جنگ افزار و سلاح آمده است . و هفت اندام عبارتند از سر ، سینه ، شکم ، دو دست و دو پا می باشد ]
شرح و تفسیر بیت 1424
هیبت حق است این ، از خلق نیست / هیبت این مرد صاحب دلق نیست
این هیبت ، هیبت حضرت حق است نه هیبت مخلوق . در حقیقت این هیبت از این ژنده پوش نیست . بلکه هیبت و شوکت حضرت حق بر او تجلی کرده است . [ صاحب دلق به معنی ژنده پوش آمده است . توضیح بیشتر در شرح بیت 685 همین دفتر ]
شرح و تفسیر بیت 1425
هر که ترسید از حق و تقوی گزید / ترسد از وی ، جن و انس و هر که دید
هر کس از خدا بترسد و تقوا پیشه کند . آدمیان و پریان و هر کس که او را بیند از وی بترسد . [ اشارت است به حدیث ” هر که از خدا ترسد . از او همه چیز بترسد و هر که از غیر خدا ترسد . خداوند او را از هر چیز بترساند ]
شرح و تفسیر بیت 1426
اندرین فکرت به حرمت دست بست / بعد یکساعت عمر از خواب جست
فرستاده روم در همین افکار بود و در کمال ادب و احترام دست به سینه نهاده بود که دقایقی بعد عمر از خواب برخاست .

1402/11/21 16:01
در سکوت

مثنوی معنوی :: در سکوت.... بشنوید

1403/03/31 23:05
بهروز پیلتن

جان فدایت باد ای امیرالمؤمنین عمر فاروق رضی الله عنه 

ستایش خلفای راشدین در چکامه های سخنوران کهن زبان و ادب پارسی به وفور به چشم می خورد.

همه اهل سنت و جماعت بودند الحمدالله