گنجور

بخش ۷۳ - مژده بردن خرگوش سوی نخچیران کی شیر در چاه فتاد

چونک خرگوش از رهایی شاد گشت
سوی نخچیران دوان شد تا به دشت
شیر را چون دید در چه کُشته، زار
چرخ می‌زد شادمان تا مرغزار
دست می‌زد چون رهید از دست مرگ
سبز و رقصان در هوا چون شاخ و برگ
شاخ و برگ از حبس خاک آزاد شد
سر برآورد و حریف باد شد
برگها چون شاخ را بشکافتند
تا به بالای درخت اشتافتند
با زبان شطاه شکر خدا
می‌سراید هر بر و برگی جدا
که بپرورد اصل ما را ذوالعطا
تا درخت استغلظ آمد و استوی
جانهای بسته اندر آب و گل
چون رهند از آب و گلها شاددل
در هوای عشق حق رقصان شوند
همچو قرص بدر بی‌نقصان شوند
جسمشان در رقص و جانها خود مپرس
وانک گرد جان از آنها خود مپرس
شیر را خرگوش در زندان نشاند
ننگ شیری کو ز خرگوشی بماند
درچنان ننگی و آنگه این عجب
فخر دین خواهد که گویندش لقب
ای تو شیری در تک این چاه فرد
نقش چون خرگوش خونت‌ریخت و خورد
نفس خرگوشت به صحرا در چرا
تو به قعر این چَه چون و چرا
سوی نخچیران دوید آن شیرگیر
کابشروا یا قوم اذ جاء البشیر
مژده مژده ای گروه عیش‌ساز
کان سگ دوزخ به دوزخ رفت باز
مژده مژده کان عدو جانها
کند قهر خالقش دندانها
آنک از پنجه بسی سرها بکوفت
همچو خس جاروب مرگش هم بروفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چونک خرگوش از رهایی شاد گشت
سوی نخچیران دوان شد تا به دشت
هوش مصنوعی: زمانی که خرگوش از آزادی خود خوشحال شد، به سمت شکارچیان با سرعت به راه افتاد تا به دشت برسد.
شیر را چون دید در چه کُشته، زار
چرخ می‌زد شادمان تا مرغزار
هوش مصنوعی: وقتی شیر را در حال کشتن دید، چرخ زندگی با خوشحالی می‌چرخید و به سمت دشت می‌رفت.
دست می‌زد چون رهید از دست مرگ
سبز و رقصان در هوا چون شاخ و برگ
هوش مصنوعی: وقتی که از چنگال مرگ رهایی یافت، با خوشحالی و نشاط دست می‌زد و مانند شاخ و برگ درختان در هوا به رقص در آمد.
شاخ و برگ از حبس خاک آزاد شد
سر برآورد و حریف باد شد
هوش مصنوعی: رستنی‌ها که در زمین گرفتار بودند، اکنون از خاک آزاد شده و سر از زمین بیرون آورده‌اند و با وزش باد در حال رقابت و بازی هستند.
برگها چون شاخ را بشکافتند
تا به بالای درخت اشتافتند
هوش مصنوعی: برگ‌ها مانند اینکه شاخ را شکافته باشند، به سمت بالای درخت حرکت کردند.
با زبان شطاه شکر خدا
می‌سراید هر بر و برگی جدا
هوش مصنوعی: با زبان پرندگان شکر خداوند را می‌سراید و هر شاخه و برگ جداگانه‌ای این کار را انجام می‌دهد.
که بپرورد اصل ما را ذوالعطا
تا درخت استغلظ آمد و استوی
هوش مصنوعی: از خداوند خواسته شده که ما را پرورش دهد و به ما عطا کند، تا مانند درختی رشد کرده و استوار شویم.
جانهای بسته اندر آب و گل
چون رهند از آب و گلها شاددل
هوش مصنوعی: جان‌های گرفتار در جسم و دنیا، همچون کسانی هستند که از این قید و بندها رهایی می‌یابند و با خوشحالی به سوی آزادی می‌شتابند.
در هوای عشق حق رقصان شوند
همچو قرص بدر بی‌نقصان شوند
هوش مصنوعی: در فضای عشق واقعی، افراد به طرز زیبایی شاداب و سرزنده می‌شوند، مانند ماه کامل که بدون هیچ نقصی در آسمان می‌درخشد.
جسمشان در رقص و جانها خود مپرس
وانک گرد جان از آنها خود مپرس
هوش مصنوعی: اجساد آنها در حال رقص و شادی است، اما روح‌هایشان را نباید بپرسی؛ چون اگر درباره‌ی روح آنها بپرسی، آنجا دیگر چیزی از آنها نخواهد بود.
شیر را خرگوش در زندان نشاند
ننگ شیری کو ز خرگوشی بماند
هوش مصنوعی: خرگوش، شیر را در زندان قرار داد؛ این مایه شرمندگی است که شیر، به قدری ذلیل شده که در برابر خرگوش اوضاعش اینطور است.
درچنان ننگی و آنگه این عجب
فخر دین خواهد که گویندش لقب
هوش مصنوعی: در چنین شرم و فضیحتی، این جالب است که به او عنوان فخر دین می‌دهند.
ای تو شیری در تک این چاه فرد
نقش چون خرگوش خونت‌ریخت و خورد
هوش مصنوعی: تو مانند شیری در این چاه، بی‌نظیری. در حالی که مانند خرگوشی، خونت ریخته و مورد حمله قرار گرفته‌ای.
نفس خرگوشت به صحرا در چرا
تو به قعر این چَه چون و چرا
هوش مصنوعی: خرگوش به راحتی در دشت چرا می‌کند، اما تو چرا در این چاه عمیق گرفتار آمده‌ای؟
سوی نخچیران دوید آن شیرگیر
کابشروا یا قوم اذ جاء البشیر
هوش مصنوعی: شیرگیری به سمت شکارگاه دوید، مانند قوم خوشحال که خبر خوشی را دریافت کرده‌اند.
مژده مژده ای گروه عیش‌ساز
کان سگ دوزخ به دوزخ رفت باز
هوش مصنوعی: خبر خوش، ای کسانی که در حال خوشی و لذتید، این که آن سگ جهنم دوباره به جهنم برگشت!
مژده مژده کان عدو جانها
کند قهر خالقش دندانها
هوش مصنوعی: خبر خوش اینکه دشمنی که جان‌ها را می‌آزارد، به فرمان خالقش دندان‌هایش را می‌شکند و شکست می‌خورد.
آنک از پنجه بسی سرها بکوفت
همچو خس جاروب مرگش هم بروفت
هوش مصنوعی: او با قدرت و شدت بسیاری، سرها را می‌زند و مانند برگ‌های خشک، مرگ نیز او را به سرعت جارو می‌کند.

خوانش ها

بخش ۷۳ - مژده بردن خرگوش سوی نخچیران کی شیر در چاه فتاد به خوانش فرید حامد
بخش ۷۳ - مژده بردن خرگوش سوی نخچیران کی شیر در چاه فتاد به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1391/05/06 00:08
علی محمدی

در بیت چشمان در رقص ...الخ؛ به جای چشم جسم است؛ یعنی جسمشان در رقص و جان‌ها خود مپرس

1394/09/07 01:12

چونک خرگوش از رهایی شاد گشت
سوی نخچیران دوان شد تا به دشت
خرگوش قصه ما خوشحال از رهاشدن از چنگال شیر رفت بسمت دشت بسوی حیوانات دیگر
شیر را چون دید در چه کشته زار
چرخ می‌زد شادمان تا مرغزار
خیالش راحتشده بود از دیدن کشته و زار شدن شیر در چاه میرقصید و میچرخید تا مرغزار
دست می‌زد چون رهید از دست مرگ
سبز و رقصان در هوا چون شاخ و برگ
از خوشحالی دست میزد چونکه از مرگ نجات یافته بود و میتوانست زندگی را ادامه دهد و مثل یک برگ سبک بال بود
شاخ و برگ از حبس خاک آزاد شد
سر برآورد و حریف باد شد
مثل شاخ برگی و نهالی که از خاک روییده باشد و با باد رقص کند
برگها چون شاخ را بکشافتند
تا به بالای درخت اشتافتند
همینکه برگها شکم شاخه را بشکافند تا بالای درخت میروند
با زبان شطاه شکر خدا
می‌سراید هر بر و برگی جدا1344
وهر شاخه ای وبرگی بازبان جداگانه خدارا سپاس میگویید (شطاه:شاخه ای که برای اولین بار از خاک سر در میاورد )
که بپرورد اصل ما را ذوالعطا
تا درخت استغلظ آمد و استوی
ان خداوند صاحب احسان و دارای بخشش ما را در اغاز راهمان پرورش داد تا انکه ریشه وجود ما استوار و ستبرشد و بصورت درختی تناور درامد و روی تنه خود راست ایستاد اشاره است به ایه 29 سوره فتح :{ همچون دانه هایی که نخست سر از خاک در اورد شاخه ای ترد و نازک باشد پس از ان قوت گیرد تا انکه ستبر و نیرومند گردد و بر ساق خود راست و استوار ایستد که دهقانان را از نگاه به ان به حیرت اورد و تحسین کنند این ایه شریف اشاره به احوال یاران محمد(ص) در اغاز دوران بعثت ایشان که ناتوان و ضربه پذیر بودند ولی رفته رفته استوار و نیرومند شدند ...
هرکس روح و روانش از قفس تن و زندان جسم برهد به کمال خواهد رسید
جانهای بسته اندر آب و گل
چون رهند از آب و گلها شاددل
جانهایی که در زندان اب و گل هستند همینکه از اب و گل و جسمانیت برهند شادمان و دلشاد شوند
در هوای عشق حق رقصان شوند
همچو قرص بدر بی‌نقصان شوند
جانهایی که که در هوای عشق حق برقص میایند مانند ماه کامل هستند و از نقص و کمبود رهیدند (رقص سماع)
چشمان در رقص و جانها خود مپرس
وانک گرد جان از آنها خود مپرس
جمس ها در رقص و چرخش ولی حال جانها قابل وصف نیست و در بیان نمیگنجد
شیر را خرگوش در زندان نشاند
ننگ شیری کو ز خرگوشی بماند
شیر توسط خرگوش بسزای عملش رسید چه ننگی ازین بیشتر و بدتر که یه شیر از خرگوشی شکستی مرگ اور بخورد
درچنان ننگی و آنگه این عجب
فخر دین خواهد که گویندش لقب
با این همه سر شکستگی بدنبال لقبی مثل فخرالدین نیز بوده و عجب از ازین ماجرا....

1394/09/07 23:12

ای تو شیری در تک این چاه فرد
نفس چون خرگوش خونت‌ریخت و خورد
ای انسان ان شیر شکست خورده تویی و نقد حال توست که در چاه نفسانیات خودت زندانی شدی و خرگوش نفس اماره توست که هران درکمین توست تا تورا خار و زار کند و درچاهت اندازد
نفس خرگوشت به صحرا در چرا
تو بقعر این چه چون و چرا
نفس تو در صحرای وجود تو در حال چریدن از تن دادن به هوسها و امیال.... تو در ته چاه زندانی بدون چون و چرایی
سوی نخچیران دوید آن شیرگیر
کابشروا یا قوم اذ جاء البشیر
خرگوش قصه ما سوی بقیه حیوانات دوید و با خوشحالی گفت مژده بدهید که مژده دهنده بیامد
مژده مژده ای گروه عیش‌ساز
کان سگ دوزخ به دوزخ رفت باز
ای گروهی که مشغول جشن و خوشحالی میشوید که ان سگ دوزخی به دوزخش بازگشت ...
مژده مژده کان عدو جانها
کند قهر خالقش دندانها
مژده که ان دشمن جانها ازبین رفت و بواسطه قهر خداوندی شرش کنده شد
آنک از پنجه بسی سرها بکوفت
همچو خس جاروب مرگش هم بروفت
ان شیر قوی پنجه که سرهای زیادی را سرکوب کرده بود حالا جاروی مرگ اورا مانند اشغال و زباله جمع کرد
09216557471

1399/02/27 04:04

شرح و تفسیر بیت 1339
چونکه خرگوش از رهایی شاد گشت / سوی نخچیران ، دوان شد تا به دست
همینکه خرگوش از ستم شیر رهایی یافت . شادمان شد و دوان دوان به سوی نخچیران دشت رفت .
شرح و تفسیر بیت 1340
شیر را چون دید در چه ، کشته زار / چرخ می زد شادمان تا مرغزار
همینکه خرگوش دید که شیر در چاه با خواری و زاری کشته شد . تا مرغزار ، چرخان و رقصان می رفت .
شرح و تفسیر بیت 1341
دست می زد ، چون رهید از دست مرگ / سبز و رقصان در هوا ، چون شاخ و برگ
خرگوش چون از چنگال مرگ آور شیر رهایی یافت . دست افشانی و شادمانی می کرد و مدام می رقصید درست مانند شاخ و برگی که در هوا به جنبش و تکان می آید .
شرح و تفسیر بیت 1342
شاخ و برگ از حبس خاک آزاد شد / سر برآورد و حریف باد شد
همینک شاخ و برگ از زندان خاک ، رهید و سر از نقاب خاک بیرون آورد . مصاحب و دمساز باد و نسیم می گردد .
شرح و تفسیر بیت 1343
برگ ها چون شاخ را بشکافتند / تا به بالای درخت ، اشتافتند
همینکه برگ ها ، شکم شاخه ها را بشکافند و از آن زاده شوند . تا فراز درخت می روند .
شرح و تفسیر بیت 1344
با زبان شطاه شکر خدا / می سراید هر بر و برگی ، جدا
هر شاخه و برگی با زبانی جداگانه خدا را سپاس می گزارند . [ شطا به معنی شاخه ترد و نازک و کوچک است و به شاخه و جوانه هایی گویند که برای اولین بار از زمین یا از شاخه می رویند . شطا لفظی قرآنی است . به توضیح بیت بعدی مراجعه شود ]
شرح و تفسیر بیت 1345
که بپرور اصل ما را ذولعطا / تا درخت ، استغلظ آمد و استوی
آن خداوند صاحب احسان و دارنده بخشش ما را در آغاز حالمان پرورش داد تا آنکه ریشه وجود ما استوار و ستبر شد و به صورت درختی تناور در آمد و روی شاخه خود راست ایستاد . [ اشارت است به آیه 29 سوره فتح ” همچون دانه ای است که چون نخست سر از خاک برآرد . شاخای ترد و نازک باشد پس از آن قوت گیرد تا آنکه ستبر و نیرومند گردد و بر ساق خود راست و استوار ایستد که دهقانان را از نظاره آن به تحسین و حیرت آرد ” . این آیه شریف اشارت دارد به نهضت پیامبر (ص) و احوال یاران گزین آن حضرت که در آغاز دوران بعثت ناتوان و ضربه پذیر بودند ولی رفته رفته استوار و نیرومند شدند . مولانا از این آیه شریف و رخداد تاریخی نتیجه می گیرد که هر کس روح و روانش از قفس تن و زندان جسم برهد به کمال رسد . ]
شرح و تفسیر بیت 1346
جان های بسته اندر آب و گل / چون رهند از آب و گل ها ، شاد دل
جان هایی که در زندان آب و گل هستند . همینکه از آب و گل و جسمانیت برهند . شادمان و دلشاد شوند .
شرح و تفسیر بیت 1347
در هوای عشق حق ، رقصان شوند / همچو قرص بدر ، بی نقصان شوند
جان هایی که در هوای عشق حق تعالی می رقصند . مانند ماه کامل هستند و هیچ کاستی و نقصانی ندارند .
– یکی از آداب صوفیان ، سماع است . سماع در لغت به معنی شنیدن است اما در اصطلاح صوفیان ، عبارت است از خواندن آواز و ترانه عرفانی توسط یک یا جند نفر قوال و شنیدن و تواجد کردن دیگر حضار در مجالس ذکر جلی . گاه نیز این اشعار و ترانه ها دست جمعی خوانده می شود و معمولا با دف و نی و تنبور و رباب همراهی می گردد . از آنجا که مولانا و بسیاری از صوفیه عشق را جاری و ساری در تمام کائنات می دانند و حرکت جهان را نیز بر اساس حب و عشق به کمال تفسیر می کنند . سماع را نیز رمزی از حرکت کمالی انسان می شمرند .
صوفیه بخصوص مولانا عقیده دارند که رقص و سماع از گردش ستارگان و کهکشان ها گرفته شده است البته این نظر مبتنی آراء فیثاغورث حکیم است . بنابراین سماع هماهنگی انسان است با حرکت کلیه موجودات جهان . بطور کلی صوفیه در باب سماع ، آرایی مختلف دارند . جمعی با آن مخالفند و جمعی موافق . مولانا از موافقان رقص و سماع است . موافقان سماع در اهمیت آن گویند : سماع سبب جمعیت حالِ سالکان است . و باز گفته اند که سماع ، آرام دل عاشقان و سُرورِ سینه صادقان و غذای جانِ سایران و دوای دردِ سالکان است . ( لب لباب مثنوی ، ص 343 ) . شمس تبریزی گوید : این تجلی و رویت خدا ، مردان خدا را در سماع ، بیشتر باشد .
مولانا به سماع سخت علاقمند بود و در هر زمان و مکانی سماع برپا می کرد . آورده اند که « روزی مولانا از حوالی بازار زرکوبان می گذشت که صدای ضربات چکش زرکوبان را شنید و شوری عجیب بر او غالب شد و ناگاه به چرخ درآمد . صلاح الدین زرکوب به شاگردان دکانش اشارت کرد که لحظه ای ایست نکنند و دست از ضرب برندارند تا مولانا خود از سماع فارغ شود . گفته اند که مولانا از وقت نماز ظهر تا نماز عصر متصلا در سماع بود . (مناقب العارفین ، ج 1 ، ص 429) »
البته اهلِ تحقیق و یقین و پختگان طریق ، سماع را برای هر کسی تجویز نکرده اند . از اینرو امام محمد غزالی ، سماع را به سه قسم تقسیم کرده اند . قسم اول و دوم آنرا که غفلت می زاید و اوصاف ذمیمه پدید می آورد . مردود می شمرد و تنها قسم سوم را روا می داند . قسم سوم آنکه در وی صفتی محمود باشد که سماع آن را قوت دهد . ( کیمیای سعادت ، ج 1 ، ص 373 ) و همو گوید : بدانکه سماع اولِ کار است و آن در دل ، حالتی پیدا آرد که آن را وجد گویند . ( احیاءالعلوم ، ج 1 ، ص 266 ) . از اینروست که امام قشیری گوید : سماع حلال نیست مگر کسی را که نَفسِ وی مُرده باشد . ( ترجمه رساله قشیریه ، ص 102 )
بدین ترتیب اگر مولانا سماع را مقبول و محبوب شمرده از آنروست که وی مرحله خامی و پختگی را پشتِ سر نهاده بود و به مرحله سوختگی درآمده بود و سالیانی مدید بر طریق ریاضت و تهذیب و تکمیل نَفس سلوک کرده بود و به قول خودش « روشنایی صبح دمیده بود که شمع را کُشت » و الّا سماع بدین معنی نیست که اهل غفلت و بطالت ، کار پاکان را قیاس از خود بگیرند .
شرح و تفسیر بیت 1348
جسمشان رقصان و جانها ، خود مپرس / وآنکه گرد جان ، از آنها خود مپرس
جسم سماع کنندگان حقیقی ، در حال رقص است ولی از جانشان سوال مکن که حقیقت اوصاف و احوال درونی جان ایشان در بیان نمی گنجد .
شرح و تفسیر بیت 1349
شیر را خرگوش در زندان نشاند / ننگ شیری کو ز خرگوشی بماند
خرگوش شیر را به زندان افکند . ننگ بر آن شیری باد که به دست یک خرگوش به بند افتد .
شرح و تفسیر بیت 1350
در چنان ننگی و آنگه این عجب / فخر دین خواهد که گویندش لقب
شگفتا که با وجود آن همه عیب و ننگی که بر او وارد شد . می خواهد لقب فخرالدین را نیز بدو دهند .
شرح و تفسیر بیت 1351
ای تو شیری در تک این چاه ، فرد / نفس چون خرگوش ، خونت ریخت و خورد
در اینجا مولانا به نحو ارشاد به انسان خطاب می آورد . که آن شیر شکست خورده تمثیل تو و نقد حال توست که در ژرفای چاه ظلمانی تن و نفسانیات ، تنها حبس شده ای و خرگوش تمثیل نفس اماره توست که ترا فریب داد و خونت را ریخت و تباه کرد .
شرح و تفسیر بیت 1352
نفس خرگوشت به صحرا ، در چرا / تو به قعر این چه چون و چرا
نفس اماره تو همچون خرگوش در صحرای امیال و شهوات دنیوی می چرد . در حالیکه تو هنوز در چاه تاریک قیل و قال و بحث و جدل مانده ای . یعنی ای که ره افسانه زده ای . نفس تو عنان گسیخته است و تو از آن غافلی و دل به الفاظ پر طمطراق خوش کرده ای .
شرح و تفسیر بیت 1353
سوی نخچیران دوید آن شیر گیر / کابشروا یا قوم اذ جاء البشیر
آن خرگوش شیر شکار به سوی نخچیران دوید و گفت : مژده بادا که مژده دهنده بیامد . [ مصراع دوم ترکیب یافته از عبارات قرآنی است . بدین ترتیب که ابشروا به معنی “مژده دهید” از آیه 30 سوره فصلت است و یا قوم نیز در قرآن فروان آمده است و جاء البشیر به معنی “مژده دهنده بیامد” از آیه 96 سوره یوسف اخذ شده است . ]
شرح و تفسیر بیت 1354
مژده مژده ، ای گروه عیش ساز / کان سگ دوزخ ، به دوزخ رفت باز
ای گروهی که به عیش و عشرت سرگرم شده اید . مژده باد بر شما که آن سگ دوزخی ، دوباره به دوزخ رفت .
شرح و تفسیر بیت 1355
مژده مژده ، کان عدو جانها / کند قهر خالقش ، دندانها
مژده مژده که قهر خدای متعال ، دندان آن دشمن جانها را از ریشه برکند .
شرح و تفسیر بیت 1356
آنکه از پنجه بسی سرها بکوفت / همچو خس ، جاروب مرگش هم بروفت
آن شیری که با پنجه های مرگبارش ، بسیاری را سرکوب کرد . اینک ، جاروب مرگ ، او را مانند خس و خاشاک از عرصه زندگی برداشته است .

1402/02/29 17:04
شهاب عمرانی

ابیات ۶ و ۷ اشاره به آیه ی ۲۹ سوره ی فتح

1402/06/31 00:08
جانعلی سوادکوهی

درچنان ننگی و آنگه این عجب

فخر دین خواهد که گویندش لقب

دکتر محمد علی موحد در جلسات مثنوی خوانی خود، با احتیاط احتمال داده اند که شاید در اینجا  مولانا با استفاده از عبارت فخر دین، می خواسته کنایه و طعنه ای به فخر رازی بزند.

1402/11/21 16:01
در سکوت

مثنوی معنوی :: در سکوت.... بشنوید