گنجور

بخش ۷ - خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک

گفت ای شه خلوتی کن خانه را
دور کن هم خویش و هم بیگانه را
کس ندارد گوش در دِهلیزها
تا بپرسم زین کنیزک چیزها
خانه خالی مانْد و یک دَیّار نَه
جز طبیب و جز همان بیمار نه
نرم‌نرمک گفت شهرِ تو کجاست؟
که علاجِ اهلِ هر شهری جداست
واندر آن شهر از قرابت کیستت؟
خویشی و پیوستگی با چیستت؟
دست بر نبضش نهاد و یَک‌ بیَک
باز می‌پرسید از جور فلک
چون کسی را خار در پایش جهد
پای خود را بر سَرِ زانو نهد
وز سَرِ سوزن همی جوید سرش
ور نیابد، می‌کُند با لب تَرَش
خار در پا شد چنین دشواریاب
خار در دل چون بود؟ وا دِه جواب
خار در دل گر بدیدی هر خَسی
دستْ کِی بودی غمان را بر کسی؟
کس به زیر دُمِِّ خر خاری نهد
خر نداند دفع آن، برمی‌جهد
برجهد، وان خار محکم‌تر زند
عاقلی باید که خاری برکَند
خر ز بهر دفع خار از سوز و درد
جُفته می‌انداخت، صد جا زخم کرد
آن حکیمِ خارچینْ استاد بود
دست می‌زد جابجا می‌آزمود
زان کنیزک بر طریق داستان
باز می‌پرسید حال دوستان
با حکیمْ او قصّه‌ها می‌گفت فاش
از مُقام و خواجگان و شهر و باش
سوی قصّه گفتنش می‌داشت گوش
سوی نبض و جَستنش می‌داشت هوش
تا که نبض از نام کی گردد جَهّان
او بُوَد مقصودِ جانش در جهان
دوستان و شهرِ او را برشمرد
بعد از آن شهری دگر را نام بُرد
گفت چون بیرون شدی از شهرِ خویش
در کدامین شهر بودستی تو بیش؟
نام شهری گفت و زان هم درگذشت
رنگ روی و نبض او دیگر نگشت
خواجگان و شهرها را یَک‌ بیَک
باز گفت از جای و از نان و نمک
شهر شهر و خانه خانه قصّه کرد
نه رگش جنبید و نه رخ گشت زرد
نبض او بر حالِ خود بُد بی‌گزند
تا بپرسید از سمرقندِ چو قَند
نبضْ جَست و رویْ سرخ و زرد شد
کز سمرقندیِِّ زرگر فرد شد
چون ز رنجور آن حکیم این راز یافت
اصلِ آن درد و بلا را باز یافت
گفت کوی او کدام است در گُذَر
او سرِ پل گفت و کوی غاتِفَر
گفت دانستم که رنجت چیست، زود
در خلاصت سِحرها خواهم نمود
شاد باش و فارغ و آمِن که من
آن کنم با تو که باران با چمن
من غم تو می‌خَورم، تو غم مخَور
بر تو من مشفق‌ترم از صد پدر
هان و هان این راز را با کس مگو
گرچه از تو شه کند بس جُست‌ و جو
خانهٔ اسرار تو چون دل شود
آن مُرادت زودتر حاصل شود
گفت پیغامبر که هر که سِرّ نهفت
زود گردد با مُرادِ خویش جفت
دانه چون اندر زمین پنهان شود
سِرِِّ او سَرسبزی بستان شود
زَرّ و نقره گر نبودندی نهان
پرورش کی یافتندی زیرِ کان
وعده‌ها و لطف‌های آن حکیم
کرد آن رنجور را آمِن ز بیم
وعده‌ها باشد حقیقی، دل‌پذیر
وعده‌ها باشد مجازی، تاسه‌گیر
وعدهٔ اهل کرم، گنج روان
وعدهٔ نااهل شد، رنج روان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت ای شه خلوتی کن خانه را
دور کن هم خویش و هم بیگانه را
(آن حکیم) گفت‌: ای شاه، اندرون خانه را خلوت کن طوری‌که نه خویش و نه بیگانه در اینجا کسی نباشد.
کس ندارد گوش در دِهلیزها
تا بپرسم زین کنیزک چیزها
یا کسی (در این نزدیکی نباشد) که از پنجره و روزنی گوش‌کند تا من از کنیزک چیزهایی بپرسم.
خانه خالی مانْد و یک دَیّار نَه
جز طبیب و جز همان بیمار نه
خانه، خالی از همه شد و کسی جز طبیب و بیمار در آنجا نماند.
نرم‌نرمک گفت شهرِ تو کجاست؟
که علاجِ اهلِ هر شهری جداست
با ملایمت از او پرسید که اهل کدام شهر هستی؟ زیرا روش درمان‌کردن اهالی سرزمین‌های مختلف با هم فرق دارد.
واندر آن شهر از قرابت کیستت؟
خویشی و پیوستگی با چیستت؟
در آن شهر چه‌کسی از نزدیکانت و دوستانت هستند؟ و به‌چه چیزهایی در آن شهر علاقه داری؟
دست بر نبضش نهاد و یَک‌ بیَک
باز می‌پرسید از جور فلک
نبض او را گرفته‌بود و یک‌به‌یک از سختی‌ها و خاطرات تلخ او می‌پرسید.
چون کسی را خار در پایش جهد
پای خود را بر سَرِ زانو نهد
وقتی که خار در پای کسی فرو می‌رود (برای بیرون آوردن آن) پایش را بر سر زانو می‌نهد.
وز سَرِ سوزن همی جوید سرش
ور نیابد، می‌کُند با لب تَرَش
و با یک سوزن به‌دنبال آن خار می‌گردد و اگر آن‌را نیابد با آب‌دهان آن را تر و نرم می‌کند.
خار در پا شد چنین دشواریاب
خار در دل چون بود؟ وا دِه جواب
وقتی که یافتن خار در پا اینچنین دشوار است؛ پس تصور کن که یافتن خار و درد دل چقدر دشوارتر است.
خار در دل گر بدیدی هر خَسی
دستْ کِی بودی غمان را بر کسی؟
اگر هر آدم نادانی می‌توانست درد و بیماری دل را بیابد؛ چه‌کسی غمگین و دردمند می‌ماند؟
کس به زیر دُمِِّ خر خاری نهد
خر نداند دفع آن، برمی‌جهد
شخصی یک خار را در زیر دُم خر می‌گذارد و آن‌خر نمی‌تواند از آن رها شود و برای رها شدن، می‌جهد و جفتک می‌اندازد.
برجهد، وان خار محکم‌تر زند
عاقلی باید که خاری برکَند
آن خر می‌جهد و خار را محکم‌تر فرو می‌کند؛ در اینجا به یک آدم عاقل و دانا نیاز است تا خار را جدا کند.
خر ز بهر دفع خار از سوز و درد
جُفته می‌انداخت، صد جا زخم کرد
خر برای رفع سوز و درد خار، جفتک می‌انداخت و صد جا را زخم کرد.
آن حکیمِ خارچینْ استاد بود
دست می‌زد جابجا می‌آزمود
آن طبیب و حکیم شفاگر، استاد بود و همه چیز را بررسی می‌کرد.
زان کنیزک بر طریق داستان
باز می‌پرسید حال دوستان
و از آن کنیز به‌شکل احوالپرسی و خاطره و داستان، درباره دوستانش می‌پرسید.
با حکیمْ او قصّه‌ها می‌گفت فاش
از مُقام و خواجگان و شهر و باش
(آن کنیزک نیز) با حکیم و بدون پنهان کردن از خواجگان و شهرها و جاهایی که رفته بود، حکایت‌ها می‌گفت.
سوی قصّه گفتنش می‌داشت گوش
سوی نبض و جَستنش می‌داشت هوش
حکیم گوشش به خاطرات او بود و در همان زمان حواسش به سرعت نبض او نیز بود.
تا که نبض از نام کی گردد جَهّان
او بُوَد مقصودِ جانش در جهان
تا اینکه ببیند با یاد آوردن چه‌کسی نبضش می‌جهد (که در اینصورت) آن‌شخص، مقصود و معشوق اوست.
دوستان و شهرِ او را برشمرد
بعد از آن شهری دگر را نام بُرد
دوستان و شهر و دیار او را نام می‌برد و پس از آن از شهری دیگر پرسید.
گفت چون بیرون شدی از شهرِ خویش
در کدامین شهر بودستی تو بیش؟
گفت: وقتی از شهر خود سفر کردی؛ بیشتر در کدام شهر توقف کرده‌ای؟
نام شهری گفت و زان هم درگذشت
رنگ روی و نبض او دیگر نگشت
آن کنیزک نام یک شهر را گفت و رنگ رخسار و نبض او تغییر نکرد.
خواجگان و شهرها را یَک‌ بیَک
باز گفت از جای و از نان و نمک
از خواجگان و شهرها که دیده بود یک‌به‌یک را شرح داد و از خانه‌ها و لطف‌ها گفت.
شهر شهر و خانه خانه قصّه کرد
نه رگش جنبید و نه رخ گشت زرد
شهر به‌شهر و خانه‌به‌خانه را نام برد اما نه نبض او تغییر کرد نه رخسارش زرد شد.
نبض او بر حالِ خود بُد بی‌گزند
تا بپرسید از سمرقندِ چو قَند
نبض او با همان سرعت می‌زد تا اینکه از سمرقند زیبا پرسید.
نبضْ جَست و رویْ سرخ و زرد شد
کز سمرقندیِِّ زرگر فرد شد
نبض او تند شد و رنگ او سرخ و زرد می‌شد و از اهالی سمرقند، یک زرگر متمایز شد.
چون ز رنجور آن حکیم این راز یافت
اصلِ آن درد و بلا را باز یافت
وقتی‌که حکیم‌، آن راز را از بیمار دریافت؛ ریشه بیماری و رنجش را پیدا کرد.
گفت کوی او کدام است در گُذَر
او سرِ پل گفت و کوی غاتِفَر
گفت: آن زرگر در کدام کوی و گذر است؟ او نیز پاسخ‌داد: گذر سرِ پل و کوی غاتفر.
گفت دانستم که رنجت چیست، زود
در خلاصت سِحرها خواهم نمود
گفت‌: بیماری تو را شناختم و به‌سرعت در درمان و رهایی تو‌، شگفتی‌ها نشان خواهم داد.
شاد باش و فارغ و آمِن که من
آن کنم با تو که باران با چمن
شاد باش و خیالت راحت باشد که من همان کار را با تو می‌کنم که باران با چمن می‌کند.
من غم تو می‌خَورم، تو غم مخَور
بر تو من مشفق‌ترم از صد پدر
من به‌فکر تو هستم پس ناراحت مباش زیرا من صد برابر یک پدر‌، بر تو مهربان‌تر هستم.
هان و هان این راز را با کس مگو
گرچه از تو شه کند بس جُست‌ و جو
اما مواظب باش و هشدار که از این راز با هیچ‌کس نگویی؛ با شاه نیز چیزی مگو حتی اگر زیاد بپرسد.
خانهٔ اسرار تو چون دل شود
آن مُرادت زودتر حاصل شود
هوش مصنوعی: اگر رازهای درونت را در دل خود نگه‌داری، به زودی به خواسته‌هایت خواهی رسید.
گفت پیغامبر که هر که سِرّ نهفت
زود گردد با مُرادِ خویش جفت
هوش مصنوعی: پیامبر گفت که هر کسی راز خود را پنهان کند، به زودی به آرزویش خواهد رسید.
دانه چون اندر زمین پنهان شود
سِرِِّ او سَرسبزی بستان شود
هوش مصنوعی: وقتی دانه در زیر زمین دفن می‌شود، راز آن موجب رویش و سرسبزی باغ می‌شود.
زَرّ و نقره گر نبودندی نهان
پرورش کی یافتندی زیرِ کان
هوش مصنوعی: اگر طلا و نقره در زیر زمین مخفی نبودند، چگونه می‌توانستند پرورش یابند و به وجود آیند؟
وعده‌ها و لطف‌های آن حکیم
کرد آن رنجور را آمِن ز بیم
هوش مصنوعی: حکیم با وعده‌ها و محبت‌هایش، آن رنجور را از ترس و نگرانی آرام کرد.
وعده‌ها باشد حقیقی، دل‌پذیر
وعده‌ها باشد مجازی، تاسه‌گیر
وعده‌هایی هست که راست هستند و شادی‌بخش، و وعده‌هایی هست که مَجاز و دروغ‌‌ هستند و غمی گلوگیر به بار می‌آورند.(‌تاسه یعنی فشار گلو‌)
وعدهٔ اهل کرم، گنج روان
وعدهٔ نااهل شد، رنج روان
هوش مصنوعی: اینان که سخاوت دارند و کرم در وجودشان است، وعده‌هایشان مانند گنجی جاری و باارزش است. اما وعده‌های کسانی که شایسته نیستند، موجب درد و رنج می‌شود.

خوانش ها

بخش ۷ - خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک به خوانش علیرضا محرابی
بخش ۷ - خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
بخش ۷ - خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک به خوانش عندلیب
بخش ۷ - خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک به خوانش فاطمه زندی

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"راز"
با صدای عبدالجبار کاکایی، داوود آزاد (آلبوم شمس جان)

حاشیه ها

1389/08/20 10:11
محمد مهاجری

تاسه‌گیر درست است، نه تا سه گیر
تاسه‌گیر: آنکه و آنچه تاسه آرد. آنچه بیم و اضطراب و گرفتگی گلو ایجاد کند.
فاصله‌های بی‌مورد موجب خوانش اشتباه می‌شوند. با سپاس از شما

1389/12/05 10:03
تایماز ق

"تاسه" یک کلمه واحد است به معنی اندوه که به اشتباه تحریری، با فاصله و بصورت "تا سه" نوشته شده است

1392/02/02 21:05
مهین

با حکیم او قصه‌ها می‌گفت فاش
از مقام و خواجگان و شهر و باش
از مقام و خواجگان و شهر و تاش(یار، دوست) صحیح است:تصحیح نیکلسون

1400/06/31 21:08
همیرضا

با سپاس، متن مطابق نسخهٔ قونیه است و در آنجا همچنان که در تصویر پایین متن مشخص است «باش» درج شده است. با نسخهٔ چاپی این نسخه به تصحیح دکتر محمدرضا برزگر خالقی چاپ انتشارات زوار نیز مقابله شد، مصحح «باش» را درست دانسته و همین ضبط را آورده است. حاشیه‌گذار گرامی «شیون» جلوتر اشاره کرده‌اند که «باش» معنی اقامتگاه می‌دهد و در تصحیح فروزانفر هم همین ضبط آمده است.

1392/02/02 23:05
علیرضا

غاتفر نام شهریست پر از زیبا رو و سرو های بلند!و نیز نامی پسرانه

1392/04/09 18:07

وقتی حکیم الهی در می یابد که کنیز از عشق مرد دیگری بیمار شده، به او توصیه می کند به هیچ کس چیزی نگوید حتی خود شاه. این توصیه اثر استبداد در جامعه ماست.
نگاه کنید به:
گفت هر رازی نشاید باز گفت
پیوند به وبگاه بیرونی

1394/01/29 07:03
بی من

خطاب به محمدش:
خود مولانا علت نگفتن راز رو گفته، آن هم با استناد به سخن پیامبر (ص)
تا که نبض از نام کی گردد جهان
او بود مقصود جانش در جهان
جهان اول: جهنده

1394/04/09 12:07
فرد

در بیت "گفت پیغامبر که هر که سر نهفت" کلمه پیغمبر وزن روان تری دارد تا پیغامبر

1400/06/31 21:08
همیرضا

با سپاس، نظرتان در مورد ارجحیت «پیغمبر» بر «پیغامبر» درست است، منتهی متن نسخهٔ مرجع همین است (پیغامبر).

1394/04/19 15:07

در بیت « با حکیم او قصه ها می گفت فاش / از مقام و خواجگان و شهرتاش » واژه ی « شهرتاش » به معنی همشهری است .
« تاش » در اصل پسوندی ترکی است که معنی « هم » می دهد و در اصل به صورت « داش » بوده است :
خیلتاش ( هم خیل ) وطن تاش ( هم وطن ) خواجه تاش - گوگلتاش - یولداش - اکداش - آتاش - کوکلتاش و ...
(‌برگرفته از فرهنگ دهخدا )
---------------------------------------------------------------
در بیت ( تا که نبض از نام کی گردد جهان / او بود مقصود جانش در جهان ) « جهان » در مصرع اول یعنی « جهنده » یعنی تا حکیم ببیند که نبض کنیزک از نام چه کسی جهنده می گردد و تندتر می زند ؟
www.pourkhalili.blogsky.com
www.laktarashan.blogsky.com

1394/08/09 17:11
شیون

باحکیم او قصه ها میگفت فاش
از مقام و خواجگان وشهر و"باش"
باش بمعنی باشیدن ، اقامتگاه
شرح مثنوی بدیع الزمان فروزانفر ص103

1394/10/12 17:01
ناشناس

در نسخه ای دیگر خوانده بودم: گورخانه ی راز تو چون دل شود آن مرادت زودتر حاصل شود.

1394/10/14 16:01
سراج

با سلام و درود فراوان لطفاً ابیات زیر را تصحیح و بیت جا افتاده را اضافه کنید ...مطابق نسخه تصحیح نیکلسون ـ بدیع الزمان فروزانفر،سپاسگزارم سراج
با حکیم او قصه‌ها می‌گفت فاش
از مقام و خواجگان و« شهر تاش »
به معنی همسایه،همشهری
چونکه اسرارت نهان در دل شود
آن مرادت زودتر حاصل شود
گفت پیغمبرهر آنکو سرّ نهفت
زود گردد با مراد خویش جفت
دانه چون اندر زمین پنهان شود
سّر آن سرسبزی بستان شود
وعده‌ها و لطفهای آن حکیم
کرد آن رنجور را ایمن ز بیم
وعده را باید وفا کردن تمام
ور نخواهی کرد باشی سرد و خام

1397/11/05 20:02
کتایون فرهادی

شرح و تفسیر خلوت طلبیدن آن طبیب از پادشاه با کنیزک
شرح و تفسیر بیت 144
گفت ای شه خلوتی کن خانه را / دور کن هم خویش و هم بیگانه را
طبیب الهی گفت : شاها ، خانه را کاملا خلوت کن و هیچکس از محرم و نامحرم در آن نباشد و فقط من باشم و کنیزک .
شرح و تفسیر بیت 145
کس ندارد گوش در دهلیزها / تا بپرسم زین کنیزک چیزها
کسی حتی در سرسرای خانه هم نایستد و به سخنان ما گوش ندهد تا من در گفتگو با کنیزک سوالات سرپوشیده و خصوصی از او بکنم .
شرح و تفسیر بیت 146
خانه خالی ماند و یک دیار ، نی / جز طبیب و جز همان بیمار ، نی
خانه از مردم تخلیه شد و در آن سرا کسی جز آن طبیب الهی و آن کنیزک بیمار نماند .
شرح و تفسیر بیت 147
نرم نرمک گفت : شهر تو کجاست ؟ / که علاج اهل هر شهری ، جداست
آن طبیب الهی با لحنی نرم و ملایم به آن کنیزک بیمار گفت : اهل کجا هستی زیرا که اهل هر شهری درمانی جداگانه دارند .
– اطبای قدیم برای هر یک از شهرها به اعتبار دوری و نزدیکی از خط استوا و کوهستان و دریا و … مزاجی قائل بوده اند و با رعایت این امور معالجه می کردند .
شرح و تفسیر بیت 148
واندر آن شهر از قرابت کیستت ؟ / خویشی و پیوستگی با چیستت ؟
طبیب الهی افزود : در آن شهر با چه کسی خویشاوندی و با چه کسی بیگانه ای و کلا روابط تو با دیگران چگونه است .
شرح و تفسیر بیت 149
دست بر نبضش نهاد و یک به یک / باز می پرسید از جور فلک
طبیب دست بر نبض کنیزک نهاد و از جفاهای روزگار یکان یکان می پرسید . ” نبض شناسی یکی از اصول طب قدیم بود “
شرح و تفسیر بیت 150
چون کسی را خار ، در پایش جهد / پای خود را بر سر زانو نهد
برای مثال ، اگر کسی خاری در پایش فرو رود ، پایش را به روی زانویش می گذارد تا خار را پیدا کند .
شرح و تفسیر بیت 151
وز سر سوزن همی جوید سرش / ور نیابد ، می کند با لب ترش
کسی که خار در پایش رفته با سر سوزن خار را جستجو می کند و اگر آنرا نیابد با لبش محل خار را تر می کند تا بتواند آسانتر آنرا پیدا و بیرون آورد .
شرح و تفسیر بیت 152
خار ، در پا شد چنین دشواریاب / خار در دل چون بود ، واده جواب
وقتی که خار در پا اینگونه سخت پیدا شود ، پس خاری که در دل فرو رود چگونه باید پیدا شود ؟ پاسخ بده .
شرح و تفسیر بیت 153
خار دل را گر بدیدی هر خسی ؟ / دست ، کی بودی غمان را بر کسی ؟
اگر قرار بر این بود که هر فرومایه بی مقداری بیماریهای مربوط به روح و روان و قلب و جنان را بشناسد چگونه ممکن بود که غم و اندوه بر دل مردم چیره آید ؟
– این بیت از روانشناسانه ترین ابیات مثنوی است . الحق یافتن خارهای روحی کار هر کس نیست گرچه مدعیان بسیارند .
شرح و تفسیر بیت 154
کس به زیر دم خر خاری نهد / خر نداند دفع آن ، بر می جهد
مثال دیگر ، کسی به زیر دم خر خاری می گذارد و خر چون نمی داند چگونه باید آن خار را از بدن خود دور کند با پریشانی شروع به جستن می کند .
شرح و تفسیر بیت 155
بر جهد وان خار ، محکمتر زند / عاقلی باید که خاری بر کند
خر می خواهد آن خار را از بدنش بیرون آورد ولی از روی نادانی می جهد و خار بیشتر در بدنش فرو می رود پس باید فردی عاقل بیاید و آن خار را بیرون آورد .
شرح و تفسیر بیت 156
خر زبهر دفع خار از سوز و درد / جفته می انداخت ، صد جا زخم کرد
خر از شدت درد و سوز برای دفع خار از بدنش جفتک می اندازد و صد جای دیگر از بدنش را زخمی می کند .
– منظور این است که مردم به سبب عدم معرفت نسبت به مسائل روحی و روانی وقتی دچار رنجی می شوند به جای ریشه یابی ناراحتی خود ، با انجام کارهای نابخردانه روح خود را علیل تر می سازند .
شرح و تفسیر بیت 157
آن حکیم خارچین استاد بود / دست می زد جا به جا می آزمود
آن حکیم الهی که امراض روحی را خوب می شناخت بر بدن کنیزک دست می زد و می آزمود تا ریشه بیماری او را بشناسد .
شرح و تفسیر بیت 158
زان کنیزک بر طریق داستان / باز می پرسید حال دوستان
آن حکیم الهی به صورت حکایت از آن کنیزک ، حال دوستانش را می پرسید .
شرح و تفسیر بیت 159
با حکیم او قصه ها می گفت فاش / از مقام و خواجگان و شهرتاش
آن کنیزک آشکارا از ماجرای زندگانیش صحبت می کرد مثلا از خانه (مقام) و بزرگان (خواجگان) و همشهری های (شهرتاش) خود حرف می زد .
شرح و تفسیر بیت 160
سوی قصه گفتنش می داشت گوش / سوی نبض و جستنش می داشت هوش
آن حکیم الهی ضمن آنکه به صحبتهای کنیزک گوش می داد نبض او را نیز با کمال دقت و فراست در دست داشت و متوجه حرکت نبض او بود تا از نوسانات نبض به اسرار درونش پی ببرد .
شرح و تفسیر بیت 161
تا که نبض از نام کی گردد جهان / او بود مقصود جانش در جهان
تا حکیم الهی ببیند نبض کنیزک از شنیدن نام چه کسی حرکتش تندتر می شود ، آن وقت معلوم می شود که مقصود و مطلوب جان کنیزک همان شخص است .
شرح و تفسیر بیت 162
دوستان شهر او را برشمرد / بعد از آن شهری ، دگر را نام برد
حکیم الهی یکی یکی دوستان شهر کنیزک را نام برد و پس از آن نام یک شهر دیگر را ذکر کرد .
شرح و تفسیر بیت 163
گفت : چون بیرون شدی از شهر خویش ؟ / در کدامین شهر بودستی تو بیش ؟
حکیم الهی به کنیزک گفت : وقتی که از شهر خود بیرون رفتی در کدام شهر بیشتر اقامت کردی .
شرح و تفسیر بیت 164
نام شهری گفت و زان هم درگذشت / رنگ رو و نبض او دیگر نگشت
حکیم الهی نام یک شهر را نیز بر زبان آورد و از آن گذشت ولی رنگ صورت و نبض کنیزک از شنیدن آن هیچ تغییری نکرد .
شرح و تفسیر بیت 165
خواجگان و شهرها را یک به یک / باز گفت از جای و از نان و نمک
حکیم الهی نام خواجه ها و روسا و شهرهای مختلف را یک به یک یاد کرد و از آنجا و نان ونمکی که با هم خورده بودند سخن گفت .
شرح و تفسیر بیت 166
شهر شهر و خانه خانه قصه کرد / نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد
حکیم الهی دید با اجمال گوئی مرادش حاصل نمی آید ، پس شروع کرد به طور مفصل از هر شهر و خانه بصورت جداگانه پرسید ولی باز نه رگ کنیزک جنبید و نه رنگ رخساره اش زرد شد .
شرح و تفسیر بیت 167
نبض او بر جای خود بد بی گزند / تا بپرسید از سمرقند چو قند
نبض کنیزک به حال عادی خود بود تا اینکه حکیم از شهر سمرقند که برای کنیزک خاطرات شیرین داشت ذکری به میان آورد .
– پیشینیان سمرقند را به سبب کثرت باغها و سرسبزی یکی از چهار بهشت روی زمین انگاشته اند ، جنات اربعه عبارتند از : غوطه دمشق ، شعب بوان در فارس ، ابله در بصره و صغد سمرقند . مولانا نیز چندی در شهر سمرقند مقیم بوده که شاید تشبیه سمرقند به قند ، خاطرات ایام کودکی او می باشد .
شرح و تفسیر بیت 168
نبض ، جست و روی سرخ و زرد شد / کز سمرقندی زرگر فرد شد

همینکه حکیم الهی از سمرقند و اوصاف آن سخن گفت . نبض او جهید و رویش از عشق و دوستی به زرگر سمرقندی سرخ و زرد شد زیرا که آن کنیزک از زرگری ساکن در سمرقند جدا افتاده بود و به درد هجران و فراق دچار شده بود .
شرح و تفسیر بیت 169
چون ز رنجور ، آن حکیم این راز یافت / اصل آن درد و بلا را باز یافت
همینکه آن حکیم الهی از راز بیماری آن کنیزک آگاه شد ، به اصل و حقیقت آن درد و بلا پی برد و دانست که کنیزک بیمار عشق است .
شرح و تفسیر بیت 170
شرح و تفسیر بیت 171
گفت : دانستم که رنجت چیست ، زود / در خلاصت سحرها خواهم نمود
حکیم الهی گفت : فهمیدم که بیماری تو چیست و هر چه زودتر از رهانیدن تو از آن بیماری معجزاتی خواهم کرد .
– طبیب روحانی و طبیب جسمانی هر دو باید پس از تشخیص بیماری مژده شفا و سلامتی به بیمار بدهند تا بیمار تقویت روحی شود و بتواند با بیماری مقابله کند .
شرح و تفسیر بیت 172
شاد باش و فارغ و ایمن که من / آن کنم با تو که باران ، با چمن
آن حکیم الهی به کنیزک گفت : شادمان و آسوده خاطر باش که من با تو همان کاری را کنم که باران با چمن می کند . یعنی همانطور که باران حیات و طراوت به چمن می بخشد ، من نیز به روح افسرده تو را تازگی و طراوت دهم .
شرح و تفسیر بیت 173
من غم تو می خورم تو غم مخور / بر تو من مشفق ترم از صد پدر
حکیم گفت : من غمخوار تو هستم و دیگر لازم نیست اندوهگین شوی زیرا که من از صد پدر مهربان نسبت به تو مهربانترم .
شرح و تفسیر بیت 174
هان هان این راز را با کس مگو / گر چه از تو شه کند بس جستجو
حکیم گفت : به هوش باش که مبادا این راز را به کسی گوئی ولو اینکه شاه از تو بسیار پرس و جو کند .
شرح و تفسیر بیت 175
گورخانه راز تو چون دل شود / آن مرادت زودتر حاصل شود
اگر دل مقبره اسرارت باشد یعنی اگر راز خود را در دلت پنهان داری و به کس نگوئی ، مرادت زودتر حاصل خواهد شد .
شرح و تفسیر بیت 176
گفت پیغمبر که هر که سر نهفت / زود گردد با مراد خویش جفت
حضرت محمد ( ص ) فرموده است : هر کس رازش را نهان دارد ، زود به مقصودش برسد . ( اشاره به حدیث ، نیازهای خود را با پوشاندن آنها برآورید که هر صاحب نعمتی مورد حسادت است )
شرح و تفسیر بیت 177
دانه ها چون در زمین پنهان شود / سر آن سرسبزی بستان شود
برای مثال ، اگر دانه ها در دل خاک پنهان شود ، سر آن سبب سرسبز شدن باغ و بوستان است . ( یعنی سبزیهائی که در باغها دیده می شود در واقع اسرار آن دانه هائی است که در دل خاک مدفون شده است )
شرح و تفسیر بیت 178
زر و نقره گر نبودندی نهان / پرورش کی یافتندی زیر کان
مثال دیگر ، اگر طلا و نقره در زیر زمین نهان نمی شد ، چگونه ممکن بود که درون معدن پرورش یابند .
شرح و تفسیر بیت 179
وعده ها و لطف های آن حکیم / کرد آن رنجور را ایمن ز بیم
وعده های صادقانه آن حکیم الهی ، کنیزک بیمار را از بیم و خوف ایمن کرد .
شرح و تفسیر بیت 180
وعده ها باشد حقیقی ، دلپذیر / وعده ها باشد مجازی ، تاسه گیر
وعده های حقیقی و راستین دلپذیر است . یعنی هر وعده ای که صادق باشد موجب آرامش دل شود ولی وعده های دروغین موجب پریشان خاطری و اندوه گردد .
– تاسه گیر به معنی خفقان آور ، مجازا چیزی که پریشانی و بی قراری آورد .
شرح و تفسیر بیت 181
وعده اهل کرم نقد روان / وعده نااهل شد رنج روان
وعده مردم بزرگوار و کریم همچون گنج قارون ( گنج روان ) است اما وعده مردم نالایق موجب کدورت قلب و تیرگی روح می شود .

1398/02/12 21:05
برگ بی برگی

گفت چون بیرون شدی از شهر خویش
در کدامین شهر بودستی تو بیش ؟
با سپاس از عزیزان که این ابیات را معنی میکنند و بسیار بهره بردم، با توجه به اینکه بسیاری از بزرگان بر این باورند که فرم و زیباییِ اشعار اولویتِ مولانا نبوده بلکه او بیشتر محتوا و معنا را در نظر داشته است پس باید انتخاب واژه ها بسیار دقیق و حساب شده باشد لذا ما نیز نباید بسادگی از کنار واژه ها و ابیات گذر کنیم بلکه بهتر است تامل بیشتری روی آنها داشته باشیم، بطور مثال در بیت بالا بنظر میرسد مراد از شهرِ مصرعِ اول عالمِ معما یا مکانِ لا مکانی باشد که همه ما انسانها از آنجا آمده ایم و مولانا سوال میکند وقتی از اصل و شهر خود دور افتادی و بنای هم هویت شدن با شهر ها و مکان های دیگری را گذاشتی و دلبسته دنیا و چیز های آفلِ آن شدی در کدام یک از این شهر ها (چیز های این جهان ) بیشتر و طولانی تر ماندگار شدی؟ برخی از ما در شهر مال و ثروت، برخی در شهر پست و مقام، برخی دیگر در شهر باور ها و اعتقادات خود برخی دیگر در شهر همسر و فرزندان، بعضی از ما هم در شهرِ زیبایی و قدرت و جوانیِ خود بیشتر از دیگر شهرهایِ این جهان بسر بردیم ولذا آن طبیب الهی قصد دارد بداند بیشترین دلبستگی دنیویِ آن کنیزک که تمثیلِ نوع بشر است در کدام یک از این شهر ها میباشد تا بهتر بتواند او را درمان کرده و از این رنج و درد رهایی بخشیده، به شهر اولیهٔ خود که آسمانِ بی نهایتِ یکتایی و اصل خداییِ خود است بازگرداند.

1403/09/21 02:11
هو الحق

درود بر شما کاملا درست فرمودین 

1398/11/05 21:02
حمیده الهیاری

سلام،ممنونم بابت تفسیر اشعار.حظ وافر بردم

1399/03/17 12:06
مجتبی ص

گفت ای شه خلوتی کن خانه را
دور کن هم خویش و هم بیگانه را
عجب بیتی! عجب بیتی!!!

1400/06/31 21:08
همیرضا

نظامی عروضی در چهارمقاله و در این بخش مشابه این شیوه را برای کشف نام معشوق بیمار عشق به ابوعلی سینا نسبت داده است.

1401/01/17 10:04
در سکوت

این بخش از مثنوی را "در سکوت" بشنوید:

پیوند به وبگاه بیرونی

1402/06/16 15:09
رضا چمانی فر

ضرب المثل در باب نگفتن راز به کسی

1402/08/07 07:11
سردار شمس آوری

گفت پیغامبر ... : کل وزن را به هم میریزد. پیغام = پی / غام . بر = بلند کشیده بلند _ که سکته ی شدید بابت کشیده شدن غام در این مصرع ایجاد می شود صحیح این است بنویسید (گفت پیغمبر ...) در قسمت ویرایش نتوانستم این را اضافه کنم

1403/12/14 13:03
امین صفی‌ لو

با عرض درود و ارادت خدمت مثنوی خوانان گرامی

توجه شما را به متن صحیح زیر فرا می‌خوانم :

گورخانهٔ راز تو چون دل شود
آن مرادت زودتر حاصل شود

گفت پیغمبر که هر که سرّ نهفت 
زود گردد با مراد خویش جفت

دانه ها چون در زمین پنهان شود
سرّ آن سرسبزی بستان شود

زرّ و نقره گر نبودندی نهان 
پرورش کِی یافتندی زیر کان