گنجور

بخش ۶۹ - قصهٔ آدم علیه‌السلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک تاویل

بوالبشر کو علم الاسما بگست
صد هزاران علمش اندر هر رگست
اسم هر چیزی چنان کان چیز هست
تا به پایان جان او را داد دست
هر لقب کو داد آن مبدل نشد
آنک چستش خواند او کاهل نشد
هر که اول مؤمن است اول بدید
هر که آخر کافر او را شد پدید
اسم هر چیزی تو از دانا شنو
سر رمز علم الاسما شنو
اسم هر چیزی بر ما ظاهرش
اسم هر چیزی بر خالق سرش
نزد موسی نام چوبش بد عصا
نزد خالق بود نامش اژدها
بد عمر را نام اینجا بت‌پرست
لیک مؤمن بود نامش در الست
آنک بد نزدیک ما نامش منی
پیش حق این نقش بد که با منی
صورتی بود این منی اندر عدم
پیش حق موجود نه بیش و نه کم
حاصل آن آمد حقیقت نام ما
پیش حضرت کان بود انجام ما
مرد را بر عاقبت نامی نهد
نی بر آن کو عاریت نامی نهد
چشم آدم چون به نور پاک دید
جان و سرّ نام‌ها گشتش پدید
چون مَلَک انوار حق در وی بیافت
در سجود افتاد و در خدمت شتافت
مدح این آدم که نامش می‌برم
قاصرم گر تا قیامت بشمرم
این همه دانست و چون آمد قضا
دانش یک نهی شد بر وی خطا
کای عجب نهی از پی تحریم بود
یا به تاویلی بد و توهیم بود
در دلش تاویل چون ترجیح یافت
طبع در حیرت سوی گندم شتافت
باغبان را خار چون در پای رفت
دزد فرصت یافت کالا برد تفت
چون ز حیرت رست‌، باز آمد به راه
دید برده دزد رخت از کارگاه
ربنا انا ظلمنا گفت و آه
یعنی آمد ظلمت و گم گشت راه
پس قضا ابری بوَد خورشیدپوش
شیر و اژدرها شود زو همچو موش
من اگر دامی نبینم گاه حکم
من نه تنها جاهلم در راه حکم
ای خنک آن کو نکوکاری گرفت
زور را بگذاشت او‌، زاری گرفت
گر قضا پوشد سیه همچون شبت
هم قضا دستت بگیرد عاقبت
گر قضا صد بار قصد جان کند
هم قضا جانت دهد درمان کند
این قضا صد بار اگر راهت زند
بر فراز چرخ‌، خرگاهت زند
از کرم دان این که می‌ترساندت
تا به مُلک ایمنی بنشاندت
این سخن پایان ندارد گشت دیر
گوش کن تو قصهٔ خرگوش و شیر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بوالبشر کو علم الاسما بگست
صد هزاران علمش اندر هر رگست
هوش مصنوعی: بنیاد و اصل انسانیت در شناخت و دانایی نهفته است و این دانش در تمام وجود او ریشه دارد و به هر گوشه‌ای از وجودش سرایت کرده است.
اسم هر چیزی چنان کان چیز هست
تا به پایان جان او را داد دست
هوش مصنوعی: هر چیزی با نامش شناخته می‌شود و این نام تا زمانی که آن چیز وجود دارد، به آن مربوط می‌شود.
هر لقب کو داد آن مبدل نشد
آنک چستش خواند او کاهل نشد
هوش مصنوعی: هر عنوانی که به کسی داده شود، او را تغییر نمی‌دهد. اگر کسی به عنوان «چابک» شناخته شود، به این معنا نیست که او نسبت به کار کاهل و تنبل است.
هر که اول مؤمن است اول بدید
هر که آخر کافر او را شد پدید
هوش مصنوعی: هر کسی که در ابتدا ایمان دارد، در ابتدا مورد توجه قرار می‌گیرد، اما هر کسی که در پایان کافر شود، در آخر شناخته می‌شود.
اسم هر چیزی تو از دانا شنو
سر رمز علم الاسما شنو
هوش مصنوعی: هر چیزی را که می‌خواهی بشناسی، از دانای واقعی بپرس و به راز و رمز اسم‌ها توجه کن.
اسم هر چیزی بر ما ظاهرش
اسم هر چیزی بر خالق سرش
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این دنیا وجود دارد، نام آن بر ما آشکار است و این نام در حقیقت به خالق و منبع آن چیز اشاره می‌کند.
نزد موسی نام چوبش بد عصا
نزد خالق بود نامش اژدها
هوش مصنوعی: موسی چوب خود را عصا می‌نامید، اما در دست خداوند آن چوب به شکل اژدها درآمد.
بد عمر را نام اینجا بت‌پرست
لیک مؤمن بود نامش در الست
هوش مصنوعی: در اینجا به کسی اشاره شده که ظاهراً صفات و نامش نمی‌تواند حقیقت درونی او را نشان دهد. ممکن است در ظاهر به عنوان یک بت‌پرست شناخته شود، اما در باطن او مؤمنی واقعی است. این نشان‌دهنده این است که شناخت و قضاوت افراد باید عمیق‌تر از ظاهر آنها باشد و درون‌مایه انسان‌ها از نام و ظواهرشان مهم‌تر است.
آنک بد نزدیک ما نامش منی
پیش حق این نقش بد که با منی
هوش مصنوعی: اینجا کسی به نام "منی" وجود دارد که در نزدیکی ماست و در برابر خداوند این تصویر و وضعیتی که با من وجود دارد، زشت و ناپسند به نظر می‌رسد.
صورتی بود این منی اندر عدم
پیش حق موجود نه بیش و نه کم
هوش مصنوعی: در این دنیا، وجود من در اصل در حالت عدم و در پیشگاه حق قرار داشت، نه اینکه بیشتر از آن باشم و نه کمتر.
حاصل آن آمد حقیقت نام ما
پیش حضرت کان بود انجام ما
هوش مصنوعی: به نتیجه‌ای که رسیدیم، حقیقت وجود ما در پیشگاه الهی مشخص شد و آن چیست که سرنوشت ما را رقم زده است.
مرد را بر عاقبت نامی نهد
نی بر آن کو عاریت نامی نهد
هوش مصنوعی: یک مرد بر اساس سرانجام خود شناخته می‌شود، نه بر اساس نام و عنوانی که موقتی و امانتی است.
چشم آدم چون به نور پاک دید
جان و سرّ نام‌ها گشتش پدید
هوش مصنوعی: چشم انسان زمانی که به نور خالص و روشن بنگرد، روح و وجود او نمایان می‌شود و نام‌ها و هویت‌ها برایش آشکار خواهد شد.
چون مَلَک انوار حق در وی بیافت
در سجود افتاد و در خدمت شتافت
هوش مصنوعی: هنگامی که نورهای الهی در دل او تابید، به حالت سجده درآمد و به سوی خدمت خداوند شتافت.
مدح این آدم که نامش می‌برم
قاصرم گر تا قیامت بشمرم
هوش مصنوعی: من، هرچقدر هم که در وصف این شخصی که از او یاد می‌کنم، صحبت کنم، باز هم ناتوانم و اگر تا ابد هم بگویم، نمی‌توانم حق او را ادا کنم.
این همه دانست و چون آمد قضا
دانش یک نهی شد بر وی خطا
هوش مصنوعی: او با وجود اینکه علم و آگاهی زیادی داشت، هنگامی که سرنوشت حاکم شد، دانایی‌اش نتوانست او را از اشتباه نجات دهد.
کای عجب نهی از پی تحریم بود
یا به تاویلی بد و توهیم بود
هوش مصنوعی: عجیب است که آیا این نهی به خاطر ممنوع کردن چیزی بود، یا اینکه توضیحات غلط و تفاسیر نادرست در آن وجود داشت؟
در دلش تاویل چون ترجیح یافت
طبع در حیرت سوی گندم شتافت
هوش مصنوعی: وقتی در دلش تفسیر و برداشت برتر وجود پیدا کرد، روحش به سوی گندم و کشاورزی سوق داده شد.
باغبان را خار چون در پای رفت
دزد فرصت یافت کالا برد تفت
هوش مصنوعی: زمانی که باغبان در کار خود با مشکلاتی روبه‌رو می‌شود و زمانی را برای کنترول باغ از دست می‌دهد، دزد از این فرصت استفاده می‌کند و به سرقت از باغ می‌پردازد.
چون ز حیرت رست‌، باز آمد به راه
دید برده دزد رخت از کارگاه
هوش مصنوعی: پس از آنکه از حیرت خارج شد و دوباره به راه افتاد، متوجه شد که دزدی، لباس‌های او را از کارگاه به سرقت برده است.
ربنا انا ظلمنا گفت و آه
یعنی آمد ظلمت و گم گشت راه
هوش مصنوعی: پروردگارا، ما به خود ظلم کردیم و با آه و ناله‌مان، نشان از تاریکی و گم شدن راه خود داریم.
پس قضا ابری بوَد خورشیدپوش
شیر و اژدرها شود زو همچو موش
پس قضا و تقدیر‌، مانند ابری است که خورشید را می‌پوشاند و شیر و اژدها در برابر او ضعیف و ناتوانند.
من اگر دامی نبینم گاه حکم
من نه تنها جاهلم در راه حکم
هوش مصنوعی: اگر من دامی نبینم، گاهی اوقات نظر و قضاوت من نشان می‌دهد که نه تنها در مسیر قضاوت خود ناآگاه هستم، بلکه ممکن است خودم در آن راه نیز گمراه شوم.
ای خنک آن کو نکوکاری گرفت
زور را بگذاشت او‌، زاری گرفت
خوشا به‌حال کسی که نیکوکاری در پیش گرفت و زور و ستم را کنار گذاشت و متواضع شد.
گر قضا پوشد سیه همچون شبت
هم قضا دستت بگیرد عاقبت
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت به رنگ سیاه و تاریک باشد، مانند شب، باز هم سرنوشت در نهایت دست تو را می‌گیرد.
گر قضا صد بار قصد جان کند
هم قضا جانت دهد درمان کند
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت بارها بخواهد جانت را بگیرد، باز هم همان سرنوشت زندگی‌ات را نجات می‌دهد و به تو درمانی می‌بخشد.
این قضا صد بار اگر راهت زند
بر فراز چرخ‌، خرگاهت زند
هوش مصنوعی: این سرنوشت هر چند بار که بر سر راهت بیفتد، تو را همچنان بر بلندای زندگی نگه می‌دارد.
از کرم دان این که می‌ترساندت
تا به مُلک ایمنی بنشاندت
هوش مصنوعی: بدان که از روی لطف و بزرگواری، او تو را می‌ترساند تا در نهایت به آرامش و امنیت برسی.
این سخن پایان ندارد گشت دیر
گوش کن تو قصهٔ خرگوش و شیر
هوش مصنوعی: این سخن پایان‌ناپذیر است و باید مدتی به آن گوش بدهی. داستان خرگوش و شیر را بشنو.

خوانش ها

بخش ۶۹ - قصهٔ آدم علیه‌السلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک تاویل به خوانش فرید حامد
بخش ۶۹ - قصهٔ آدم علیه‌السلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک تاویل به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1388/03/24 19:05
محمد

از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی می‌نمود
از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت

1396/05/25 14:07
فرگل

نام هرچیزی نهایتا همان چیزیست که به آن تبدیل میشود عمر ممکن است در پیش از اسلام بت پرست بوده اما نهایتا یکتا پرست شده و نزد پروردگار از ابتدا یکتا پرست بوده!
مرد را عاقبت نامی نهد نه بر آن کاو عاریت نامی نهد

1399/01/18 12:04

شرح و تفسیر بیت 1234
بوالبشر کو علم الاسمابگ است / صد هزاران علمش ، اندر هر رگ است
حضرت آدم ابوالبشر که به واسطه علم بر حقایق اشیاء سالار موجودات شده بود . در هر رگ او صدها هزار علم و معرفت نهفته است .
شرح و تفسیر بیت 1235
اسم هر چیزی ، چنان کان چیز هست / تا به پایان ، جان او را داد دست
اسم هر چیزی آنگونه که حقیقت دارد تا پایان کار به ضمیر و جان او تعلیم داده شد . [ حکیم سبزواری گوید : باید دانست که تعلیم اسماء نه همین الفاظ بود بلکه اگر منظور از این اسماء ، اسماءالله باشد . مراد مظهریت آدم است از برای کل اسماء که هیچ نوع از مخلوقات ، مظهریت کل را ندارد به جز آدم . چه ملائکه اگر چه مقربین باشند . مظهر سبوح و قدوس و سلام و مانند اینها هستند و حیوانات مظاهر سمیع و بصیر و حی و قدیر و مانند اینها . آدم هیکل توحید و مظهر جامع اسماءالله است . آینه سر تا به پاست . اصول اسماء و فروع اسماء را حکایت می کند . ]
شرح و تفسیر بیت 1236
هر لقب کو داد ، آن مبدل نشد / آنکه چستش خواند ، او کاهل نشد
خداوند از روز ازل به هر موجودی که لقبی داد . آن لقب تا ابد عوض نخواهد شد مثلا اگر خداوند از روز ازل نام حقیقی کسی را چالاک گذاشت . او هرگز تنبل نخواهد شد . [ خداوند به فعلیت بدوی و نهایی هر موجود علم دارد . و با توجه به فعلیت نهایی هر موجود ، حقیقت او را با نامی مشخص و موسوم می کند . و آن موجود طبق آن تسمیه به عرصه وجود می آید . ابن عربی در بحث قضا و قدر عقیده دارد که اعیان ثابته در ازل به نحو صور در لوح علم پروردگار منقوش بوده اند و چون اقتضای ظهور یابند آنها را مطابق با همان احوال و احکام قبلی بوجود می آورد . بنابراین اعیان تماما ازلی العدم اند . یعنی در ازل وجود عینی و تحققی ندارند بلکه فقط وجود علمی دارند . پس هیچ موجودی نمی تواند بر خلاف صورتی که در علم پروردگار داشته در ظهور آید . چنانکه یکی از قدیسان مسیحی گوید : آدمی همان است که در چشم خداست و جز آن نتواند بود . ]
شرح و تفسیر بیت 1237
هر که آخر مومن است ، او اول بدید / هر که آخر کافر ، او را شد پدید
او هر کس را که در پایان کارش به ایمان می گرایید و مومن می شد همانطور طبق فعلیت مومنانه اش می دید و نیز هر کس را که در پایان کارش به کفر می گرایید و کافر می شد . آن فعلیت کافرانه را نیز از همان روز ازل می دید .
شرح و تفسیر بیت 1238
اسم هر چیزی ، تو از دانا شنو / سر رمز علم الاسما شنو
حقیقت اسم هر چیزی را باید از کسی بشنوی که دانای علم لدنی است و راز حقیقت علم الاسماء را می داند . یعنی اسرار آسمانی را که خداوند به آدم (انسان کامل) تعلیم فرموده از عارف و عالم علوم باطنی یاد بگیر . [ منظور از دانا مالک علم لدنی است که همچون آدم ابوالبشر ، آنرا از خداوند کسب می کند و گوهر اشیاء را چنانکه در نفس الامر هستند می بیند . ]
شرح و تفسیر بیت 1239
اسم هر چیزی ، بر ما ظاهرش / اسم هر چیزی ، بر خالق سرش
ما فقط ظاهر هر اسمی را می شناسیم ولی حقیقت و سر هر اسم را فقط آفریدگار در لوح محفوظ (و به تعلیم او اولیاءالله) داند . [ اکبرآبادی می گوید : در این بیت و ابیات بعدی ، مولانا می خواهد به این حقیقت اشارت کند که جمیع موجودات عالم ، مظهر اسماء و صغات حق تعالی هستند زیرا که وقتی می گوییم دیوار یا پرده ، ایندو نام نشان دهنده پوشانندگی دو شی مشخص است و در واقع این دو شی مظهر اسم ستار (بسیار پوشاننده) است . یا مثلا شمشیر که برنده و کشنده است مظهر اسم قهار است . ( مقدمه رومی و تفسیر مثنوی معنوی ، ص 248 ) . بنابراین حق تعالی و انبیا و اولیا (به برکت علم الهی و حکمت ربانی) نظر به کنه حقیقی و فعلیت نهایی هر چیز دارند و بدینسان می توانند اسم حقیقی موجودات را به اعتبار آخرین فعلیت آنان تعیین و تسمیه کنند . حال آنکه دیگران فقط حکم به ظاهر توانند کرد و فعلیت نهایی هر چیز را در عالم ظهور و شهادت نتوانند شناخت . ]
شرح و تفسیر بیت 1240
نزد موسی نام چوبش بد عصا / نزد خالق ، بود نامش اژدها
مولانا در باب تحول اشیاء و موجودات و اینکه هر شی در آغاز و حسب ظاهر ، اسمی دارد ولی در نهایت ، اسم حقیقی خود را می یابد . عصای موسی را مثال می آورد و می گوید : موسی در دوره شبانی به چوبدستی خود عصا می گفت ولی خبر نداشت که آن عصا در حقیقت اژدهایی است زیرا آن عصا از روز ازل در نزد خالق ، حقیقت اش اژدها بوده نه عصا ، هرچند که ظاهرا عصا می نمود . [ اشارت اس به آیه 107 سوره اعراف ” پس موسی عصای خود افکند و در دم اژدهایی نمایان شد ” ]
شرح و تفسیر بیت 1241
بد عمر را نام ، اینجا بت پرست / لیک مومن بود ، نامش در الست
مثال دیگر : حالِ عمربن خطاب است که در عالم ظاهر و در نزد مردم ، بت پرست نامیده می شد ولی در عالم الست نام او مؤمن بوده است . یعنی فعلیت نهایی او به صورت ایمان ظهور کرد . [ لفظ الست اشارت است به آیه 172 سوره اعراف ” آیا من پروردگار شما نیستم ؟ آدمیزادگان گفتند : آری ما گواهی می دهیم که تو پروردگار ما هستی ” . مفسران قرآن کریم در تفسیر این آیه ، مسئله پیمان ازلی و میثاق فطری آدمیان را مطرح کرده اند . بدین معنی که همه آدمیان در عالمی به نام الست یا عالم ذر بر یگانگی و پروردگاری حق تعالی گواهی داده اند و عهد خود را بر این اصل با خدای خود بسته اند . ]
شرح و تفسیر بیت 1242
آنکه بد نزدیک ما نامش منی / پیش حق بودی تو کین دم با منی
مثال دیگر : چیزی را که ما بدان مایع منی می گوییم . همان مایع موجود حقیقی تو است و همانطور که اینک در برابر من ایستاده ای در ازل نزد خدا وجود داشتی . یعنی همین مایع بی مقدار در نزد خدا با فعلیت نهایی و نفس الامر حقیقی خود ظهور داشت . [ آنچه که در عالم خارج بر منی عارض می شود در واقع ظهور علم الهی است و هیچ امری بر خلاف علم خدا نسبت به منی بر آن عارض نمی شود . پس همه تحولاتی که بر موجودی وارد می شود تماما تحقق علم الهی است . ]
شرح و تفسیر بیت 1243
صورتی بود این منی اندر عدم / پیش حق موجود ، نه بیش و نه کم
این منی در عدم یعنی در مرحله علم حق در نزد حق تعالی صورتی داشت و اما اینک در همان صورت به فعلیت رسیده نه اندکی بیشتر از آن شده و نه اندکی کمتر .
شرح و تفسیر بیت 1244
حاصل آن آمد حقیقت ، نام ما / پیش حضرت ، کان بود انجام ما
حاصل کلام اینکه هر چیزی در نزد حق تعالی بر ما نام نهاده شده . عاقبت همان نام ، حقیقت ما را تعیین می کند . یعنی فعلیت نهایی ما طبق علم ازلی صورت می گیرد .
شرح و تفسیر بیت 1245
مرد را بر عاقبت نامی نهد / نی بر آن کو عاریت ، نامی نهد
انسان از طرف خداوند به اسمی نامیده می شود که در پایان کار نیز حقیقت وجودی او مطابق با همان اسم تحقق می یابد و این نام نظیر نام های عاریتی و موقتی نیست که میان مردم متداول است مثلا ممکن است مردم کسی را نام تقی نهند در حالیکه او شقی است . ولی نام گذاریهای خداوند عینا متحقق می شود .
شرح و تفسیر بیت 1246
چشمِ آدم ، چون به نور پاک دید / جان وسر نام ها ، گشتش پدید
چون چشم آدم با نور پاک حق بینایی و بصیرت یافته بود . یعنی چون بینش و دانش آدم از علم خداوند سرچشمه می گرفت . از این رو اسرار و حقیقت نام ها و اشیاء بر او هویدا می شد و او همه اسرار را در می یافت . [ مراد از آدم در اینجا حقیقت نوعیه آدم است . پس لفظ آدم در اینجا تمثیل انسان کامل است ]
شرح و تفسیر بیت 1247
چون ملک ، انوار حق در وی بتافت / در سجود آمد و در خدمت شتافت
همینکه فرشتگان نور خدایی را در وجود حضرت آدم (ع) دیدند ناچار در برابرش به سجده درآمدند . [ اشاره است به آیه 34 سوره بقره ” و یاد آر هنگامی که به فرشتگان گفتیم : بر آدم سجده آرید . جملگی سجده آوردند مگر ابلیس که رخ برتافت و تکبر ورزید ” . اکبرآبادی گوید : ملائک چون نور حق را در آدم مشاهده کردند بر آدم سجده آوردند . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 79 ) ]
شرح و تفسیر بیت 1248
این چنین آدم که نامش می برم / گر ستایم تا قیامت ، قاصرم
همین آدم که اگر تا روز رستاخیز مدح و ستایشش کنم باز از بیان آن قاصرم . (ادامه در ابیات بعدی)
شرح و تفسیر بیت 1249
این همه دانست ، چون آمد قضا / دانش یک نهی ، شد بر وی خطا
حضرت آدم (ع) همه این چیزها را می دانست ولی چون قضا در رسید دانستن یک نهی بر او مشتبه گشت . [ این بیت و سه بیت بعدی اشارت است به آیه 35 سوره بقره ” و گفتیم : ای آدم با جفت خود (حوا) در بهشت ساکن شوید و از نعمت های آن ، شادکامانه هر جه می خواهید بخورید و بدین درخت نزدیک نشوید که در آن صورت از ستمکاران خواهید بود ” ]
– نهی تحریمی آن است که فاعل آن نهی ، مرتکب گناه شده و مستحق عذاب است اما نهی تنزیهی آن است که فاعل آن ، نهی مرتکب گناه نشده بلکه ترک اولی کرده است .مفسران شیعه قرآن کریم که به عصمت تام و تمام انبیا قائل اند . «نزدیک نشوید» در آیه فوق را از نوع نهی تنزیهی می دانند .
شرح و تفسیر بیت 1250
کی عجب ، نهی از پی تحریم بود / یا به تاویلی بد و توهیم بود ؟
آدم دچار این گمان و تردید شده بود و با خود می گفت : شگفتا ، اینکه خداوند مرا از این درخت نهی کرده ، آیا آن نهی جنبه تحریمی دارد یا تنزیهی ؟ [ بیت فوق طبق مشرب حنابله گفته شده است . حنبلیان در باب عصمت انبیا معتقدند که صدور گناه از ایشان بر سبیل خطای در تاویل جایز است . ( شرح اسرار ، ص 48 ) ]
شرح و تفسیر بیت 1251
در دلش تاویل چون ترجیح یافت / طبع ، در حیرت سوی گندم شتافت
چون در دل آدم تاویل خطاب حق تعالی قوت گرفت و پیش خود آنرا به نهی تنزیهی حمل کرد . پس انگیزه نفسانی او را به سوی خوردن گندم سوق داد . در حالی که او در همان لحظه واقعا مردد بود که آیا ماهیت این نهی ، تحریمی است یا تنزیهی .
شرح و تفسیر بیت 1252
باغبان را خار چون در پای ، رفت / دزد فرصت یافت و کالا برد تفت
مثلا اگر در پای باغبان خاری بخلد و سرگرم حال خود شود . دزد می آید و شتابان (تفت) میوه یا متاع او را به سرقت می برد . [ همینطور وقتی خار تاویل و تردید در پای روح آدم خلید و او را به خود مشغول داشت . دزد ایمان (شیطان) آمد و حقیقت را ربود و رفت . ]
شرح و تفسیر بیت 1253
چون ز حیرت رست ، باز آمد به راه / دید برده دزد ، رخت از کارگاه
وقتی که آدم از حیرت تاویل خلاص شد و مسئله برای او روشن گشت و حالت طبیعی یافت . دید که دزد (شیطان) متاع دینی او را در ربوده است . [ منظور مولانا از آوردن ابیات اخیر تعلیم درسی در سلوک است و آن اینکه سالک در راه سلوک باید قیاسات بی اساس را کنار بگذارد و بی هیچ تاویل و توحهی ، برنامه های تکمیل نفس را اجرا کند . ]
شرح و تفسیر بیت 1254
ربنا انا ظلمنا گفت و آه / یعنی آمد ظلمت و گم گشت راه
آدم آهی از نهادش برکشید و گفت : پروردگارا ما بر خود ستم کرده ایم یعنی تیرگی تاویل و تردید بر ما چیره آمد و در نتیجه راه مستقیم از پیش روی ما ناپدید شد . [ مصراع اول اشاره به قسمتی از آیه 23 سوره اعراف است ]
شرح و تفسیر بیت 1255
این قضا ابری بود خورشید پوش / شیر و اژدرها شود زو ، همچو موش
قضای الهی همچو ابری است که خورشید را می پوشاند یعنی عقل جزیی با همه روشنی اش در برابر قضای الهی پوشیده و درمانده می شود و شیر و اژدها نیز با همه قدرت و صولت در برابر قضای الهی به موشی ناتوان مبدل می شوند . پس تقدیر رب بر ندبیر عبد چیره آید .
شرح و تفسیر بیت 1256
من اگر دامی نبینم گاه حکم / من نه تنها جاهلم در راه حکم
این بیت یادآور پاسخد هدهد به سلیمان است . اگر من به گاه فرارسیدن قضای قاهر الهی ، دام را نبینم . فقط من نیستم که در برابر قضای الهی نادان و غافل ام . بلکه حتی انبیا و اولیا نیز در برابر حکم محتوم الهی مقهور هستند .
شرح و تفسیر بیت 1257
ای خنک آن کو نکو کاری گرفت / زور را بگذاشت ، او زاری گرفت
زهی به حال آنکه راه نکوکاری پیش گرفت و زور و قلدری را رها کرد و به زاری و شیون روی آورد . [ دست به دعا گشود و قضای مقدر را با دعا بر طرف کرد . زیرا در شان دعا چنین روایت شده است . دعا موجب دفع بلای مقدر است . ]
شرح و تفسیر بیت 1258
گر قضا پوشد سیه ، همچون شبت / هم قضا دستت بگیرد عاقبت
اگر قضای الهی همچو تاریکی شب تو را بپوشاند و دیدن خیر و شر برایت میسر نگردد . بدان که باز همین قضای الهی است که دستت را می گیرد و تو را از تاریکی گمراهی می رهاند .
شرح و تفسیر بیت 1259
گر قضا صد بار ، قصد جان کند / هم قضا جانت دهد ، درمان کند
اگر قضای الهی صد بار قصد جان تو را بکند و تو را به ورطه هلاکت افکند . باز همان قضای الهی به تو جان می دهد و دردت را درمان می کند .
شرح و تفسیر بیت 1260
این قضا صد بار اگر راهت زند / بر فراز چرخ ، خرگاهت زند
اگر فرضا قضای الهی صد بار هم تو را درمانده کند . باز همان قضا خرگاه تو را بر بالای چرخ گردون می افرازد . یعنی تو را به مقام و مرتبت عالی می رساند .
شرح و تفسیر بیت 1261
از کرم دان اینکه می ترساندت / تا به ملک ایمنی بنشاندت
این را از کرم و بزرگواری حق تعالی بدان که تو را می ترساند . این ترساندن به جهت این است که تو را به مقام امن و ایمنی برساند .
شرح و تفسیر بیت 1262
این سخن پایان ندارد ، گشت دیر / گوش کن تو قصه خرگوش و شیر
اینگونه سخنان اسرارآمیز پایان پذیر نیست و ما از مقصد خود که بیان قصه شیر و خرگوش و نکات لطیف آن است دور افتادیم .

1402/09/02 22:12
فجر زنده بودی

بوالبشر : حضرت آدم ، پدر تمامی بشر 

علَّمُ الاسما: داننده تمامی اسم ها ، اسم هایی که خداوند به حضرت آدم یاد داده بوده است و منظور از اسم هم لفظ اسم نیست بلکه ماهیت وجودی همه ی موجودات رو به انسان آموخته بوده است .

بگست : بَگ است ، بگ به معنای صاحب منصب می باشد،  یعنی کسی که به منصب فهم تمامی اسما رسیده است 

1402/09/02 22:12
فجر زنده بودی

ماهیت وجودی هر اسم را می داند چنانکه اگر انسانی دچار تغییرات روحی و شخصیتی شود نیز اون شخصیت نهایی ش را هم می داند .

 

ماهیت وجودی هرچیزی غیر از انسان قابل تغییر نیست ، مثلا سنگ همیشه سنگ است و آب همیشه آب بوده است ولی خب انسان ها در زندگی تغییر می کنند و ماهیت نهایی و وجود پایانی او نیز همان رفتار و شخصیت واپسین ش می باشد .

1402/09/02 22:12
فجر زنده بودی

هر اسمی رو که خدا به آدم یاد داد دیگه اون اسم تغییری نکرد و ثابت ماند به عنوان مثال اگر حرف از چالاکی بوده است این چالاکی به کندی و کاهلی تبدیل نگشته است . 

1402/09/02 22:12
فجر زنده بودی

کفر و ایمان فردی رو که در طول زمان تغییر می کند رو واضح و کامل شناخت و می دانست که آیا این شخص مومن تا آخر عمر مومن می ماند یا نه و برعکس ، به طور خلاصه از ماهیت وجودی و نهایی فرد آگاه شده بود حضرت آدم با توجه به علمی که خداوند به او عطا کرده بود .

1402/09/02 23:12
فجر زنده بودی

ماهیت هر اسمی رو می شود از حضرت آدم شنید و این نشان از احاطه کامل حضرت آدم به تمام عالم هستی بوده است که خدا در وجودش قرار داده بوده است .

1402/09/02 23:12
فجر زنده بودی

سر و رمز و راز هر اسم ظاهری رو خالق بهش یاد داده بود 

1402/09/02 23:12
فجر زنده بودی

ظاهرا عصای موسی چوبی بیش نبوده است ولی خب می دانیم که ماهیت ش اژدها بوده . در واقع دارد مثال هایی از ظاهر و باطن اسما می زند که حالا بعضی از این رموز را برای انسان های عادی نیز فاش کرده است .

1402/09/02 23:12
فجر زنده بودی

عمر که در ابتدا به ظاهر بت پرست بوده در واقع از همون اول و ابتدای آفرینش خداپرست و مومن بوده .

1402/09/02 23:12
فجر زنده بودی

ظاهرش آب حیات بوده ولی در اصل انسانی همچون ما بوده است .

1402/09/02 23:12
فجر زنده بودی

این آب حیات از همون ابتدا صورت و وجودی داشته است و شناخته شده بوده است و بی صورت نبوده است .

1402/09/02 23:12
فجر زنده بودی

حقیقت و سرانجام وجودی ما برای حضرت آدم مشخص شده بوده است .

1402/09/02 23:12
فجر زنده بودی

ماهیت و عاقبت هرشخصی را می دانسته است و نه منظور اسم ظاهری بوده که به عاریت به شخص داده می شده است 

1402/09/02 23:12
فجر زنده بودی

بنابراین حضرت آدم به واسطه نور خدایی جان مایه و رمز و رموز تمامی نام ها رو می دانست و بسیار آگاه بود 

1402/09/02 23:12
فجر زنده بودی

هنگامی که فرشته ها این نور خدایی رو در آدم دیدن خودشون خود به خود به خدا و انسان بابت آفرینش همچین موجودی سجده کردند .

1402/09/02 23:12
فجر زنده بودی

هرچی از آنچه آدم در مورد فهم و درکش از این جهان بگم کم گفته ام و زبانم قاصر است و خدا تمامی علوم و اسامی و ... به حضرت آدم آموخته بود که شاید قابل بیان نباشد .

1402/09/02 23:12
فجر زنده بودی

حالا همین آدمی که از تمامی وجود آگاهی داشت به واسطه ی قضا و قدر الهی نتوانست از این همه دانایی کمال استفاده را بکند و بهره ببرد و معنی نهی خدایی و نزدیک نشدن به درخت بهشتی ممنوعه رو ندونست 

1402/09/02 23:12
فجر زنده بودی

حضرت آدم دچار شگفتی شده بوده است که آیا این نه و ممنوع کردن خدا واقعا نه بوده است یا اینکه منظور خدا چیز دیگری بوده و قابل تأویل و تفسیر بوده است ، در واقع نهی به این واضحی او را دچار سرگردانی کرده بود و در پی تأویل افتاده بود 

1402/09/02 23:12
فجر زنده بودی

بالاخره تاویل نهی رو بر نه ظاهری و آشکار خدا ترجیح داد و به همین سبب خیلی جای تعجب و حیرت بود که نافرمانی کرد و به سوی خوردن گندم رفت این بولبشری که علم الاسما داشت. 

1402/09/05 00:12
فجر زنده بودی

خوردن گندم مثل خاری بود که در پای باغبان رفت و باغبان را هوشیار کرد از حضور دزد ولی خب چه سود ...

1402/09/05 00:12
فجر زنده بودی

هنگامی که حال و هوای حیرت و نوش جان کردن گندم بعد از خوردن گندم از سرش پرید اونوقت فهمید اصل قضیه را و به راه آمد ، اما خب دزد کار خودش کرده بود 

1402/09/05 00:12
فجر زنده بودی

خدایا قضا مانند تاریکی و ظلمت بر من چیره گشت و همانا من به خودم ظلم کردم و سپس آه کشید .

1402/11/21 16:01
در سکوت

مثنوی معنوی :: در سکوت.... بشنوید

1404/02/26 15:04
مهرناز

زور را بگذاشت او زاری گرفت منظور از زاری ،گریه و زاری است یا گرفتن دست آدم زار و نزار (نیازمند)؟

1404/02/26 17:04
فرهود

منظور در ابیات بعدی مشخص می‌شود:

یعنی در برابر قضا، تسلیم شود و راه زاری و تسلیم در پیش بگیرد. زاری در اینجا به‌معنی ضعف و ناتوانی‌است متضاد «زور و جنگ» که در همان مصرع است.

1404/05/21 01:08
HRezaa

درود و عرض ادب خدمت همزبانان گرامی

 

از نظر این کمترین، مرتبط است با عکس‌العمل حضرت آدم زمانیکه اشتباهش را دریافت

رسم ادب پیشه کرد و سرنوشتش را پذیرفت ....