گنجور

بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود

چون سلیمان را سراپرده زدند
جمله مرغانش به خدمت آمدند
هم‌زبان و محرم خود یافتند
پیش او یک یک بجان بشتافتند
جمله مرغان ترک کرده چیک چیک
با سلیمان گشته افصح من اخیک
همزبانی خویشی و پیوندی است
مرد با نامحرمان چون بندی است
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگرست
همدلی از همزبانی بهترست
غیر نطق و غیر ایما و سجل
صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
جمله مرغان هر یکی اسرار خود
از هنر وز دانش و از کار خود
با سلیمان یک بیک وا می‌نمود
از برای عرضه خود را می‌ستود
از تکبر نه و از هستی خویش
بهر آن تا ره دهد او را به پیش
چون بباید برده را از خواجه‌ای
عرضه دارد از هنر دیباجه‌ای
چونک دارد از خریداریش ننگ
خود کند بیمار و کر و شل و لنگ
نوبت هدهد رسید و پیشه‌اش
و آن بیان صنعت و اندیشه‌اش
گفت ای شه یک هنر کان کهترست
باز گویم گفتِ کوته بهترست
گفت بر گو تا کدامست آن هنر
گفت من آنگه که باشم اوج بر
بنگرم از اوج با چشم یقین
من ببینم آب در قعر زمین
تا کجایست و چه عمقستش چه رنگ
از چه می‌جوشد ز خاکی یا ز سنگ
ای سلیمان بهر لشگرگاه را
در سفر می‌دار این آگاه را
پس سلیمان گفت ای نیکو رفیق
در بیابانهای بی آب عمیق

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون سلیمان را سراپرده زدند
جمله مرغانش به خدمت آمدند
هوش مصنوعی: وقتی سلیمان برای خود خیمه‌ای برپا کرد، همه پرندگان به خدمت او آمدند.
هم‌زبان و محرم خود یافتند
پیش او یک یک بجان بشتافتند
هوش مصنوعی: آنها در حضور او با هم‌زبان و همراز خود سابقه‌ای پیدا کردند و هر یک با شوق و رغبت به سوی او رفتند.
جمله مرغان ترک کرده چیک چیک
با سلیمان گشته افصح من اخیک
هوش مصنوعی: همه پرنده‌ها از ترک‌ها به سوی سلیمان رفته‌اند و با او سخن می‌گویند و حالا می‌گویند: «من از تو بهترین دوست هستم.»
همزبانی خویشی و پیوندی است
مرد با نامحرمان چون بندی است
هوش مصنوعی: دوستی و همزبانی مانند پیوندی است که مرد را به افراد نا آشنا متصل می‌کند، همان‌طور که یک بند کسی را به جایی می‌سزد.
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
هوش مصنوعی: بسیاری از هندوها و ترکی‌ها هستند که با یکدیگر به زبان مشترکی صحبت می‌کنند، اما حتی دو ترک می‌توانند مانند بیگانگان رفتار کنند و ارتباطی نداشته باشند.
پس زبان محرمی خود دیگرست
همدلی از همزبانی بهترست
هوش مصنوعی: پس زبان محرمی که انسان را از درون به هم نزدیک می‌کند، متفاوت است و بهتر است که همدل باشیم تا صرفاً هم‌زبان.
غیر نطق و غیر ایما و سجل
صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
هوش مصنوعی: بدون کلمات و حرکات، صدها هزار مترجم از دل برخیزند.
جمله مرغان هر یکی اسرار خود
از هنر وز دانش و از کار خود
هوش مصنوعی: تمام پرندگان هر کدام رازهای خود را از هنر و دانش و تلاش خود دارند.
با سلیمان یک بیک وا می‌نمود
از برای عرضه خود را می‌ستود
هوش مصنوعی: سلیمان در انتظاری ایستاده بود که همه کائنات در مقابلش به عظمت و زیبایی خود را نشان دهند و او را تحسین کنند.
از تکبر نه و از هستی خویش
بهر آن تا ره دهد او را به پیش
هوش مصنوعی: از خودبزرگ‌بینی و خودخواهی دوری کن، تا این که بتوانی به پیشرفت و تعالی دست یابی.
چون بباید برده را از خواجه‌ای
عرضه دارد از هنر دیباجه‌ای
هوش مصنوعی: وقتی کسی مجبور باشد که بنده‌ای را به اربابی تقدیم کند، باید از هنر و زیبایی خاصی استفاده کند.
چونک دارد از خریداریش ننگ
خود کند بیمار و کر و شل و لنگ
هوش مصنوعی: چون از داشتن او شرم دارد، بیمار و ناشنوا و ناتوان و لنگ است.
نوبت هدهد رسید و پیشه‌اش
و آن بیان صنعت و اندیشه‌اش
هوش مصنوعی: هدهد نوبتش شده و حالا می‌تواند استعداد و هنر خود را نشان دهد و به بیان افکار و ایده‌هایش بپردازد.
گفت ای شه یک هنر کان کهترست
باز گویم گفتِ کوته بهترست
هوش مصنوعی: گفت: ای پادشاه، یک هنر کوچک هست که بهتر است آن را به طور مختصر بیان کنم.
گفت بر گو تا کدامست آن هنر
گفت من آنگه که باشم اوج بر
هوش مصنوعی: شخصی از من پرسید که آن هنر چیست، و من در پاسخ گفتم: زمانی که به اوج می‌رسم، آن هنر را دارم.
بنگرم از اوج با چشم یقین
من ببینم آب در قعر زمین
هوش مصنوعی: با یقین و اطمینان از بالا به زمین نگاه می‌کنم و می‌بینم که آب در عمق زمین وجود دارد.
تا کجایست و چه عمقستش چه رنگ
از چه می‌جوشد ز خاکی یا ز سنگ
هوش مصنوعی: این بیت پرسش‌هایی را درباره عمق و گستردگی چیزی مطرح می‌کند و به دنبال شناخت رنگ و منبعی است که این رنگ از آن ناشی می‌شود، آیا از خاک است یا از سنگ. به طور کلی، شاعر به جستجوی حقیقت و ماهیت آنچه در طبیعت وجود دارد می‌پردازد.
ای سلیمان بهر لشگرگاه را
در سفر می‌دار این آگاه را
هوش مصنوعی: ای سلیمان، در سفر خود برای لشگرگاه، این آگاه را همراه داشته باش.
پس سلیمان گفت ای نیکو رفیق
در بیابانهای بی آب عمیق
هوش مصنوعی: سلیمان گفت: ای دوست خوب، در کویرهای خشک و عمیق.

خوانش ها

بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود به خوانش فرید حامد
بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود به خوانش عندلیب

حاشیه ها

ای بسا هندو وترک همزبان ای بسا دو ترک چون بیگانگان.
پس زبان محرمی خود دیگراست همدلی از همزبانی بهتراست.
بمناسبت این ابیات خوب است به تفاوت شعرا یا اهل معرفت با دیگران اشاره ای شود
هر کس که بدنیا میآید بتدریج ذهنش در قالبی از خویها ومرامها وفرهنگ محیط خود فرو میرود و این قالب یا قفس معمولا دربسته میشود طوریکه بعنوان مثال میتوان گفت از محفظه رحم مادرکم کم وارد محفظه دیگر ی میشود مولوی به این معنی اشارتها دارد
دائما محبوس و عقلش در صور زین قفس برآن قفس دارد گذر
باید گفت شعرا واهل معرفت آنهائی هستند که تا حدی متوجه فضای خارج از قفس میشوند وگاه احساساتی ورای آنچه در محیط کسب کرده اند به آنها دست میدهد و غالبا زبان شعر را که ورای سخنان روز مره است بر میگزینند
شاعر کسی نیست که فقط در جورکردن ردیف و قافیه مهارت داشته باشد چه اینها حاصل آموزشهای ذهنی است و اگر بینش ومعرفت درکار نباشد این مهارتها ارزشی ندارد
وموضوع همزبانی هندو وترک مطابق گفته مولوی باین جهت است که هردوکمی خارج از قالب هستند وعشق و احساساتشان شبیه یکدیگر میشود چه خارج از مکتسبات قومی وحدت وجود دارد هرچند قومیتها تفرقه دارند
مثلا گوته شاعر آلمانی با حافظ هیچ تشابه قومی نداشته اما سخت عاشق حافظ بوده است
ومسئله ناهمزبانی دونفر از یک قوم (مثلا دو ترک بقول مولوی) بواسطه اینست که هردو یا یکی ازآنها اهل دل نیستند
هم ممکنست دونفربا قومیت متفاوت ( مثلاشرقی وغربی) بواسطه نیاز های اقتصادی یا عقیدتی و.. با هم دوست وهمفکر باشند اما این به معنی همزبانی مورد نظر مولوی نیست ودر عمق آن ناهمزبانی وجود دارد.
همزبانی مورد نظر او چیزیست خارج از زبان و قومیت ونطق و ایما وسجل، وبواسطه تشابه ترجمان دل آنها نسبت به همدیگر است
غیر نطق و غیر ایما وسجل صد هزاران ترجمان خیزد زدل

1391/05/12 23:08
کیومرٍث رضوی پور

مثنوی مولونا کان معرفت است که همچون دیگر میراث های کهن پارسی، و ای بسا بیشتر، نزد ما پارسیان مهجور مانده است. ابیات فوق آدم را یاد نظریات عمیق socio-cultural (ویگاتسکی ) می اندازد.

1392/09/23 15:11
محسن

ای بسا هندو ترک همزبان ای بسا دوترک چون بیگانگان

1392/09/24 09:11
امین کیخا

boxer به اشتباه bower افتاد و نیز خط آخر the red neck has received it in the neck درست است !

تقدیر و تدبیر
هرچند مولانا به علم مقام و مرتبت بلندی قائل است، ولی غرّه شدن بدان را آفت می داند و عقل را در مقابل قضا و قدر الهی، ضعیف و محکوم می داند.
خاتم ملک سلیمان است علم ‌/ جمله عالم صورت و جان است علم ‌
درقصة هدهد و سلیمان(دفتر اول)، هر یک از مرغان برای نزدیکی به بارگاه سلیمان از تواناییهای خود می گویند. هدهد هم می گوید من می توانم در صحاری بی آب، وجود آب های زیرزمینی را تشخیص دهم و از این رو به کار لشکریان تو می آیم:
چون سلیمان را سراپرده زدند جمله مرغانش به خدمت آمدند
هم‌زبان و محرم خود یافتند پیش او یک یک به جان بشتافتند
همزبانی خویشی و پیوندی است مرد با نامحرمان چون بندی است
ای بسا هندو و ترک همزبان ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگرست همدلی از همزبانی بهترست
غیرنطق و غیر ایما و سجل صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
جمله مرغان هر یکی اسرار خود از هنر وز دانش و از کار خود
با سلیمان یک بیک وا می‌نمود از برای عرضه خود را می‌ستود
از تکبر نه و از هستی خویش بهر آن تا ره دهد او را به پیش
نوبت هدهد رسید و پیشه‌اش و آن بیان صنعت و اندیشه‌اش
گفت ای شه یک هنر کان کهترست باز گویم گفت کوته بهترست
گفت بر گو تا کدامست آن هنر گفت من آنگه که باشم اوج بر
بنگرم از اوج با چشم یقین من ببینم آب در قعر زمین
ای سلیمان بهر لشگرگاه را در سفر می‌دار این آگاه را
زاغ از حسادت می گوید تو که دامی را در زیر یک مشت خاک تشخیص نمی دهی، چگونه آب را در زیر زمین تشخیص می دهی؟
زاغ چون بشنود آمد از حسد با سلیمان گفت کو کژ گفت و بد
گر مر او را این نظر بودی مدام چون ندیدی زیر مشتی خاک دام
چون گرفتار آمدی در دام او چون قفس اندر شدی ناکام او
هد هد جواب می دهد گاهی تدبیر و عقل ما موافق تقدیر و قضای الهی نیست. کما اینکه آدم ابوالبشر، علم الاسماء داشت ولی فریب شیطان را خورد:
گفت ای شه بر من عور گدای قول دشمن مشنو از بهر خدای
زاغ کو حکم قضا را منکرست گر هزاران عقل دارد کافرست
در تو تا کافی بود از کافران جای گند و شهوتی چون کاف ران
من ببینم دام را اندر هوا گر نپوشد چشم عقلم را قضا
چون قضا آید شود دانش به خواب مه سیه گردد بگیرد آفتاب
بوالبشر کو علم الاسما بگست صد هزاران علمش اندر هر رگست
این همه دانست و چون آمد قضا دانش یک نهی شد بر وی خطا
کای عجب نهی از پی تحریم بود یا به تاویلی بد و توهیم بود
در دلش تاویل چون ترجیح یافت طبع در حیرت سوی گندم شتافت
ربنا انا ظلمنا گفت و آه یعنی آمد ظلمت و گم گشت راه
من اگر دامی نبینم گاه حکم من نه تنها جاهلم در راه حکم
ای خنک آن کو نکوکاری گرفت زور را بگذاشت او زاری گرفت
منظور مولانا این است که مقام علم و عقل را آنقدر نباید بالا برد که از قضای الهی و قدرت قاهرة خداوند غافل گشت.

1394/01/29 19:03
هادی زعیمی

کوچکتر از آنم که حاشیه برمولانای بزرگ بنویسم.تنها ازاستادشهرام ناظری یادمیکنم که برای اولین بار ایشان درکاست گل صدبرگ بمناسبت هشتصدمین سالروزتولدمولانا مرابا اشعار این شاعربزرگ وهمیشه ماندگار آشنا کردومخصوصا انتخاب ابیات همزبانی خویشی ....

1395/11/09 19:02
Mahmoud Karimi ‎Alavi

چناب هادی زعیمی عزیز. نمی دانم در کچای نوشته شمس الحق غروز و کب کبه و باد دیدی که وی را بباد شماتت گرفتی. شما که می دانید ما ایرانیان و فارسی زبانان تا چه مایه در نوشتن آرا خود و مشارکت فکری و فرهنگی با یکدیگر کم کار و بی تجربه واهل امساکیم، پس چرا شوق و تنوع و زیبایی را در نوشته امثال شمس الحق در نمی یابید و بر نمی تابیذ؟ آگر براستی از متن پر معانی مولانا سکوت می طلبید خو،بد به نسخه شخصی خود در خانه یا در کتابخانه ای مراجعه نمایید. با احترام

1397/04/22 21:07
ناشناس

سلام
آقای ناظری در آلبوم گل صد برگ، این شعر را به
صورت همزبانی خویشی و پیوندی است
یار با نامحرمان چون بندی است
خوانده اند، میخواستم بدونم کسی میدونه ایشان براساس چه نسخه ای بدین شکل خوانده یا نه؟

1397/09/10 17:12
مقدم

بندی یعنی دربند به معنای زندانی .که خواننده محترم آن را با لحنی خواننده که معنای مثل یک بند تداعی میشود . مردبانامحرمان چون بندی است یعنی وقتی کسی با دیگری هیچ علاقه فکری وعقیدتی وعلقه عاطفی واحساسی ندارد مجالست کند انگار زندانی اوست! عذاب الیم است

1398/07/08 19:10
شهرزاد

سلام خدمت بزرگواران.سوالی که مدتها ذهنم درگیر کرده که سرنوشت آدما جبر یا قابل تغییر و اینکه مولانا میفرمایند وقت قضای الهی برسه چشم عقل بسته میشه چطور تعبیر میشه؟

1398/08/05 19:11
میثم.ط

سلام و درود بر شما، بانو شهرزاد.
خیر، در زندگی آدم ها چیزی به نام سرنوشت جبر موجود نیست. فرقه جبریون چنین ادعای داشتن، که آن هم می خواستن اشتباه ها و گناهان خود را به خدا نسبت بدن.
قضا و قدر به این معنی نیست که سرنوشت ما نوشته شده، بلکه این است که خدا قضا کرده که نور وقتی از آب می گذرد شکسته شود، و خلاف این هم نیست.
یا قضا زده آتش داغ باشد، قدر برای آن تعیین کرده که هر چقدر آتش بیشتر باشد، داغی آن بیشتر شود.
قضا و قدر این است.
و برخی از فرقه شیعه هم می گویند که تا حدودی تعیین شده که البته استدلال های سستی می آورند و پذیرفتنی نیست. برخی دیگر رویای صادقه را به همان آیه 172 سوره اعراف اشاره می کنند. که البته این هم باطل است. چرا که در آن آیه گفته " مِنْ بَنِی آدَمَ" نگفته " مِنْ آدَمَ". اگر می گفت آدم سخنی دیگر بود، ولی چون گفته فرزندان آدم، بنابراین به این معناست که هر انسانی پیش از به دنیا آمدنش، یک پیمان خداجویی می گیرد که سرشت خدایی دارد، مگر اینکه در زندگی موانع یا کسانی باشند که او را از راه به در کنند.
اگر در برخی از آیات قرآن دقت کنید، سخن از این باب زیاد گفته شده. آمده که هر کاری بکنید، به پای خودتان است.
بدرود.

1399/01/16 12:04

شرح و تفسیر بیت 1202
چون سلیمان را سراپرده زدند / پیش او مرغان به خدمت آمدند
هنگامی که برای حضرت سلیمان (ع) خیمه دادگری برپا کردند و چتر همایونش را در صحاری افراشتند . تمام پرندگان به حضور او آمدند .
شرح و تفسیر بیت 1203
همزبان و محرم خود یافتند / پیش او یک یک به جان بشتافتند
از آنرو که پرندگان حضرت سلیمان (ع) را همزبان و محرم خود یافتند . یک به یک با دل و جان به خدمت آن نبی شتافتند . [ این بیت و دو بیت بعدی ناظر است به روایتی که گوید : سلیمان میدانی ساخته بود چهار فرسنگ در چهار فرسنگ و تختی فرسنگی در فرسنگی و شادروانی ، فرمود بالای آن تخت از زر و سیم بافته ، گرد بر گرد به مروارید بافته ، آنگاه مرغان بیامدندی از هر جنسی هفتاد ، پر در پر بافتندی چنانکه تختِ وی همه سایه داشتندی ( قصص الانبیا به نقل از شرح فروزانفر ) ]
شرح و تفسیر بیت 1204
جمله مرغان ترک کرده چیک چیک / با سلیمان گشته افصح من اخیک
همه پرندگان وقتی به حضور سلیمان رسیدند . جیک جیک گنگ و مبهم خود را ترک کردند و آنچه در ضمیر داشتند با زبانی بسیار گویا برای حضرت سلیمان بیان داشتند .
شرح و تفسیر بیت 1205
همزبانی ، خویشی و پیوندی است / مرد با نامحرمان چون بندی است
همزبان بودن سبب خویشاوندی و قرابت است . انسان با نامحرمان مانند کسی است که در بند و زنجیر اسیر شده است . [ به هر حال انسان نسبت به افراد نامحرم و غیر همدل ، گویی که به قید و بندی محکم گرفتار آمده است ولی ار آنجا که اصل قرابت و محرمیت از آشنایی و همبستگی دلها حاصل می آید . چه بسیار اوقات که دو نفر ، ظاهرا همزبان نیستند ولی همدلی دارند و یکدیگر را جذب می کنند . ]
شرح و تفسیر بیت 1206
ای بسا هندو و ترک همزبان / ای بسا دو ترک چون بیگانگان
برای مثال : ای بسا که یک هندی و یک ترک ، همزبان (همدل) باشند و روح و جانشان همدیگر را جذب کند . و ای بسا که دو نفر ترک که ظاهرا همزبان اند . یکدیگر را دفع کنند و نسبت به هم بیگانگی اظهار نمایند .
شرح و تفسیر بیت 1207
پس زبان محرمی خود دیگر است / همدلی از همزبانی بهتر است
پس نتیجه می گیریم که محرم شدن دو نفر با هم و زبان دل یکدیگر را دریافتن و به اسرار باطن هم واقف شدن ، نوع دیگری از خویشاوندی است چون همدلی از همزبانی بهتر و بالاتر است . [ مولانا در صفحه 22 کتاب فیه مافیه حکایتی نقل می کند که در واقع شرح چند بیت اخیر است . او می گوید : شاعری تازی زبان به بارگاه پادشاهی ترک زبان می رود و در مدح او اشعاری به عربی می خواند و آن شاه نیز با شنیدن هر بیت ، عکس العملی مناسب از خود نشان می دهد . این مسئله سبب تعجب حضار می شود و از خود می پرسند چگونه ممکن است شاهی که عربی نمی داند به موقع عکس العمل مناسب و مطابق با مضمون اشعار از خود نشان دهد . سپس مولانا نتیجه می گیرد که ” پس معلوم شد که اصل ، مقصود است . آن شعر فرع مقصود است که اگر آن مقصود نبودی . آن شعر نگفتی ]
شرح و تفسیر بیت 1208
غیر نطق و غیر ایماء و سجل / صد هزاران ترجمان خیزد ز دل
بی آنکه سخنی گفته شود و اشارتی و نوشته ای در کار باشد صدها هزار نطق و بیان از دل آدمی به ظهور می رسد و هر کس از باطن و نهاد خود برای همدل و همزبان سخن می گوید و کشف الاسرار می کند . [ مولانا پس از بیان نکاتی دقیق در اهمیت همزبانی و همدلی ، دوباره به حکایت هدهد و سلیمان باز می گردد ]
شرح و تفسیر بیت 1209
جمله مرغان هر یکی اسرار خود / از هنر وز دانش و از کار خود
همه پرندگان یکی یکی از اسرار خویش و هنر و دانش و کار خود .
شرح و تفسیر بیت 1210
با سلیمان یک به یک وا می نمود / از برای عرضه خود را می ستود
برای سلیمان آشکار می نمود و برای عرضه کردن هنر و کاردانی خود ، خویش را می ستود .
شرح و تفسیر بیت 1211
از تکبر نی و از هستی خویش / بهر آن ، تا ره دهد او را به پیش
البته عرضه هنر و کاردانی پرندگان از روی تکبر و خود بینی نبود بلکه اظهار این هنر و کاردانی بدان جهت بود که حضرت سلیمان (ع) آنان را به حضور خود راه دهد .
شرح و تفسیر بیت 1212
چون بباید برده را از خواجه یی / عرضه دارد از هنر دیباجه یی
برای مثال : هر گاه برده ای بخواهد در خدمت خواجه ای قرار گیرد . شمه ای از هنر خود را بدو نشان می دهد تا مقبول او واقع شود .
شرح و تفسیر بیت 1213
چونکه دارد از خریداریش ننگ / خود کند بیمار و شل و کر و لنگ
اما اگر آن برده از خریدار خود ، نفرت داشته باشد . تظاهر به بیماری و کری و لنگی می کند .
شرح و تفسیر بیت 1214
نوبت هد هد رسید و پیشه اش / و آن بیان صنعت و اندیشه اش
بالاخره نوبت به هدهد رسید که از هنر و کاردانی خود سخن بگوید .
شرح و تفسیر بیت 1215
گفت : ای شه ، یک هنر کان ، کهتر است / باز گویم ، گفت کوته بهتر است
هدهد به سلیمان گفت : شاها ، هنری برایت بیان می کنم که کوچکترین هنرهاست . البته سخن کوتاه بهتر است . [ بهترین سخن ، سخن کوتاه و گویاست ]
شرح و تفسیر بیت 1216
گفت : برگو تا کدام است آن هنر / گفت : من آنگه که باشم اوج بر
سلیمان گفت : بگو ببینم که آن کدامین هنر است ؟ هدهد گفت : هنگامی که من بر اوج آسمان پرواز می کنم .
شرح و تفسیر بیت 1217
بنگرم از اوج ، با چشم یقین / من ببینم آب ، در قعر زمین
از اوج آسمان که با چشم یقین در نگرم . آب را در عمق زمین می بینم .
شرح و تفسیر بیت 1218
تا کجااست و چه عمق استش ؟ چه رنگ ؟ / از چه می جوشد ؟ ز خاکی یا ز سنگ ؟
می توانم جای آن آب را ببینم و ژرفای آن را بیابم و رنگش را پیدا کنم و بدانم که سرچشمه اش کجاست . از خاک می زهد یا از سنگ ؟
شرح و تفسیر بیت 1219
ای سلیمان ، بهر لشکرگاه را / در سفر می دار ، این آگاه را
هدهد به سلیمان گفت : برای لشکرگاه و نیازی که لشکریان به آب دارند . مرا که آگاه بر سفره های آبی هستم همراه خود به سفر ببر .
شرح و تفسیر بیت 1220
پس سلیمان گفت : ای نیکو رفیق / در بیابانهای بی آب عمیق
از اینرو سلیمان به هدهد گفت : ای رفیق خوب ، در بیابانهای بی آب و علف و بیکران ، همراه ما باش .

1402/09/03 15:12
فجر زنده بودی

حضرت سلیمان که خیمه زده بود برای جنگ با دشمنان ، تمامی پرندگان جهت همراهی به خدمت ایشان آمدند. 

1402/09/03 15:12
فجر زنده بودی

یکی به یکی پرندگان که سلیمان زبان آن ها را می دانست با تمام وجود نزد حضرت شتافتند .

1402/09/03 15:12
فجر زنده بودی

جیک جیک 

مانند برادرانی فصیح با سلیمان شروع به جیک جیک و صحبت نمودند .

1402/09/03 15:12
فجر زنده بودی

قوم و خویشی و پیوند به واسطه ی همزبانی می باشد و ربطی به انسان و غیر انسان ندارد و جهت محرم بودن کافی است همزبان و همدل باشی .

1402/09/03 15:12
فجر زنده بودی

هندو : سیاه پوست 

ترک : سفید پوست

1402/09/03 15:12
فجر زنده بودی

محرمی به واسطه همزبانی و برتر از آن همدلی اتفاق می افتد 

1402/09/03 16:12
فجر زنده بودی

دل ها اگر هم رو درک کنند با هم هم زبان و محرم می شوند و نیازی به سخنرانی و ایما و اشاره و قرارداد نوشتن نیست .

1402/09/03 16:12
فجر زنده بودی

هر کدام از پرندگان هنرهایی که داشتند جهت کمک و همراهی با سلیمان برای او بیان می کردند .

1402/09/03 16:12
فجر زنده بودی

و برای اینکه سلیمان آن ها را بپذیرد هنرهای خودشان را ستایش گونه بیان می کنند تا مورد تایید ایشان قرار بگیرند .

1402/09/03 16:12
فجر زنده بودی

نه از روی تکبر بلکه جهت پذیرش هنرهای خود بیان می کردند .

هستی : تکبر و غرور 

1402/09/03 16:12
فجر زنده بودی

همانطور که برده ای که جهت فروش به بازار آمده اگر خواجه ای خریدار را دید و از خواجه خوشش آمد ، برده تمام سعی خودش را می کند تا هنر خودش را به خواجه نشان دهد و بدین صورت برده ی خواجه مطلوبش شود .

1402/09/03 16:12
فجر زنده بودی

و همان برده اگر از خواجه و خریداری چندان خوشش نیایید خودس را به بیماری و بی هنری می زند تا به آن خواجه فروخته نشود .

1402/09/03 16:12
فجر زنده بودی

نوبتی هد هد شد و او نیز خواست از هنر ها و توانمندی هایش بگوید .

1402/09/03 16:12
فجر زنده بودی

گفت ای سلیمان تنها یک هنرم را بیان می کنم و آن هم کوچکترینش را .

1402/11/21 16:01
در سکوت

مثنوی معنوی :: در سکوت.... بشنوید

1402/12/22 01:02
ادوارد ر.زاده

پس زبان محرمی خود دیگرست

همدلی از همزبانی خوشترست

"خوشتر از بهتر، بهترست."

1403/06/22 04:08
احمد شکوهی

بیت آخر از قلم افتاده و البته بجای نیکو رفیق باید نوشت شو‌ ما را رفیق

عملا نمیتونه اینجور بی معنی تموم بشه و باید بیت آخر بهش اضاف بشه

پس سلیمان گفت شو ما را رفیق

در بیابانهای بی آب عمیق

تا بیابی بهر لشکر آب را

در سفر سقّا شوی اصحاب را