گنجور

بخش ۶۲ - هم در بیان مکر خرگوش

در شدن خرگوش بس تاخیر کرد
مکر را با خویشتن تقریر کرد
در ره آمد بعد تاخیر دراز
تا به گوش شیر گوید یک دو راز
تا چه عالم‌هاست در سودای عقل
تا چه با پهنا‌ست این دریای عقل
صورت ما اندرین بحر عذاب
می‌دود چون کاسه‌ها بر روی آب
تا نشد پر بر سر دریا چو تشت
چونکه پر شد تشت در وی غرق گشت
عقل پنهان‌ست و ظاهر عالمی
صورت ما موج یا از وی نمی
هر چه صورت می وسیلت سازدش
ز‌آن وسیلت بحر دور اندازدش
تا نبیند دل دهندهٔ راز را
تا نبیند تیر‌، دورانداز را
اسپ خود را یاوه داند وز ستیز
می‌دواند اسپ خود در راه تیز
اسپ خود را یاوه داند آن جواد
و اسپ خود او را کشان کرده چو باد
در فغان و جست و جو آن خیره‌سر
هر طرف پرسان و جویان در به‌در
کانکه دزدید اسپ ما را کو و کیست؟
این که زیر ران تست ای خواجه چیست؟
آری این اسپ‌ست لیک این اسپ کو‌‌؟
با خود آی ای شهسوار اسپ‌جو
جان ز پیدایی و نزدیکی‌ست گم
چون شکم پر آب و لب خشکی چو خم‌؟
کی ببینی سرخ و سبز و فور را
تا نبینی پیش ازین سه‌، نور را
لیک چون در رنگ گم شد هوش تو
شد ز نور آن رنگ‌ها روپوش تو
چونکه شب آن رنگ‌ها مستور بود
پس بدیدی دید رنگ از نور بود
نیست دید رنگ بی‌نور برون
همچنین رنگ خیال اندرون
این برون از آفتاب و از سها
و‌اندرون از عکس انوار علا
نورِ نورِ چشم خود نور دل‌ست
نور چشم از نور دل‌ها حاصل‌ست
باز نورِ نورِ دل نور خدا‌ست
کاو ز نور عقل و حس پاک و جدا‌ست
شب نبد نور و ندیدی رنگ‌ها
پس به ضد نور پیدا شد ترا
دیدن نور‌ست، آنگه دید رنگ
وین به ضدِ نور دانی بی‌درنگ
رنج و غم را حق پی آن آفرید
تا بدین ضد خوش‌دلی آید پدید
پس نهانی‌ها به ضد پیدا شود
چونک حق را نیست ضد پنهان بود
که نظر بر نور بود آنگه به رنگ
ضد به ضد پیدا بود چون روم و زنگ
پس به ضد نور دانستی تو نور
ضد ضد را می‌نماید در صدور
نور حق را نیست ضد‌ی در وجود
تا به ضد او را توان پیدا نمود
لاجرم ابصار ما لا تدرکه
و هو یدرک بین تو از موسی و که
صورت از معنی چو شیر از بیشه دان
یا چو آواز و سخن ز اندیشه دان
این سخن و آواز از اندیشه خاست
تو ندانی بحر اندیشه کجاست
لیک چون موج سخن دیدی لطیف
بحر آن دانی که باشد هم شریف
چون ز دانش موج اندیشه بتاخت
از سخن و آواز او صورت بساخت
از سخن صورت بزاد و باز مرد
موج خود را باز اندر بحر برد
صورت از بی‌صورتی آمد برون
باز شد که انا الیه راجعون
پس ترا هر لحظه مرگ و رجعتی‌ست
مصطفی فرمود دنیا ساعتی‌ست
فکر ما تیر‌ی‌ست از هو در هوا
در هوا کی پاید آید تا خدا
هر نفس نو می‌شود دنیا و ما
بی‌خبر از نو شدن اندر بقا
عمر همچون جوی نو نو می‌رسد
مستمری می‌نماید در جسد
آن ز تیزی مستمر شکل آمده‌ست
چون شرر که‌ش تیز جنبانی به‌دست
شاخ آتش را بجنبانی بساز
در نظر آتش نماید بس دراز
این درازی مدت از تیزی صنع
می‌نماید سرعت‌انگیزی صنع
طالب این سِرّ اگر علامه‌ای‌ست
نک حسام‌الدین که سامی نامه‌ای‌ست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در شدن خرگوش بس تاخیر کرد
مکر را با خویشتن تقریر کرد
هوش مصنوعی: خرگوش برای شدن به تاخیر افتاد و در این تأخیر با خود به گفتگو پرداخت.
در ره آمد بعد تاخیر دراز
تا به گوش شیر گوید یک دو راز
هوش مصنوعی: پس از مدت طولانی و تعویق، به راه رسید و به شیر نزدیک شد تا چند راز را با او در میان بگذارد.
تا چه عالم‌هاست در سودای عقل
تا چه با پهنا‌ست این دریای عقل
هوش مصنوعی: بسیاری از دنیای عقل و تفکر وجود دارد و این دریا آن‌قدر وسیع و فراخ است که نشانه‌هایی از بی‌نهایتی را در خود دارد.
صورت ما اندرین بحر عذاب
می‌دود چون کاسه‌ها بر روی آب
هوش مصنوعی: صورت ما در این دریای عذاب مانند کاسه‌هایی است که روی آب شناور می‌شوند.
تا نشد پر بر سر دریا چو تشت
چونکه پر شد تشت در وی غرق گشت
هوش مصنوعی: تا زمانی که پر بر روی دریا نرفت و در تشت قرار نگرفت، در دریا غرق نشد. وقتی تشت پر شد، دیگر نمی‌توانست از غرق شدن در امان باشد.
عقل پنهان‌ست و ظاهر عالمی
صورت ما موج یا از وی نمی
هوش مصنوعی: عقل در درون ما پنهان است و دنیای بیرونی فقط نمایی از وجود ماست و از آن نشأت می‌گیرد.
هر چه صورت می وسیلت سازدش
ز‌آن وسیلت بحر دور اندازدش
هوش مصنوعی: هر چیزی که شما به عنوان ابزار استفاده می‌کنید، می‌تواند شما را به دورترها و افق‌های جدیدی برساند.
تا نبیند دل دهندهٔ راز را
تا نبیند تیر‌، دورانداز را
هوش مصنوعی: تا وقتی که دل کسی که راز را می‌داند، چیزی را نبیند، مانند این است که تیر کمان‌دار هم دور از دسترس است و به هدف نمی‌رسد.
اسپ خود را یاوه داند وز ستیز
می‌دواند اسپ خود در راه تیز
هوش مصنوعی: اسب خود را بی‌فایده می‌داند و از درگیری‌ها دوری می‌کند، در حالی که می‌دود و در مسیر با سرعت حرکت می‌کند.
اسپ خود را یاوه داند آن جواد
و اسپ خود او را کشان کرده چو باد
هوش مصنوعی: اسب سوارکار خود را بی‌فایده می‌داند، در حالی که این اسب او را به سرعت و قدرت به جلو می‌راند، گویی که چون باد در حال حرکت است.
در فغان و جست و جو آن خیره‌سر
هر طرف پرسان و جویان در به‌در
هوش مصنوعی: او به شدت در حال ناله و جست و جو است و مانند کسی که ناامید شده، به هر طرف سرک می‌کشد و در پی چیزی می‌گردد.
کانکه دزدید اسپ ما را کو و کیست؟
این که زیر ران تست ای خواجه چیست؟
هوش مصنوعی: کیست که اسب ما را دزدیده است؟ این شخص که زیر پای تو نشسته است، چه کسی است؟
آری این اسپ‌ست لیک این اسپ کو‌‌؟
با خود آی ای شهسوار اسپ‌جو
هوش مصنوعی: بله، این اسب وجود دارد، اما این اسب کجاست؟ ای سوارکار شجاع، با خود بیاور.
جان ز پیدایی و نزدیکی‌ست گم
چون شکم پر آب و لب خشکی چو خم‌؟
هوش مصنوعی: وجود انسان به دلیل وجود زیبایی و نزدیکی به آن است که در میانه زندگی گم شده و همچون شکمی پر از آب و لب‌هایی خشک به نظر می‌رسد.
کی ببینی سرخ و سبز و فور را
تا نبینی پیش ازین سه‌، نور را
فور‌: بور 
لیک چون در رنگ گم شد هوش تو
شد ز نور آن رنگ‌ها روپوش تو
هوش مصنوعی: اما زمانی که در رنگ‌ها گم شدی، ذهن تو از نور آن رنگ‌ها پوشیده گشت.
چونکه شب آن رنگ‌ها مستور بود
پس بدیدی دید رنگ از نور بود
هوش مصنوعی: وقتی شب فرا می‌رسد و رنگ‌ها پنهان می‌شوند، می‌توانی در نور روز تشخیص دهی که رنگ‌ها چگونه‌اند.
نیست دید رنگ بی‌نور برون
همچنین رنگ خیال اندرون
هوش مصنوعی: رنگی که به خاطر نبود نور دیده نمی‌شود، مانند رنگ خیالی است که در درون ما وجود دارد.
این برون از آفتاب و از سها
و‌اندرون از عکس انوار علا
هوش مصنوعی: این شخص از نور خورشید و ستاره‌ها جداست و در درونش نور معنوی بزرگی وجود دارد.
نورِ نورِ چشم خود نور دل‌ست
نور چشم از نور دل‌ها حاصل‌ست
هوش مصنوعی: روشنی و زیبایی دل، خود از عشق و محبت نشأت می‌گیرد و این روشنایی چشمان ما نیز نتیجه‌ی این عشق و حال دل‌هاست.
باز نورِ نورِ دل نور خدا‌ست
کاو ز نور عقل و حس پاک و جدا‌ست
هوش مصنوعی: نور دل، نوری است که در واقع تجلی نور خداوند است و این نور از عقل و حواس پاک و جدا می‌باشد.
شب نبد نور و ندیدی رنگ‌ها
پس به ضد نور پیدا شد ترا
هوش مصنوعی: شب که تاریکی‌اش هیچ نوری ندارد و رنگ‌ها هم دیده نمی‌شوند، در حقیقت تو وقتی به روشنایی نگاه می‌کنی که نور نباشد و فقط با تضاد آن می‌توانی خودت را بشناسی.
دیدن نور‌ست، آنگه دید رنگ
وین به ضدِ نور دانی بی‌درنگ
هوش مصنوعی: دیدن نور باعث می‌شود که رنگ‌ها را ببینیم و این نکته را به‌طور فوری متوجه می‌شویم که رنگ‌ها به نوعی برعکس نور هستند.
رنج و غم را حق پی آن آفرید
تا بدین ضد خوش‌دلی آید پدید
هوش مصنوعی: رنج و غم به عنوان بخشی از زندگی به وجود آمده‌اند تا انسان بتواند شادی و خوشحالی را درک کند و ارزش آن را بهتر بفهمد.
پس نهانی‌ها به ضد پیدا شود
چونک حق را نیست ضد پنهان بود
هوش مصنوعی: پس ویژگی‌های پنهان به طور طبیعی جلوه‌گر می‌شوند، زیرا حقیقت هیچ گاه نمی‌تواند جنبه‌ای پنهان و متضاد داشته باشد.
که نظر بر نور بود آنگه به رنگ
ضد به ضد پیدا بود چون روم و زنگ
هوش مصنوعی: هرگاه به نور و روشنایی توجه کنیم، متوجه می‌شویم که رنگ‌ها و جلوه‌ها به صورت متضاد و متفاوت نمایان می‌شوند، مانند تضاد میان خواب و بیداری.
پس به ضد نور دانستی تو نور
ضد ضد را می‌نماید در صدور
هوش مصنوعی: پس از طریق شناخت از نور، متوجه می‌شوی که ضد نور، خود را در مقابل نور دیگر نشان می‌دهد.
نور حق را نیست ضد‌ی در وجود
تا به ضد او را توان پیدا نمود
هوش مصنوعی: نور حق هیچ گونه ضدی در وجود ندارد تا بتوان بر اساس آن به مقابله یا تضاد با آن پرداخت.
لاجرم ابصار ما لا تدرکه
و هو یدرک بین تو از موسی و که
هوش مصنوعی: از این رو چشمان ما آنچه را نمی‌توانند ببینند، درک نمی‌کنند، اما آنچه را که بین تو و موسی است، او درک می‌کند.
صورت از معنی چو شیر از بیشه دان
یا چو آواز و سخن ز اندیشه دان
هوش مصنوعی: ظاهر و نمایی که از خاطر و اندیشه به وجود می‌آید، مثل این است که شیر از جنگل (بیشه) برمی‌خیزد یا مانند صدایی است که از اندیشه و فکر صادر می‌شود.
این سخن و آواز از اندیشه خاست
تو ندانی بحر اندیشه کجاست
هوش مصنوعی: این صحبت و آهنگ از عمق فکر و اندیشه نشأت گرفته است و تو نمی‌دانی که عمق این اندیشه کجا قرار دارد.
لیک چون موج سخن دیدی لطیف
بحر آن دانی که باشد هم شریف
هوش مصنوعی: اما وقتی که موج کلام را دیدی، مانند دریا می‌فهمی که چه چیز پاک و شریفی در آن نهفته است.
چون ز دانش موج اندیشه بتاخت
از سخن و آواز او صورت بساخت
هوش مصنوعی: وقتی که دانش و تفکر او به جنبش درآمد، از کلام و صدایش تصویری زیبا و شگفت انگیز خلق کرد.
از سخن صورت بزاد و باز مرد
موج خود را باز اندر بحر برد
هوش مصنوعی: از حرف و گفتار، معنی و مفهوم شکل می‌گیرد و دوباره انسان، خود را در دریا (زندگی) رها می‌کند.
صورت از بی‌صورتی آمد برون
باز شد که انا الیه راجعون
هوش مصنوعی: چهره از بی‌چهرگی خارج شد و دوباره آزاد شد، که به سوی او بازخواهیم گشت.
پس ترا هر لحظه مرگ و رجعتی‌ست
مصطفی فرمود دنیا ساعتی‌ست
هوش مصنوعی: مرگ و بازگشت به زندگی برای تو هر لحظه وجود دارد. پیامبر فرمود که دنیا تنها یک لحظه یا ساعتی بیشتر نیست.
فکر ما تیر‌ی‌ست از هو در هوا
در هوا کی پاید آید تا خدا
هوش مصنوعی: اندیشه ما مانند تیری است که در فضا پرتاب شده، اما در این فضا، چه زمانی به مقصد خواهد رسید و به خداوند نائل می‌شود؟
هر نفس نو می‌شود دنیا و ما
بی‌خبر از نو شدن اندر بقا
هوش مصنوعی: هر لحظه دنیا دچار تغییر و تحول می‌شود، اما ما از این دگرگونی‌ها و زیبایی‌های نوین غافل هستیم و همچنان به زندگی ادامه می‌دهیم.
عمر همچون جوی نو نو می‌رسد
مستمری می‌نماید در جسد
هوش مصنوعی: عمر انسان مانند جوی آبی تازه و نو به نظر می‌رسد، اما در واقع، همواره در حال گذر و تغییر است و احساس حیات را در وجود او زنده نگه می‌دارد.
آن ز تیزی مستمر شکل آمده‌ست
چون شرر که‌ش تیز جنبانی به‌دست
در نتیجه حرکت و سرعت است که مستمر به نظر می‌رسد مانند وقتی که اخگر و شرری که تند جنبانده ‌می‌شود ‌(به شکل خطی‌) مستمر و پیوسته دیده می‌شود.
شاخ آتش را بجنبانی بساز
در نظر آتش نماید بس دراز
به‌ساز یعنی با ریتم و حرکت تکراری
این درازی مدت از تیزی صنع
می‌نماید سرعت‌انگیزی صنع
هوش مصنوعی: این مدت طولانی باعث می‌شود که هنر و صنعت به پیشرفت و سرعت بیشتری دست پیدا کند.
طالب این سِرّ اگر علامه‌ای‌ست
نک حسام‌الدین که سامی نامه‌ای‌ست
هوش مصنوعی: اگر کسی در پی فهم این راز است و دانشمندی می‌باشد، او همان حسام‌الدین است که نامه‌ای از طرف سامی دارد.

خوانش ها

بخش ۶۲ - هم در بیان مکر خرگوش به خوانش فرید حامد
بخش ۶۲ - هم در بیان مکر خرگوش به خوانش عندلیب

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"Rumi, Act I: Shams and Rumi"
با صدای همایون شجریان (آلبوم Abdi: Rumi)

حاشیه ها

1394/03/29 18:05
گندم

در بیت شماره ی 26 مصرع اول -که نظربر نور بود آنگه برنگ - صحیح میباشد با خوانش دکتر سروش (و با مقایسه ی بیت 23 مصرع اول مشخص میگردد همچنین )،اما به اشتباه تایپ شده پر. با سپاس گندم

1394/03/29 18:05
گندم

بیت شماره ی 5: من که گاوان را زهم بدریده ام من که گوش پیر نر مالیده ام صحیح میباشد

1394/06/10 16:09
نیست وش

نظریه نسبیت انشتین گواه بر این ابیت است
عمر همچون جوی نو نو می‌رسد
مستمری می‌نماید در جسد
آن ز تیزی مستمر شکل آمده‌ست
چون شرر کش تیز جنبانی بدست
شاخ آتش را بجنبانی بساز
در نظر آتش نماید بس دراز
این درازی مدت از تیزی صنع
می‌نماید سرعت‌انگیزی صنع

1394/11/30 11:01
سالار فرحزادی

تصحیح شده از نسخه نیکلسون
فکر ما تیری است، از هو در هوا / در هوا کی پایدار آید ندا؟
طالب این سِرّ، اگر علامه‌ایست / نک حسام‌الدین، که سامی نامه‌ایست
وصف او، از شرح مستغنی بود / رو حکایت کن، که بیگه میشود

1395/02/06 23:05
روفیا

عمر همچون جوی نو نو می رسد
مستمری می نماید در جسد
پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتیست
مصطفی فرمود دنیا ساعتیست
این امر در مقیاس کمی بزرگتر از لحظه که همان شبانه روز است نیز صدق می کند،
گاهی ما خیال می کنیم دارایی مان، وضعیت فیزیکی مان، خانواده، سوابق و... به ما بسته هستند،
حال آن که هرروز مانند یک زندگی جدید و دوباره، یک حیات نو پس از مرگ است، هر روز مانند یک برگه امتحان جدید است، گویی آموزگار مهربانی به مدت شصت یا هفتاد سال هر روز یک برگ آزمون به ما می دهد. دوباره روز بعد از در می آید و می گوید فرزندم اندوهگین نباش، من به تو یک برگه آزمون دیگر می دهم و اگر در این آزمون پاسخ های نادرست پیشین را درست کردی، آن خطاها را نادیده می گیرم!
پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتیست
همان مرگ و همان recycling و همان return که خیام بسیار بدان می اندیشید...

1396/05/29 10:07
سید امیر کاسی

جان ز پیدایی و نزدیکیست گم
چون شکم پرآب و لب خشکی چو خم ...
" یا من هواختفی لفرط نوره "

1396/08/18 02:11
رضا

که نظر بر نور بود ...نه پر نور بود

1398/12/22 23:02
مازیار

دکتر الهی قمشه ای بیتی از این شعر را اینگونه خواندند :
پس تو را هر لحظه حشر و رجعتی است . ایشان بجای لغت "مرگ" که در اینجا آمده از لغت "حشر" استفاده کردند.

1398/12/13 19:03
برگ بی برگی

صورت از بی‌صورتی آمد برون
باز شد که انا الیه راجعون
پس ترا هر لحظه مرگ و رجعتیست
مصطفی فرمود دنیا ساعتیست
صورت شامل تمامی این جهان فرم و ماده میباشد و انسان که اشرف همه آنها ست و همگی از بی صورتی یا عدم که مرکز هستی و زندگی یا خدا ست پدید آمده اند و باز دوباره ندایی شنیده میشود که به من باز گردید یعنی به اصل خود ، و این کار یعنی رجعت تنها با خالی نمودن مرکز خود از چیزهای این جهان میسور میباشد . در بیت دوم جناب مولانا میفرمایند به این ترتیب ای انسان بر تو فرض است تا هر لحظه (همواره)به چیزهای این جهان ماده که در مرکز خود قرار داده ای و همینطور دردها اعم از کینه ، رنجش ،خشم ، حس انتقام جویی بمیری تا به عدم و اصل خود بازگردی و البته که این مردن به تعلقات دنیوی به معنای مفلس نمودن خود به مادیات مورد نیاز برای یک زندگی سعادتمند مادی نیست بلکه باید دلبستگی و غصه های دم به دم در رابطه با آنها را رها نمود .
مولانا در مصرع آخر با استناد به حدیثی از حضرت پیامبر تاکید میکند که انسان مدتی کوتاه در این جهان خواهد زیست پس زمان را از دست مده و در این امر زنده شدن به اصل خود شتاب کن .
موفق و پایدار باشید

1398/12/14 19:03
برگ بی برگی

هر نفس نو می‌شود دنیا و ما
بی‌خبر از نو شدن اندر بقا
عمر همچون جوی نو ، نو می‌رسد
مستمری می‌نماید در جسد
مولانا میفرماید این جهان هر لحظه در حال تغییر و نو شدن میباشد و ما بی خبر و غافل از اینکه بقای هستی در گرو نو شدن آن میباشد . این نو شدن شامل جان اصلی و حتی جان حیوانی ما میشود چرا که لازمه بقا ، کهنه شدن و اضمحلال جسم و جان مادی انسان است اما بنظر میرسد در اینجا جان اصلی و خدایی انسان مراد مولانا باشد چرا که در بیت دوم میفرماید پس از آنکه انسان با بی خبری و غفلت موجب گل آلوده شدن جوی میشود عمر یا زندگی و انرژی زنده هستی هر لحظه آبی تازه در جوی روان میسازد تا آب دگرباره زلال و پاک گردیده و در جسد ما جاری شود تا شاید دوباره به او زنده شویم و این آب و جوی نو مستمری و جیره انسان است که بطور مستمر از طرف خدا یا هستی به جسد ما فرصتی دیگر عطا میکند تا شاید این بار آب جوی را با هم هویت شدگی ها و ایجاد دردها گل آلود نکنیم و برای همیشه چون خضر به او زنده شده ، سبزی و طراوت را با خود ، برای خود و دیگران به ارمغان بریم .
مطالعه آثار استاد کریم زمانی و برنامه گنج حضور استاد پرویز شهبازی را به همه دوستان پیشنهاد میکنم .
موفق و سلامت باشبد

1399/01/05 23:04

شرح و تفسیر بیت 1108
در ره آمد بعد تاخیر دراز / تا به گوش شیر گوید یک دو راز
خرگوش بعد از تاخیر طولانی به راه افتاد تا نزد شیر رود و یکی دو شمه از مکرهای خود را به شیر بگوید .
شرح و تفسیر بیت 1109
تا چه عالم هاست در سودای عقل / تا چه با پهناست این دریای عقل
در وجود عقل ، دریاهای بس عجیبی وجود دارد . دریای عقل چه فراخ و پهناور است .
مولانا در مثنوی در باره عقل ، مطالب گونه گون و بظاهر متعارضی دارد و گاه آن را خوار می شمارد و گاه بس بزرگش می شمارد . بطور کلی عقل در اصطلاح حکما تقسیم می شود به عقل نظری و عقل عملی . عقل نظری یا علمی عبارت است از شناسایی صرف ، بی آنکه توجه به عمل و کیفیت کار داشته باشد . مانند اینکه می دانیم هر مخلوقی را خالقی آفریده است و یا اینکه می دانیم که جهان همواره در حال تغییر و تحول است و امثال این امور که فقط به صورت علم و دانسته در ذهن ما منقوش است . اما عقل عملی ، عقلی است که در آن جنبه علم نیز وجود دارد یعنی علاوه بر دانش های کلی ، کیفیت عمل نیز ملحوظ است . و بطور کلی می توان گفت که عقل عملی ، علم به حسن و قبح و مصالح و مفاسد اعمال و افعال انسانی است مانند اینکه می دانیم دروغ و خیانت ناپسند است و نماز و نیایش مطلوب است و …
– عقل در اصطلاح مولانا به چند معنی گفته می شود که بعضی را عقل ممدوح یعنی عقل ستوده خوانند و بعضی را عقل مذموم یعنی عقل نکوهیده شمارند . عقل در مثنوی به معانی ذیل آمده است .
1- قوه قدسی ادراک و فهم و شعور در تدبیر اصلاح امور معاش و معاد و تشخیص نیک و بد و مصالح و مفاسد اعمال و احوال .
عاقل آن باشد که او با مشعله است / او دلیل و پیشوای غافله است .
2- عقل ایمانی و عرشی ، این عقل نیز از تجلیات عقل ممدوح عملی است .
عقل ایمانی چو شحنه عادل است / پاسبان و حاکم شهر دل است
3- قوه شیطنت و گُربُزی و هوش و تزویر در امور دنیا که مظهر عقل مذموم است .
زین خرد جاهل همی باید شدن / دست در دیوانگی باید زدن
4- عقل جزیی که ناقص و نارساست . این عقل برای درک حقایق امور و اشیاء کافی نیست چرا که در معرض آفت وهم و گمان است .
عقل جزیی ، آفتش وهم است و ظن / ز آنکه در ظلمات شد او را وطن
5- عقل کلی یا عقل کل که در اصطلاح مولانا به دو معناست . یکی عقل مجرد عِلویِ مفارق از ماده و مادیات که آنرا با نفس کلی یا نفس کل همردیف دانند .
عقل کل و نفس کل مرد خداست / عرش و کرسی را مدان کز وی جداست
اما معنی دیگر عقل کل ، عقل کامل رساست که محیط بر همه اشیاء است و حقایق امور را به شایستگی درک می کند و این نوع عقل به اعتقاد مولانا خاصِ خواص بندگان و مقربان است که شامل انبیا و اولیا و ابدال و مشایخ راستین می شود .
جهد کن تا پیر عقل و دین شوی / تا چو عقل کل تو باطن بین شوی
در اینجا منظور مولانا از عقل ، ذات اقدس الهی است . ( مطالب مربوط به تقسیم بندی عقل که به اختصار نقل شد از کتاب مولوی نامه ، ج 1 ، ص 457 الی 482 می باشد )
شرح و تفسیر بیت 1110
صورت ما اندرین بحر عذاب / می دود چون کاسه ها بر روی آب
به عنوان مثال ، وجود آشکار ما در دریای گوارای ذات احدیت می دود و حرکت می کند . درست مانند کاسه هایی که بر روی آب شناور است . [ عذاب به کسر عین به معنی شیرین و گوارا است و در اینجا کنایه از ذات حق تعالی است . به قول اکبرآبادی حرکت عالم اجسام ، ذات حق تعالی است چنانکه حرکت کاسه ها بر آب از آب است . تعینات انسان همچون کاسه ای است بر سطح دریا . کاسه تا وقتی که خالی است بر آب می رود . همینطور تا وقتی که انسان از دم رحمانی و عشق الهی تهی باشد خود را کسی می داند و لاف ها می زند . اما همینکه از عشق و معرفت یزدانی پر شد در ژرفای دریا غرق شود و به مقام فنای فی الله رسد . تشبیه صورت به کاسه و حقیقت به دریا در فیه ما فیه صفحه 153 نیز آمده است . ]
شرح و تفسیر بیت 1111
تا نشد پر بر سر دریا چو طشت / چون که پر شد طشت ، در وی غرق گشت
مادام که کاسه وجود آدمی از آب دریای بیکران الهی خالی باشد بر سطح آب می رود ولی همینکه کاسه وجود ما از عشق دریای الهی پر شد در آن دریا غرقه می آید .
شرح و تفسیر بیت 1112
عقل ، پنهان است و ظاهر ، عالمی / صورت ما موج و ، یا از وی ، نمی
همانطور که عقل پنهان است و عالم صورت ظاهر ، پس ذات حضرت حق نیز همانند دریا ظاهرا پنهان است و صور موجودات و ممکنات آشکار است . [ عرفا وجود متعین را به موج یا نم تشبیه کرده اند و وجود مطلق را به دریا . زیرا موج و نم از مظاهر و شئونات دریاست و این عالم کثرت نیز از مظهر حق تعالی . از عجایب شئونات الهی آن است که در عین خفاء ، ظاهر می نماید و با وجود آنکه غیر او هیچ نیست و اوست که عین همه اشیاء شده . تعینات و تشخصات پرده جمال آن حضرت گشته اند و در زیر پرده هر ذره ای از ذرات ، جمال جانفزای آن محبوب حقیقی پنهان شده و به صورت همه جلوه گری می کند و به رنگ همه بر می آید . ]
شرح و تفسیر بیت 1113
هر چه صورت می وسیلت سازدش / زان وسیلت بحر ، دور اندازدش
صورت هر چند برای رسیدن به دریای حقیقت وسیله فراهم آرد . دریای حقیقت با همان وسیله ، صورت را از خود دور می کند . یعنی وصال به حق برای صورت پرستان و اهل ظاهر میسر نیست . [ چون صورت محدود است و هر آنچه از صورت نیز بوجود می آید نیز محدود است و آن وسائط و وسایل به جای آنکه باعث قرب شود . ایجاد بعد می کند . ]
شرح و تفسیر بیت 1114
تا نبیند دل ، دهنده راز را / تا نبیند شیر ، دور انداز را
حضرت حق کسانی را که برای وصال او به ظواهر و صور متوسل می شوند را از خود دور می سازد تا نتوانند به اسرار ذات الهی واقف شوند . چنانکه مثلا تیر نمی تواند تیرانداز را ببیند . [ مصراع دوم تمثیل است برایب مصراع اول . یعنی همانطور که تیر در قبضه قدرت تیرانداز است آدمی نیز در قبضه مشیت الهی است . ]
شرح و تفسیر بیت 1115
اسب خود را یاوه داند وز ستیز / می دواند اسب خود در راه ، نیز
به عنوان مثال ، انسان غافل ، اسب خود را گم شده می پندارد و از سر شتاب ، اسبش را تند و تیز می دواند . [ مولانا از اینجا تا بیت 1119 ، روح الهی را به اسب تشبیه می کند و جسم آدمی یا کالبد جهان را به سوارکار . با آنکه سوارکار غافل توسط اسب از سویی به سویی می رود با اینحال از وجود اسب خبر ندارد و در به در به دنبال آن اسب است . چنانکه انسان غفلت زده ظهور حق را نمی بیند و از معیت حق غافل است و بیهوده خود را به مظاهر مشغول داشته است . حکیم سبزواری می گوید : تا جان آدمی خودشناس و خداشناس نشود و در طلب باشد . سواری را ماند که اسب در زیر ران داشته باشد و اسب را گم شده بداند و در جستجوی آن باشد . ]
شرح و تفسیر بیت 1116
اسب خود را یاوه داند آن جواد / و اسب خود او را کشان کرده چو باد
آن جوانمرد (صاحب اسب) اسب خود را گم شده می داند در حالیکه اسبش مانند باد او را با خود حمل می کند و او نمی داند که بر همان اسبی سوار است که در به در سراغش را می گیرد .
شرح و تفسیر بیت 1117
در فغان و جست و جو آن خیره سر / هر طرف ، پرسان و جویان ، در به در
آن شخص حیران و پریشان حال ، آه و فغان می کند و در به در سراغ اسبش را هر کس می گیرد .
شرح و تفسیر بیت 1118
کان که دزدید اسب ما را کو و کیست ؟ / این که زیر ران توست ای خواجه چیست ؟
آن مرد حیران می گوید آن کسی که اسب ما را دزدیده کجاست ؟ او کیست ؟ حال باید به این شخص گفته شود : ای آقای محترم ! پس این اسبی که سوارش شده ای چیست ؟!
شرح و تفسیر بیت 1119
آری این اسب است ، لیکن اسب کو ؟ / با خود آ ، ای شهسوار اسب جو
آن مرد حیران می گوید : بله البته که این اسب است ولی اسب گمشده من کو ؟ ای چابک سواری که سراغ اسبت را می گیری . به خود بیا و ببین که اسبت همراه خود تو است . [ ابیات اخیر تماما در بیان معیت حضرت حق و تفسیر قسمتی از آیه 4 سوره حدید است که فرماید : ” و اوست با شما هر جا که باشید ” ]
شرح و تفسیر بیت 1120
جان ، ز پیدایی و نزدیکی است گم / چون شکم پر آب و لب خشکی چو خم
جان ( ذات حضرت حق ) از شدت ظهور و نزدیکی ، پنهان است و تو ای انسانی که اسرار حق را در نیافته ای و او را شهود نکرده ای مانندخمره ای هستی که درونش پر از آب است و لبش خشک است . [ در آیه 16 سوره ق آمده است ” ما از رگ حیات به آدمی نزدیکتریم ” . مفسران قرآن در بیان “حبل الورید” اقوالی گفته اند . بعضی آن را رگ جان معنی کرده اند و بعضی آن را رگ گردن و رگ قلب دانند و بعضی نیز مانند طبرسی آن را همه رگ های بدن فرض کرده اند . ( کشف الاسرار ، ج 9 ، ص 273 و مجمع البیان ، ج 9 ، ص 144 ) ]
شرح و تفسیر بیت 1121
کی ببینی سرخ و سبز و فور را / تا نبینی پیش از این سه ، نور را
مادام که نور را ندیده باشی چگونه ممکن است که رنگ های سرخ و سبز و بور (فور) را ببینی ؟ [ به عقیده ابن سینا ، نور و روشنی شرط وجود و حصول رنگ هاست و در تاریکی رنگ وجود ندارد زیرا شرط وجود آن که نور است موجود نیست اما به عقیده متکلمان ، نور شرط دیدن رنگ است و بر این عقیده رنگ در ظلمت موجود است ولی دیده نمی شود زیرا شرط رویت آن وجود ندارد . گفته مولانا به عقیده متکلمان نزدیک است . ( شرح مثنوی شریف ، ج 2 ، ص 431 ) . مولانا این بیت را نیز بر سبیل تمثیل آورده است تا این مطلب را که خداوند از شدت ظهور ، مخفی است را بیشتر تبیین کند . در اینجا “نور” کنایه از ذات حق و رنگ های سه گانه مذکور کنایه از کثرات و موجودات است . همانطور که ظهور رنگ ها به نور بستگی دارد . ظهور همه اشیاء نیز به نور حق محتاج است .
– منظور بیت : هستی مطلق ، از کمال ظهور ، مخفی است مانند نور که از نهایت ظهور پوشیده است زیرا دیدن همه اشیا به واسطه نور صورت می گیرد . برای اینکه نور ذاتا ظاهر است و ظاهر کننده اشیاء . و تا اول ، نور دیده نشود رنگ ها ظهور نکند ولی متاسفانه انسان ، رنگ را می بیند و متوجه نور نمی شود . ]
شرح و تفسیر بیت 1122
لیک چون در رنگ گم شد ، هوش تو / شد ز نور ، آن رنگ ها روپوش تو
اما چون هوشت در رنگ ها محو و مستغرق گردید . پس آن رنگ ها برایت حجابی پوشاننده شده تا نتوانی نور را که سبب اصلی نمود رنگ هاست مشاهده کنی .
شرح و تفسیر بیت 1123
چون که شب آن رنگ ها مستور بود / پس بدیدی دید رنگ از نور بود
همینکه چادر سیاه شب بر همه اشیاء افکنده شود و همه را در خود پنهان کند . آنگاه خواهی دانست که دیده شدن رنگ ها به واسطه تابش نور بوده است . [ همانطور که نور ظاهری سبب رویت اشیاء می شود نور باطنی نیز سبب مشاهده حقایق ربانی می گردد . ]
شرح و تفسیر بیت 1124
نیست دید رنگ ، بی نور برون / همچنین رنگ خیال اندرون
مادام که نوری در بیرون نتابیده . دیدن رنگ ها و اشکال خارجی هم میسر نخواهد بود . همچنین رنگ خیال درون نیز بدون نور روحانی قابل رویت نخواهد بود [ مطابق تقریر مولانا ، دیدن رنگ خارجی به وسیله وجود نور خارجی است . و بر این قیاس دیدن رنگ و شکل اندیشه و خیال که رنگ های درونی است مشروط است به انعکاس انوار غیبی که این ، در مرتبه دل یا عقل و روح انسانی است و چنانکه رنگ خارجی به نور آفتاب و ستارگان متمیز می گردد . رنگ های باطنی به نور بصیرت دیده می شود . فی المثل خیال و اندیشه باطل را به نور عقل از حق و صواب باز می شناسیم و وسوسه دیو و القای شیطان را به نور دل از وحی و الهام تمیز می دهیم . ]
شرح و تفسیر بیت 1125
این برون از آفتاب و از سها / و اندرون از عکس انوار علی
همانطور که رنگ های ظاهری بر اثر تابش نور خورشید و سایر اجرام سماوی دیده می شود . رنگ های باطنی نیز به وسیله نور بصیرت الهی دیده می گردد . [ مثلا خیالات بی اساس و اندیشه های باطل را با نور عقل و بصیرت از اندیشه های حقانی باز می شناسیم . انوار اعلی به معنی انوار برین است . ]
شرح و تفسیر بیت 1126
نور نور چشم ، خود ، نور دل است / نور چشم از نور دل ها حاصل است
منشاء اصلی نور چشم ما از نور دل است . نور چشم از نور دل پدید آمده است . [ حکیم سبزواری گوید : نور چشم و وجود همه قوا که در تن است از نور روح او منبعث شده است و حکم رودها و جدول هایی را دارند که از یک چشمه جاری و ساری باشند و در حقیقت روح امری ، مدرک کلیات و جزئیات است و به باصره می گوید به وسیله من ببین و به سامعه می گوید به وسیله من بشنو و همچنین در باقی قوای مدرکه .( شرح گلشن راز ، ص 67 ) ]
شرح و تفسیر بیت 1127
باز نور نور دل ، نور خداست / کو ز نور عقل و حس پاک و جداست
همینطور منشاء اصلی نور دل ، انوار خداوندی است که از نور حس و عقل جداست و از جنس آنها نیست . [ مولانا در اینجا برای آنکه گمان نرود که علم حضرت حق نیز مانند ادراکات بشری محتاج تعهدات و مقدمات است . علم خداوند را از سنخ ادراکات بشری جدا می شمرد . ]
شرح و تفسیر بیت 1128
شب نبد نوری ، ندیدی رنگ را / پس به ضد نور ، پیدا شد تو را
چون که شب فرا رسد و نور خورشید پنهان شود . رنگ ها را نمی توانی ببینی . پس به سبب ضد نور ، حقیقت نور برایت پیدا می شود .
شرح و تفسیر بیت 1129
دیدن نور است ، آنگه دید رنگ / وین به ضد نور ، دانی بی درنگ
ابتدا باید نور را دید و سپس رنگ را ، و این بدان جهت است که دیده شدن رنگ بواسطه وجود نور است . زیرا که رنگ ضد نور است . و این مطلب از امور بدیهی است و نیازی به تامل و درنگ ندارد . [ پیشتر گفتیم که حکما نور را شرط وجود رنگ دانند و متکلمان نور را شرط دیدن رنگ فرض کنند . ]
شرح و تفسیر بیت 1130
رنج و غم را حق پی آن آفرید / تا بدین ضد ، خوش دلی آید پدید
حضرت حق تعالی از آنرو رنج و اندوه را خلق کرد تا به وسیله این ضد ، شادی و شادمانی به ظهور رسد . [ به مصداق هر چیزی به ضد خود شناخته آید . شادی به غم ، سخا به بخل ، نیک دلی به حسادت ، دوستی به دشمنی ، عشق به نفرت و … ( شرح اسرار ، ص 45 ) ]
شرح و تفسیر بیت 1131
پس نهانی ها به ضد پیدا شود / چون که حق را نیست ضد ، پنهان بود
پس نتیجه می گیریم که ماهیات ناشناخته اشیاء و موجودات به وسیله ضد آنها شناخته شود و چون حضرت حق ، ضد ندارد پس حقیقت ذات او بر همگان پوشیده باشد . [ زیرا از نظرِ اهل منطق در تعریف هر چیزی مُعرِف باید از مَعرَف ، اَجلی و اَعرَف باشد . در حالی که هیچ چیز از وجود حق ، ظاهرتر و معروف تر نیست . شیخ محمود شبستری در همین باب گوید :
ظهورِ جملۀ اشیاء به ضدّ است / ولی او را نه مانند و نه نِدّ است
شیخ محمود لاهیجی در بسطِ مطلبِ فوق گوید : حق تعالی را ممانع و مماثلی نیست . بلکه در وجود شریک ندارد و به غیر او ، هیچ موجودی نیست تا به واسطۀ تضاد مماثلت سبب ظهور حق گردد . بلکه نور وجود ، شامل همۀ ذرّاتِ کائنات گشته … که از غایتِ ظهور و وضوح مخفی و مُستَتَر می نماید .
شرح و تفسیر بیت 1132
که نظر بر نور بود ، آنگه به رنگ / ضد به ضد پیدا بود چون روم و زنگ
زیرا ابتدا چشم نور را می بیند و سپس رنگ را ، پس هر ضدی با ضد خود شناخته آید چنانکه رومیان سفید پوست با زنگیان سیاه پوست شناخته شوند . [ رُوم و زَنگ = مراد روشن و تیره و سفید و سیاه است که در ادبیات فارسی بدان تمثیل شده است . ]
شرح و تفسیر بیت 1133
پس به ضد نور دانستی تو نور / ضد ضد را می نماید در صدور
پس تو نور را با ضد نور می شناسی زیرا که اضداد به هنگام صدور و ظهور ، ماهیت یکدیگر را آشکار می سازند . [ صدور به کثرات و مظاهر خلقیّه اشارت دارد و آمدن آنها را به وجودِ امکانی توصیف می کند . ( شرح مثنوی معنوی مولوی ، دفتر اوّل ، ص 195 ) ]
شرح و تفسیر بیت 1134
نور حق را نیست ضدی در وجود / تا به ضد ، او را توان پیدا نمود
ولی نور حضرت حق ضدی ندارد تا بتوان به وسیله ضدش ، او را پیدا کرد . [ با توجه به مقدماتِ پیشین مولانا می گوید خدا ضدّی ندارد برای آنکه ضدّ ، امری است وجودی که با امرِ وجودی دیگر در محلّ و موضوع شریک باشد و متعاقبِ آن امر ، بر موضوع درآید و اجتماع آن دو در محلی ممکن نباشد . ولی خدای تعالی عین وجود است نه امر وجودی که وجود بر وی عارض باشد . و موصوف به محل هم نیست … بدین سبب خداوند در کمالِ ظهورِ خود مختفی است و او را از روی مقیاسات انسانی نمی توان شناخت . ( شرح مثنوی شریف ، ج 2 ، ص 434 ) . البته حقیقتِ کاملِ حق تعالی بر موجودات پوشیده است ولی حداقل موجودیت او را می توان شناخت . ( تفسیر و نقد و تحلیلِ مثنوی ، ج 1 ، ص 519 ) ]
شرح و تفسیر بیت 1135
لا جرم ابصارنا لا تدرکه / و هو یدرک بین تو از موسی و که
ناگزیر چشمان ما از درک حضرت حق ناتوان است اما همو ما را درک می کند و این مطلب را می توان از موسی و کوه طور آموخت .
شرح و تفسیر بیت 1136
صورت از معنی ، چو شیر از بیشه دان / یا چو آواز و سخن ز اندیشه دان
همانطور که مثلا شیر در جنگل زاده می شود و پرورده می گردد و از آن بیرون می آید و دوباره بدانجا باز می گردد یا همانطور که مثلا بانگ و کلام از اندیشه حاصل می آید . عالم صورت نیز از بیشه معنا پدید می آید و نهایتا به همان مرتبه باز می گردد . [ در این بیت «صورت» به شیر و «معنی» به جنگل تشبیه شده است . چون مولانا هر دو طرف مثال یعنی ( بیشه و شیر ) را مادّی آورده لذا احتمال می دهد که منظورش درست مفهوم نیفتد . پس برای تبیین بیشتر مثال دیگری می آورد و در این مثال «صورت» را به آواز انسان و یا الفاظ تشبیه می کند که امری محسوس است و «معنی» را به فکر و اندیشه که امری نامحسوس است . و می گوید که منشأ لفظ و صوت ، اندیشه است که از مراتب نَفسِ ناطقه یا روحِ مجرد است و چون «سخن» از کیفیّاتِ دیگر ، لطیف تر و به تجرّد نزدیک تر است ، نشان می دهد که منشأ آن باید امری کاملاََ لطیف و مجرّد باشد . ( مقتبس از شرح مثنوی شریف ، ج 2 ، ص 437 و 438 ) . نیکلسون در شرح این بیت می گوید : صورت در اینجا صورت حسی و خیالی اشیاء را شامل می شود که مانند شیران از جنگل اسرارآمیز و غیر قابل ادراک حقیقت ، ناگهان بیرون می جهد و نمایان می شود و باز در اعماق تاریک آن ناپدید می شود . ( شرح مثنوی معنوی مولوی ، دفتر اول ، ص 195 ) ]
– منظور بیت : همه موجودات کثیر از وجود واحد احد صدور یافته و سرانجام بدان رجوع کند . انا لله و انا الیه راجعون .
شرح و تفسیر بیت 1137
این سخن و آواز ، از اندیشه خاست / تو ندانی بحر اندیشه کجاست
این سخن و این آواز را که تو می شنوی همه از اندیشه پیدا شده است ولی تو نمی دانی که دریای بیکران اندیشه در کجاست . [ مراد از اندیشه در اینجا ذات خداوندی است و این بیت به قول اکبرآبادی بیانی است از معیت حق تعالی با اشیاء بر اساس مشرب کشف و شهود نه مشرب ظاهریان ]
شرح و تفسیر بیت 1138
لیک چون موج سخن دیدی لطیف / بحر آن دانی که باشد هم شریف
همینکه امواج کلمات را مشاهده کنی خواهی دانست که دریای آن نیز لطیف و شریف است .
شرح و تفسیر بیت 1139
چون ز دانش ، موج اندیشه بتاخت / از سخن و آواز ، او صورت بساخت
همینکه موج اندیشه از دریای عقل و دانش برخاست و به سوی مجرای کام و حنجره پیش تاخت . آن تصورات ذهنی در مرحله به لباس حروف و کلمات و آواها درمی آیند .
شرح و تفسیر بیت 1140
از سخن ، صورت بزاد و باز مرد / موج ، خود را باز اندر بحر برد
از کلمه قاهره وجودیه کن و مشیة الله ، صورتهای اینجهانی پدیدار می شوند و به زوال می روند و موج دوباره به همان دریا باز می گردد . [ نیکلسون گوید : مراد از سخن در اینجا کلمه خلاق کن است که حق تعالی با این کلمه همه موجودات را پدید آورده است . ]
شرح و تفسیر بیت 1141
صورت از بی صورتی آمد برون / باز شد که انا الیه راجعون
صورت های جهان همه از عالم بی صورتی پدید آمده است یعنی همه این موجودات از حضرت خداوندی و ذات بی چون و نامتعین او سر بر آورده اند و دوباره به سوی او باز روند .
شرح و تفسیر بیت 1142
پس تو را هر لحظه ، مرگ و رجعتی است / مصطفی فرمود ، دنیا ساعتی است
پس تو هر لحظه دچار مرگ و بازگشت هستی یعنی مدام در حال فنا شدن و بقا یافتن هستی . چنانکه حضرت محمد مصطفی (ص) فرماید : دنیا ساعتی بیش نیست . [ مصراع دوم اشاره است به حدیث ” دنیا لحظه ای است پس آن را در راه طاعت و عبادت صرف کن ” ( احادیث مثنوی ، ص 13 ) ]
– این بیت مترتب است بر بیت 1141 که به موجب آن صورت از بی صورت و مقید از مطلق پدید می آید و باز بدان باز می گردد و این حکم افناء و ابقاء و میرانیدن و زنده کردن حکمی است مستمر به اقتضای تجلی و ظهور حق تعالی در صفت متقابله مانند : مُحیی و مُمیت و لطیف و قهار که به حکم اولین ، صور و اعیان به وجود می آیند و به حکم دومین فانی می شوند . و چون تجلّی که فیض منبسط و اضافه اشراقیه حق است هرگز گسسته و منقطع نمی گردد . پس آثار آن نیز دائم و پایدار است و انسان و سایر اشیاء در هر آنی در تصرف قهر و لطف می میرند و زنده می شوند … مفاد حدیث فوق به حسب ظاهر کوتاهی عمر دنیاست . ولی گمان می رود که مولانا آن را در این مورد به مناسبت آن ذکر کرده است که ساعت ، مقداری از زمان است و طبیعت زمان چنان است که جزوی از آن فانی و جزوی موجود می گردد و از این جهت نمودار مشخصی است از مرگ و زندگی اجزای جهان بر سبیل تعاقب و دُمادُم یکدیگر . ( شرح مثنوی شریف ، ج 2 ، ص 439 )
– بیت اخیر و چند بیت بعدی بیانی است از قاعده معروف تبدل امثال و یا تجدد امثال . صوفیه و عرفا و حکمای اشراقی این قاعده را پذیرفته اند و آن را بر سراسر جهان هستی و همه موجودات و ممکنات ساری و جاری دانسته اند . بدین معنی که همه جهان هستی ، هر لحظه و در هر آن ، در حال تغییر و تحول است و هیچ چیز در دو لحظه به یک حال نمی ماند . چنانکه شیخ محمود شبستری گوید :
جهان کُل است و در هر طرفة العین / عدم گردد و لایبقی زمانین
با توجه به مطلب فوق اصل حرکت جوهریه نیز از دلِ قاعده تبدّل امثال برآمده است و از شاخه های آن بشمار آید . ظاهراََ مأخذ این دو اصطلاح ( تبدّل امثال و حرکت جوهریه ) آیاتی از قرآن کریم می باشد . [ آیات 61 سوره واقعه ، 15 سوره ق ، 29 سوره رحمن ، 22 سوره ابراهیم و آیه 90 سوره نحل . حکیم ملا صدرا در آثار گرانقدر خود بدین آیات استناد جسته و گفته است که اصل تجدّد هویّات و حرکت جوهریه را از ره تدّبر در آیات قرآنی دریافته ام . از شارحان مثنوی ، اکبرآبادی و از معاصران ، خاصه استاد همایی بدین موضوع نیک پرداخته اند . رجوع شود به شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 75 و مولوی نامه ، ج 1 ، ص 164 تا 169 و ج 2 ، ص 962 تا 995 ]
شرح و تفسیر بیت 1143
فکر ما تیری است از هو در هوا / در هوا کی پاید ؟ آید تا خدا
اندیشه ما همچون تیری است که از بارگاه کردگار در هوای وجود پرتاب می شود . این تیر در هوا نمی ماند بلکه به سوی خدا می آید . [ تشبیه فکر به تیر از آن جهت است که تیر از کمان به حرکت قسری خارج می شود و دست تیرانداز آن را به هوا پرتاب می کند و چون حرکت قسری تابع مقدار نیروی مبداء قسر و قاسر است به ناچار دور یا نزدیک و دیر یا زود از حرکت باز می ماند و به زمین سقوط می کند . پس فکر و اندیشه آدمی را خداوند می انگیزد و دوباره به سوی او باز می گردد . ( شرح مثنوی شریف ، ج 2 ، ص 440 ) ]
– حرکت قسری حرکتی است که مخالف میل طبیعی متحرک است مانند پرتاب سنگ به طرف بالا .
شرح و تفسیر بیت 1144
هر نفس ، نو می شود دنیا و ما / بی خبر از نو شدن ، اندر بقا
این جهان در هر چشم به هم زدنی در حال دگرگونی و تحول است ولی ما از این دگرگونی بی خبریم چون صورت جهان ، ظاهرا بر جای خود ثابت و بی تغییر است . از این رو ما گمان می کنیم که در این جهان تغییری رخ نمی دهد . [ این بیت نیز ناظر است بر قاعده تجدد امثال که در بیت 1142 توضیح داده شد . به عقیده اشعریان ، جهان عبارت است از جوهر واحدی که اعراض گوناگون بر آن عارض می شود و این اعراض دائما در حال تغییر است . اما چرا انسان از تغییرات دائمی جهان بی خبر است ؟ برای اینکه این تغییرات بی هیچ فاصله زمانی رخ می دهد . از این رو تغییر دائمی در خیال انسان به صورت ثابت و ایستا جلوه می کند . ابیات بعدی این مطلب را روشن تر کرده است . ]
شرح و تفسیر بیت 1145
عمر ، همچو جوی نو نو می رسد / مستمری می نماید در جسد
عمر مانند آب جویبار جزء جزء در حال گذار و طی شدن است و همین گذار جزء جزء و مدام سبب شده که انسان به غلط خیال کند که این جریان به صورت خطی ممتد و مستمر است . [ در این جهان حتی یک لحظه سکون وجود ندارد ما نسبت به حرکت سریع و دقیق و دائمی که جهان را تازه می کند . اطلاعی نداریم زیرا حرکت هنگامی که شتاب بیشتر پیدا می کند از ان جهت که درک ما نمی تواند نقاط گسیخته حرکت را از یکدیگر تشخیص دهد لذا آن را در شکل استمرار و اتصال که به صورت واحدی در می آید احساس می کنیم و همین جهان نو را کهنه تصور می کنیم . ( تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی ، ج 1 ، ص 512 و 513 ) ]
شرح و تفسیر بیت 1146
آن ز تیزی ، مستمر شکل آمده است / چون شرر ، کش تیز جنبانی به دست
برای مثال ، اگر پاره آتشی را در دست خود با شتاب بگردانی خواهی دید که یک دایره متصل از آتش پدید می آید . [ در حالیکه آتش گردان دایره متصل آتشین نیست بلکه سرعت و تعاقب حرکت سبب شده که ما آن را به صورت دایره ای آتشین ببینیم . چنانکه شیخ محمود شبستری گوید :
بر آن یک نقطۀ آتش بگردان / که بینی دایره از سرعت آن
در قسمتی از آیه 88 سوره نمل آمده است ” تو کوهها بینی و گمان داری که ایستاده و راکدند . حال آنکه آنها همچون ابرهای گذران در حال حرکت و رفتاراند ” . ]
شرح و تفسیر بیت 1147
شاخ آتش را بجنبانی به ساز / در نظر آتش نماید بس دراز
مثال دیگر : اگر شاخه ای را که سرش آتش گرفته با سرعت حرکت دهی . به صورت خط ممتد آتشین جلوه می کند .
شرح و تفسیر بیت 1148
این درازی مدت از تیزی صنع / می نماید سرعت انگیزی صنع
ظاهرا از مولانا سوال شده چطور ممکن است عمر آدمی یک آن و مدت دنیا ساعتی باشد در حالیکه این همه ایام و ماهها و سالها سپری می شود . جواب : این درازی مدت نسبت به انسان است که به حقیقت امر واقف نیست . پس حضرت حق به اقتضای اسم سریع سرعت انگیزی می کند و در نتیجه یک نفس را زمانی طولانی و یک آن را چندین هزار روز نشان می دهد . ( شرح کبیر انقروی ، ج 2 ، ص 493 ) . در قسمتی از آیه 77 سوره نحل آمده است ” و کار ساعت قیامت ، نیست مگر به اندازه چشم بر هم زدن یا کوتاه تر از آن ” .
شرح و تفسیر بیت 1149
طالب این سر اگر علامه ای است / نک حسام الدین که سامی نامه ای است
این حقایق و اسرار را نمی توان با علوم اکتسابی و قیل و قال دریافت . بلکه باید جویندگان این اسرار بروند و از وجود شریف حسام الدین چلبی که در واقع نسخه والای الهی است آن حقایق و اسرار را اخذ کنند . [ مولانا این فصل فخیم و پر نکته را که حاوی نغزترین مطالب عرفانی و عقلی است با نام مرید خود حسام الدین چلبی به پایان آورده است تا درجه والای او را به طالبان اسرار و سالکان اطوار نشان دهد . ]

1400/10/30 05:12
حنّان

سپاس از شما بخاطر توضیحات و شرح عالی تان، زنده باشید و پاینده💐💐💐💐💐💐💐💐💐

1400/11/29 15:01
سایه ابری

سپاس و سپاس از استاد گرامی بابت تحلیل های بی حد زیبا... نور خداوند بر قلب پاکتان...پر از نور و خیر و برکت باشید...کاش میتوانستم بیشتر از حضورتان بهره ببرم و جایی بود برای بهره مندی و سوال پرسیدن از حضرتعالی...

1401/10/09 16:01
مشتاق

جناب بی نام نامدار عزیز درود خدا برشما. سپاس بیکرانه بابت توضیحات بسیار ارزنده. از فیض بخشی اهل نظر بهره مند بشید و همنشین خلوتیان و حافظ و مولانا باشید. 

1399/02/11 15:05
برگ بی برگی

با درود و سپاس فراوان از شما استاد بزرگوار که با نام بلند بی نام به زیبایی و مبسوط این بخش از مثنوی را شرح داده و تفسیر نمودید . از دانشمندی چون شما جز این انتظار نمی رود . به امید حضور جنابعالی در بخشهایی دیگر و بهرمند نمودن تشنگان دریای مثنوی معنوی .
پایدار باشید استاد عزیز

1402/02/29 03:04
یزدانپناه عسکری

هر نفس‏ نو می شود  دنیا و ما - بی ‏خبر از نو شدن اندر بقا

[فیضان انوار فیض الهی  و ضربان نور دل]

1402/02/01 17:05
یزدانپناه عسکری

عمر همچون‏ جوی‏ نو نو می‏ رسد - مستمری می‏ نماید در جسد

***

[توأمان مرگ و زندگی]

1402/02/05 22:05
یزدانپناه عسکری

38- هر نفس‏ نو می شود  دنیا و ما - بی ‏خبر از نو شدن اندر بقا

***

[فیضان انوار فیض الهی  و ضربان نور دل]*

1402/02/08 04:05
یزدانپناه عسکری

17- چونک شب آن رنگها مستور بود - پس بدیدی دید رنگ از نور بود

***

[یزدانپناه عسکری]*

رنگ نیست، درجات متفاوت نور است

1402/02/08 18:05
یزدانپناه عسکری

41- شاخ آتش را بجنبانی به ساز - در نظر آتش نماید بس دراز

,If you whirl a firebrand with dexterity

.it appears to the sight as a very long fire

[یزدانپناه عسکری]

تداوم ستمگران بر نفس خویش در سفر های دور و دراز

مسافران آگاهی در سفر آگاهی، شکور  و صبور و از آمنین نبودند و غرق در تداوم و تداخل خود از دورترین موضع به‌حق تعالی هستند.

34/18,19

1402/11/21 16:01
در سکوت

مثنوی معنوی :: در سکوت.... بشنوید

1403/11/06 15:02
فاطمه قوی نیت

#هم_در_بیان_مکر_خرگوش

🔵صورت از بی‌صورتی آمد برون
        باز شد که انّا إلَیهِ راجِعون

✅ موجودات و صورت‌های جهان همه از عالم بی‌صورتی (بی‌شکل بودن، نادیدنی) پدید آمده است. همهٔ موجودات از ذات حضرت خداوندی تجلّی پیدا کرده‌اند و در نهایت دوباره به سوی او بر‌می‌گردند.

اشاره به آیه ۱۵۶ سوره بقره
إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
همه از خداییم و به سوی خدا باز می‌گردیم.

🔵پس تو را هر لحظه مرگ و رَجعَتی‌است
 مصطفی فرمود : دنیا ساعتی است

✅پس تو هر لحظه‌ در مرگ و بازگشتی دوباره به سوی خدا هستی. یعنی در هر لحظه زندگی و مرگ داری. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: دنیا، ساعتی بیش نیست.
اشاره به حدیث زیر از پیامبر اکرم(ص)

اَلدُّنْیَا سَاعَةٌ فَاجْعَلْهَا طَاعَةً وَ بَابُ ذَلِکَ کُلِّهِ مُلاَزَمَةُ اَلْخَلْوَةِ بِمُدَاوَمَةِ اَلْفِکْرَةِ ....
دنیا یک ساعت است آن را برای اطاعت صرف کن و راه شروع و ابتداء این سیر و سلوک معنوی خلوت و تفکر است...

طبق نظر فلاسفه عالَم ، متغیّر است و عرفا نیز می‌گویند: "لا تکرارَ فی التّجلی"

قرآن می‌فرماید:  "کُلَّ یَومِِ هُوَ فِی شَأنِِ"
او هر روز در شأنی و کاری و مقامی است.

مولانا در بیتی فرمودند:

هر نفس نو می‌شود دنیا و ما
بی‌خبر از نو شدن اندر بقا

#شرح_مثنوی_جان


1404/02/04 21:05
افسانه چراغی

این دو بیت بخشی از ابیاتی است که با آوای خوش همایون شجریان و محمد معتمدی در اپرای عروسکی دیدار شمس و مولانا به زیبایی خوانده شده:

هر زمان نو می‌شود دنیا و ما

بی‌خبر از نو شدن اندر بقا

پس تو را هر لحظه مرگ و رجعتی است

مصطفا فرمود دنیا ساعتی است