بخش ۶۰ - زیافت تاویل رکیک مگس
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
بخش ۶۰ - زیافت تاویل رکیک مگس به خوانش فرید حامد
بخش ۶۰ - زیافت تاویل رکیک مگس به خوانش عندلیب
حاشیه ها
lutfan dar misra-ye 1 az bait-e 5 "chamaneen" baa "chuneen" jaayegozeen shavad. tashakkur az shuma"
---
پاسخ: با تشکر، با نسخهٔ چاپی مقابله شد، همین است (چمین)، تغییری اعمال نشد.
با سلام
لطفا غلط املایی تیتر را اصلاح فرمایید. (زیافت به ضیافت تغییر یابد.)
با تشکر
با سلام وتشکر از بنیانگزار این سایت مبارک . باریکلا آقای حمید رضا گوهری. بیشتر از فضل شما بهره ببریم.
در جواب آقای روح الله باید بگپیم زیافت غلط املایی ندارد.ضیافت به معنای نادرستی نابه جایی ناروایی و ناخالصی است.منطور تاویل و برداشت غلط مگس از جایگاه خودش و ایجادتوهم خود بینیدر اوست.ضیافت به معنای میهمانی است که در اینجا معنایی ندارد
راست می گوید باران عزیز :
چشم آدم بر بلیسی کو شقیست
از حقارت وز زیافت بنگریست
خویشبینی کرد و آمد خودگزین
خنده زد بر کار ابلیس لعین
بانگ بر زد غیرت حق کای صفی
تو نمیدانی ز اسرار خفی
پوستین را بازگونه گر کند
کوه را از بیخ و از بن برکند
پردهٔ صد آدم آن دم بر درد
صد بلیس نو مسلمان آورد
گفت آدم توبه کردم زین نظر
این چنین گستاخ نندیشم دگر
زیافت به معنای ناسرگی است،
در این ابیات نیز مولانا میفرماید روزی آدم صفوت ا... بر ابلیس نگون بخت به نادرستی ( زیافت) و به دیده حقارت نگریست،
تنها به سبب همین نگاه نادرست پروردگار بانگ بر او زد که ای صفی تو که از اسرار پنهان آگاه نیستی، چگونه به خود اجازه میدهی نگاه ناروا به مخلوق خدا روا داری؟
که شرمساری آدم او را بر آن داشت تا بیدرنگ از خطا در نوع نگاهش توبه کند و عهد کند دیگر چنین گستاخانه نیندیشد!
ظرافتی در نیم بیت " بانگ برزد غیرت حق کای صفی " است که میگوید حق نسبت به همه آفریده هایش حتی ابلیس غیرتمند است و نگاه تحقیر آمیز بدانها را بر نمی تابد :
غیرت حق بود و از حق چاره نیست
کو دلی کز عشق حق صد پاره نیست
درود بیکران ،مِنت بارم شاگردی باشم در محضرشان جهت آموختن
روفیای گرامی
گویا بارها با سرکار و دوستان گفتگویی داشته ایم که در ابیاتی که آوردید تأکید بر لزوم تضاد در جهان است که این ناهمگونی ِ خیر و شرّ خود باعث ثبات و گردش موزون طبیعت است .
گویا منظور از غیرت خداوندی بر وجود ابلیس ، تأئید بر الزام ضد و نقیض باشد
این داستانها را در اثبات چنین نظری ساخته و پرداخته اند
تا نظر شما چه باشد
زنده باشید
چه بسا!
چه بسا سید جان!
به هر حال مولانای عزیز برای فهماندن مفهوم عشق به ساده دلی چون من بهترین راه را برگزیده است،
حتما دیده اید برخی شارحان مثنوی در شرح آن از چنان عبارات ثقیل و نامانوسی بهره می گیرند که من روستایی از درک آن راستی عاجزم،
از خود مثنوی به مراتب سنگینتر،
یکی باید پیدا شود آن شرح را بشرحد!!
این داستان ها آنقدرها هم دشوار نیستند و هر کسی در هر کجای راه که باشد از خواندن هر مثنوی چند بیت دستگیرش خواهد شد،
ابیاتی که براستی در کوره راه زندگی روشنی بخش و دستگیر خواهند بود،
درباره توازن میان اضداد تا جایی که میدانم در فرهنگ های گوناگون بدان باور داشته اند،
چینیان در صنایع دستی خود این نیروهای ضد که همان یین و یان هستند را به صورت سیمرغ و اژدها به تصویر میکشند و در طب سنتی خود بر این باورند که بیماریهای تن و جان محصول به هم خوردن توازن این نیروهای متضاد هستند،
در زندگی روزمره نیز نمونه های بارزی از لزوم و ضرورت وجود هر پدیده در جای خود است،
بگذارید از یک تجربه ی عینی خود بگویم، روزی در حال کشیدن یک نقاشی از یک غروب خیس لندن بودم، درشکه ای روبروی کافه ایستاده بود و شعاع نور کافه از لابلای پاهای اسب درشکه و چرخ آن چنان میدرخشید تو گویی در تابلو چراغی روشن کرده اند،
القصه هر چه نور در آن نقطه می تپاندم نقاشی ام از نور بی بهره بود، نور نقاشی اصل به رنگ لیمویی بود ولی در تابلوی من حتی سفید هم کدر می نمود!!
ناگهان به کل نقاشی نگاهی انداختم، دیدم که اسب و درشکه من هنوز قهوه ایست ( زیر رنگ) حال آنکه در نقاشی اصل اسب و درشکه تقریبا سیاه بود،
سرتان را درد نیاورم، آن روز من به زیبایی و کارکرد رنگ سیاه و سیاهی در جهان ایمان آوردم، تا آن سیاهی نبود نور کافه نیز درخششی نداشت،
باور کنید بی اغراق میگویم به محض اینکه سیاه را در جای خود گذاشتم انگار کلید برق را زدم، آن نور های کدر شروع به درخشیدن کردند!
من البته شیطان شناس نیستم گرچه شیطان هستم،
ولی احتمالا کار ابلیس نیز چنین چیزیست،
نقش رنگ سیاه در کنار همه رنگهای دیگر تا میزان جذب و بازتاب نور دیگر رنگ ها نسبت به او مقایسه و سنجیده شود!
روفیای گرامی
سپاسگزارم که می نویسید
زنده باشید
جناب شمس،
باورنمیکنم نوشته سرکار باشد، پیش از آنکه دیر شده باشد اعلام برایت کنید.
سید امیر کاسی گرامی
سپاس از مهر و لطف شما
بی عنایات او هیچیم هیچ...
بنده همیشه در حال آموختنم
روفیای آخر دروغین است.
سید امیر کاسی عزیز
خوشحالم که توانستم به سادگی دلی را که دنیایی می ارزد خرسند کنم.
شما هم به همان اندازه دانا و بزرگوارید، تنها کافیست با ذهن خالی و سپید به رویدادهای جهان بنگرید تا عکس ها بدون روتوش و ادیت در آن پدیدار شوند :
برمشوران تا شود این آب صاف
واندر او بین ماه و اختر در طواف
از بزرگانی چون حافظ، سعدی، مولانا و... نیز یاری بگیرید، آنها که ژن خوب یا حجاب برترشان را بر سر مردم نکوفتند!
من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه
قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم
اینک این دریا و من نوح ز من
مرد کشتیبان و اهل و رای فن
لینک تفسیر این اشعار:
پیوند به وبگاه بیرونی
روفیای بزرگوار
دید بسیار زیبایی دارید و از پنجره زیبایی به مطالب می نگرید ، خداوند به وجودتان برکت دهاد.
سلام . از خداوند بخاطر آشنایی با این وبسایت عالی، سپاسگزارم
خانم روفیا، یزدان یارتان باد. چقدر زیبا و رسا توصیف می فرمایید. ممنون از همه دست اندرکاران.
جناب آقای گوهری بسیار عالی.
شرح و تفسیر بیت 1082
آن مگس بر برگ کاه و بول خر / همچو کشتی بان ، همی افراشت سر
آن مگس خردک اندام ، روی برگ کاه و پیشاب خر ، مانند کشتی بانان سر بلند می کرد .
– تمثیل : مگسی سوار بر برگ کاهی است و آن برگ کاه ، روی پیشاب خری روان است . مگس به خیال خود روی دریای پهناوری کشتی می راند . پس به خود می بالد و از سر مستی و بطر چنین می لافد : این منم کشتی بانی که در این دریای بیکران کشتی می رانم .
– مولانا در این تمثیل کوتاه طنز آمیز و در عین حال گزنده و بی پرده ، احوال سرمستان از باده غرور را نقد می کند . آنانی که در عین حقارت و کوته فکری ، خود را بزرگ و دانا می پندارند . انسان گاه بر اثر غلبه اوهام و خود بینی ، خویشتن را بر موج علم و معرفت و اوج قدرت و سلطنت می بیند . این تمثیل ، شمولی همه جانبه دارد . بنابراین هر کس که حد خود نشناسد و پای از گلیم خود فراتر نهد مشمول چنین تمثیلی است . مولانا با این تمثیل هم مدعیان معرفت را نقد کرده و هم حکام و امیران زمان خود را که به محض رسیدن به مسندی از مساند فانی دنیوی غره می شدند و کوس ” انا ربکم الاعلی ” می زدند . ( ماخذ این نمثیل در عیون الاخبار ابن قتیبه ، طبع مصر ، ج 1 ، ص 273 آمده است ) .
شرح و تفسیر بیت 1083
گفت : من دریا و کشتی خوانده ام / مدتی در فکر آن می مانده ام
آن مگس گفت : من قبلا در باره دریا و کشتی مطالبی خوانده بودم و مدتی را در همین اندیشه سپری می کردم .
شرح و تفسیر بیت 1084
اینک این دریا و این کشتی و من / مرد کشتی بان و اهل رای زن
اکنون بدون شک ، این پیشاب خر همان دریایی است که قبلا در باره آن چیزهایی خوانده بودم و این برگ کاه همان کشتی است و من نیز کشتی بان ماهر و حاذقم .
شرح و تفسیر بیت 1085
بر سر دریا همی راند او عمد / می نمودش آنقدر بیرون ز حد
آن مگس روی دریای خیالی خود (پیشاب خر) ، قایق خیالی (برگ کاه) خود را می راند و این چیزها در نظرش بیش از اندازه بزرگ و مهم جلوه می کرد .
شرح و تفسیر بیت 1086
بود بی حد آن چمین نسبت بدو / آن نظر که بیند آن را راست کو ؟
آن پیشاب (چمین) نسبت بدان مگس ، بی اندازه پهناور می نمود . اما کو آن نظر واقع بینی که پیشاب خر را آن چنان که هست بیند .
شرح و تفسیر بیت 1087
عالمش چندان بود کش بینش است / چشم چندین ، بحر هم چندینش است
جهان مگس به اندازه بینش اوست و در یا نیز در نظر مگس به اندازه بینش اوست . [ معرفت مگس صفتان نیز به اندازه دید تنگ و خرد آنان است ]
شرح و تفسیر بیت 1088
صاحب تاویل باطل ، چون مگس / وهم او بول خر و ، تصویر خس
آن کسی که همه چیز را به صورت یاوه و بی اساس ، تاویل می کند مانند همین مگس است . اوهام او مانند ادرار خر و تصوراتش مانند خس و خاشاک بی مقدار است .
شرح و تفسیر بیت 1089
گر مگس ، تاویل بگذارد به رای / آن مگس را بخت گرداند همای
اگر آن مگس آن تاویلی را که بر پایه رای و نظر سست است رها کند . همان دم ، طالع مبارکش او را به پرنده تیز بالی همچون هما دگر سازد . [ همینطور کسانی که در چنبره اوهام و بینش محدود خود اسیرند از این حصار بدر آیند . روحشان بر ستیغ رفیع حقیقت پر کشد . ]
شرح و تفسیر بیت 1090
آن مگس نبود کش ، این عبرت بود / روح او ، نی در خور صورت بود
هر کس دارای چنین بینش ژرف و والایی شود نباید او را مگس خواند زیرا روح او همردیف عالم صورت و ظاهر نیست بلکه از عالم صورت برتر و بالاتر آمده است .
سلام این بیت از قلم افتاده و بعد از ییت سوم قرار می گیرد
ما و اصحابم چو آن کشتی نوح / هر که دست اندر زند یابد فتوح
آن مگس بر برگ کاه و بول خر * همچو کشتیبان همی افراشت سر
گفت من دریا و کشتی خواندهام * مدتی در فکر آن میماندهام
اینک این دریا و این کشتی و من * مرد کشتیبان و اهل و رایزن
بر سر دریا همی راند او عمد * مینمودش آن قدر بیرون ز حد
عالمش چندان بود کش بینشست * چشم چندین بحر همچندینشست
بود بیحد آن چمین نسبت بدو * آن نظر که بیند آن را راست کو
ماند احوالت بدان طرفه مگس * کو همی پنداشت خود را هست کس
ازخود، او سرمست گشته بی شراب * ذرۀ خود را بدیده آفتاب
وصف بازان را شنیده درعیان * گفته من عنقای وقتم بی گمان
ما و اصحابم چو آن کشتی نوح * هر که دست اندر زند یابد فتوح
صاحب تاویل باطل چون مگس * وهم او بول خر و تصویر خس
گر مگس تاویل بگذارد برای * آن مگس را بخت گرداند همای
مثنوی معنوی :: در سکوت.... بشنوید
#زیافت_رکیک_تاویل_مگس
🔵 آن مگس بر برگ ِ کاه و بولِ خر
همچو کشتیبان، همی افراشت سَر
🔵گفت: من دریا و کشتی خواندهام
مدّتی در فکرِ آن می ماندهام
زیافت: ناخالصی، تباهی، نادرستی
بولِ خر: ادرار خر
رَکیک: سست، ناپسند، ضعیف
سرافراشتن: سربلند بودن، نیکنام بودن
✅آن مگس ادعای آشنایی با دریا و علم کشتیرانی داشت. روی برگ کاهی روان بر ادرار خر، نشسته و با غرور ، احساس سربلندی و افتخار میکرد و میگفت: من دربارهٔ دریا و کشتی علم و دانایی دارم و مدّتها درباره دریا و کشتیرانی در دریا مطالعه و کسب علم کردهام و اندیشیدهام.
با توجه به اینکه بیت پایانی بخش قبلی
بر هوا تاویل قرآن میکنی
پست و کژ شد از تو معنیّ ِ سَنی
در این داستان، مولانا افراد ظاهربین و کوته فکری را که قرآن را طبق سلیقه و میل خود تفسیر میکنند به مگس تشبیه کرده است.
🔵اینک این دریا و این کشتی و من
مردِ کشتیبان و اهل و رای زن
اهل: شایسته
رایزن: عاقل و دانا، مشاور
✅اکنون این پیشاب و ادرار خر، دریای من است و این برگ کاه هم کشتی من است.
من هم کشتیبانِ شایسته و ماهری هستم که صاحب اندیشه و خرد هستم.
🔵 بر سرِ دریا همی راند او عَمَد
مینمودش آنقدر بیرون ز حد
عَمَد: قایق ساخته شده از شاخ و برگ درختان
حَد: اندازه
بیرون ز حد: بیش از اندازه
✅آن مگس بر کشتی و روی دریای ساختگی خود (یعنی روی برگ کاهی روان بر روی ادرار خر) قایقسواری میکرد و این دریا و قایق، در نظرش بیش از اندازه بزرگ و مهم بود.
🔵 بود بیحد آن چَمین نسبت بدو
آن نظر که بیند آن را راست؟ کو؟
چَمین: ادرار
✅ آن ادرار نسبت به مگس، بسیار پهناور و زیاد بود. امّا مگس نگاه واقع بینی نداشت که ادرار و پیشاب خر را آنچنان که هست ببیند.
نگاه واقع بین کجاست که واقعیتها را آنگونه که هست، به شکل درست آن ببیند؟
🔵عالَمش چندان بُوَد کش بینش است
چشم چندین بحر هم، چندینَش است
عالمش: عالم او ، دنیای او
کَش: که او را
✅دنیای مگس به اندازۀ دیدگاه و بینش اوست، حتی چندین دریا هم با تمام وسعت و بزرگی که دارند، در فکر و بینش کوتاه مگس، کوچک و حقیر میشود.
🔸نکته:
انتقاد از انسانهای کم ظرفیتی که هر چیزی را به قالب فکر و اندیشه خود در میآورند.
#زیافت_رکیک_تاویل_مگس
🔵صاحبِ تأویلِ باطل، چون مگس
وَهْمِ او بَوْلِ خر و تصویرِ خَس
✅کسی که بیهوده و باطل به تأویل قرآن میپردازد، مانند همین مگس کم ظرفیت است. فکر و خیالات مگس مانند ادرار خر و تصوّرات او مانند خس و خاشاک، بیارزش است.
🔵 گر مگس، تأویل بگذارد به رای
آن مگس را بخت گردانَد هُمای
تاویل: بازگشتن به اصل
هُمای: پرندهای که او را خوش یُمن و مبارک میدانند. مرغ (پرنده) بیآزار و استخوانخوار که سایه او بر سر هر کسی بیفتد، آن شخص به سعادت و بزرگی برسد.
✅اگر آن مگس، تأویل به رأی و نظر سست و بیپایه خود را رها کند، بخت و طالع مبارک، آن مگس بیمقدار را به پرندۀ سعادت تبدیل میکند.
🔸نکته:
کسانی که در وهم و بینش محدود خود گرفتار هستند، اگر خود را از بند محدودیتها برهانند ، روح و جان آنها به حقیقت بلندمرتبه میرسد.
🔵آن مگس نَبوَد کِش، این عبرت بُوَد
روحِ او، نی در خورِ صورت بُوَد
عبرت: عبور کردن از غفلت به سوی آگاهی
در خور: شایسته
✅ کسی که از حقارت و کوته فکری عبور کند و به بینش ژرف و والایی برسد، نباید او را مگس خواند زیرا روح او گرفتار ظاهر نیست و به مراتب بالا دست یافته است.
✅این قصه تمثیل و اشاره است به کسانی که
با توجه به بیت پایانی بخش قبلی قصه، قرآن را طبق میل و نظر خود تأویل میکنند.
🔴قرآن میفرماید:
و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم
تاویل مخصوص خدا و راسخون در علم هستند.
دو نظر در این مورد وجود دارد:
۱- راسخون علم را منحصراً ائمه اطهار میدانند
۲- راسخون در علم را هم ائمه میدانند و هم افرادی خاص که به درجهای از رسوخ در علم قائل هستند. به نقل از کتاب ظاهر قرآن باطن قرآن #سید_محسن_میرباقری🔴
مولانا به درستی به افراد و حاکمان فرو مایه ی متوهم بعد از ظهری ( آنهایی که بعد از ظهر به مقامی و یا جایگاهی رسیده اند که شایسته آن مرتبه نبوده اند) تلنگر زده ، حال ضمیر بیداری اگر باشد.
و به واقع پیش بینی درستی هم کرده است.