گنجور

بخش ۵۹ - قصهٔ مکر خرگوش

ساعتی تاخیر کرد اندر شدن
بعد از آن شد پیش شیر پنجه‌زن
زان سبب کاندر شدن او ماند دیر
خاک را می‌کند و می‌غرید شیر
گفت من گفتم که عهد آن خسان
خام باشد خام و سست و نارسان
دمدمه‌یْ ایشان مرا از خر فکند
چند بفریبد مرا این دهر چند
سخت درماند امیر سست ریش
چون نه پس بیند نه پیش از احمقیش
راه هموارست زیرش دامها
قحط معنی در میان نامها
لفظها و نامها چون دامهاست
لفظ شیرین ریگ آب عمر ماست
آن یکی ریگی که جوشد آب ازو
سخت کم‌یابست رو آن را بجو
منبع حکمت شود حکمت‌طلب
فارغ آید او ز تحصیل و سبب
لوح حافظ لوح محفوظی شود
عقل او از روح محظوظی شود
چون معلم بود عقلش ز ابتدا
بعد ازین شد عقل شاگردی ورا
عقل چون جبریل گوید احمدا
گر یکی گامی نهم سوزد مرا
تو مرا بگذار زین پس پیش ران
حد من این بود ای سلطان جان
هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبر
او همی داند که گیرد پای جبر
هر که جبر آورد خود رنجور کرد
تا همان رنجوریش در گور کرد
گفت پیغمبر که رنجوری بِلاغ
رنج آرد تا بمیرد چون چراغ
جبر چه بود؟ بستن اشکسته را
یا بپیوستن رگی بگسسته را
چون درین ره پای خود نشکسته‌ای
بر که می‌خندی چه پا را بسته‌ای
وانک پایش در ره کوشش شکست
دررسید او را براق و بر نشست
حامل دین بود او محمول شد
قابل فرمان بد او مقبول شد
تاکنون فرمان پذیرفتی ز شاه
بعد ازین فرمان رساند بر سپاه
تاکنون اختر اثر کردی درو
بعد ازین باشد امیر اختر او
گر ترا اشکال آید در نظر
پس تو شک داری در انشق‌القمر
تازه کن ایمان نی از گفتِ زبان
ای هوا را تازه کرده در نهان
تا هوا تازه‌ست ایمان تازه نیست
کاین هوا جز قفل آن دروازه نیست
کرده‌ای تاویل حرف بکر را
خویش را تاویل کن نه ذکر را
بر هوا تاویل قرآن می‌کنی
پست و کژ شد از تو معنی سَنی

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ساعتی تاخیر کرد اندر شدن
بعد از آن شد پیش شیر پنجه‌زن
زمانی صبر کرد و نرفت سپس به سوی آن شیر قوی و پنجه‌زن رفت.
زان سبب کاندر شدن او ماند دیر
خاک را می‌کند و می‌غرید شیر
به علت آنکه او دیر رفت، شیر غرش می‌کرد و خاک را (از روی خشم) می‌کند.
گفت من گفتم که عهد آن خسان
خام باشد خام و سست و نارسان
(شیر) گفت: من که گفتم قول و عهد این آدمهای حقیر، بی‌فایده است و سست است.
دمدمه‌یْ ایشان مرا از خر فکند
چند بفریبد مرا این دهر چند
فریب آنها مرا از خر فرو افکند؛ تا کی فریب این روزگار را بخورم!؟
سخت درماند امیر سست ریش
چون نه پس بیند نه پیش از احمقیش
آن امیر سست‌ریش درمانده می‌شود وقتی که از نادانی نمی‌داند چه کند.
راه هموارست زیرش دامها
قحط معنی در میان نامها
راه، آسان به‌نظر می‌رسد اما در نهان آن خطرها وجود دارد؛ در میان این همه نام، کجاست معنی؟
لفظها و نامها چون دامهاست
لفظ شیرین ریگ آب عمر ماست
کلمات و اصطلاحات مثل دام هستند که خوشایند به نظر می‌رسند و ما از آنها خوشمان می‌آید اما در واقع مثل ریگ کف جویبار هستند (و ما به آنها توجه می‌کنیم) اما آب جوی را که عمر ماست و می‌گذرد، نمی‌بینیم.
آن یکی ریگی که جوشد آب ازو
سخت کم‌یابست رو آن را بجو
اما ریگ و سنگی وجود دارد بسیار کمیاب است که آب از آن می‌جوشد؛ برای یافتن آن تلاش کن.
منبع حکمت شود حکمت‌طلب
فارغ آید او ز تحصیل و سبب
آدم جوینده حکمت، خود منبع حکمت می‌شود و از جستن و علت‌یافتن راحت می‌شود.
لوح حافظ لوح محفوظی شود
عقل او از روح محظوظی شود
لوح حافظ او تبدیل به لوح محفوظ می‌شود و عقل او از روح بهرمند می‌گردد.
چون معلم بود عقلش ز ابتدا
بعد ازین شد عقل شاگردی ورا
 از ابتدا عقل، معلم و استاد او بود اما بعد از این عقل، شاگرد او می‌شود.
عقل چون جبریل گوید احمدا
گر یکی گامی نهم سوزد مرا
عقل نیز مانند جبرییل می‌گوید: ای رسول احمد، اگر بیش از این قدم بردارم خواهم سوخت.
تو مرا بگذار زین پس پیش ران
حد من این بود ای سلطان جان
تو مرا اینجا بگذار و خود پیش‌تر رو، ای سلطان جان، حد و اندازه من همین‌قدر بود.
هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبر
او همی داند که گیرد پای جبر
هر که از سستی و کاهلی ناسپاس و ناصبور شد، به جبر متوسل می‌شود.
هر که جبر آورد خود رنجور کرد
تا همان رنجوریش در گور کرد
هر کسی که به جبر گرایید خود را ناتوان و بیمار کرد تا حدی که آن ناتوانی و بیماری او را از بین می‌‌برد و هلاک می‌کند.
گفت پیغمبر که رنجوری بِلاغ
رنج آرد تا بمیرد چون چراغ
گفت پیغمبر که بیماری و رنجوری بلاغ، رنج به بار می‌آورد تا جایی که همچون یک شمع خاموش گردد.
جبر چه بود؟ بستن اشکسته را
یا بپیوستن رگی بگسسته را
معنی جبر چیست؟ پای شکسته‌ای را بستن و تیمار کردن و یا زخمی را بستن.
چون درین ره پای خود نشکسته‌ای
بر که می‌خندی چه پا را بسته‌ای
وقتی که پای تو سالم است به که می‌خندی؟ چرا پایت را بسته‌ای؟
وانک پایش در ره کوشش شکست
دررسید او را براق و بر نشست
کسی که تلاش کرد و در این راه پایش شکست آنوقت براق به یاری او می‌آید و او را سوار می‌کند.
حامل دین بود او محمول شد
قابل فرمان بد او مقبول شد
(تا امروز) او دین را حمل می‌کرد از امروز به بعد دین او را حمل می‌کند؛ تا امروز او دستور می‌برد از امروز او مقبول و پسندیده شد.
تاکنون فرمان پذیرفتی ز شاه
بعد ازین فرمان رساند بر سپاه
تا کنون شاه به او فرمان می‌داد از این پس اوست که بر سپاه فرمان می‌رانَد.
تاکنون اختر اثر کردی درو
بعد ازین باشد امیر اختر او
تاکنون سعد و نحس ستارگان بر او اثر می‌گذاشت اما از این پس اوست که بر ستارگان و اختران فرمانرواست.
گر ترا اشکال آید در نظر
پس تو شک داری در انشق‌القمر
اگر تو این را نمی‌پذیری؛ پس در شق‌القمر شک داری.
تازه کن ایمان نی از گفتِ زبان
ای هوا را تازه کرده در نهان
ایمانت را تازه کن و ایمان بیاور نه فقط به‌صورت زبانی؛ ای کسی که به هوی گرویده‌ای.
تا هوا تازه‌ست ایمان تازه نیست
کاین هوا جز قفل آن دروازه نیست
تا وقتی که هوی تازه است ایمان نیاورده‌ای زیرا این هوی جز قفلی که دروازه را بر روی تو بسته، چیز دیگری نیست.
کرده‌ای تاویل حرف بکر را
خویش را تاویل کن نه ذکر را
به دنبال معنا کردن حرف‌های ناب هستی؛ برو خود را معنی کن و معنی خود را بیاب نه حرف‌ها و ذکرها را.
بر هوا تاویل قرآن می‌کنی
پست و کژ شد از تو معنی سَنی
قرآن را نیز با هوی معنی و تفسیر می‌کنی و به‌همین دلیل این معناهای شریف و بلند بر تو غلط شد.

خوانش ها

بخش ۵۹ - قصهٔ مکر خرگوش به خوانش فرید حامد
بخش ۵۹ - قصهٔ مکر خرگوش به خوانش عندلیب
بخش ۵۹ - قصهٔ مکر خرگوش به خوانش فاطمه زندی

حاشیه ها

1388/03/01 16:06
سعید محمدی

جبر چه بود بستن اشکسته را
یا بپیوستن رگی بگسسته را
چون درین ره پای خود نشکسته‌ای
بر کی می‌خندی چه پا را بسته‌ای
در بیان اینکه انسان بایستی ابتدا مراتب عملی را بگذراند تا بتواند به مرتبه ای برسد که بتواند در مورد مسایل نظر یدهد!

1392/04/10 17:07
امین کیخا

جبر لغت ارزشمندی است در جبار کسانی انرا زورگو ترجمه می کنند و کسانی انرا شکسته بند یعنی پروردگاری که شکسته ها را می بندد.

1395/05/28 18:07
امیرحسین

گفت پیغمبر که رنجوری بلاغ/رنج آرد تا بمیرد چون چراغ
بلاغ فی الواقع به لاغ است و لاغ نیز به معنای شوخی و مسخرگی است.
به این معنا که اگر کسی به مسخرگی تمارض کند، حقیقتا رنجور و بیمار می شود. به مانند کسی که به اختیار، خود را مجبور به کاهلی کند

1396/05/29 10:07
سید امیر کاسی

با درود و سپاس همیشگی خدمت شما گرامیان .
به نظر در بیت :گر ترا اشکال آید در نظر
پس تو شک داری در انشق القمر ، در مصرع دوم بدلیل وجود هجای اضافی یا میباید حرف " ی " از واژه "داری " حذف گردد یا " ان " قبل از شق القمر که این دومی درست تر میاید .

1396/05/29 17:07
نادر..

دوست عزیز
در مصرع دوم نیز وزن رعایت شده است: دٓ رِن شق قل ق مر

1396/06/27 17:08
گنجور خوان

با سلام و تشکر بابت زحماتتان
فایل صوتی نصفه است
اگر امکان دارد فایل کامل را قرار دهید
باز هم ممنون

1396/11/01 00:02
الهه

معنی مصرع لفظ شیرین ریگ آب عمر ماست چیست ؟

1398/02/28 15:04
مسعود

لینک تفسیر این ابیات:
پیوند به وبگاه بیرونی

1398/07/01 10:10

دریافت هایی از دفتر اول مثنوی 21 حکایت شیر و خرگوش1
حیوانات جنگل برای آسودگی خاطر به پیش شیر رفتند و درخواست کردند هر روز یکی از آنها را سهمیه خود قرار دهد تا بقیه با آسایش زندگی کنند تا این که نوبت به خرگوش افتاد و با حیله ای شیر را به چاهی برد و گفت شیر درون چاه نیز سهم می خواهد.شیر عکس خود را در چاه دید و از غرور درون چاه پرید و هلاک شد. جان در اتصال مولانا ازین داستان معروف دنیایی از تمثیل می آفریند. تصمیم حیوانات :تسلیم بودن آنان در برابر تقدیر است :
با قضا پتجه مزن ای تند و تیز
تا نگیرد هم قضا با تو ستیز
مرده باید بود پیش حکم حق911
تا نیاید زخم از رب الفلق
_فرعون طفل ها را می کشت ولی آنچه می جست در خانه اش بود
-انکه از آسمان باران دهد تواند به ما نان دهد. شیر که به دنبال شکار است تمثیل اعتقاد به تلاش و در پی آن دریافت موهبت های خداست:
-با توکل به خدا زانوی شتر را ببند این جهان زندان و ما زندانیان حقره کن زندان و خود را وارهان
-زندانی با تلاش می تواند حفره ای ایجاد کند و رها شود
-آب در پشت کشتی حرکت آن است و در داخل آن غرق شدنش
-کوزه سربسته بر بالای آب حرکت می کند چون دلش قوی و پر باد است تو هم از بادگیر لدنی خداوند دلت را پر باد کن.(پر انرژی او )
دریافت هایی از دفتر اول مثنوی22 حکایت شیر و خرگوش 2
نوبت خرگوش می رسد تا غذای شیر شود.خرگوش حیله ای به کار می گیرد و حیوانات راه حل او را به هیچ می گیرند.تمثیلات راه حل خرگوش:
-هر پیامبری نیز در رهایی آدمیان دربند خویشتن می کوشید.
-راه حل پیامبران مثل مردمک چشم است در ظاهر کوچک اما دنیایی در آن منعکس است.
- زنبور و کرم ابریشم دریافتی دارند که شیر و فیل ندارند.
-آدم از خداوند آموخت و از فرشتگان بالاتر رفت و گوساله(ابلیس)را پوزبند زد.(علم های ظاهری نیز پوزبندی است که مانع نوشیدن شیر معرفت است) -همه شیران در برابر مقام سگ اصحاب کهف سرافکنده اند و ... کلمات مشابه مولانا در مثنوی پس از تمثیلات فراوان: -این معانی به نوشتن در نمی آید. -خورشید جان دریافتگر ، در فلک نمی گنجد. این سخن پایان ندارد هوش دار1027 گوش سوی قصه خرگوش دار
این سخنان بی پایان است. اما با این وجود باز تمثیلات را از زاویه قدرت علم(راه حل خرگوش)ادامه می دهد:
-علم مانند انگشتر سلیمان سبب تسلط بر جهان می شود.جهان صورت و علم جان جهان است. -تمامی جانداران به این جهت در تسخیر ودر هراس آدمی اند و جنیان به این جهت از او فرار می کنند. تمثیل خارخار وحی و شیطان: مانند فرو رفتن خار در بدن وقتی در آب هستی.خار را نمی بینی اما فرورفتنش را حس می کنی.

ادامه دریافت های دفتر اول مثنوی23 حکایت شیر و خرگوش 3
حیوانات از خرگوش می پرسند:تو که با شیر در افتاده ایو چه فکری در سر داری؟و خرگوش کلید رازاداری را بیان می کند و مولانا تمثیل می زند:
-اگر از روی صفا با آیینه هم راز بگویی از بخار نفس تو،آیینه تیره می شود.
-اگر چند پرنده را به هم ببندی نمی توانند پرواز کنند. شیر از تاخیر خرگوش درمانده می شود .و مولانا می فرماید: آنان که تلاش نمی کنند مجبورند پای جبر(راه جبر) را بگیرند.
آنکه پایش در ره کوشش شکست
در رسید او را براق و بر نشست1073
کسی که پای تلاشش را با اندیشه جبر شکسته است با کسی که پایش در راه کوشش شکسته است فرق می کند و برای آنکه اندیشه تلاش دارد اسب براق خواهد آمد. شیر از بدقولی خرگوش می خواهد بندهای جبر را بگسلد و دوباره شکار کند و دعوت می کند تو هم بندهای لفظ را بشکن و به معنی برس: علم های ظاهری قلمشان باد و دفترشان آب است.
باد در مردم هوا و آرزوست1101
چون هوا بگذاشتی پیغام هوست
تمثیلات دیگر حکایت:
-کاسه ها بر روی آب می روند اما طشت های پر آب غرق دریا می شوند
-حق و جان آدمی از آشکار بودن زیاد پنهانند مانند کوزه که درونش پر آب و لب خشک است.
کانال و وبلاگ آرامش و پرواز روح
اینستاگرام(drsahafian(

1399/01/31 23:03

شرح و تفسیر بیت 1055
ساعتی تاخیر کرد اندر شدن / بعد از آن شد پیش شیر پنجه زن
خرگوش در رفتن به سوی شیر یک ساعت درنگ کرد و سپس نزد شیر درنده رفت . [ همین تاخیر ، شیر را به هیجان و خشم آورد ]
شرح و تفسیر بیت 1056
زان سبب کاندر شدن او ماند دیر / خاک را می کند و می غرید شیر
چون خرگوش تاخیر کرد شیر از روی خشم ، خاک را می کند و می غرید .
شرح و تفسیر بیت 1057
گفت : من گفتم که عهد آن خسان / خام باشد خام و ، سست و نارسان
شیر به خود گفت : من گفتم که پیمان این فرومایگان خام و نااستوار و ناقص است .
شرح و تفسیر بیت 1058
دمدمه ایشان مرا از خر فکند / چند بفریبد مرا این دهر ؟ چند ؟
نیرنگ (دمدمه) ایشان مرا از رسیدن به مطلوبم دور ساخت . آخر این روزگار چندمین بار است که مرا می فریبد ؟ [ از خر افکندن به معنی دور ساختن از مطلوب می باشد ]
شرح و تفسیر بیت 1059
سخت در ماند امیر سست ریش / چون نه پس بیند ، نه پیش از احمقیش
سلطان نادان در کار خود سخت درمانده می شود زیرا به علت حماقت راه پیش و پس خود را نمی بیند .
شرح و تفسیر بیت 1060
راه هموار است و زیرش دام ها / قحط معنی در میان نام ها
راه حکومت به ظاهر هموار است ولی زیر آن دام هایی تعبیه شده است . همینطور چه بسا نام ها و اسم ها و القاب و عناوینی که به ظاهر والا و فخیم است ولی در واقع تهی از معناست .
– انتقاد است از حکام امرای ظاهر ، بدینگونه که حکومت و امارت به منزله راه صاف و همواری است که زیر آن دام ها گسترده باشند . این دام ها شهوات است که بر اثر حصول قدرت ، محیط مناسب می یابند و به قوت ، ظاهر می شود و یا تملق و مدایح و ثناهای بی مغز که حکام را به دام می افکند و فریفته خود می سازد . چنانکه نقص خود را فراموش می کنند و رشته تدبیر را از دست می دهند . بنابراین مصراع دوم ناظر است به القاب و عناوینی که دبیران در صدر نامه ها می نوشتند مانند “امیر عالم عادل کافی” و یا تعبیرات متملقان دستگاه دیوانی که امرا در حقیقت بدانها موصوف نبودند . و کسانی که این القاب را بکار می بردند از روی اعتقاد آنها را نمی گفتند و قصدشان تحریک حس خودپسندی و حب ذات بود در وجود ممدوح تا بدین وسیله لقمه نانی و یا فرمان شغلی و حکومتی بدست آرند .
شرح و تفسیر بیت 1061
لفظ ها و نام ها چون دام هاست / لفظ شیرین ، ریگ آب عمر ماست
الفاظ و اسامی مانند دام است همانطور که ریگ ، آب را به خود جذب می کند . الفاظ و عبارات جذاب و شیرین ولی عاری از حقیقت نیز عمر عزیز ما را تباه میکند . [ ریگ خاصیتی دارد که آب را به سوی خود می کشد و اصولا قنات و کاریز تا به ریگ و سنگریزه نخورد ، آب کافی و خوب نمی دهد . ]
شرح و تفسیر بیت 1062
آن یکی ریگی که جوشد آب از او / سخت کمیاب است ، رو آنرا بجو
مولانا می گوید : استماع هر لفظی عمر آدمی را تباه نکند زیرا الفاظی که منبع آب حیات اند از این قاعده مستثنی هستند چنانکه مثلا ریگزاری که آب از آن می جوشد بسی کمیاب است پس برو آن ریگزار را طلب کن . [ الفاظی که از روی صدق و صفای باطن گفته آید مایه باروری عمر آدمی شود . ]
شرح و تفسیر بیت 1063
منبع حکمت شود ، حکمت طلب / فارغ آید او ز تحصیل و سبب
کسی که در طلب حکمت الهی باشد همو منبع حکمت شود و پس از آنکه منبع حکمت شد دیگر نیازی به علوم ظاهری و علل و اسباب صوری ندارد .
شرح و تفسیر بیت 1064
لوح حافظ ، لوح محفوظی شود / عقل او از روح ، محفوظی شود
سالک در آغاز راه طالب حکمت و علوم است و همه دانستنی ها را در خود جمع می آورد و همه را حفظ می کند . ولی هنگامی که به کمال معنوی رسید لوح محفوظی می شود که خود سرچشمه علوم مختلف و معارف گوناگون می گردد و هرگز این چشمه خشک نگردد .
لوح محفوظ اصطلاحی قرآنی است . مفسران قرآن کریم پیرامون لوح محفوظ سخنانی دارند که از آن جمله از ابن عباس و مجاهد نقل شده است ” لوح محفوظ مروارید سپیدی است که طول آن به اندازه زمین تا آسمان است و عرض آن به اندازه خاور تا باختر . (مجمع البیان جلد 10 صفحه 469 ) . اما عموم اهل نظر مراد از لوح محفوظ را علم الهی دانند .
لوح حافظ در این بیت کنایه از سالک مبتدی است که در بدایت سلوک با سعی و تلاش خود مطالبی را یاد می گیرد و به خاطر می سپارد و لوح محفوظ کنایه از سالک منتهی است که منازل سلوک را طی کرده و به علم الهی متصل شده است و به مرتبه ای از کشف و الهام رسیده که بر جمیع کائنات احاطه باطنی دارد و از خطا مصون است .
شرح و تفسیر بیت 1065
چون معلم بود عقلش مرد را / بعد از این شد عقل ، شاگردی ورا
در ابتدا عقل برای شخص سالک ، معلم محسوب می شود ولی همینکه سالک به کمال رسید عقل ، شاگرد او می گردد .
شرح و تفسیر بیت 1066
عقل چون جبریل گوید : احمدا / گر یکی گامی نهم ، سوزد مرا
عقل ، مانند حضرت جبریل گوید : ای حضرت احمد (ص) اگر قدمی جلوتر بگذارم تجلی انوار جلالیه حق مرا بسوزاند . [ اشارت است به شب معراج پیامبر (ص) آنگاه که حضرت حبرئیل به سدرة المنتهی رسید و در همانجا توقف کرد . حضرت رسول پرسید : چرا دیگر همراه من نمی شوی ؟ جبرئیل جواب داد : اگر به اندازه یک انگشت نزدیک شوم . سحاب جلال حضرت حق مرا بسوزاند .
– عرفا در بیان سبب توقف جبرئیل گویند که جبرئیل چون به عالم عقول تعلق دارد نتوانست از مقام سدرة المنتهی بگذرد زیرا سدره مرز نهایی سیران عقول است و زان پس باید با براق عشق سفر کرد و حکیم سبزواری در کتاب شرح اسرار صفحه 44 گوید : هر موجودی از مجردات و جسمانیات را حدی است محدود . چنانکه ملائکه را نیز مقامی است معلوم . به جز انسان که در سیرش حدی نیست .
شرح و تفسیر بیت 1067
تو مرا بگذار ، زین پس پیش ران / حد من این بود ، ای سلطان جان
جبریل به حضرت محمد (ص) گفت : تو مرا همینجا رها کن و خود پیش برو زیرا ای سلطان جان ، حد نهایی سیر و سلوک من تا همینجا بیشتر نیست .
شرح و تفسیر بیت 1068
هر که ماند از کاهلی بی شکر و صبر / او همی داند که گیرد پای جبر
هر کسی که از کاهلی و سستی ، شکر و سپاس به جای نیاورد و صبر پیشه خود نکرد ناچار از روی نادانی راه جبر پیش می گیرد زیرا جبر لایق اشخاص بی مایه و سست کار است . [ مولانا بار دیگر عقیده جبریان را رد می کند و می گوید : کسی که نعمت های الهی را بکار نمی بندد و سعی و مجاهدت را برنمی تابد . چنین کسی عقیده جبر را پیش می کشد و خود را از بار تکلیف فارغ می کند . ]
شرح و تفسیر بیت 1069
هر که جبر آورد ، خود رنجور کرد / تا همان رنجوری اش ، در گور کرد
هر کس به جبر متوسل شود خود را پریشان و بیمار کرده است و سرانجام همان پریشانی و بیماری ، او را به بستر گور فرستد .
شرح و تفسیر بیت 1070
گفت پیغمبر که رنجوری به لاغ / رنج آرد تا بمیرد چون چراغ
پیامبر (ص) فرماید : بیهوده اظهار کسالت کردن و خود را بیمار نشان دادن براستی که سبب پیدایش بیماری می شود و شخص می میرد مانند چراغی که خاموش می شود . [ در دو بیت اخیر مسئله تلقین به نفس به وضوح بیان شده است . اگر کسی تلقین به نفس را در جهت مثبت و در راه کمال یابی بکار گیرد . قطعا تلقین و سیله ای سازنده و کمال آفرین است چه بسا بیماریها و حرمان ها که به وسیله تلقین به نفس منتفی شود و برعکس اگر تلقین به نفس در جهت منفی و قهقرا بکار گرفته شود . ارکان شخصیت آدمی را ویران می کند چه بسیارند کسانی که با تلقین بیمار شده اند و به خاک سیاه حرمان نشسته اند . پس اینکه شخص بگوید من موجودی بی اختیار و ناموثرم . این خود موجب بیماری روحی شود . این بیت ناظر است به حدیث ” خود را به بیماری نزنید که بیمار خواهید شد و گور خود را مکنید که خواهید مرد ” (احادیث مثنوی صفحه 12) ]
شرح و تفسیر بیت 1071
جبر چه بود ؟ بستن اشکسته را / یا به پیوستن رگی ، بگسسته را
معنی لغوی جبر چیست ؟ جبر به معنی بستن استخوان شکسته و پیوند دادن رگ گسسته است . [ خداوند را از آن جهت جبار گویند که دل های شکسته را پیوند دهد و یا از آنرو که نقایص ممکنات را با افاضه وجود خود برطرف سازد و وجود منبسط خود را بر جمیع اعیان ثابتات و هیاکل ماهیات ساری کند . ]
شرح و تفسیر بیت 1072
چون در این ره پای خود نشکسته یی / بر که می خندی ؟ چه پا را بسته یی ؟
ای جبری مذهب ، تو که در راه حق گام برنمی داری تا آنجا که از فرط کوشش پایت بشکند . بر چه کسی می خندی ؟ چرا پایت را بیهوده بسته ای ؟
شرح و تفسیر بیت 1073
و آنکه پایش در ره کوشش شکست / در رسید او را براق و بر نشست
ولی کسی که در راه سلوک ، پایش بشکند . مرکوب عالی تری از طرف خداوند برای او فرستاده خواهد شد که آنرا براق گویند و سالک برآن می نشیند و به سیر و سلوک خود ادامه می دهد . [ اکبر آبادی در شرح مثنوی خود در صفحه 69 در شرح این بیت می گوید : کسی که به ریاضات تمام و توجه مدام . خود را فنا کرد و به جبر محمود رسید . آنگاه بر براق قدرت حق سوار شود . پس اعمال ، به اختیار حق از وی صدور یابد و اعمال و افعال که از وی صادر می شوند منسوب به خود نمی داند و فاعل به جز حق را نمی بیند . این است جبر محمود . اما جبر مذموم ، آنکه خود را غیر حق اعتقاد کند و با این نفی ، اختیار را از خود نماید . ]
– براق مرکوب پیامبر (ص) در شب معراج بوده است که بدان زفرف نیز گویند . براق از ماده برق مشتق شده و به خاطر سرعت برق آسای آن بدین نام موسوم گشته است . ( مجمع البحرین جلد 5 صفحه 138 )

شرح و تفسیر بیت 1074
حامل دین بود او ، محمول شد / قابل فرمان بد او ، مقبول شد
سالک ، ابتدا حامل دین بود یعنی در آغاز سلوک به تعلم و ریاضت مشغول می شود و چون منازل سلوک را طی می کند . محمول قدرت و مشیت حق تعالی می شود یعنی ز آن پس اراده الهی او را با خود می برد . آن سالک در بدایت سلوک اوامر الهی را پذیرا بود . اکنون خود مقبولِ درگاه الهی شده است .
شرح و تفسیر بیت 1075
تا کنون فرمان ، پذیرفتی ز شاه / بعد از ایت ، فرمان رساند بر سپاه
ابتدا از شاه حقیقی عالم فرمان می پذیرفت اما اکنون فرمان او را به بندگان می رساند .
شرح و تفسیر بیت 1076
تا کنون اختر ، اثر کردی در او / بعد از این باشد امیر اختر او
در ابتدا به سبب داشتن حال و هوای بشری ، ستارگان در او اثر می کردند ولی پس از طی مراحل سلوک و انقطاع از حالت بشری ، خود فرمانروای ستارگان و نجوم شده است و در آنها تصرف می کند . توضیح تأثیر کواکب در احوال زمینیان در شرح بیت 751 تا 753 دفتر اوّل آمده است .
منظور بیت : هر که با براق عشق الهی سلوک کند از کمند زمین و زمان می رهد و در عناصر جهان تصرف می کند .
شرح و تفسیر بیت 1077
گر تو را اشکال آید در نظر / پس تو شک داری در انشق القمر
اگر در این خصوص که پیامبر (ص) امیر و فرمانروای ستارگان شد شک و اشکال داری و در معجزه شکافته شدن ماه به دست مبارک او ، خار تردید در دلت خلیده . آیه اول سوره قمر را بخوان .
شرح و تفسیر بیت 1078
تازه کن ایمان ، نه از گفت زبان / ای هوا را تازه کرده در نهان
ای کسی که هواهای نفسانی ات را در نهانخانه دلت تازه کرده ای یعنی کسی که لحظه به لحظه به دنبال هواهای نفسانی هستی . برو ایمان قلبی ات را تازه کن اما خیال نکن که با لفاظی و لقلقه زبان می توانی ایمان بدست آری بلکه فقط با قلب و درونت می توانی به ایمان خالص برسی . زیرا مادام که قلب بر ایمان گواهی ندهد زبان همچنان تکرار بیهوده می کند .
شرح و تفسیر بیت 1079
تا هوا تازه ست ، ایمان تازه نیست / کین هوا ، جز قفل آن دروازه نیست
تا وقتی که هوای نفس تازه و سرحال است . ایمان تازه و قوی نمی شود و این هوای نفس مانند قفلی است بر دروازه قلب که ایمان را بدان راهی نیست مگر با شکستن این قفل . [ اشارت است به حدیث ” مومن کامل نشود کسی از شما مگر آنکه خواهش او تابع گردد هر چیزی را که از بارگاه خدا آورده ام ” ( شرح مثنوی اکبرآبادی ، جلد اول ، صفحه 70 ) ]
شرح و تفسیر بیت 1080
کرده ای تاویل ، حرف بکر را / خویش را تاویل کن ، نی ذکر را
ای اسیر هوای نفس تو سخن تازه و بدیع قرآن را تاویل کرده ای یعنی قرآن کریم را بر مبنای هواهای نفسانی ات معنی کرده ای . حال آنکه باید فکر و حال خود را بر مبنای قرآن تاویل کنی و آن را به وسیله قرآن تصحیح و تکمیل نمایی . [ جرجانی در تعریفات گوید : تاویل عبارت است از برگرداندن لفظ از معنی ظاهری آن به معنای احتمالی . بدین شرط که معنای احتمالی با قرآن و سنت رسول (ص) در سازد . ]
شرح و تفسیر بیت 1081
بر هوا تاویل قرآن می کنی / پست و کژ شد از تو ، معنی سنی
چون از روی هوای نفس ، قرآن را تاویل می کنی . پس معانی بلند و روشن قرآن به دست تاویل تو پست و کج شود . [ تفسیر به رای قرآن کریم ، امری ناروا و مطرود است . چنانکه امام صادق در روایتی می فرمایند : ” هر که قرآن را به رای خود تفسیر کند و درست هم تفسیر کند هیچ اجری ندارد و اگر نادرست تفسیر کند گناه آن بر گردن اوست ” ( تفسیر العیاشی ، ج 1 ص 17 و تفسیر الصافی ج 1 ص 21 ، مقدمه پنجم ) ]

1402/02/07 16:05
یزدانپناه عسکری

کرده ‏ای تاویل حرف‏ بکر را - خویش را تاویل کن نی ذکر را

[یزدانپناه عسکری]*

هرمنوتیک ادراک

________

1402/11/21 16:01
در سکوت

مثنوی معنوی :: در سکوت.... بشنوید

1403/10/23 20:12
فاطمه قوی نیت

#قصه_مکر_خرگوش

🔵راه هموار است و زیرش دام‌ها
       قحطِ معنی در میانِ نام‌ها

🔵لفظ‌ها و نام‌ها چون دام هاست
   لفظِ شیرین، ریگِ آبِ عُمرِ ماست

✅راهی که در آن قدم می‌گذاریم در ظاهر صاف و هموار است اما در باطن دامهای زیادی دارد.
کلمات و نامها هم ظاهری زیبا و خوب دارند اما باطن و محتوای معنوی و سودمندی ندارند بلکه بیهوده بوده و فقط عمر آدم را تلف می‌کنند.

✅ کلمات و واژه‌ها مثل دام و تله هستند که انسان را فریب می‌دهند. کلمات شیرین و دلنشین  مثل ریگزاری است که آب را در خود فرو می‌برد و جذب می‌کند ولی نتیجه‌ای از جذب آن آب حاصل نمی‌کند. (آب هدر رفته و از بین می‌رود.)
بعضی سخنان جذاب هم انسان را فریب می‌دهد و عمر ما را که مثل آبی لطیف و ارزشمند و در واقع حیات ماست، در ریگزار سخنان به ظاهر شیرین تلف می‌کند.
در این داستان هم، شیر که نماد فردی عاقل است، گول سخنان شیرین نخجیران را خورده و در دام می‌افتد و جان خود را از دست می‌دهد.

🔸نکته:
این سخن مولانا درباره ریگزار سخنان شیرین را مقایسه کنیم با رسانه‌های گوناگونی که با سخنان و تصاویر به ظاهر زیبا و جذاب و شیرین ، عمر ارزشمند ما را تلف می‌کنند.

در شرح #فروزانفر با توجه به بیت قبل و بیان امیر سست ریش یعنی پادشاه احمق، راه را راه و رسم حکومت معنی کرده و فرموده‌اند:
راه حکومت ظاهراً هموار است، ولی زیر آن دام‌هایی قرار دارد. همینطور نام‌ها و القاب و عناوینی که به ظاهر ارزشمند و والا بوده و برای پادشاهان و بزرگان به کار می‌بردند در واقع خالی از معناست. القاب و عناوینی که نویسندگان در ابتدای نامه‌ها می‌نوشتند مانند: امیر عالم و عادل و کافی و ... که رایج بود در صورتی که امرا و پادشاهان دارای این صفت نبودند و کاربرد آنها را جهت خوشایند و چاپلوسی و کسب منفعت بیان می‌کردند.

#قصه_مکر_خرگوش

✅آن یکی ریگی که جوشد آب از او 
     سخت کمیاب است، رَو آن را بجُو 

مولانا در این بیت اشاره می‌کند که هر کلامی هم باطل نیست. سخنانی هستند که عمر آدمی با شنیدن آن نه تنها تباه نمی‌شود بلکه آن سخنان مثل چشمه‌هایی جوشان، منبع حیات و زندگی هستند. 
برو و چنین ریگزار و چشمه ساران کمیابی را طلب کن. کسانی را طلب کن که سخنان ایشان به تو زندگی ببخشد. 

 

1404/02/24 20:04
مهرناز

معنی سنی یعنی چه

1404/02/24 22:04
رضا از کرمان

درود بر شما 

 عزیزم سنی یعنی بلندمرتبه،رفیع ،والا مقام 

در دفتر پنجم داریم 

تا کنی مر غیر را حبر و سنی

خویش را بدخو و خالی می‌کنی

یعنی با تفسیرهایی که از روی هوس وهوای خودت بر قرآن انجام میدی ارزش والای اون رو تقلیل میدی 

 

شاد باشی

1404/05/17 18:08
HRezaa

درود بر همزبانان گرامی

 

از نظر این کمترین، این بیت میتواند برای آندسته از افرادی باشد که در مسیر ریاضت پای نهاده و آرزوهایی در سر داشته، و یا حتی بخواهند به جایی برسند و یا کسی شوند و ....

ومسیری جز مسیر کمال حقیقی که خود در واقع برابر با نیست شدن است  داشته باشند....

ریاضت کشیدن و مراقبه مستمر، به هر حال نوعی از قدرت را به انسان میبخشد. و کسانی که برای رسیدن به این اهداف جانبی وارد این مسیر میشوند نه تنها منیت خود را از بین نبرده بلکه من‌های جدید و خطرناکتری ساخته‌اند، و بقول استاد «هوا را تازه کردهاند»