گنجور

بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او

بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
بود شاهی در زمانی پیش ازین
ملک دنیا بودش و هم ملک دین
اتفاقا شاه روزی شد سوار
با خواص خویش از بهر شکار
یک کنیزک دید شه بر شاه‌راه
شد غلام آن کنیزک پادشاه
مرغ جانش در قفس چون می‌تپید
داد مال و آن کنیزک را خرید
چون خرید او را و برخوردار شد
آن کنیزک از قضا بیمار شد
آن یکی خر داشت و پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود
کوزه بودش آب می‌نامد بدست
آب را چون یافت خود کوزه شکست
شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست
گفت جان هر دو در دست شماست
جان من سهلست جان جانم اوست
دردمند و خسته‌ام درمانم اوست
هر که درمان کرد مر جان مرا
برد گنج و در و مرجان مرا
جمله گفتندش که جانبازی کنیم
فهم گرد آریم و انبازی کنیم
هر یکی از ما مسیح عالمیست
هر الم را در کف ما مرهمیست
گر خدا خواهد نگفتند از بطر
پس خدا بنمودشان عجز بشر
ترک استثنا مرادم قسوتیست
نه همین گفتن که عارض حالتیست
ای بسا ناورده استثنا به گفت
جان او با جان استثناست جفت
هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
آن کنیزک از مرض چون موی شد
چشم شه از اشک خون چون جوی شد
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی می‌نمود
از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
هوش مصنوعی: ای دوستان، به این داستان گوش کنید؛ این روایت، واقعیت و وضعیت کنونی ماست.
بود شاهی در زمانی پیش ازین
ملک دنیا بودش و هم ملک دین
هوش مصنوعی: در زمانی نه چندان دور، پادشاهی وجود داشت که همواره صاحب قدرت و سلطنت بر دنیا و همچنین دین بود.
اتفاقا شاه روزی شد سوار
با خواص خویش از بهر شکار
هوش مصنوعی: روزی شاه همراه با نزدیکانش سواری کرد تا به شکار برود.
یک کنیزک دید شه بر شاه‌راه
شد غلام آن کنیزک پادشاه
هوش مصنوعی: یک دختر خدمتکار را دید که در راهی بزرگ در حال عبور بود و ناگهان پادشاه تصمیم گرفت که غلام آن دختر خدمتکار شود.
مرغ جانش در قفس چون می‌تپید
داد مال و آن کنیزک را خرید
هوش مصنوعی: مرغ جانش که در قفس گرفتار بود، به شدت ناله می‌کرد و در نتیجه، او مال و ثروت خود را به خاطر خریدن آن کنیزک هزینه کرد.
چون خرید او را و برخوردار شد
آن کنیزک از قضا بیمار شد
هوش مصنوعی: این کنیزک که به دست او خریده شده بود، به طرز عجیبی دچار بیماری شد و این موضوع برایش مشکل ایجاد کرد.
آن یکی خر داشت و پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود
هوش مصنوعی: یک نفر خر داشت، اما پالان نداشت. روزی پالانِ خر را دید که گرگ دزدیده بود.
کوزه بودش آب می‌نامد بدست
آب را چون یافت خود کوزه شکست
هوش مصنوعی: مردی کوزه‌ای در دست داشت که آب در آن بود. وقتی به آب دست یافت، به خاطر خودخواهی یا عدم توجه به کوزه، آن را شکست.
شه طبیبان جمع کرد از چپ و راست
گفت جان هر دو در دست شماست
هوش مصنوعی: پادشاه پزشکان را از دو طرف گرد آورد و گفت که جان هر دو بیمار در دستان شماست.
جان من سهلست جان جانم اوست
دردمند و خسته‌ام درمانم اوست
هوش مصنوعی: زندگی من آسان است و جان من همان کسی است که در درد و رنج به سر می‌برد و او تنها کسی است که می‌تواند به من آرامش دهد.
هر که درمان کرد مر جان مرا
برد گنج و در و مرجان مرا
هوش مصنوعی: هر کس که حال من را خوب کرد، گنج و زیبایی‌ام را به دست آورد.
جمله گفتندش که جانبازی کنیم
فهم گرد آریم و انبازی کنیم
هوش مصنوعی: همه به او گفتند که باید فدای دیگران شویم، علم و دانش را به دست آوریم و با هم هم‌سفره و همراه باشیم.
هر یکی از ما مسیح عالمیست
هر الم را در کف ما مرهمیست
هوش مصنوعی: هر یک از ما مانند مسیح می‌تواند برای دیگران نجات‌بخش باشد و توانایی این را داریم که دردها و مشکلات را تسکین دهیم.
گر خدا خواهد نگفتند از بطر
پس خدا بنمودشان عجز بشر
هوش مصنوعی: اگر خدا بخواهد، دیگر از نشانه‌های بی‌خود شدن و مستی سخنی گفته نمی‌شود؛ بنابراین خداوند به آنها نشان داد که بشر در مقابل او ناتوان است.
ترک استثنا مرادم قسوتیست
نه همین گفتن که عارض حالتیست
هوش مصنوعی: من به دنبال کسی هستم که ترک و جدایی‌اش برای من واقعی و عمیق باشد و نه فقط یک حالت زودگذر و زودگذر که در صحبت‌ها بیان می‌شود.
ای بسا ناورده استثنا به گفت
جان او با جان استثناست جفت
هوش مصنوعی: شاید خیلی از انسان‌ها از حقیقت و معنا دور باشند، اما روح او با روح آن حقیقت، ارتباط و پیوند خاصی دارد.
هرچه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و حاجت ناروا
هوش مصنوعی: هرچه تلاش کردند برای درمان و ارائه دارو، فقط درد و زحمت بیشتر شد و نیازها همچنان بی‌پاسخ ماند.
آن کنیزک از مرض چون موی شد
چشم شه از اشک خون چون جوی شد
هوش مصنوعی: کنیزک به خاطر بیماری‌اش به اندازه‌ای ضعیف شده که مانند موی نازک است و چشم پادشاه از شدت غم پر از اشک شده و مانند جویی خونینی جاری است.
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی می‌نمود
هوش مصنوعی: به طور تصادفی، مشخص شد که ترکیب سرکنگبین باعث افزایش صفرا شده و روغن بادام هم خیلی خشک به نظر می‌رسد.
از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت
هوش مصنوعی: هلیله، که به عنوان یک میوه تلخ شناخته می‌شود، باعث شده است که خاصیت‌هایش کاهش یابد، و در نتیجه، آتش به کمک آب آمده است و مانند نفت، همچنان شعله‌ور می‌ماند.

خوانش ها

بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او به خوانش زهرا شیبانی
بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او به خوانش عندلیب
بخش ۲ - عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او به خوانش افسر آریا

حاشیه ها

1387/02/10 12:05
م.ر

در یبت سوم کلمه ی قفس به اشتباه قفص نوشته شده است.
---
پاسخ: همچنان که در حاشیه‌ی بعدی گفته شده به نظر می‌رسد نوشتن این کلمه با این املا هم درست است، قفص را در لغتنامه‌ی دهخدا ببینید. ضمنا بیت مورد نظر شما باید بیت پنجم باشد. تغییری اعمال نشد.

1387/07/26 16:09
گمنام

حاشیه‌ها

1402/10/10 23:01
جاوید مدرس اول رافض

شیخ محمود شبستری معتقد است:
عروض و قافیه معنی نسنجد
به هر ظرفی درون معنی نگنجد
معانی هرگز اندر حرف ناید
که بحر قلزم اندر ظرف ناید
چو ما از حرف خود در تنگناییم
چرا چیزی دگر بر وی فزاییم
بااین حساب که شیخ میفرمایند

انتقال معانی ثقیل و اصیل در قالب کلمات کاری بس دشوار است
حضرت مولانا برای غلبه بر این مشگل خود در شرح و بسط یک نکته معرفتی و عرفانی معزل متوسل بر محتوا های تودر تو میشود ودر این حلقه های تودر تو با آغاز داستانی تمثیلی تمام نشده داستانی دیگر را عنوان میکند و در داخل آن داستانی دیگر تا به نتجیه مطلوبی در تفهیم موضوع معرفتی گرانسنگ اصلی و اصیلی برسد. واین راهکار حلقه های تودر تو در

انتقال معانی شگرف مختص مثنوی است. که سناریوهائی سیستماتیک و سینماتیک را در تولید محتوا و انتقال آن اعمال مینماید ،تا در طبق  اخلاص نهد.و ذهن های دیر یاب را یاری دهد.

 

1388/02/03 12:05
محمد

با سلام
منظور از کنیزک در این داستان جیست؟

1388/07/12 15:10
ناشناس

سلام
((مرحم)) صحیح است .

1388/12/20 19:02
می نوش

در پاسخ به محمد عزیز
کنیزک در این داستان نمودی از وجه سرگرردان هر کس دارد که برای رهایی دادن آن می بایستی چهره زرگر که همانا زر و سیم دنیویست را زرد گردانیم

1390/09/09 14:12
سانیا

من عاشق این شعر مولانام+

1390/11/15 17:02
ارام

مدتها بود که بیت از قضا سرکنگبین صفرا فزود فکر منو به خودش مشغول کرده بود این بود که اومدم تو سایت و در بارش تحقیق کردم واقعا شعر قشنگیه دوسش دارم

1402/03/18 19:06
ارغوان

سلام.

معنی این بیت قضا سرکنگبین صفرا فزود چی میشه؟

1402/03/19 00:06
رضا از کرمان

ارغوان عزیز سلام

   حکما واطبا در قدیم برای آدمی چهار طبع قایل بودند وبر اساس آن بیماری و پروسه درمان تعریف میشد جهت اطلاع آن چهار طبع یا اخلاط چهارگانه وخصوصیت هریک چنین است

 ۱_دم یا خون که گرم وتر است بمثابه بهار

۲_صفرا که گرم وخشک  است بمثابه تابستان

۳_سوداکه سرد وخشک است بمثابه پاییز

۴_بلغم که سرد وتر است بمثابه زمستان

ظاهرا سکنجبین را برای درمان صفرا تجویز میکردنددراینجا مولانا با توجه به ابیات قبل میگه  حکیمان که در علم طب هریک خود را مسیح میدانست اقدام به درمان کنیزک کردند ولی انشاالله نگفتند(اشاره به آیه۱۸ سوره قلم و۲۴ سوره کهف)و از قضای الهی غافل شدند ومشیت خدا اینگونه بود که سکنجبین نه که صفرا رادرمان نمیکرد بلکه آن را می‌افزود وروغن بادام دیگر ملین نبودو هلیله که باعث لینت مزاج میشد باعث خشکی  ویبوست میشد  ودیگر آبی بر آتش نبودند بلکه مثل نفت شعله را بیشتر میکردند 

 شب خوش شاد باشی

1391/01/18 11:04
حبیب

با سلام، مصرع اول بیت هفتم اشکال عروضی دارد. اگر حرف "و" حذف شود اصلاح میگردد: آن یکی خر داشت، پالانش نبود. با تشکر از زحماتتون

1401/02/23 15:04
علی میرزایی

من شنیدم درست همون با واو هست. و مشکل عروضی هم نداره

1391/03/24 15:05
پیام آرمین

به نظر این حقیر منظور حضرت مولانا از پادشاه = انسان
کنیز = نفس
زرگر= زمین
مرد خردمند = مشیت الهی
بوده انسان در تلاش برای شکار بوده که خود شکار نفس میگردد و نفس اسیر زیبایی تعلقات زمینی میگردد
وقتی انسان بسمت حضرت حق بازمیگردد مشیت الهی زیبایی های زمین را در نظر انسان زشت و ناپسند نمایان میکند
در پناه حق

1391/06/17 07:09
خدابنده

بیان عشق انسان کامل به آدمی ؛ مشکل آدمی و تلاش بسیاری از انبیا، فیلسوفان و دانشمندان برای حل این مشکل و ناکامی همه
شاه؛ انسان کامل: شبیه خدا آفریده شده است؛ در درون آدمها ساکن میشود و جلوه درونی آن کودک درون یا وجدان نامیده میشود و عاشق اینست که در آدمیان پر شود؛ آدمی میتواند از او پر شود و از عالم حیوانی به عالم انسانی که ابدیست منتقل شود.
کنیزک؛ آدم: حیوانی که ذره ای از آن انسان کامل در هنگام تولد به او واگذار شده است و طی زندگی تحت اختیار او تقویت میشود یا مریض شده میمیرد.

1391/11/15 13:02
سمیر

منظور مولانا از کنیزک دختر نو جوان است نه چیز دیگر

1392/03/26 09:05
فرحناز

منظور و معنی ناگهان سرکنگبین صفرا فزود چیست؟

1392/03/26 12:05
امین کیخا

فرحناز جان سرکه را به چیز های گوناگون می فزودند و در نتیجه امیغ گوناگونی از مواد درست کرده بودند مثلا سرکنگبین که سرکه و انگبین است و درست شده است که صفرا را کم کند اینجا پزشکان با دادن سرکنگبین نتیجه وارون گرفته اند و صفرا زیاد شده است
برای یاداوری ترکیبات و امیغ های دیگر سرکاهن است که سرکه و أهن بوده است و سکبا که أش سرکه است ، پزشکی کهن بر اساس پیمان بودن ( متعادل بودن ) چهار خلط بوده است که یکی صفر است یکی سودا و بلغم و خون ولی امروزه نگاه انها به بیماری کودکانه به نظر ما می اید

1392/03/03 16:06
lord

اون دوستی که پرسیده سرکنگبین صفرا فزود یعنی چی!
منظور اینه که سرکنگبین یا همون سکنجبین عامیانه مایعی که از سرکه درست میشه و بسیار شیرینه و بعضی ها شربت میکنن و بعضی ها با کاهو میخورن و ... و صفرا هم همون کیسه ی صفرا و ماده ی داخلش که در عامیانه به زهره معروفه چون خیلی تلخه!(میگن فلانی از ترس زهرش ترکید)
حالا سرکنگبین صفرا فزود یعنی سرکنگبین به جای اینکه شیرین کنه خیلی تلخ مزه شده بود و مصرع بعد روغن بادام بجای اینکه نرم کنه باعث خشکی میشد
در کل معنی بیت اینه که همه چیز برعکس عمل میکرد

1392/04/03 22:07
شکوه

در تفسیرهای مثنوی از کنیزک به نفس اماره و یا قوه خیال تعبیر کردهاند امان از عناصر مادینه!

1392/04/03 23:07
شکوه

مولانا راهزنان سلوک را شش عامل میداند که اولین انها همین نفس اماره یا عنصر مادینه استود اینجا هم همانطور که میدانیم مراد از شاهراه همان سلوک است.

1392/04/04 12:07
امین کیخا

حمید جان هله بیک! یا سلام ! مرحبا .بنویس جشم به راهت بودم هر روز

1392/04/04 13:07
شکوه

با درود به دوست بزرگوارمان حمیدرضا
اینجا با یک نمونه نقد کهن الگویی سر و کار داریم که شاه و حرکتش در کوه و دشت اشاره داردبه تفرج انسان در هستی برای صید کنیزک هم هنوز معتقدم که اماره است و شاهراه هم طریق سلوک و رویا ها هم که میدانیم پیام آوران ناخوداگاه انسان هستند ودر ادامه سایه با نفس لوامه مطابقت دارد البته میدانیم که کاربرد نمادها هم مانند واژه هاست یعنی جنبه قراردادی دارند ومیتوان آنها را برای مفاهیم ثابتی در نظر گرفت

1392/04/04 13:07
شکوه

در میان عرفا مولانا جلال الدین بیشترین استفاده از نماد را داشته و خود نماد آفرین بوده و گاهی یک نماد را با در دو کاربرد متفاوت معرفی میکند

1392/04/09 18:07

می گوید که پادشاه عاشق کنیزی شد. وقتی که او را به دست آورد، کنیز مریض شد!
بودا می گوید "زندگی رنج است" و قرآن قسم می خورد که "ما انسان را در رنج و سختی آفریدیم"(4 بلد). البته در ادبیات ملل به مواردی هم برمی خوریم که زندگی بدون رنج نه تنها ممکن نیست، بلکه مطلوب هم نیست.
پیوند به وبگاه بیرونی

1392/04/09 18:07

طب سنتی ما سه شاخه بوده: 1. مزاج شناسی (که مربوط به تعادل آن 4 مزاج می شود) 2. آزمایش ادرار که در ظرف هایی به نام قاروره انجام می شد 3. نبض شناسی (که طبیب روحانی با گرفتن نبض کنیز و بردن نام شهرها و افراد، معشوق او را شناسایی می کند)
پیوند به وبگاه بیرونی

1400/05/10 11:08
ملیکا رضایی

ولی طب سنتی به پزشکی اصلی نمیرسد ...

1392/04/10 00:07
امین کیخا

تب سنتی هیچ نبوده خیالت راحت نوگرا باش ، حجامت ، بهمن پیچ و شکر سرخ ! هیچ نبوده الا نیایش یک مومن برای درمان بیماران که البته به رحمت پروردگار کارساز بوده است .

1400/05/10 11:08
ملیکا رضایی

درود !دقیقا...

1392/04/21 13:07
امید

با سلام میخاستم بدانم مگر در زمان مولوی نفت کشف شده بود یا منظور از نفت ماده اتشزای دیگری است

1392/04/21 13:07
امین کیخا

Napta لغتی سانسکریت است آری بوده ولی نه پالوده چون انچه امروز داریم ، اغشته به قیر و خود جوش بوده است .

1392/04/21 16:07
شکوه

کشتی نوح را هم قیر اندود کردند که مانع نفوذ آب شود به چوبهای کشتی!!

1392/11/01 17:02

برای ما دبستانی ها کسره ها را بگذارید.

1392/11/14 13:02

دوست عزیزی(سمیر) که فرمودی منظور از کنیزک یک دختر است، اصلا با مثنوی تا حالا کار کردی؟
قطعا منظور از کنیزک ، یک دختر بچه نیست.
و دوست عزیز حمید رضا گوهری ،
شما لطفا شعر رو تفسیر کنید تا ببینیم که فهم شما از این شعر چیه؟

1393/01/23 20:03

1-گفت جانم جان اوست
2- ا. قضا سرکن/ین صفرا نمود رونن بادام خشکی می فزود
3- معتبر ترین دیوان مثنوی به تصحیح نیکلسون است به اجماع نظر
اهل فن

1393/02/28 22:04
حبیب

از دکتر حشمت الله ریاضی :
علت همة گرفتاریها: حقیقت این داستان نمایشی و نمادین این است که همه گرفتاری و رنج انسان از دلبستگی و وابستگی به غیر خداست/
توضیح اینکه من انسانی یا عقل اول از نیستان عقل کل جدا شد و گرفتار این جهان گردید, پس شاه در این داستان عقل است که شاه بدن است و کارش رسیدگی به کشور تن و به کارگیری روان انسانی و در جهت هدف و مقصود عقلانی است/ شاه عقل برای گشت و گزار به شکارگاه تن رفته و کنیزک روان انسانی را یافته است/ دختر یا کنیزک همان روان یا نفس انسانی است که فرایند جان و جسم بوده پزیرنده و زاینده است باید خردپذیر و خدمتکار خرد باشد, اما برده فراخودی پر از زر و زیور شده و بدان وابسته شده و بیمار گشته است/ خرد او که جوهر نورانی جان و سلطان تن است از قوای حسی و وهمی و خیالی برای این روان پریشی یاری میجوید ولی نفس بیمارتر میشود تا اینکه شاه عقل مضطر و درمانده میشود و در اوج درماندگی از خود خدا رهنمود میطلبد و با تمام وجود دعا میکند و خدا هم چنانکه خود میفرماید: دعای درماندگان را پاسخ میدهد و حاجتش بر میآورد, یکی از اولیای خود را جهت کمک به او میفرستد تا جان او را بهنور ولایت الهی منور کند و حکمت روحانی به او بخشد/ آن ولی خدا یا خرد برتر یا عقل قدسی به سراغش میآید و با حکمت روحانی درونی
میفهمد که درد نفس وابستگی به زر و زیور و رنگهای عالم بیرونی و ........

1393/03/31 16:05

سخن اینجاست که چون طبیبان به توان خود غره گشتند وازپیشنهادشاه ازخود بی خودشدند دردرمان از خدا استعانت نگرفتندوخداوند هم به عجز وناتوانیشان دچارکردچنان که سرکه انگبین که خود صفراوحرارت راپایین می آورد خود عامل تب شد وحتی آب هم به کمک آتش شتاقت

1393/04/24 19:06
نازنین

سلام من یه مشکل دارم.من مایکروسافت دات نت همون ورژنی که توی سایت نوشته رو دانلود و نصب می کنم و اعلام می کنه که با موفقیت نصب شد، نصب گنجور رومیزی هم با موفقیت انجام می شه اما باز نمی شه.چرا؟

1393/09/24 23:11
مرتضی

بیت آخر کلمه (نفت ) : مگر آن زمان نفت کشف شده بده یا اینکه به چه معنا بوده ؟

1393/10/22 23:12

جدول نماد شناسی داستان:
شاه=1- سالک 2- روح 3- عشق 4- مسلم 5- فرا من یا فرا خود
کنیزک= 1- نفس 2- نفس 3-مولانا 4- دین 5- من یا خود
طبیبان دربار= 1- عقل گرایان 2- عقل جزئی 3- درس مدرسه 4- دینا محوران 5- روان مشعر
طبیب الهی= 1- پیر- ولی - عقل کلی 2- عشق 3- شمس تبریزی 4- پیامبر 5- روان نامشعر یا الهام یا دریافت غیر حسی و عقلی
زرگر= 1- تعلقات درونی 2- تن 3- علوم دنیایی 4- کجروی در دین 5- نهاد

1393/11/03 20:02
محمد

شد غلام آن کنیزک جان پادشاه بصورت
شد غلام آن کنیزک جان شاه هم آمده است که هم از نظر وزن و هم از تظر معتا بهتر است. تا اهل فن چه نظری داشته باشند؟

1393/11/07 13:02
محمد صادق

قبض یک نوع تکلیف معده دردی است وبرای دفاع آن هلیله را توصیه مینمایند هلیل با شیرجوشانیده میشود به مریض مدهند وقبضیت اورا رفع مینماید

1394/01/01 19:04

درود بر مولانا

1394/01/18 15:04
شیرزادی

دوستان عزیزی که درباره نفت سوال کردید، بله در زمان مولوی و حتی سالیان دراز پیش از او، مردم نفت را می شناختند و از آن استفاده های مختصری می کردند، اما این استفاده ها محدود بود تا اینکه دارسی امتیاز نفت ایران را گرفت و اولین میدان نفتی خاورمیانه در مسجد سلیمان کشف شد.
منظور از کشف نفت، کشف میدان نفتی است وگرنه خود نفت را مردم در ایران قرن ها پیش می شناختند.
برای کسب اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به کتاب خواب آَشفته نفت اثر دکتر محمدعلی موحد

1394/03/24 18:05
روفیا

ترک استثنا مرادم قسوتیست
نی همین گفتن که عارض حالتیست
ای بسا ناورده استثنا به گفت
جان او با جان استثناست جفت
گویا مانای واژه استثنا در اینجا بیان عبارت ان شاالله است .
مولایم بقدری ژرف اندیش بوده که تفاوت ان شاالله جوهری و ان شاالله عرضی را در دو بیت به زیبایی بیان میکند . گاهی به زبان میگوییم اگر خدا بخواهد ولی در درون با خواسته خدا و نیروی غالب حقیقت در ستیزیم و شیفته مطرح شدن خودمان یا باورهایمان هستیم . گاهی مثل بودا هرگز این عبارت را به زبان نمی اوریم ولی حقیقت این عبارت با جان ما عجین شده است .

1394/03/03 21:06
maei

ا سلام
دوستان منظور از این دو بیت چیست ؟
آن یکی خر داشت پالانش نبود / یافت پالان گرگ خر را در ربود
کوزه بودش آب می نامد بدست / آب را چون یافت خود کوزه شکست

1394/03/04 12:06

سلام
maei عزیز:
معنی ساده اش این است که :
وقتی که خر را داشت پالان خر را نداشت و نمیتوانست سوارش شود
حالا که پالان خر را بدست آورد ،گرگ خر را در ربود(خر خورده شد)
وقتی که کوزه داشت آبی نداشت که کوزه را پر کند
وقتی آب پیدا کرد ، کوزه شکست
مفهوم تقریبی :
وقتی پی عشق بود کنیز رو نداشت
و وقتی کنیز رو پیدا کرد ،کنیز بیمار شد

1394/06/28 08:08

بنظر میرسد در این صفحه بیت دوم شعر نوشته نشده است.
نقد حال خویش را گر پی بریم
هم ز دنیا هم ز عقبی برخوریم

1394/09/09 07:12
جواد

مطلب از شاه عقل

1394/09/09 11:12
جواد

در گفتار مولانا منظوراز طبیب چیست شاه عقل است کنیز نفس است زرگر بچه دنیا است

1394/09/09 13:12
Hamishe bidar

به نظر حقیر طبیب تمام علما و هواداران و مدعیان دروغین مسلک ودین هستند: کاپیتالیسم، کومونیسم، داعش، امپریالیسم، و غیره

1394/10/14 19:01
حمید

باسلام
در بیت چهاردهم "چون خدا خواهد نگفتند از بطر" صحیح است

1395/03/20 01:06
کمال

داستان زیبایست!!!!!

1395/04/30 23:06
مهدی رضایی

با سلام
ممنون از همه

1395/04/13 03:07
امید

لطفا شعر رابرای مازیر دیپلم ها ترجمه کنید تا دعاگوتان باشیم

1395/05/01 23:08
محمدمهدی مدی

باسلام.به نظرمن شرح این داستان معادله برقرارکردنه بین دوجاذبه ی مادی ومعنویست که دغدقه ی انسان موردنظرشاعر می باشد.

1395/06/15 18:09
محمود افروغ

از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی می‌نمود
از هلیله قبض شد اطلاق رفت
آب آتش را مدد شد همچو نفت
مگر آن زمان نفت کشف شده بود؟

1395/07/26 18:09

در داستان دوّم ِمثنوی، کنیزک نمودی ست از وجه سرگردانی ِما که در افکار و آمال دنبال خوشبختی می گردیم. زرگر همانا زر و سیم یا عوامل دنیویست که ما را گویا از سعادت در عالم ِپدیدار بازداشته است. مرد خردمند همانا عارفی ست که موجب بیداری می شود و بنابر مشیت الهی؛ بند ِتعلقات زمینی را از ذهنیت آدمی می گسلد. انسان از خدا آفریده شده است و جلوه درونی آن همانا کودک درون است که بعداً به امیال دنیوی و تحت القای افکار و امیال؛ مبتلا می گردد. تحت تأثیرالقائات و تمایلات، خلجان ها تقویت میشوند و پزشکان که همان راهجوئی های دنیوی اند؛ با دادن سرکنگبین یا روغن بادام؛ کوشش در جهت تخفیف ِتأملات مبذول می دارند ولـّـی نتیجه ای معکوس و وارونه گرفته می شود. بنابر نهاد ِناآرام ِجهان؛ همه چیز برعکس عمل می کند؛ چرا که شاه و حرکتش در کوه و دشت یعنی در دار ِزندگی ِجسمانی؛ در جهت صید خوشبختی های تخیلی و عشق های اثیری مثل دلبستگی به همین کنیزک در این داستان؛ آدمی را از شاهراه حضور و سلوک بازمی دارند. جانمایهء این داستان نمایشی و نمادین این است که همه گرفتاریها و رنج انسان از دلبستگی ها و از وابستگی ها نتیجه می شوند. در ادامه داستان، حکمت یعنی معرفت روحانی یا خرد برتر یا عقل قدسی به سراغ شاه می آید و می فهمد که درد وابستگی ها و دلبستگی ها به رنگهای عالم پدیدار و منجمله به عشق و سعادت دنیوی ست که موجب حرمان ِخاطر و پژمان اش شده است. سخن اینجاست که نفسانیات و کارکرد ِعقل جزئی و دنیا-محوری و رنگ ِتعلقات ِدنیایی؛ آنچنان ما را در ستیز با ذات زندگی و با حضرت ِجانان قرار می دهد که شیفته خودمان یا باورهایمان می شویم. آنچنانکه پالان خر را بدست می آورد ولـّـی گرگ یعنی حوادث دنیوی؛ خر را در می رباید یا اینکه وقتی آب یعنی مایهء حیات ِفیزیکی را پیدا می کنیم؛ کوزه در پی رویداد ها در هم می شکند. بعبارت دیگر، وقتی پی ِعشق یعنی خوشبختی در عالم مادّه باشیم، لاجرم در پی کنیزک هستیم و وقتی کنیزک را پیدا می کنیم؛ ناگزیر او بیمار و نالان می شود و حال ِموقت ِرضایت و خوشباشی تداوم نمی یابد.

1395/08/16 14:11
A.M.AA

مفهوم این دو بیت چیه؟
آن یکی خر داشت و پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود
کوزه بودش آب می‌نامد بدست
آب را چون یافت خود کوزه شکست

1396/03/26 23:05
جمشید

با سلام خدمت دوستان،از نظر یا دیدگاه یا برداشت من این داستان مربوط میشود به داستان آدم و حوا که در باغ عدن بودن و شیطان که همان کنیزک باشد آن پادشاه را که همان آدم باشد گول زد و آدم و حوا عاشق دنیا که همان شیطان و کنیزک باشند شد. ولی وقتی این عشق ادامه پیدا کرد دنیا که همان شیطان باشد مریض شد یا اینکه بی وفای کرد و دردهای زیادی به پادشاه که آدم باشد وارد کرد.و ادم به فکر این شد که علاج دردی پیدا کند ولی هر درمانی نتیجه معکوسی داد.

1396/07/04 08:10
نیایش

سرکنگبین یرای مداوای صفرا بکار می رفت اما اینجا برعکس عمل کرد چون بیماری کنیز بیماری جسمی نبود .هلیله را نیز برای لینت مزاج می دادند که باز هم یبوست اورد و عکس عمل کرد.
در بیت های بعد می بینیم که طبیب الهی درمان هایدیگر را بی اساس می داند و دیگر طبیان را طبیبان مدعی و مغرور معرفی می کند

1396/07/04 08:10
نیایش

کنیزک نماد نفس است و هم چنین می تواند نماد سالک مبتدی باشد.
پادشاه رمز روح
زرگر رمز هواهای نفسانی
طبیبان رمز شیوخ و پیران مدعی
طبیب رمز پیر و انسان کامل

1396/07/09 13:10
احمد

ترک استثنا مرادم قسوتیست
تصحیح شود
ترک استثنا مرادم قسوتی است

1396/08/27 09:10
فرزاد اقبال

در خصوص دو بیت آخر که یکی پرسیده بود.
ابتدا به این بیت توجه کنیم:
هر چه کردند از علاج و از دوا
گشت رنج افزون و "حاجت ناروا"
روایی حاجت یا اصطلاحا "قضای حاجت" ایهام داره. هم به معنی حل مشکل و گشایش گرفتاریه و هم به معنی به اصطلاح امروزی دستشویی رفتن و دفع فضولات شکم.
دو بیت اخر در اشاره به همین معنی دومه. یعنی "هلیله" که نوعی،زردالو و برای روان کردن شکم (اطلاق) بوده اتفاقا باعث خشکی شکم (قبض) شد و همچنین روغن بادام که مسهله باعث خشکی شکم و عدم دفع مدفوع شد. همچنین سکنجبین نتونست دمای بدن رو پایین بیاره و هر چی پزشکان اب می خورندن تا دفع حاجت کنه بدتر شکم خشک میشد.
خلاصه مولانا در این دو بیت به وجه ایهام طبیبان رو دست میندازه که اینایی که به پادشاه گفته بودن ما حاجت روایت میکنیم از حاجت روا کردن (اجابت مزاج) کنیزک هم درمانده شدن چه برسه به اجابت درخواست پادشاه

1396/11/23 14:01
علی

سلام
نظرات بسیار زیبایی بود، تشکر از همه دوستان

1396/12/10 22:03
Pedram Parvardeh

میشه یکی این بیت رو معنی کنه دقیق !؟ :
ترک استثنا مرادم قسوتیست ...نه همین گفتن که عارض حالتیست ...

1403/04/05 19:07
رضا از کرمان

سلام دوست گرامی

  به بیت قبل توجه بفرمایید در آنجا میگوید که طبیبان "  گر خدا خواهد " یا همان انشالله نگفتند  مراد از ترک استثنا بر اساس آیه ۱۸ سوره قلم  که آمده است " ولا یستثنون " به معنی هیچ استثنا نکردند یا همان انشاالله نگفتند ،است و آن داستان باغی پر محصول است که صاحبان آن  از مشیت وقدرت الهی غافل شدند  وقصد جمع آوری محصول  بصورت مخفیانه در صبحگاهان را داشتند تا سهمی به فقرا نپردازند که متاسفانه در کمال ناباوری باغ را ویران و سوخته دیدند  باز همین موضوع در سوره کهف آمده آنجا که خداوند به پیامبر میفرماید تو هرگز مگو که من اینکار را فردا انجام میدهم مگر آنکه بگویی انشا الله اگر خدا بخواهد (آیه ۲۳ و۲۴) انگاه برای مثال داستان کسی را می آورد که باغی پر محصول داشت وچون به دیگران فخر میفروخت وذکر استثنا نکرد صبحدم که برای چیدن محصول رفت باغ خود را ویران دید( آیات ۳۲ الی ۴۲)  پس روشن گردید ترک استثنا یعنی فراموشی قدرت ومشیت وخواست الهی در به نتیجه رسیدن امور یا همان انشاالله گفتن قبل از هر کاری 

معنی بیت مورد نظر شما : این ترک استثنا کردن یا به عبارتی انشاالله نگفتن طبیبان در اثر غفلتی بود که بر دلهای آنها مستولی شده بود  وگفتن این ذکر بصورت لقلقه زبان ویک عادت شرط نیست ( عارض حالتی است) در بیت بعدی میفرماید چه بسا کسانی که ذکر استثنا را بر زبان نمی آورند ولیکن این موضوع که حدوث امور در دنیا فقط با مشیت الهی صورت میپذیرد را قلبا"   معتقدند واین مهم با جان ایشان پیوند خورده است . 

البته ناگفته نماند که در حاشیه قبلی خودم و روفیای گرامی نیز معنی بیت مورد سوال شما پاسخ داده شده است که معلوم است حضرتعالی به حاشیه ها توجه کافی نداشته اید. 

 

 شاد باشی عزیز

 

 

 

 

1396/12/11 01:03
روفیا

جمله گفتندش که جانبازی کنیم
فهم گرد آریم و انبازی کنیم
هر یکی از ما مسیح عالمیست
هر الم را در کف ما مرهمیست
گر خدا خواهد نگفتند از بطر
پس خدا بنمودشان عجز بشر
از سرمستی و غرور و سرکشی نگفتند اگر خدا بخواهد درمانش می کنیم.
پس خدا ناتوانی بشری را به رخ آنها کشید.
ترک استثنا مرادم قسوتیست
نه همین گفتن که عارض حالتیست
استثناء در قدیم به معنای گفتن ان شاء الله بوده است. مولانا می گوید وقتی می گویم طبیبان ان شاء الله نگفتند مرادم واقعا کوتاهی در به زبان آوردن چند واژه نیست که به زبان آوردن واژگان تنها یک تغییر عرَضی است. بلکه مرادم سخت دلی و خود بزرگ پنداری آنهاست و این توهم که واقعا منشاء اثر هستند.
ای بسا ناورده استثنا به گفت
جان او با جان استثناست جفت
چه بسیار کسانی که هرگز عبارت ان شاء الله را به زبان نمی آورند ولی باور قلبی شان این است که هر چه خدا بخواهد همان خواهد شد.

1396/12/11 15:03
nabavar

روفیای گرامی
بسیار ممنون از پاسخ رسا و کامل شما
داشتم پاسخی می نوشتم که حاشیه ی شما زودتر رونمایی شد ، با نهایت تواضع می گویم که هرچه سعی می کردم مانند شما نمی توانستم این ابیات را معنا و تفسیر کنم
زنده باشید

1396/12/12 11:03
روفیا

اختیار دارید دوست جان
شما هم در ساده کردن عاری از جانبداری و ستیز اشعار سرزمین مان کوشا و کامروا بوده اید.

1397/02/20 04:05
علی

احتمالأ با توجه به شروع داستان که می فرماید خود حقیقت نقد حال ماست آن منظور از دختر کنیزک سالک و پادشاه خداوند و حکیم الهی پیر خرابات و جوان عاشق نفس یا خواسته های دنیوی و طبیبان مدعی پیران جعلی و دروغین است

1397/07/19 20:10
Mir

با عرض سلام..اگر دوستان این حکایت رو تا انتها بخونند کاملا متوجه منظورحضرت مولانا از کنیز و شاه و غیره میشن..فقط باید دقت داشته باشیم که در این راه گمراه نشیم..به قول حضرت مولانا
از خدا میخواه تا زین نکته ها می نلغزی و رسی در منتها
زانکه از قران بسی گمره شدند زان رسن قومی درون چه شدند
مر رسن را نیست جرمی ای عنود چون تو را سودای سر بالا نبود

1397/11/06 13:02
کتایون فرهادی

تان ، این حکایت را گوش کنید که حقیقتا احوال درونی ما آدمیان در این حکایت مورد بررسی و نقد قرار گرفته است .
شرح و تفسیر بیت 36
بود شاهی در زمانی پیش از این / ملک دنیا بودش و هم ملک دین
در زمانهای پیشین شاهی بود که هم در دنیا فرمانروائی داشت و هم در دین ، یعنی نیکبختی دو سرا ی را دارا بود .
شرح و تفسیر بیت 37
اتفاقا شاه روزی شد سوار / با خواص خویش از بهر شکار
اتفاقا روزی آن شاه به همراه خادمان ویژه خود سوار بر مرکب خود شد و عزم شکار کرد .
شرح و تفسیر بیت 38
یک کنیزک دید شه بر شاهراه / شد غلام آن کنیزک جان شاه
شاه کنیزکی را بر شاهراهی دید و بلافاصله جان شاه ، شیفته و شیدای آن کنیزک شد .
شرح و تفسیر بیت 39
مرغ جانش در قفس چون می طپید/ داد مال و آن کنیزک را خرید
چون پرنده روح شاه در قفس تن ، بال بال می زد ، مالی داد و آن کنیزک را برای خود خرید .
شرح و تفسیر بیت 40
چون خرید او را و برخوردار شد / آن کنیزک از قضا بیمار شد
پس از آنکه شاه آن کنیزک را خرید و از وصال او برخوردار شد ، اتفاقا آن کنیزک دچار بیماری شد .
شرح و تفسیر بیت 41
آن یکی خر داشت پالانش نبود / یافت پالان گرگ خر را درربود
مثال ، شخصی خری داشت اما پالان نداشت ، همینکه پالانی تهیه کرد ، گرگ آمد و خرش را صید کرد و با خود برد .
شرح و تفسیر بیت 42
کوزه بودش آب می نامد به دست / آب را چون یافت خود کوزه شکست
مثال دیگر ، شخصی کوزه ای داشت ولی هر چه می گشت آب نمی یافت و همینکه آب را یافت کوزه اش شکسته شد .
– دو تمثیل بالا در بیان این مطلب است که انسان در هیچ لحظه ای در این دنیا بطور کامل مقصودش حاصل نیاید ، چرا که انسان همیشه آرزوهای حاصل نشده دارد .
شرح و تفسیر بیت 43
شه ، طبیبان جمع کرد از چپ و راست / گفت جان هردو در دست شماست
شاه ، اطبا را از همه طرف به سوی خود فرا خواند و گفت ، بقای جان من و این کنیزک در دست شماست ( مراد از طبیبان ، مدعیان ارشاد و نجات آدمیان است )
شرح و تفسیر بیت 44
جان من سهل است جان جانم اوست / دردمند و خسته ام ، درمانم اوست
شاه به اطبا گفت ، جان من در مقابل جان کنیزک ارزشی ندارد بلکه در حقیقت جان جانم هموست و من فردی دردمند و خسته و زارم و تنها مایه درمانم اوست .
شرح و تفسیر بیت 45
هر که درمان کرد مر جان مرا / برد گنج و در و مرجان مرا
اگر هر یک از شما اطبا ، جان مرا درمان کنید ، گنجینه و مروارید و مرجان مرا تصاحب خواهد کرد .
شرح و تفسیر بیت 46
جمله گفتندش که جانبازی کنیم / فهم گرد آریم و انبازی کنیم
آن اطبا همگی گفتند : شاها ! برای درمان این کنیزک در حد جان می کوشیم و با یکدیگر همراهی و همفکری می کنیم تا او درمان شود .
شرح و تفسیر بیت 47
هر یکی از ما مسیح عالمی است / هر الم را در کف ما مرهمی است
آن اطبا گفتند : هر یک از ما مسیح دانشمند ( یا مسیح جهانیان ) است و برای هر درد ، دوا و درمانی داریم .
شرح و تفسیر بیت 48
“گر خدا خواهد” نگفتند از بطر / پس خدا بنمودشان عجز بشر
چون آن حکیمان خودبین و مغرور به مهارت و حذاقت خود اعتماد داشتند ، مشیت قاهر الهی را که فوق الاسباب است نادیده گرفتند ، پس خداوند نیز عجز و درماندگی آنان را به خودشان نشان داد . “بطر به معنی خودبینی و خودپسندی است”
شرح و تفسیر بیت 49
ترک استثنا مرادم قسوتی است / نی همین گفتن که عارض حالتی است
منظورم از بی اعتنا شدن به انشاء الله آن حالت قساوت و غفلتی است که بر دل آدمی چیره می آید و نه گفتن زبانی این عبارت که امری عرضی است .
– در نزد عرفا حال و نیت قلبی معتبر است نه ظواهر اعمال ، استثناء به معنی انشاء الله گفتن است ، همانطور که در آیه 18 سوره قلم می فرماید ” انشاء الله نگفتند “
شرح و تفسیر بیت 50
ای بسی ناورده استثنا بگفت / جان او با جان استثناست جفت
چه بسیارند کسانی که کلمه انشاء الله را بی آنکه به زبان آورند ، جان و روحشان با حقیقت آن قرین است بطوریکه حدوث هر امری را معلق به مشیت الهی می دانند . ( عارف بالله موثر حقیقی را در عالم فقط ذات احدیت داند و بس ) .
شرح و تفسیر بیت 51
هرچه کردند از علاج و از دوا / گشت رنج افزون و حاجت ناروا
طبیبان هر چه در راه درمان و شفای کنیزک کوشیدند توفیقی نیافتند و رنج و درد او بیشتر شد و در نتیجه حاچت شاه برآورده نگشت زیرا مشیت قاهر الهی را نادیده گرفته بودند و بر حذاقت خود مفتون شده بودند .
شرح و تفسیر بیت 52
آن کنیزک از مرض چون موی شد / چشم شه از اشک خون چون جوی شد
کنیزک از شدت بیماری چنان نحیف شد که گوئی موئی بیش نیست و چشمان شاه از اشک خونین مانند جویبار شد .
شرح و تفسیر بیت 53
از قضا سرکنگبین صفرا نمود / روغن بادام خشکی می نمود
قضای الهی چنین اقتضا کرد که سرکنگبین با آنکه طبعا دافع صفراست ولی در مورد این کنیزک قضیه برعکس شد و موجب فزونی صفرایش شد و نیز روغن بادام که طبعا ملین و روان کننده مزاج است موجب خشکی و یبوست بیشتر شد . [ سرکنگبین = شربتی است که معمولا از شکر و سرکه می پزند و گاهی هم در قدیم به جای شکر ، عسل بکار می بردند . اطباء قدیم آن را دافع صفرا دانسته اند ، سکنجبین ]
شرح و تفسیر بیت 54
از هلیله قبض شد اطلاق رفت / آب آتش را مدد شد همچو نفت
همینطور هلیله به جای آنکه لینت دهد و شکم را روان کند موجب خشکی و یبوست شد و آب به جای آنکه آتش را خاموش کند مانند نفت شعله آن را تیزترکرد و پرلهیب تر کرد .

1400/09/30 17:11
نواب قلی پور

درود بر شما 

سپاسگزارم❤🙏

 

1398/03/31 02:05
آبتین

با درود بر دوستداران فرهنگ و اوبیات ایران
به نظر می رسد که پس از بیت سوم ، یک بیت جا افتاده است.
" بهر صیدی می شد او بر کوه و دشت / ناگهان در دام عشق ، او صید گشت"

1398/03/15 14:06
ابوالفضل

بعضی دوستان گفتن یعنی چه ان یکی خر داشت پالانش نبود ...
یعنی نمیشه ادم هم خدا را داشت هم خرما را به زبان خودمونی

1398/08/08 18:11
بی نام

ویدیو در تفسیر داستان پادشاه و کنیزک با اشاره به محتوای معنوی عرفانی و رمزگونه ی حکایت، حتما ببینید
پیوند به وبگاه بیرونی

1398/08/14 09:11
امیر

هلیله نام میوه ای بزرگ از یک نوع درخت چینی و هندی و بلوچی است که در طب سنتی از آن به عنوان ملیّن استفاده میشده و قبض و اطلاق هم نام دو بیماری متضاد گوارشی هستند که اولی به معنای گرفتگی روده و دیگری به معنای روانی شکم است و حضرت مولانا با این تمثیل اشاره به وارونی امور در نتیجه قساوت قلب و نیت زشت دارد.

1398/09/01 06:12
حمید قنبری

نقد حال خویش را گر پی بریم
هم ز دنیا هم ز عقبی برخوریم

1398/10/24 12:12
محمدرضا شیرخوانی

طبق نسخ خطی و تصحیح نیکلسون "ازقضا سرکنگین صفرا نمود / روغن بادام خشکی میفزود " درست است.

1399/01/02 11:04
حامد

با سلام به نظر بنده شاه روح انسانی ماست که دیدش رو به حضرت حق است ولی اسیر جسم ما نیز هست هرازگاهی که پی شکار حقیقت می ره اشتباه شکار نفسانی و شکاری از جنس ماده میکنه حال کنیز همان جسم انسانی ماست که احتیاجات زیادی داره و اسیر آرزوهای بلند و بالایی همچون زرگر در سمرقند هستش تا بهش دست نیا به فکر میکنه چی هستش و از فرت حرص به آن بیمار میشه مانند همه ما که چشممون دنبال دنیا هستش حالا تا جسم و نفس ما تا به مرادش نرسه ول کن نیست چون دفعه اول روح ما به اشتباه شکار کرده و بعد خودش رو اسیر جسم کرده و حالا جسم خود اسیر حرص و شهوت دنیا شده پس برای درمان اگر دست به دامان هر کسی شده و درمان نشده پس دست به دامان خدا میشه و نسخه ای که او پیچیده چون و چرا نداره نگوییم طبیب کار بدی کرد مرد زرگر را زهر داد پس اگر خدا نسخه پیچیده عمل کن گر چه به ظاهر بد است چه بسا خدا برای تو خوبی می خواهد که در ظاهر تو برای خود بد می دانی آیه قرآن هستش خوب حالا وقتی حال جسم رو به خوبی رفت همان کامیابی حداقلی در دنیاست که خدا هم منع نمی کند حال به فکر آخرت باید از زر و سیم دنیا بگذریم حال در این راه به دستور و اشارت خدا زرگر فنا میشود از کار خدا هیچ نپرسیم که چرا مگر خدا قتل نفس را حرام نمی داند ولی قتل نفس مومن را نه قتل نفس بد کاره عماره را پس ما هم باید هر روز زرگر وجودمان را زهر دهیم ، در قران به قتل نوجوان شر به دست حضرت خضر اشاره شده و تعجب حضرت موسی را بر می انگیزد... حال جسم که سالم شد و دق دقه نفس نداشت حال روح می تواند به شکار حقیقت رود ...

1399/04/14 22:07
عزت اله

سلام
من این داستان را بارها خوانده ام وهزاران بار دیگر می خوانم به نظرم این داستان حاوی یک بعد عمیق از روانشناسی عقده های انسان است دراین داستان مولانا از چگونگی درمان عمیق روان اسنان با عشق واقعی را بیان می کند وعشق های دروغین را فانی می داند وعشق واقعی را درمانگر می داند وگویا می خواهد بگوید هر عشق غیر واقعی میراست وعشق واقعی مانا وزندگی بخش است .

1399/05/19 08:08
سمانه

بود شاهی در زمان پیش از این
ملک دنیا بودش و هم ملک دین
اتفاقا شاه روزی شد سوار
با خواص خویش از بهر شکار
این دو بیت از این شعر در وبسایت آوای جاوید توسط حمیدرضا فرهنگ خوانده شده است،آدرس صفحه:
پیوند به وبگاه بیرونی/

1399/06/05 16:09

سلام و احترامات
منظور از کنیز به عقیده من عبارت از مال ,دارای دنیایی میباشد .

1399/07/03 11:10
آریا

در بیت هفتم یک ایراد وزنی وجود دارد. باید اینگونه نوشته شود:
آن یکی خر داشت، پالانش نبود
یعنی "و" در آنجا اضافی است. با تشکر

1399/07/17 16:10
Maryam.k

کسی هست ک بتونه توی اشعار حضرت مولانا به من کمکی بکنه؟علمشو داشته باشه .ممنونم راهنماییم کنید

1399/12/27 08:02
حمیدرضا

چرا در آخر زرگر کشته میشه ؟؟؟؟؟

1399/12/11 00:03
هادی

شرح صوتی مثنوی معنوی مولانا را توصیه میکنم بخوانید به آدرس زیر:
پیوند به وبگاه بیرونی

1399/12/11 14:03
محمد

سرکنگبین صفرا فزود یعنی
هیچ حرکت و سکونی بی اراده خدانیست و اگر متوجه باشید شاعر فته گر او خواهد نگفتند یعنی انشا الله نگفتند و به دانش خود مغرورشدن و از آنجایی جامدات هم مطیع حضرت حق هستن بر خلاف میل پزشکان و بر طبق اراده حقعمل کردند

1400/01/03 17:04
ساسان

ایشون مَرِ جان مرا به اشتباه تلفظ کردند مرجان مرا در مصرع اول بیت
هر که درمان کرد مر جان مرا
برد گنج و در و مرجان مرا
مَر در زبان فارسی برای مرتبه بخشیدن بی حد و بزرگ نشان دادن به یک سپاه یا هر اسمی استفاده میشه

1400/02/03 17:05
سهیل

زمانی از رادیو شرح مثنوی پخش می شد که بسیار عالی و بسیار آموزنده بود هم اکنون رادیو جمهوری اسلامی ایران با امکان جستجوی ارشیو زمانی خود شرح گوشه ای از این کتاب ارزشمند را به زبان امروزی در اختیار عموم مردم قرار داده است .
1)دوستانی که تمایل دارند شرح تعدادی از داستان های مثنوی را بصورت صوتی مختصر و مفید و جذاب با نتیجه گیری پایان داستان با صدای امیر حسین مدرس گوش کنند میتوانند با مراجعه به سایت ایران صدا و انتخاب ارشیو زمانی (کلیک بر روی دکمه شبیه تقویم و انتخاب زمان و ساعت پخش ) آن را بشنوند و یا دانلود کنند
نام این برنامه قند پارسی بود که از رادیو صبا از ساعت 21:30 هرروز از تاریخ 98/4/1 به مدت حدود دوماه هم ادامه داشت . به غیر از روزهای پنجشنبه و جمعه و ایام سوگواری پخش میشد .

نمونه اجرا : پیوند به وبگاه بیرونی

2)دوستانی که تمایل دارند به شرح کامل و طولانی مثنوی با صدای غلامحسین حداد عادل گوش کنند میتوانند با مراجعه به سایت زیر و انتخاب ارشیو زمانی (کلیک بر روی دکمه شبیه تقویم و انتخاب زمان و ساعت پخش ) آن را بشنوند و یا دانلود کنند
نام این برنامه درس مثنوی بود که از رادیو فرهنگ از ساعت 2:00 بامداد هر روز از تاریخ 7 اردیبهشت 1398 تا حدود یک سال ونیم ادامه داشت
نمونه اجرا : پیوند به وبگاه بیرونی

1400/09/09 11:12
بابک کاظمی

بیت چهارم مصراع دوم براساس نسخه ای که من مطالعه کرده ام بدین صورت است: شد غلام آن کنیزک جان شاه

پیوند به وبگاه بیرونی

1401/01/17 10:04
در سکوت

این بخش از مثنوی را "در سکوت" بشنوید:

پیوند به وبگاه بیرونی

1401/02/29 11:04
محمد صفاییان

گر خدا خواهد نگفتند از بطر
بطر =  در شادی و تنعم مغرور شدن و از حد درگذشتن؛ ناسپاسی کردن.(دهخدا)
پس خدا بنمودشان عجز بشر


پروردگار کریم در آیات 23 و 24 سوره کهف سفارش می‌فرماید:
وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَدا. إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّه...‏
 و هیچ‌گاه با قاطعیت مگو که فردا چنین کاری را انجام خواهم داد، مگر آن‌که آن‌را وابسته به خواست و مشیت پروردگار نمایی.
از این آیه می‌توان برداشت کرد که گفتن ان‌شاء الله در هر کاری مطلوب است.

1401/06/01 19:09
Martin Jackson

 

از هلیله قبض شد اطلاق ، رفت؟

اطلاق کجا رفت؟ اطلاقه رفت 

پشت سر هم میاد یعنی نرم کردن ریدن یا رفع یبوست 

افتضاح میخونن اینطور که این دونفرخواندند یعنی نرم کردن هلیله رفت یجای دیگه 

واقعا تاسف داره این ابیات اولیه مثنویه

1402/03/23 08:05
محمد علی کبیری

این حکایت مرا به یاد این غزل بسیار زیبای حضرت حافظ می اندازد

غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید

کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد

1402/08/27 12:10
خیال

سلام علیکم 

با تشکر 

1403/09/29 08:11
محمد علی کبیری

علیکم السلام

ممنون

1402/10/10 23:01
جاوید مدرس اول رافض
 

شیخ محمود شبستری معتقد است:
عروض و قافیه معنی نسنجد
به هر ظرفی درون معنی نگنجد
معانی هرگز اندر حرف ناید
که بحر قلزم اندر ظرف ناید
چو ما از حرف خود در تنگناییم
چرا چیزی دگر بر وی فزاییم
بااین حساب که شیخ میفرمایند

انتقال معانی ثقیل و اصیل در قالب کلمات کاری بس دشوار است
حضرت مولانا برای غلبه بر این مشگل خود در شرح و بسط یک نکته معرفتی و عرفانی معزل متوسل بر محتوا های تودر تو میشود ودر این حلقه های تودر تو با آغاز داستانی تمثیلی تمام نشده داستانی دیگر را عنوان میکند و در داخل آن داستانی دیگر تا به نتجیه مطلوبی در تفهیم موضوع معرفتی گرانسنگ اصلی و اصیلی برسد. واین راهکار حلقه های تودر تو در

انتقال معانی شگرف مختص مثنوی است. که سناریوهائی سیستماتیک و سینماتیک را در تولید محتوا و انتقال آن اعمال مینماید ،تا در طبق  اخلاص نهد.و ذهن های دیر یاب را یاری دهد.

1403/01/01 23:04
باران

بیت دوم حذف شده است

نقدحال خویش را گر پی بریم

هم ز دنیا هم ز عقبی برخوریم

بیت پنجم هم حذف شده است

بهر صید می شد او در کوه و دشت

ناگهان در دام عشق او صید گشت

 ابیات ذیل هم به اینصورت صحیح است

یک کنیزک دید شه در شاهراه

شد غلام آن کنیزک جان شاه

از هلیله قبض شد اطلاق زفت

آب آتش را مدد شد همچو نفت

زفت: قوی جثه و فربه، محکم

1403/02/06 11:05
فیض امیرخان

سلام ،نفت حدوداً یک قرن پیش یافت شد

چطور مولانا شش هفت قرن قبل نامی از نفت میبرد

یا شیشه ، یا انفجار ذره ها، یا ...

1403/02/07 12:05
محمد خراسانی

 سلام،نفت در گذشته به چربی ها و مایعاتی که باعث شعله‌ور شدن چراغ می‌شدند گفته میشده حتی در اشعار استاد منوچهری دامغانی هم کلمه نفت وجود دارد.

1403/02/07 22:05
الف رسته

نفت همان نفت است، چربی دیگری نیست.  پیش از سعدی در شعر و نثر فارسی فراوان از آن یاد شده است. چند نمونه از آن را در اینجا ببینید و بیشتر را خود بجوئید:

واژه نفت در شاهنامه و دیگر شاعران نخستین



«بیاگند چرمش به زهر و به نفت /// سوی اژدها روی بنهاد تفت»



«بسی نفت و روغن برآمیختند /// همی بر سر گوهران ریختند

به خروار انگِشت بر سر زدند /// بفرمود تا آتش اندر زدند»



فرخی سیستانی

«نفت افروخته شود ز نهیب /// مغز بدخواه اومیان عظام»

اسدی توسی

«به گِردش بسی چشمهٔ نفت و قیر /// فرازش چو دریا یکی آبگیر»



«سپهبد ز فرازنگان باز جست /// طلسمش که چون بود شاید درست

یکی گفت هست آتش تیز تفت /// درین سنگ‌ کش‌ زیر چاهست و نفت

ز چشمه همی زاید آن نفت زیر /// وز او گیرد آتش همی کام شیر

همان جنبش مرد و تیر و کمان /// ازین آتش و نفت بد بی گمان»





ابوسعید

«ای کاش مرا به نفت آلایندی /// آتش بزدندی و نبخشایندی

در چشم عزیز من نمک سایندی /// وز دوست جدا شدن نفرمایندی»

 

ایرانشان

«میانش به گوگرد و نفت سیاه /// بیاگند چون سنگ داننده شاه»

غزالی کیمیای سعادت

« ودیعتهای عزیز و نفیس است که در زیر کوهها پنهان کرده است که آن را معادن گویند آنچه از وی آرایش را شاید چون زر و سیم و لعل و پیروزه و بلخش و شبه ویشم و بلور و آنچه از وی اوانی را شاید چون آهن و مس و برنج و روی و آرزیز و آنچه از وی کارهای دیگر آید از معادن چون نمک و گوگرد و نفت و قیر و کمترین آن نمک است که طعام بدان گواریده شود»

مقامات حمیدی

«گل سرخ چون گوهر درخشان از کان بدخشان سر برون کرده که آتش در نفت زنید که دولت دولت ماست و نوبت هفت زنید که نوبت نوبت ماست»



1403/03/30 10:05
مجید محمدپور

برخی از شارحان این حکایت را تاویلات مفصلی کرده اند که خلاصه آن به زبان ساده اینست .

پادشاه رمز روح است . طبیبان مغرور رمز عقل جزئی یا مشایخ  ظاهری است . کنیزک رمز نفس حیوانی یا غریزی یا سالک مبتدی است . زرگر رمز دنیاست . و آن طبیب روحانی رمز عقل کلی یا مرشد حقیقی است . روح ( شاه ) به نفس ( کنیزک ) عشق می ورزد تا او را صافی کند و به مرتبه نفس مطمئنه برساند زیرا با صفای نفس ، معرفت روحانی و مدارج کمالی حاصل آید . اما نفس ( کنیزک ) طبعا عاشق دنیا ( زرگر ) است و میل ندارد که جهان ظاهر و محسوس را با جهان باطن و نامحسوس معاوضه کند . ابتدا عقل جزئی ( طبیبان مغرور ) می خواهد تعلقات شهوانی نفس ( کنیزک ) را معالجه کند ولی حال او وخیم تر می شود و تعلقش به دنیا ( زرگر ) افزون تر می گردد. وقتی روح ( شاه ) خاضعانه به درگاه الهی روی می آورد، خداوند عقل کلی ( طبیب روحانی ) را ماموریت می دهد که با نشان دادن حقیقت فنا و زوال دنیا ، میل آن از نفس (کنیزک) برکنده گردد و در نهایت نفس حیوانی به سوی شاه ( روح ) بازگردد و به مقام نفس مطمئنه برسد

1403/10/24 13:12
فاطمه قوی نیت

کانال شرح مثنویِ جان:
#خلاصه_قصه_پادشاه_و_کنیزک

پادشاهی دیندار و قدرتمند اما بی‌تجربه در عشق، روزی در راهِ شکار، کنیزی را می‌بیند‌. عاشق و دلباخته‌اش شده و او را می‌خرد. 
بعد از مدتی کنیزک، بیمار می‌شود. پادشاه پزشکانی حاذق و باتجربه را از سراسر کشور جمع می‌کند تا کنیزک را درمان کنند.
طبیبان مغرور می‌گویند که مداوای کنیزک برایشان ساده است و می‌توانند  به راحتی کنیزک را درمان کنند.

هر یکی از ما مسیح عالمی است
هر اَلَم را در کف ما مرهمی است

 پزشکان به خاطر غرور دچار غفلت شده و با اطمینان از دانش و مهارت و درستی کار خود، خدا را فراموش می‌کنند.

گر خدا خواهد نگفتند از بَطَر 
پس خدا بنمودشان عجز بشر 

مداوای پزشکان، تأثیرِ معکوس می‌گذارد و کنیزک زار و ناتوان‌‌تر می‌شود. 
شاه، ناامید از درمانِ پزشکان با اضطراب و پابرهنه به مسجد می‌رود و با تمام وجود از خدا کمک می‌خواهد. 
درمیان گریه و مناجات با خدا، خوابش می‌برد.
در *خواب کسی به او می‌گوید که دعایش مستجاب شده و *نشانه‌اش این است که فردا صبح، شخص غریبی به شهر می‌آید، این شخص غریب می‌تواند کنیزک را درمان کند.

گفت ای شه مژده، حاجاتت رواست
گر غریبی آیدت فردا ز ماست 

فردای آن روز پادشاه، شخصاً به استقبال آن حکیم غریب رفت که در خواب نشانی‌هایش را داده بودند.

بود اندر منظره شه منتظر
تا ببیند آنچه بنمودند سِر

دید شخصی فاضلی پرمایه‌ای
آفتابی درمیان سایه‌ای

می‌رسید از دور مانند هلال
نیست بود و هست بر شکل *خیال

پادشاه حکیم الهی را به کاخ بُرد. طبیب الهی، پس از معاینه کنیزک گفت:

ـ پزشکانِ دیگر او را درمان نکرده‌اند بلکه بر بیماری‌اش افزوده‌اند. او فهمید که دخترک بیماری بَدنی و جسمی ندارد بلکه احوال او به روح و روان مربوط می‌شود. 

حکیم الهی از پادشاه خواست که جهت مداوا باید استراحتگاه کنیزک را از خویش و بیگانه خالی‌کُند مبادا کسی به سخنان آنها گوش بدهد.

گفت ای شه خلوتی کن خانه را 
دور کن هم خویش و هم بیگانه را 

کس ندارد گوش در دهلیزها
تا بپرسم زین کنیزک چیزها

آنگاه، نبضِ دخترک را گرفته و سوالاتی  از او پرسید که اهل کدام شهراست؟ چه کسانی را در آن شهر می‌شناسد؟ به کدام شهرها رفته و ... 
طبیبِ الهی می‌خواست ببیند، حال کنیزک با شنیدن نام کدام شهر و یا کدام شخص دگرگون می‌شود. تا این که به شهر  «سمرقند» و "زرگر سمرقندی" رسید. 
شهر شهر و خانه خانه قصّه کرد
نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد

نبض او بر حال خود بُد بی‌گزند
تا بپرسید از سمرقند چو قند 

نبضِ دخترک ناگهان جَهید و شدیدتر شد.
حکیم دانست که او عاشق زرگری در شهر سمرقند است.
*طبیب الهی از کنیزک می‌خواهد که راز عشق خود را به کسی نگوید و ان را پنهان دارد.

هان و هان! این راز را با کس مگو
گرچه از تو، شه کند بس جست و جو 

حکیم الهی از شاه می‌خواهد که زرگر را به هر طریقی که می‌تواند به قصر بیاورد و کنیزک را به عقد او درآورد. 

گفت تدبیر آن بود کان مرد را 
حاضر آریم از پی این درد را 

شاه زرگر را زر و سیم و خلعت فریفته و او را به قصر می آورد و کنیزک را به او می‌دهد. حال دختر روز به روز بهتر شده و سلامتی‌اش را باز می‌یابد. 
پس از شش ماه، طبیب الهی شربتی ساخته و به زرگر می‌دهد تا کم‌کم او ناخوش شده، جمال و زیبایی خود را از دست می‌دهد. به مرور کنیزک نسبت به او دلسرد شده و عشق ظاهری کنیزک به زرگر از بین می‌رود.

چونکه زشت و ناخوش و رخ زرد شد
اندک اندک در دل او سرد شد 

پس از مرگِ زرگر، دیگر مانعی برای وصالِ شاه و کنیزک وجود نداشت.

#شرح_مثنوی_جان

#قصه_پادشاه_و_کنیزک

داستان پادشاه و کنیزک در واقع داستان سفر روحانی ما در این دنیاست. 
مولانا در ابتدای داستان می‌فرماید این داستان «نقد حال ماست».

🔵بشنوید ای دوستان این داستان
    خود، حقیقت نقد حال ماست آن

مولانا در مثنوی به روش قصه پردازی مفاهیم و اندیشه‌های خود را بازگو کرده‌است. 
او قصه پردازی است که از قصه‌های کوتاه چند بیتی تا قصه‌های بلند چند صد بیتی دارد. 
از قالب قصّه استفاده می‌کند تا آنچه را که می‌خواهد مطرح کند:

🔵ای برادر قصه چون پیمانه است 
   معنی اندر وی به سان دانه است 

🔵دانه معنی بگیرد مرد عقل 
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل 

روش مولانا در قصّه پردازی، داستان در داستان است مثل کتابهایی چون کلیله و دمنه. 
مولانا داستان پادشاه و کنیزک را کامل و بدون وقفه تعریف کرده  در حالیکه در دیگر حکایت‌های مثنوی، داستان را قطع می‌کند و قصه‌ای، درون قصه‌ی اصلی بیان می‌کند و باز بر سر قصه اصلی باز می‌گردد. 

مولانا در هر قصه، رازی را به صورتی کنایی مطرح می‌کند. 

🔵گفتمش پوشیده خوشتر سرّ یار 
 خود تو در ضمن حکایت گوش دار

در حکایت پادشاه و کنیزک، گویا مولوی می‌خواهد یکباره اسرار عشقی را که در دل دارد بگوید تا تمثیلی موافق برای «نی نامه» فراهم‌ کرده‌ باشد. 

قصّه پادشاه و عاشق شدن او بر کنیزک، قبول و پذیرش عشق انسانی و این دنیایی است که زمینه و مقدمه‌ای عشق الهی و عرفانی را فراهم کرده است. 

کنیزک ( هر انسانی) برای رسیدن به مراتب بالاتر عشق، باید از مراتب پایین عشق عبور کند. 

طبق تفسیر برخی از محققان مثنوی، کنیزک می‌تواند نمادی از خود مولانا باشد که گرفتار عشق زرگر می‌شود. 
زرگر نمادی از تعلقات دنیایی مثل مقام، نام، معلومات، دانش، شاگردان و ... است که مولانا به آنها دلخوش بود. 
حکیم الهی، *پیر و راهنمایی است که برای دستگیری می‌آید‌.
حکیم الهی در این داستان نمادی از شمس تبریزی است که آمده تا مولوی را راهنمایی کند.

1403/10/24 13:12
فاطمه قوی نیت

#داستان‌_های_مثنوی

داستان‌های مثنوی سه دسته‌اند:

۱- زاییده تخیّل مولوی است که آنها را برای بیان عقاید خود ساخته‌است.

۲- داستان‌هایی که از منابع قبل از خود گرفته و عقاید و افکار خود را ضمن ان بیان کرده است.

۳- داستان‌ها و تمثیلات تلفیقی که بخشی را از منابع دیگر گرفته و بخشی را خود سروده‌است. 

داستان پادشاه و کنیزک از دسته سوم است. 
دکتر عبدالحسین میرسپاسی در مطالعات خود به داستانی در کتاب "قانون" تحت عنوان "بیماری عشق" برخورد که بیانگر آگاهی ابن سینا از چنین تاثیری بود.
پسر جوان یکی از خویشان قابوس بن وشمگیر به بیماری مبتلا شد. بیماریو بی‌اشتهایی و افسردگی وی را از پای درآورده بود. 
پزشکان شهر از تشخیص بیماری و درمان او عاجز شدند. خبر عبور ابن سینا از شهری که پسر جوان در آن ساکن بود به گوش پدر بیمار رسید و از پور سینا خواست پسرش را معاینه و درمان کند.
ابن سینا پس از شنیدن شرح حال بیمار،  فهمید که بیماری او جسمی نیست بلکه دل بیمار در گرو عشق است. 
بلد شهر را احضار کردند و در حالی که ابن سینا نبض بیمار را در دست داشت، از او خواست که محله‌های شهر و کوچه‌ها و نام افرادی که در آن کوچه‌ها زندگی می‌کردند را به زبان آورد. 
زمانی که بلد، محله خاص، کوچه خاص و خانه ویژه‌ای در آن کوچه را به زبان آورد، ضربان نبض بیمار به شدت تغییر کرد و ابن سینا تشخیص داد که بیمار عاشق  است. منبع این داستان در چهارمقاله عروضی است.
مشابه این داستان در کتاب "ذخیره خوارزمشاهی" آمده‌است. 

"بوکاچیو" نویسنده ایتالیایی در "دکامرون"، نظیر این حکایت را آورده است: 
پزشکی جوان و دانا بر بالین بیماری حاضر است و نبض او را در دست دارد. 
«ژانت» برای اجرای امری به اتاق بیمار وارد می­‌شود. جوان بیمار به محض دیدن ژانت بی­‌آنکه سخنی بگوید، نبضش به شدت شروع به زدن می‌کند. پزشک فوراً متوجه این نکته شده و دقت می‌کند شدت ضربان نبض تا چه مدت ادامه خواهد یافت. 
با بیرون رفتن ژانت از اتاق، ضربان نبض بیمار کمتر می‌شود. پزشک اندکی صبر کرد و کمی بعد به بهانه خواستنِ چیزی، ژانت را به درون می‌طلبد بی­‌آنکه نبض بیمار را رها کند. همین که ژانت وارد اتاق شد، نبض بیمار دوباره شروع به تند زدن کرد و چون بیرون رفت به حال نخستین بازگشت. پزشک جوان که به عاشق شدن بیمار اطمینان داشت، پدر و مادر بیمار را به خلوت خواست و با ایشان چنین گفت:
شفای پسر شما در دست پزشکان نیست، بلکه به دست ژانت است.

#شرح_مثنوی_جان

#مرگ_زرگر

در مجموع، داستانِ شاه و کنیزک در مقایسه با داستان‌های مشابه، ساختی تازه دارد.

مولوی متوجه انتقاد خواننده بر بخشی از داستان بوده و خود قبلاً به آن پاسخ داده است: 

چرا طبیب ، زرگرِ بی‌گناه را کشت؟

مولوی می­‌گوید: 
نه به خاطر دستمزد، نه ترس از پادشاه یا خوشامد دل پادشاه، بلکه به دستور و الهام الهی این کار انجام شد. آنگاه طبیب را با خضر مقایسه می­کند.
 
کشتن این مرد بر دست حکیم 
نی پی امّید بود و نی ز بیم

او نکشتش از برای طبع شاه  
تا نیامد امر و الهام اله

آن پسر را کِش خَضِر بُبرید حلق
سرِّ آن را در نیابد عامِ خلق

آنکه از حق یابد او وحی و جواب 
هرچه فرماید ، بود عین صواب

آنکه جان بخشد ، اگر بکشد رواست 
نایب است و دست او، دست خداست

در واقعیت، چنین اتفاقی رُخ نداده تا درست یا نادرست بودن کار طبیب را بررسی کنیم. مولوی هم پاسخی عرفانی به مشکل داده و آن را دستور خدا نامیده‌ است.
حکیم الهی نمادی از شمس تبریزی است.
مولانا می‌خواهد بیان کند کار اولیاءالله را نباید با معیارهای عقلی خود سنجید. 
 
ور نهد مرهم بر آن ریش تو پیر
آن زمان ساکن شود درد و نَفیر

هین ز مرهم سر مکش ای پشت‌ریش
و آن ز پرتو دان مدان از اصل خویش

#علت_کشتن_زرگر

از نظر نمادین، کُشتنِ زرگر قابل توجیه است؛ زیرا زرگر مَظهر همه‌ی جذابیّت‌های دنیایی است که تعلّق به آنها، انسان را در بند نگه داشته و مانع تعالی او می‌شود.
کنیزک (هرانسانی / مولانا) باید از این تعلقات رها شود تا به مرتبه بالاتر برسد.

این تعلقات که چون زنجیری انسان را در سکون و بی‌حرکتی نگه داشته باید از بین برود تا امکان حرکت برای شخص ایجاد شود و راهِ رسیدن به حقیقت برای انسان فراهم شود. دارویی که طبیبِ الهی به زرگر می‌خورانَد پاک کننده‌ی همه صفاتِ ناپسند درونی است.

#مرگ_معشوق

چرا در ادبیاتِ عرفانی «مرگِ معشوق» پذیرفته‌ شده‌است؟
هرآنچه مانع دیدار حق باشد یا در برابر حق، مورد توجّه و تعلّق قرار گیرد، باید نابود شود. 
چرا؟ 
چون تعلّق و وابستگی، انسان را در رکود نگه می‌دارد و مانع پیشرفت اوست.

#شرح_مثنوی_جان

 دارو دادن طبیب الهی به زرگر و بیمار شدن او، در یکی از داستان­های اسکندر نامه‌ی نظامی از حکایت عشق ارشمیدس به کنیزک چینی گرفته شده است:
اسکندر به ارشمیدس یکی از شاگردان ارسطو کنیزکی زیبارو هدیه داد. ارشمیدس چنان تحت تاثیر زیبایی آن دختر قرار گرفت که مدت‌ها به کلاس درس نرفت. 
ارسطو وقتی فهمید که علت غیبت شاگرد در کلاس درس، عشق ارشمیدس به دختر است، شربتی ساخت و به دختر خوراند تا به مرور بیمار و نحیف و زشت رو شد و ارشمیدس او را رها کرد. 

در ابتدای داستان سمک­ عیار ، عاشق شدن خورشید شاه پسر مرزبان­ شاه به مَه­‌پری دختر شاه چین، مشابه این داستان است. 
در آنجا وقتی خورشیدشاه مَه­‌پری را در خیمه می­‌بیند و بعد دختر ناپدید می­‌شود، خورشیدشاه از عشق آن دختر بیمار می­گردد تا در نهایت پیری او را معالجه می‌کند.
«... شاهزاده در آن غم بیمار شد و به رنگ زعفران گشت و هرچند طبیبان و حکیمان جلد و استاد، معالجت می­کردند هیچ علاج نمی­‌پذیرفت؛ که علاج وی دیدار دوست بود، نه حرارت و برودت و رطوبت و یبوست ... تا غایتی که همه دل از وی برداشتند. اگر چه طبیبان او را علاج می­‌کردند و غذای موافق می­‌دادند، هیچ سود نمی­داشت مگر غم بر غم زیاده می­‌شد. حال خورشیدشاه زار شد... ناگاه مردی پیر باجامه ی خَلَق­(کهنه) و عصائی در دست برسید... آن پیرمرد زبان برگشاد و او را طبیبی کرد و علاج فرمود که داروی حقیقت به دست او بود.

 

#شرح_مثنوی_جان

1403/10/24 13:12
فاطمه قوی نیت

#نمادها_در_داستان_پادشاه_و_کنیزک

*زرگر (معشوق) 
نمادِ عشق دنیایی و مادّی که مانع رشد نفس امّارهاست و باید نابودشود. 

*پادشاه(عاشق)
نماد نفس ناطقه یا عقل که می‌خواهد به وصال معشوق برسد. یا نماد انسانی است که پیش از عاشق شدن، ناقص و پس از عاشق شدن، کامل می‌شود. 

*کنیزک(عاشق/معشوق)
نماد نفس اماره که بعد از قطع تعلقات به نفس مطمئنه تبدیل می‌شود. اما بیشتر به سوی تعلقات خود کشش دارد.

*حکیم الهی
نماد پیر طریقت و مرشد 

*دارو
دارویی که حکیم به کنیزک می‌دهد، پرورنده روح و زینت دهنده‌ رفتار و گفتار است. 
دارویی که حکیم به زرگر می‌دهد نابود کننده صفات ناپسند است.

*طبیبان 
مصداق عقل جزئی یا همان عقل معاش هستند که فکر می‌کنند می‌توانند روح را به کمال برسانند. 
عقل جزئی انواع تجربه‌ها و مسیرها را می‌پیماید تا به سعادت حقیقی برسد اما همواره خود را ناتمام و ناقص می‌بیند.

#شرح_مثنوی_جان
#دفتر_اول 

#تصحیح_نیکلسون 

منابع:
شرح مثنوی علامه بدیع‌الزمان فروزانفر

باغ سبز عشق دکتر دزفولیان

شرح مثنوی حکیم سبزواری

و آثار دیگر

1403/10/24 13:12
فاطمه قوی نیت

✅ گر خدا خواهد ، نگفتند از بطر
      پس خدا بنمودشان عجز بشر

✅  ترک استثنا مرادم قسوتی است 
    نی همین گفتن که عارض حالتی است

✅ ای بسی نآورده استثنا بگفت
      جان او با جان استثناست جفت

آن حکیمان به جهت خودبینی و غرور خود و مهارت در طبابت و اعتماد به درمانگری خود، مشیّت الهی را که فوق الأسباب است نادیده گرفتند. دردنتیجه خداوند نیز عجز و درماندگی آنان را به خودشان نشان داد.

منظور "إن‌شاءالله" نگفتن، آن حالت قساوت قلب و غروری بود که بر دل آن طبیبان چیره شده بود نه گفتن زبانی. گفتن این عبارت در ظاهر و زبانی امری عارضی است. حال و نیت قلبی مهم است نه ظاهر عمل. 

چه بسیارند کسانی که "ان شاءالله" بر زبان ندارند اما با جان و روحشان به خدا توکل دارند.
آنان حدوث و ظهور هر امری را متعلق به مشیّت الهی می‌دانند و این اعتقاد را به صورت قلبی دارند نه زبانی.
پس عارف، مؤثر حقیقی را در عالم، فقط ذات احدیت می‌داند و بس. 
در صفت مردان حق گفته‌اند:
"لا یتکلّمون الا و الاستثناء فی کلامِهِم"
سخنی نمی‌گویند مگر اینکه با ان‌شاالله همراه باشد.

✅  هر چه کردند از علاج و از دوا 
      گشت رنج افزون و حاجت، ناروا

✅ آن کنیزک از مرض ، چون موی شد 
   چشم شه از اشکِ خون ،چون جوی شد

✅ از قضا سر کنگبین، صفرا نمود
        روغن بادام، خشکی می‌فزود

✅  از هلیله قبض شد، إطلاق رفت 
      آب، آتش را مدد شد همچو نفت

سرکنگبین: 
مخلوط سرکه و انگبین، سکنجبین
سِک(سرکه)انگبین معرب انجبین(عسل) 
مخلوط این دو و جوشاندن و به قوام آوردن آن، یکی از روش‌های درمانی قدیم برای درمان صفرا بود

صفرا: یکی از اخلاط چهارگانه بدن در طب قدیم (دم، سودا، بلغم و صفرا) هرگاه این چهار خلط در بدن از تعادل خارج می‌شدند فرد دچار بیماری می‌شد.  

هلیله: هلیلج میوه درختی در مناطق گرمسیری که خاصیت دارویی دارد. هلیله انواعی دارد: هلیله زرد، هلیله سیاه، هلیله کابلی. مسهل روده و ملیّن است.

طبیبان در درمان و شفای کنیزک هر چقدر تلاش کردند، موفق نشدند و رنج و درد او بیشتر شد و حاجت پادشاه در درمان کنیزک برآورده نشد.

کنیزک از شدت بیماری چنان لاغر و نحیف شد که گویی مویی بیش نیست. چشمان پادشاه هم از شدت اشکِ خونین مانند جویبار شد.

در درمان کنیزک،  قضای الهی چنین خواست که داروها خاصیّت خود را از دست دادند مثلاً سرکنگبین که دافع صفراست، موجب فزونی صفرا شد، و نیز روغن بادام که نرم کننده است، باعث خشکی شد.

هلیله به جای خاصیت لیّن و روان بودن، موجب خشکی و یبوست شد و آب به جای آنکه آتش را خاموش کند مانند نفت آن را شعله‌ور تر کرد

1403/10/24 13:12
فاطمه قوی نیت

✅ شه چو عجز آن حکیمان را بدید 
       پا برهنه، جانب مسجد دوید

✅رفت در مسجد سوی محراب شد
     سجده‌گاه از اشک شه پر آب شد

✅ چون به خویش آمد ز غرقاب فنا
      خوش زبان بگشود در مدح و ثنا

پادشاه که دید حکیمان در علاج بیماری کنیزک ناتوان و عاجز هستند، از شدت اضطراب و نگرانی، پای برهنه به سوی مسجد شتافت.
انقروی منظور از پابرهنه را گذشتن از دنیا و آخرت و رسیدن به مرتبه محو و فنا می‌داند.
مرحوم فروزانفر می‌گوید که پا برهنه دویدن حاکی از شدت اضطراب و نگرانی است که شخص فرصت پوشیدن کفش هم پیدا نمی کند.
فنا: 
محو صفات بشری. از یاد بردن کثرت‌ها
غرقاب: 
آب عمیق که از سر بگذرد و انسان را غرق کند. 
غرقاب فنا: تشبیه فنا به غرقاب 

آنکه در حق محو و فانی است به وجود خود واقف نیست و حرکت و عمل از وی سلب می‌شود و مولانا به همین مناسبت فرموده است که وقتی پادشاه به خویش آمد، زبان به مدح و دعا گشود، زیرا زاری و دعا از آثار هوشیاری و نتیجه شعور بنده به وجود خود است. تا وقتی در حالت فنا بود، توجهی به این دنیا و خواسته‌هایش نداشت. 

✅ که‌ای کمینه بخششت  ملک جهان
   من چه گویم چون تو می‌دانی نهان

✅ ای همیشه حاجت ما را پناه 
      بار دیگر، ما غلط کردیم راه

✅لیک گفتی گرچه می‌دانم سِرَت 
     زود هم  پیدا کنش بر ظاهرت

خدایا خودت در قرآن فرموده‌ای اگر چه اسرار شما را می‌دانم، آنها را ظاهر کنید و به زبان بیاوردید.
"اَلم یعلُمونَ انَّ الله یعلَم سِرَّهم و نَجواهم"  توبه ۷۸
"ادعوا ربَّکُم تَضَرُّعاً وخُفیَه" اعراف ۵۵
"قال ربُّکُم اَدعونی اَستَجِب لَکم" 

◀️نکته: 

طبق قوانین جذب گفتن و به زبان آوردی خواسته‌ای، باعث می‌شود کائنات مقدمات رسیدن به آن خواسته را برای فرد فراهم کند. 

✅چون برآورد از میان جان خروش
     اندر آمد بحر بخشایش به جوش 

✅ در میان گریه، خوابش در ربود 
      دید در خواب او، که پیری رو نمود

آن پادشاه در میان گریه و زاری خوابش برد و در عالم خواب دید که پیری کهنسال، به سوی او توجه کرد. 

◀️نکته:

خواب از بهترین منابع دریافت آگاهی برای کسی است که قلبش از آلودگی‌ها پاک شده باشد. ممکن است فردی با دریافت پیامی در خواب، یک شبه راه صد ساله را طی کند.
شاید محل خواب، در دیدن رویای صادقه تاثیرگذار باشد. 

عرفا معتقدند که آدمی هرچه خود را از قید دنیا رها کند، به همان نسبت می‌تواند با عالم غیب ارتباط برقرار کند. این ارتباط با مجردات در خواب رخ می‌دهد چون در بیداری معمولاً انسان‌ها از دریافت الهامات غیبی عاجزند.
خواب کلید حل مشکلات است و شخص عارف راه حل مشکلات خود را در خواب می‌بیند. به عنوان مثال ابن سینا مسائل حل نشده، در خواب برایش کشف می‌شد.
عرفا و فلاسفه مسلمان از جمله ملاصدرا صفای نفس، ریاضت و تعلق نداشتن به مادیات دنیا را از عوامل مهمِ کشف و شهود در خواب می‌دانند. 
تعلق نداشتن به دنیا در معنای زهد و روی گردانی از دنیا نیست. بزرگان اینگونه گفته‌اند که اگر خوب و بد امر دنیایی به فرد رو آورد، فرد دچار دگرگونی و تغییر احوال نشود. یعنی با به دست آوردن یا از دست دادن چیزی دچار خوشی و غم نشود. 

روح انسان در خواب، موقتا از علایق مادی آزاد می‌شود و خود به خود حالت صفا و نورانیت ذاتی او بروز می‌کند و جنبه ارتباط او با عالم مجردات یا فرشتگان آسمانی و ملائکه مقربین قوت می‌گیرد. 
بدین سبب ممکن است که به صورت رؤیای صادقه حقایقی بر او الهام شود که در بیداری از درک و دریافت آن ناتوان بوده است. حتی ممکن است حوادثی قبل از رخ دادن بر او آشکار شود.

#شرح_مثنوی_جان
#دفتر_اول 
#تصحیح_نیکلسون 

1403/10/24 13:12
فاطمه قوی نیت

✅  می‌رسید از دور مانند هلال
      نیست بود و هست بر شکل خیال

✅  نیست‌وش باشد خیال اندر روان
        تو جهانی بر خیالی بین روان

✅  بر خیالی صلحشان و جنگشان
       وز خیالی فخرشان و ننگشان

✅آن خیالاتی که دام اولیاست
  عکس مه‌رویان بستان خداست

اهمیت خیال: 

فلاسفه درباره خیال نظریات گوناگونی دارند. افلاطون برای اولین بار در بیان مراتب معرفت، خیال را اخرین مرتبه شناخت قرار داد. ارسطو خیال را به دو دسته تخیّل حسی و تخیّل عقلی تقسیم کرد و بعدها فلاسفه مسلمان مثل کِنِدی، فارابی و ابن سینا هر کدام کارکردهای مختلفی برای خیال قائل شدند. 

خیال از نوع ماده نیست اما قابل تصور است چون بُعد دارد. مثلاً تصویر در آینه از نوع خیال است. اما اگر آینه بشکند دیگر آن تصویر نیست چون خیال جسم ندارد.
خیال می‌تواند منشا اثر باشد مثلاً اگر در خیال خود موضوع خنده داری را تصور کنیم ، می‌خندیم.  
یا اگر کسی به ما وعده‌‌‌ای خوب دهد، در ذهن خود تصویرسازی کرده و خوشحال می‌شویم و بر عکس.

انسان در شناخت حقایق با حس و عقل، از خیال هم کمک می‌گیرد اما هر کدام از این سه (حس و عقل و خیال) ظرفیتهای خاص خود را برای شناخت امور دارد.

انسان می‌تواند با خیالات نامتناهی سفرهای زیادی به جاهای گوناگون داشته باشد. خیال بی نهایت و بسیار تندروست. خیال محدودیت ندارد و به هر شکلی و  هر جایی قابل تصور است. 
 
◀️نکته:

امروز در قوانین جذب تصویر سازی خیالی برای رسیدن به خواسته‌ها اهمیت یافته. زیرا معتقدند فرد با تصویر سازی ذهنی می‌تواند ایده‌ها و راه‌حل‌هایی برای رسیدن به آن خواسته پیدا کند و برای رسیدن به اهداف خود حرکت کند. 

اما نکته مهمی که اندیشمندان مطرح می‌کنند این است که بیشتر خیالات برای انسان مضر هستند. چون اکثر مردم تصمیم‌های مهم زندگی خود را بر اساس خیال می‌گیرند. خیال در ذهن صورت می‌گیرد و ذهن دچار اشتباهات زیادی می‌شود. مثلاً فردی در خیال خود شغلی را ایده‌آل می‌داند و در خیال خود تصاویری از موفقیت می‌سازد ولی ممکن است به آن شغل وارد شود و موفقیت و رضایتی از آن نداشته باشد.

نکته مهم دیگر که باید به آن توجه داست این است که خیالات اولیاء با خیالات عامه مردم متفاوت است. خیالات اولیا از جنس کشف و شهود قلبی هستند. قلب  دچار اشتباه نمی‌شود. 

مولانا می‌فرماید:

🔵آن پیر ربانی از دور مانند هلال بود. بر حسب ظاهر نیست بود، زیرا مقام حقیقی او از چشم عامگان مخفی بود، اما بر حسب باطن، وجود داشت و خاصگان به حقیقت او واقف بودند.
شاید اشاره به این مطلب باشد که هلال ماه در سه شب آخر ماه قمری قابل دیدن نیست و به اصطلاح در محاق است. در واقع ماه هست اما دیده نمی‌شود. شب اول ماه قمری هم هلال ماه به سختی دیده می‌شود. گاه به چشم می‌آید و گاه ناپدید می‌شود. 

🔵قوه خیال گویی در روح آدمی وجود ندارد، زیرا ظاهراً دیده نمی‌شود، لیکن تو ببین که جهان آدمیان با همه وسعت بر محور خیال می‌گردد. 
یعنی قوه خیال بر کل آدمیان حاکمیت دارد و در همه انسانها تصرف می‌کند، زیرا محرک آنان  در زندگی بیم و امید‌های خیالی است.

🔵صلح و جنگ مردم مبتنی بر خیال است. همچنین فخر و ننگشان نیز از خیال نشأت می‌گیرد. 

در مثنوی غالباً "خیال" بر پایه شک و اوهام سست بنا شده که گاه بر اذهان سایه می‌افکند و از بین می‌رود، بی‌آنکه در خارج از ذهن، مصداقی داشته باشد.

🔵آن خیالاتی که اولیاءالله دارند انعکاسی از جمال زیبا رویان بوستان الهی و یا اسرار و معانی غیبی است. 
در واقع اسرار الهی مثل دامی است که اولیا را اسیر خود می‌کند.

بستان خدا:
استعاره از عالم روحانی و الهی
نیکلسون در این باره می‌گوید: مه رویان، یعنی صفات جمال حق که این صفات به صورت إلهام در دل اولیاءالله منعکس می‌شود.

 

1403/10/24 13:12
فاطمه قوی نیت

کانال شرح مثنویِ جان:
✅ هر دو بحری، آشنا آموخته
      هر دو جان بی دوختن بر دوخته

✅ گفت معشوقم تو بودستی نه آن
         لیک کار از کار خیزد در جهان

بحری: 
منسوب به بحر، صفت کسی که با دریا آشنا باشد.
دریا در اشعار مولانا نمادی از خداست

🔵هر دو به راههای دریایی، آشنا بودند و شناگری می دانستند. 
منظور از راه‌های دریایی، راه‌های سیر و سلوک عارفانه است.
هر دو سالک دریای حقیقت بودند. جان هر دو که ظاهراً از هم جدا بودند در عالم معنا به هم دوخته شده بودند. یعنی با هم اتحاد داشتند.

🔵شاه با رعایت ادب به مهمان غیبی خود گفت: 
معشوق حقیقی من تویی نه آن کنیزک. لیکن در این دنیا از یک کار کاری دیگر حاصل می‌شود.
کار از کار خیزد از ضرب المثل های رایج فارسی است. 
هر کار و فعل، معلول کار و فعل قبل از خود است. 
نیکلسون در شرح مصرع دوم گوید: حق تعالی معمولاً در این دنیا به وسیله أسباب امکانی کار می‌کند. 
عشق شدید پادشاه به کنیزک سبب شد کنیزک از معشوق خود دور بیفتد و در نتیجه بیمار شده و بیماری برای او رنج آور بود.
درد و رنج کنیزک سبب استغاثه پادشاه برای کمک خواستن از خداوند برای درمان کنیزک بود.
در نتیجه دعای پادشاه برای شفای کنیزک مستجاب شده و حکیم الهی بر او ظاهر شد. 
در نتیجه عشق مجازی پادشاه به عشق حقیقی ارتقاء یافت.

(بیان روابط علی و معلولی)

#شرح_مثنوی_جان
#دفتر_اول 
#تصحیح_نیکلسون 

✅ ابر بر ناید پی منع زکات
      وز زنا افتد وبا اندر جهات

این بیت اشاره دارد به حدیثی از پیامبر اکرم(ص) به نقل از ابن عباس
 
قالَ رَسولُ اللّهِ(ص): خَمسٌ بِخَمسٍ، قالوا: یا رَسولَ اللّهِ، وما خَمسٌ بِخَمسٍ؟
قالَ: ما نَقَضَ قَومٌ العَهدَ إلاّ سَلَطَ عَلَیهِم عَدُوُّهُم، وما حَکموا بِغَیرِ ما أنزَلَ اللّهُ إلاّ فَشا فیهِمُ الفَقرُ، ولا ظَهَرَت فیهِمُ الفاحِشَةُ إلاّ فَشا فیهِمُ المَوتُ، ولا طَفَّفُوا المِکیالَ إلاّ مُنِعُوا النَّباتَ واُخِذوا بِالسِّنینَ، ولا مَنَعُوا الزَّکاةَ إلاّ حُبِسَ عَنهُمُ القَطرُ.

 
پیامبر خدا(ص) فرمود: «پنج به پنج». گفتند: ای پیامبر خدا! یعنی چه پنج به پنج؟ فرمود: «هیچ مردمی پیمان شکنی نکردند، مگر این که دشمنشان بر آنان مسلّط شدند و به غیر احکام خدا حکم نکردند، مگر این که فقر در میانشان شایع شد و فحشا در میانشان پدید نیامد، مگر این که مرگ در میان آنان شیوع یافت و پیمانه را سبُک نگرفتند، مگر این که به خشک سالی و قحطی گرفتار آمدند و از پرداخت زکات، خودداری نکردند، مگر این که باران از آنها باز داشته شد».

✅ هر چه بر تو آید از ظلمات و غم
     آن ز بی‌باکی و گستاخی است هم

🍃هر مصیبت و اندوهی که به تو روی آرد تماما نتیجه ی بی پروایی و گستاخی خود توست. 
آیه ی ۷۹ سوره نسا:
(هر آن بدی که به تو رسد از خود توست)

مولانا عقیده دارد که هر عمل و نیتی نتیجه‌ی خاص خود را دارد.  
اما نتیجه ی هر عمل الزاما همجنس آن عمل نیست.

1403/10/24 13:12
فاطمه قوی نیت

✅ از ادب پرنور گشته‌است این فلک
      وز ادب معصوم و پاک آمد ملک

✅ بد ز گستاخی کسوف آفتاب
      شد عزازیلی ز جرات رد باب

عزازیل:
طبق روایات یکی از سه فرشته (هاروت، ماروت و عزازیل) که خدا آنان را به زمین فرستاد تا مانند آدمیان زندگی کنند و از محرّمات بپرهیزند. این فرشتگان اعتراض به انسان کرده بودند که چرا جرم و گناه انجام می‌دهند.
عزازیل پس از مدتی متوجه شد که از پس این امتحان برنمی‌آید، توبه کرد و معاف شد ولی هاروت و ماروت در زمین ماندند و با زنی به نام زهره آشنا شده و فریب او را خوردند، شراب نوشیدند و اسم اعظم را به او آموختند. هاروت و ماروت به جرم این گناهان تا رستاخیز درون چاهی در بابل معلق شدند. 
در روایات آمده این زن جادوگر بود و موجب اختلاف بین آدمیان می‌شد. 

عزازیل نام پیشین ابلیس بوده است قبل از قهر خداوند.

فلک گردون به برکت ادب نورانی شده است و به برکت ادب، فرشتگان پاک و معصوم شده اند. 

ادب افلاک و فرشتگان چیست؟ 

 مطیع امر الهی بودن.

کسوف آفتاب به سبب بی ادبی اوست و شیطان نیز به سبب گستاخی رانده ی درگاه حق شده است.

نیکلسون گوید:
مولانا چنین می‌اندیشد که هرگاه خورشید جسارت ورزد به اینکه از مسیر معین خود انحراف یابد کسوف وسیله‌ی تأدیبی است که خداوند بر او وارد می‌آورد تا او را منضبط سازد. 

انقروی نیز دو وجه در توضیح مصراع اول آورده است: 
وجه اول اینکه زشتی اعمال مردمان گستاخ حتی بر خورشید نیز اثر می‌گذارد و آنرا منکدر می سازد.

وجه دوم اینکه چون خورشید در فلک چهارم تنها است گاه به غرور دچار می‌شود. 
پس حق تعالی برای تنبیه خورشید، نور آن را لحظاتی زائل می کند.

حکیم سبزواری: گستاخی از قمر است که پیش روی خورشید می‌ایستد و کسوف واقع می‌شود.