گنجور

بخش ۱۵۶ - در بیان آنک حال خود و مستی خود پنهان باید داشت از جاهلان

بشنو الفاظ حکیم پرده‌ای
سر همانجا نه که باده خورده‌ای
چونک از میخانه مستی ضال شد
تسخر و بازیچهٔ اطفال شد
می‌فتد او سو به سو بر هر رهی
در گل و می‌خنددش هر ابلهی
او چنین و کودکان اندر پیش
بی‌خبر از مستی و ذوق میش
خلق اطفالند جز مست خدا
نیست بالغ جز رهیده از هوا
گفت دنیا لعب و لهوست و شما
کودکیت و راست فرماید خدا
از لعب بیرون نرفتی کودکی
بی ذکات روح کی باشد ذکی
چون جماع طفل دان این شهوتی
که همی رانند اینجا ای فتی
آن جماع طفل چه بود بازیی
با جماع رستمی و غازیی
جنگ خلقان همچو جنگ کودکان
جمله بی‌معنی و بی‌مغز و مهان
جمله با شمشیر چوبین جنگشان
جمله در لا ینفعی آهنگشان
جمله شان گشته سواره بر نیی
کین براق ماست یا دلدل‌پیی
حاملند و خود ز جهل افراشته
راکب و محمول ره پنداشته
باش تا روزی که محمولان حق
اسپ‌تازان بگذرند از نُه طبق
تعرج الروح الیه و الملک
من عروج الروح یهتز الفلک
همچو طفلان جمله‌تان دامن‌سوار
گوشهٔ دامن گرفته اسپ‌وار
از حق ان الظن لا یغنی رسید
مرکب ظن بر فلکها کی دوید
اغلب الظنین فی ترجیح ذا
لا تماری الشمس فی توضیحها
آنگهی بینید مرکبهای خویش
مرکبی سازیده‌ایت از پای خویش
وهم و فکر و حس و ادراک شما
همچو نی دان مرکب کودک هلا
علمهای اهل دل حمالشان
علمهای اهل تن احمالشان
علم چون بر دل زند یاری شود
علم چون بر تن زند باری شود
گفت ایزد یحمل اسفاره
بار باشد علم کان نبود ز هو
علم کان نبود ز هو بی واسطه
آن نپاید همچو رنگ ماشطه
لیک چون این بار را نیکو کشی
بار بر گیرند و بخشندت خوشی
هین مکش بهر هوا آن بار علم
تا ببینی در درون انبار علم
تا که بر رهوار علم آیی سوار
بعد از آن افتد ترا از دوش بار
از هواها کی رهی بی جام هو
ای ز هو قانع شده با نام هو
از صفت وز نام چه زاید خیال
و آن خیالش هست دلال وصال
دیده‌ای دلال بی مدلول هیچ
تا نباشد جاده نبود غول هیچ
هیچ نامی بی حقیقت دیده‌ای
یا ز گاف و لامِ گُل، گُل چیده‌ای
اسم خواندی رو مسمی را بجو
مه به بالا دان نه اندر آب جو
گر ز نام و حرف خواهی بگذری
پاک کن خود را ز خود هین یکسری
همچو آهن ز آهنی بی رنگ شو
در ریاضت آینهٔ بی زنگ شو
خویش را صافی کن از اوصاف خود
تا ببینی ذات پاک صاف خود
بینی اندر دل علوم انبیا
بی کتاب و بی معید و اوستا
گفت پیغامبر که هست از امتم
کو بود هم گوهر و هم همتم
مر مرا زان نور بیند جانشان
که من ایشان را همی‌بینم بدان
بی صحیحین و احادیث و روات
بلک اندر مشرب آب حیات
سر امسینا لکردیا بدان
راز اصبحنا عرابیا بخوان
ور مثالی خواهی از علم نهان
قصه‌گو از رومیان و چینیان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بشنو الفاظ حکیم پرده‌ای
سر همانجا نه که باده خورده‌ای
هوش مصنوعی: به دقت به سخنان حکیم گوش فرا ده و توجه کن که او در حقیقت چه می‌گوید، نه اینکه فقط به خاطر مستی و شادمانی آن‌ها را نادیده بگیری.
چونک از میخانه مستی ضال شد
تسخر و بازیچهٔ اطفال شد
هوش مصنوعی: زمانی که از میخانه به مستی پرداخته شد، حالت آدمی به گونه‌ای تغییر کرد که به نوعی مسخره و بازیچهٔ کودکان تبدیل شد.
می‌فتد او سو به سو بر هر رهی
در گل و می‌خنددش هر ابلهی
هوش مصنوعی: او در هر گوشه و کناری از طریق مختلف دچار افت و ناملایمات می‌شود و هر فرد نادانی به او می‌خندد.
او چنین و کودکان اندر پیش
بی‌خبر از مستی و ذوق میش
هوش مصنوعی: او در حالتی است که خود را نمی‌داند، مانند کودکان که بی‌خبر از شادی و عشق در حال بازی هستند.
خلق اطفالند جز مست خدا
نیست بالغ جز رهیده از هوا
هوش مصنوعی: افراد مانند کودکانی هستند که به جز مستی از محبت خدا هیچ‌ چیز نمی‌دانند و هیچ‌ کس جز کسی که از خواسته‌های دنیوی خود آزاد شده، به بلوغ واقعی نرسیده است.
گفت دنیا لعب و لهوست و شما
کودکیت و راست فرماید خدا
هوش مصنوعی: دنیا فقط سرگرمی و تفریح است و شما در حال کودکی و بازی هستید، و خداوند به خوبی این را بیان کرده است.
از لعب بیرون نرفتی کودکی
بی ذکات روح کی باشد ذکی
هوش مصنوعی: اگر از بازی و سرگرمی خارج نشوی، چگونه ممکن است که کودک نازپروری باشی که روحش به علم و درک برسد؟
چون جماع طفل دان این شهوتی
که همی رانند اینجا ای فتی
هوش مصنوعی: نوجوانی که به غریزه و خواسته‌های خود مشتاق است، باید بداند که این تمایلات بخشی از طبیعیات زندگی است.
آن جماع طفل چه بود بازیی
با جماع رستمی و غازیی
هوش مصنوعی: اینجا نویسنده به مقایسه‌ای بین بازی کودکان و جنگ رستم، قهرمان ایرانی، پرداخته است. او از سادگی و بی‌خیالی بازی کودکان سخن می‌گوید و در مقابل، به عظمت و شجاعت جنگ‌های رستم اشاره می‌کند. بنابراین، مقایسه‌ای بین دنیای کودکانه و دنیای قهرمانی انجام شده که نشان‌دهنده تفاوت‌های بزرگ در اهمیت و جدیت آنهاست.
جنگ خلقان همچو جنگ کودکان
جمله بی‌معنی و بی‌مغز و مهان
هوش مصنوعی: جنگ و نزاع مردم همچون دعواهای کودکان است که همگی بی‌فایده و بی‌خود و احمقانه به نظر می‌رسد.
جمله با شمشیر چوبین جنگشان
جمله در لا ینفعی آهنگشان
هوش مصنوعی: تمام جنگ‌ها و نبردهای آنان به وسیله شمشیرهایی از چوب است و در نتیجه، آهنگ و نغمه‌های آنها به جایی نمی‌رسد و نتیجه‌ای ندارد.
جمله شان گشته سواره بر نیی
کین براق ماست یا دلدل‌پیی
هوش مصنوعی: همه آن‌ها بر اسبی سوار شده‌اند که یا بخار می‌زند یا شتابش زیاد است.
حاملند و خود ز جهل افراشته
راکب و محمول ره پنداشته
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که افرادی که چیزی را با خود دارند یا به دوش می‌کشند، به دلیل نادانی و جهل خود، راه و مسیر را اشتباه تشخیص می‌دهند و گمان می‌کنند که خود را در مسیر درستی قرار داده‌اند.
باش تا روزی که محمولان حق
اسپ‌تازان بگذرند از نُه طبق
هوش مصنوعی: منتظر باش تا روزی که حاملان حقیقت مانند اسبران، از نه طبقه عبور کنند.
تعرج الروح الیه و الملک
من عروج الروح یهتز الفلک
هوش مصنوعی: روح به سوی او پرواز می‌کند و ملک که از عروج روح خبر دارد، آسمان را به جنبش در می‌آورد.
همچو طفلان جمله‌تان دامن‌سوار
گوشهٔ دامن گرفته اسپ‌وار
هوش مصنوعی: شما مانند کودکان، همگی در گوشه دامن نشسته‌اید و مانند اسبی که در مهار است، کنترل شده‌اید.
از حق ان الظن لا یغنی رسید
مرکب ظن بر فلکها کی دوید
هوش مصنوعی: شک و گمان به حقیقت نمی‌رسد، چرا که گمان نمی‌تواند بر قله‌های آسمانی اوج بگیرد.
اغلب الظنین فی ترجیح ذا
لا تماری الشمس فی توضیحها
هوش مصنوعی: برخی از افراد ممکن است در انتخاب چیزها شک و تردید داشته باشند، اما نمی‌توان در روشنی خورشید تردید کرد و بر کیفیت آن صحه گذاشت.
آنگهی بینید مرکبهای خویش
مرکبی سازیده‌ایت از پای خویش
هوش مصنوعی: سپس متوجه می‌شوید که شما از خودتان درستی و شایستگی ساخته‌اید، که این نشان از تلاش‌های شماست.
وهم و فکر و حس و ادراک شما
همچو نی دان مرکب کودک هلا
هوش مصنوعی: تفکر و احساسات شما مانند ساز نی است که کودک بر روی آن می‌نوازد.
علمهای اهل دل حمالشان
علمهای اهل تن احمالشان
هوش مصنوعی: علم و دانش افراد با دل و روح، بر دوش آن‌ها سنگینی می‌کند، در حالی که علم و دانش افراد مادی و پر از دغدغه تنها بار بر دوش آن‌ها می‌گذارد.
علم چون بر دل زند یاری شود
علم چون بر تن زند باری شود
هوش مصنوعی: اگر دانش بر دل بنشیند، به انسان یاری و کمک می‌کند، اما اگر فقط بر ظاهر و وجودش تاثیر بگذارد، بر او بار سنگینی می‌شود.
گفت ایزد یحمل اسفاره
بار باشد علم کان نبود ز هو
هوش مصنوعی: خداوند گفت: علم، همچون بار گران است که اگر از آن استفاده نشود، بی‌فایده و بدون ارزش خواهد بود.
علم کان نبود ز هو بی واسطه
آن نپاید همچو رنگ ماشطه
هوش مصنوعی: اگر علم و دانش از خدای بدون واسطه نیاید، مثل رنگ آرایشگری پایدار نخواهد ماند.
لیک چون این بار را نیکو کشی
بار بر گیرند و بخشندت خوشی
هوش مصنوعی: اما وقتی که این بار را به خوبی و با توانایی حمل کنی، دیگران بار را بر دوش تو می‌گذارند و به تو شادی خواهند داد.
هین مکش بهر هوا آن بار علم
تا ببینی در درون انبار علم
هوش مصنوعی: چرا به خاطر نیازی زودگذر، بار سنگین علم را بر دوش می‌گذاری؟ تا زمانی که به عمق و حقیقت علم دست پیدا کنی، باید به درون آن نگاه کنی.
تا که بر رهوار علم آیی سوار
بعد از آن افتد ترا از دوش بار
هوش مصنوعی: زمانی که بر روی راه علم سوار شوی، پس از آن بار سنگینی که بر دوش داری، از تو برداشته خواهد شد.
از هواها کی رهی بی جام هو
ای ز هو قانع شده با نام هو
هوش مصنوعی: آیا می‌توانی بدون نیاز به شراب و مستی، از دنیای آرزوها و خواسته‌ها رهایی یابی؟ تو که با یاد نام خداوند قانع شده‌ای، باید برای رسیدن به این هدف تلاش کنی.
از صفت وز نام چه زاید خیال
و آن خیالش هست دلال وصال
هوش مصنوعی: از ویژگی‌ها و نام‌ها چه چیزی به ذهن می‌آید، و آن خیال که در ذهن داریم، نشانه‌ای از وصل و ارتباط است.
دیده‌ای دلال بی مدلول هیچ
تا نباشد جاده نبود غول هیچ
هوش مصنوعی: چشم نمی‌تواند چیزی را ببیند و تفسیر کند، مگر اینکه راهی برای فهم وجود داشته باشد. بدون وجود یک مسیر مشخص، هیچ چیزی قابل شناسایی نیست.
هیچ نامی بی حقیقت دیده‌ای
یا ز گاف و لامِ گُل، گُل چیده‌ای
هوش مصنوعی: آیا تا به حال نامی را بدون حقیقت دیده‌ای یا از مفاهیم سطحی و بی‌معنا چیزی برداشت کرده‌ای؟
اسم خواندی رو مسمی را بجو
مه به بالا دان نه اندر آب جو
اسم را دیدی و خواندی، اکنون برو و صاحب اسم را بیاب؛ ماه در آب جوی نیست (تو عکس آن را دیده‌ای) ماه در بالاست.
گر ز نام و حرف خواهی بگذری
پاک کن خود را ز خود هین یکسری
اگر می‌خواهی از اسم و حرف و صوت بگذری، خود را از «خویشتن» و «خود» یکسره پاک‌کن‌.
همچو آهن ز آهنی بی رنگ شو
در ریاضت آینهٔ بی زنگ شو
همچون آهن از «آهن بودن» کاملا بی‌رنگ شو و با ریاضت‌، آینهٔ بی‌رنگ و زلال شو‌.
خویش را صافی کن از اوصاف خود
تا ببینی ذات پاک صاف خود
هوش مصنوعی: خودت را از ویژگی‌ها و صفات منفی پاک کن تا بتوانی وجود پاک و واقعی خودت را ببینی.
بینی اندر دل علوم انبیا
بی کتاب و بی معید و اوستا
هوش مصنوعی: اگر به دل خود نگاه کنی، می‌بینی که دانایی‌های پیامبران در درونت وجود دارد، بدون نیاز به کتاب یا معلم و یا متن‌های مقدس.
گفت پیغامبر که هست از امتم
کو بود هم گوهر و هم همتم
هوش مصنوعی: پیامبر گفت که در میان مردم من، چه کسی است که هم از نظر شخصیت و هم از نظر هدف، ارزشمند و قابل توجه باشد؟
مر مرا زان نور بیند جانشان
که من ایشان را همی‌بینم بدان
هوش مصنوعی: آنها جان من را از نور خود می‌بینند و من نیز به همین نور، آنها را می‌بینم.
بی صحیحین و احادیث و روات
بلک اندر مشرب آب حیات
هوش مصنوعی: بدون درست‌نمایی و نقل‌قول‌ها و راویان، بلکه در مدل مشروب آب حیات.
سر امسینا لکردیا بدان
راز اصبحنا عرابیا بخوان
هوش مصنوعی: امروز ما به خاطر آن راز، مانند عرب‌ها صبح را آغاز کردیم.
ور مثالی خواهی از علم نهان
قصه‌گو از رومیان و چینیان
هوش مصنوعی: اگر به دنبال نمونه‌ای از دانش پنهان هستی، داستان‌های رومی‌ها و چینی‌ها را بشنو.

خوانش ها

بخش ۱۵۶ - در بیان آنک حال خود و مستی خود پنهان باید داشت از جاهلان به خوانش بامشاد لطف آبادی
بخش ۱۵۶ - در بیان آنک حال خود و مستی خود پنهان باید داشت از جاهلان به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1387/02/23 07:04
فضل الله شهیدی

بنام خدا
عنوان داستانها ومطالب مثنوی غا لبا گویای آنچه بعدا بیان میکند نیست به هرحال ذیل عنوان فوق
نکات مهمی بیان شده که بعضا جادارد باز گو شود
میگوید همه مردم کودکند و نا بالغ مگر آنها که از هوا رها شده ومست خدایند در قرآن هم داریم که دنیا بازی وبازیچه(لهو ولعب)است ودر نتیحه آنکه سرگرم دنیا ست باید کودک باشد..
جنگ افراد واقوام با یکدیگرهم جنگ کودکانه وبیمعنی است کودکان بر نی سوار میشوند وآنرا دلد ل میپندارند ..فکر وادراکات ماهم مانند آن نی است که مرکب کودکان است ارزشش خیالی است
مولوی اینها رامیدیده آیا ما هم میتوانیم چیزی ببینیم مثلا آیا میبینیم که مسابقات ورزشی جهانی چگونه هیجانی کودکانه درما ایجاد میکند( مقصود نفی نیست) وآیا جنگهای بزرگ وکوجکی که در جهان اتفاق افتاده ویا جریان دارد با انگیزه های کودکانه یا احمقانه نبوده ونیست(دفاع را کودکانه نبایدگفت)
ومیگوید این اوصافی را که داری اگر رها کنی به ذات پاک خود میرسی وبی معلم علوم انبیا را درخود میبینی توضیح آنکه چون به دنیا میآئیم موجودی تعریف نشده ایم وهمنفس با کل جهان خلقت وهمسوباآنیم وبعد اگرچه مهارتهای زندگی اجتماعی را فرا میگیریم اما سدها تمبر وبر چسب برما زده میشود وحقیقت وجودما زیر عنوان ونام ونشان و ارزشها و بی ارزشی هائی که از قیاس به دیگران به خود گرفته ایم در فشارقرار میگیرد ویا مدفون میگرددوازخود بیگانه میشویم رستگاری انسان در اینست که ازاین برچسب ها وتمبرها که دیگران بر او زده اندو سخت به خودگرفته پاک شود وبه اصل وجود خود یا من حقیقی برسد در این حال دانش انسان به قول او بیواسطه وپایدار است ودر مصداق" یحمل اسفاره" نیست
راهیان راه خدا کا ری جز این نمیکنند که خود را از مکتسبات کودکانه برها نند وبه حقییقت وجود خود که پیوندی با خدا دارد دست یابند آنهادر زندگی روز مره وابستگی های مزاحم را نسبت به ارزشهای خیالی حتی المقدو رمشاهده میکنند و از نا آگاهی به سوی آگاهی سیر میکنند اینکاردر اصطلاح قرآن کریم همان تزکیه نفس است(قد افلح من زکاها)

بیت ششم کودکید بجای کودکیت درست است

1394/01/02 11:04
مجید

با سلام
به قول دکتر محمد جعفر مصفا تمام بدبختی ما إز دست ًخودً است
ما کرفتار زندان خود ساخته ذهن خود هستیم
ما إنسان های کرفتار هویت فکری هستیم
این أوصاف که خود را با أنها وصف می کنیم تقبلی و جعلی و ذهنی است واقعیت ندا رد و أکر بتو انیم خود را إز شر این أوصاف برهانیم به رهائی خواهیم رسید
خویش را صافی کن إز أوصاف خویش
تا ببینی ذات باک و صاف خویش

1394/03/22 00:05
روفیا

استادم اقای الهی قمشه ای نیز برده ای می خواندند .
سوی قدح دست کن مر همه را مست کن
ز آنک کسی خوش نشد تا نشد از خود نهان
چون شدی از خود نهان زود گریز از جهان
روی تو واپس مکن جانب خود هان و هان

1395/06/12 20:09
روفیا

بُرده به معنای ربوده شده چقدر تکان دهنده است!
شما دوست ندارید ببرندتان؟
هیجان انگیز و adventurous!
یکی آنقدر شما را بخواهد که بربایدتان!
امیدوارم نگویند این بدآموزی است!
دامداری را میشناسم که اهل کلات نادری و مرد بسیار تیزهوشی است.
میگوید در آن ناحیه تقریبا نیمی از دختران که پدر به خواستگارشان پاسخ رد داده است، با خواستگار مربوطه می گریزند!!!
او میگوید یکی از خواهرانش مبادرت به چنین کاری کرده است و همچنان از حمایت پدر برخوردار است، چرا که پدر خود نیز مادر را در روزگار جوانی ربوده بود!!!!!
نام شهر دهلی نیز بی ارتباط با مقوله ربایش نیست، می گویند دهلی در اصل دلهی بوده است، به معنای دل+ هی!
یعنی دل رفت!
یعنی دل را بردند یعنی heart's gone!

1395/06/13 12:09
گمنام-۱

می فرماید،
بشدی و دل ببردی و به دست غم سپردی
همه عمر در خیالی و ندانمت کجایی
( سعدی می فرماید)
باشد که دلبر ، دلربا ، اهل دل باشد ، قدر دل بداند
سره از ناسره باز شناسد، اهل عشق باشد، اهل فروردین باشد
باشد ای دل که در میکده ها بگشایند

1395/06/15 00:09
روفیا

یار بی پرده از در و دیوار
در تجلیست یا اولی الابصار
شرط یافتن چنین معشوقی را به شما خواهم گفت،
روزی که هیچکس را از دایره محبوبی بیرون نگذاشتید، روزی که همه را فهمیدید، روزی که آن یگانه متجلی در در و دیوار را دیدید، کسی پیدا خواهد شد که این مقام را در شما ببیند و لایق عشق شما باشد، لایق عشق راستین.
تشنگان گر آب جویند از جهان
آب جوید هم به عالم تشنگان

1395/11/09 22:02
آرش تبرستانی

علمهای اهل دل حمالشان
علمهای اهل تن احمالشان
علم چون بر دل زند یاری شود
علم چون بر تن زند باری شود
گفت ایزد یحمل اسفاره
بار باشد علم کان نبود ز هو
دانش اهالی معنا مرکب آنهاست و با آن به سمت حقیقت میروند ولی دانش ماده گراها باری بر دوش آنهاست زیرا با آن به سمت مقصد حقیقی نمیروند ولی آن را با زحمت کسب میکنند همانطور که در آیه 5 سوره جمعه آمده:کسانی که مکلف به تورات شدند، ولی حق آن را ادا نکردند، مانند الاغی هستند که کتابهایی حمل می کنند

1395/11/09 22:02
آرش تبرستانی

گر ز نام و حرف خواهی بگذری
پاک کن خود را ز خود هین یکسری
همچو آهن ز آهنی بی رنگ شو
در ریاضت آینهٔ بی زنگ شو
خویش را صافی کن از اوصاف خود
تا ببینی ذات پاک صاف خود
اگر می خواهی از اسامی و حرف ها و تاثیرات دنیای پیرامون خود بگذری و به مرحله ای بالاتر برسی نفس را تزکیه کن و از اوصافی که از پیرامونت گرفتی بری شو و مستقل از بیرون به خود اصیلت بپرداز در این صورت از آهنی کدر به آیینه ای پاک تبدیل می شوی و گوهر خود را هویدا می کنی

1397/07/20 01:10
سینا

بیت چهارم
پیش = پی اش ................. میش = می اش

1399/01/25 19:03
رضا غوریانی

دو بیت دیگر با همین مضمون در نوشته های مختلف به مولانا نسبت می دهند که در این‌شعر نیست و من در جای دیگر نیز نیافتم نظر دوستان در این باره چیست؟
هیچ نامی بی حقیقت دیده ای؟
یا ز گاف و لامِ گل، گل چیده‌ای
نام فروردین نیارد گل به باغ
شب نگردد روشن از اسم چراغ
تا قیامت گر کسی مِی‌مِی‌ کند
تا ننوشد باده مستی کِی کند

1400/03/30 13:05
سالار هارونی

پُر واضح است در بیت نخست "حکیم پرده ای" صحیح میباشد و کلمات دیگری مانند بَرده ای یا بُرده ای و ... نه تنها تکان دهنده نیستند که مسخره مینمایند و بی معنی.

اگر در نام شعر دقت کنیم "در بیان آنکه حال خود و مستی خود را پنهان باید داشت" مسئله حل میشود 

هرجا در اشعار فارسی کلمه پنهان آمده است همراه کلمه پرده یا در پرده بوده است 

حکیم پرده ای کسی است که حکیمانه حال خود را و مستی خود را در پرده پنهان مینماید 

و مولانا در بیت دوم کاملا تعیین مینماید منظورچیست میگوید:

چونک از میخانه مستی ضال (منحرف) شد

تسخر و بازیچهٔ اطفال شد

پس حکیمانه در پرده مستی کن و حال خود در پرده دار که این فرموده حکیم پرده ای ست...

و چند بیت دیگر در این شعر است که در اینجا آورده نشده است:

شب نگردد روشن از ذکر چراغ
نام فروردین نیارد گل به باغ
تا قیامت صوفی ار مِی مِی کند
تا ننوشد باده ، مستی کِی کند

والسلام

1401/01/31 14:03
مجید محمدپور

حکیمِ پرده ای ، همان حکیمِ سنایی است . زیرا او از دیدگان اِدراک مردمِ ، در پرده و حجاب مستور بود . ( شرح کبیر انقروی ، ج 3 ، ص 1246 ) . اگر پرده را به معنی نغمه بگیریم . در اینجا به معنی نغمه دان اسرار است که باز منظور همان حکیم سنایی است . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 270 ) ]

1401/12/25 12:02
محسن جهان

تفسیر ابیات ۳۳ الی ۳۵ فوق:

درسی از مولانا برای به تعالی رسیدن انسان: 

چنانچه می‌خواهی از این حروف و نامها بگذری و ظاهر مادیات ترا جلب نکند و به عالم معنا برسی، باید وجود خود را از اوصاف و احوال بشری و مادی پاک کنی و به اوصاف الهی متّصف شوی.

 باید مانند آهن از آهن بودن دست بکشی و در کورۀ ریاضت، زنگار نفسانیت را محو نمایی، تا به مقام آینه برسی. پس باید آنقدر بر آهن وجود خود، صیقل صفا و وفای الهی بزنی تا آهن وجودت بکلی محو شود و مبدّل به آینه گردد و حقایق و اسرار را نمودار سازد. چون آینه همان را که هستی نشان می‌دهد.

درونت را از منیت ها و اوصاف پست و اخلاق زشت صاف کن تا به اخلاق ربّانی و اوصاف الهی آراسته شوی. و آنگاه ذاتِ پاک خود را خواهی دید. واِلّا تا آخر عُمر، فردی از خود بیگانه خواهی بود.

1402/06/20 06:09
کوروش

سر امسینا لکردیا بدان

 

راز اصبحنا عرابیا بخوان

 

 

یعنی چه ؟

 

1402/06/20 21:09
رضا از کرمان

آقا کوروش سلام

   جمله :امسیت کردیا واصبحت عربیا  بدین مضمون معنا میشود که شب هنگام  کردی عامی خوابیدم وصبحگاهان عرب از خواب بیدار شدم 

نقل این عبارت با معنای بالا به عرفای مختلفی از جمله ابوالوفا،بابا طاهر عریان ،ابو عبدالله بابونی ودر مقدمه ودیباچه دفتر  اول مثنوی ،از سوی مولانا به جد حسام الدین چلبی(ابن یزدانبار ارموی) نسبت داده شده است 

ودلیل این عبارت ظاهرا بر این نقل قول است که خلاصه یکی از این عرفا  که کردوعلاقه مند به آشنایی با زبان عربی  ومعارف دینی بوده ودر بعضی حکایات منقول، مورد استهزای وتمسخرطلاب هم قرار گرفته و به توصیه ایشان،دستوراتی مثل غسل در آب یخ زده یامعلق وآویزان ماندن به مدت زیاد را انجام داده و خلاصه در اثر جذبه معنوی ،معجزه آسا صبحگاهان  ضمن آشنایی با ادبیات عرب حافظ قرآن گشته   الله اعلم

 

1402/06/22 05:09
کوروش

آفرین به معلومات بالای شما و سپاسگزار هستم لطف کردید ❤

1403/05/25 17:07
رضا از کرمان

سلام 

 در این بیت باز مولانای عزیز به زیبایی از یکی از آیات قرآن بجا استفاده برده ،در سوره یونس آیه ۳۶ داریم  :

و ما یتبع اکثرهم الا ظنا ان الظن لا یغنی من الحق شیئا   

 بیشترشان  جز از گمانی پیروی نکنند  وهمانا گمان،  بی‌نیازی از حق نمی آورد 

معنی بیت بعد هم چنین است  :از دو گمان هرکدام غالبتر باشد ،آن را ترجیح میدهند ولی تو هرگز در روشنی خورشید تابان هیچ جدالی نمیتوانی داشته باشی 

 یعنی ای کودکانی که بر اسب های چوبین نشسته ودامان خود را گرفته اید در پوچی امور دنیوی هیچ جای شکی نیست و موضوعی اظهر من الشمس است .

  شاد باشید