بخش ۱۵۴ - به عیادت رفتن کر بر همسایهٔ رنجور خویش
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
بخش ۱۵۴ - به عیادت رفتن کر بر همسایهٔ رنجور خویش به خوانش بامشاد لطف آبادی
بخش ۱۵۴ - به عیادت رفتن کر بر همسایهٔ رنجور خویش به خوانش عندلیب
حاشیه ها
روسپی یا رسپیک زن فاحشه را گویند وحیز به معنی مکان است ولی گاهی به معنی فراغت هم کاربرد دارد
این سگ زن روسپی حیز کو بصورت این سگ زن روسپی ناچیز گو هم آمده
با توجه به بیت قبل و بعد، «ناچیزگو» نادرست است.
بر اساس نسخه تصحیح شده رینولد نیکلسن چاپ ششم 1374 بیت 25 این بخش از مثنوی معنوی مولانا به صورت زیر درست است؛
بس کسان که ایشان عبادتها کنند دل برضوان و ثواب آن نهند
در متن کلمه(حیز) کاملا غلط است همه به لحاظ معنایی و هم عروضی؛ کلمه حیز به فتح ح و شدت ی خوانده میشود. صحیح آن "هیز" است بر وزن سیر به معنای مخنث
درود فراوان
سوال داشتم خدمت استاد ان، واژه و کلمه روسپی خیلی در شعر وجود داره .از قبل اسلام و حتی بعد ان ....قرن دو سه چهار...چجوری بوده تو اون شرایط قانونی بوده یا غیر قانونی !؟
اِبا = اگر الف را مفتوح بخوانیم . در زبان عرب به معنی پدر است و اگر الف را مکسور بخوانیم در زبان فارسی به معنی نانخورش است . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 268
ناشنوایی خواست به احوالپرسی همسایه بیمارش برود. با خودش حساب و کتاب کرد که دیگران درباره ناشنوایی اش چیزی نمی دانند، پس برای آن که بیمار هم نفهمد؛ بهترست پیشاپیش پرسش و پاسخ های احتمالی خود را طراحی کند.
لذا در ذهنش، گفتگویی بین خود و همسایه بیمارش طراحی کرد. با خودش گفت می پرسم: حالت چه طور است و او هم خدا را شکر می کند و می گوید بهتر است. من هم شکر خدا می کنم و می پرسم: برای بهتر شدن چه خورده ای؟ او لابد غذا یا دارویی را نام می برد. آنوقت من می گویم: نوش جانت باشد. آخرالامر می پرسم: چه پزشکی را سراغ گرفتی؟ او بیقین نام حکیمی را می آورد و من می گویم: قدمش مبارک است و او را همه به عنوان طبیبی حاذق برمی شمارند.
مرد ناشنوا با همین سناریو-نویسی، سراغ همسایه اش رفت و همین که رسید پرسید حالت چه طور است؟ همسایه بر خلاف تصور او گفت دارم از درد می میرم. ناشنوا خدا را شکر کرد. ناشنوا پرسید چه می خوری؟ بیمار پاسخ داد: زهر کشنده! ناشنوا گفت: نوش جانت باشد. بعد پرسید: راستی طبیب ات کیست؟ بیمار گفت: عزرائیل! ناشنوا گفت: طبیبی بسیار حاذق است و قدمش مبارک.
ناشنوا سرانجام از عیادت دل کنده کرد و برخاست که برود؛ امّا بیمار از سخنانش بد حال شده بود و فریاد می زد که این مرد دشمن منست. البته همسایه نمی شنید و از عیادت اش راضی برگشت.
این داستان، حکایت حال ما انسانهاست که در زندگی، با معیارهای محدود و پیش فرضهای بی اساس، قضیه ای را نزد خود می سازیم و می پردازیم و آنگاه به نتیجه گیری جَزمی و قطعی دست می زنیم. اَسَفا که در این کار درنگ و تأمل روا نمی داریم. در این حکایتِ دلکش و شیوا، مولانا بر قیاسهای بی اساس می تازد و آن را مورد نقد قرار می دهد.
البته مولانا در این حکایت، نقصِ جسمانی را مورد طنز قرار نمی دهد؛ بلکه نقصِ نفسانی و شخصیتی آن مرد خود-غرض را مورد نقد قرار می دهد که نقیصۀ خود را لاپوشانی می کند. بسیاری از مردم در ارتباط با یکدیگر، به شیوه ای رفتار می کنند که می پندارند پسندیده عموم می باشد؛ در حالیکه سلوک آنان فاقد ِخلوص بوده و تاثیر کاملاً برعکس برجای می گذارد.
واژه هیز به معنی مخنث که در بالا آمده با "ح" نیز که در متن شعر آمده درست است و به همین معنی است. (لغت نامه دهخدا).
صل انک لم تصل یا فتی
یعنی چه ؟
«صلّ» یعنی نماز بخوان و «انّک لم تُصلِّ» یعنی همانا تو نماز نخواندی. «یا فتی» یعنی ای جوان.
منظور این است که خواندن نماز برای تو مثل نخواندن است. کنایه از بی اثر بودن عبادت ریاکار
گوش حس تو به حرف ار در خورست
دان که گوش غیبگیر تو کرست
یعنی چه ؟