گنجور

بخش ۱۴۹ - گفتن مهمان یوسف علیه‌السلام کی آینه‌ای آوردمت کی تا هر باری کی در وی نگری روی خوب خویش را بینی مرا یاد کنی

گفت یوسف هین بیاور ارمغان
او ز شرم این تقاضا زد فغان
گفت من چند ارمغان جستم ترا
ارمغانی در نظر نامد مرا
حبه‌ای را جانب کان چون برم
قطره‌ای را سوی عمان چون برم
زیره را من سوی کرمان آورم
گر به پیش تو دل و جان آورم
نیست تخمی کاندرین انبار نیست
غیر حسن تو که آن را یار نیست
لایق آن دیدم که من آیینه‌ای
پیش تو آرم چو نور سینه‌ای
تا ببینی روی خوب خود در آن
ای تو چون خورشید شمع آسمان
آینه آوردمت ای روشنی
تا چو بینی روی خود یادم کنی
آینه بیرون کشید او از بغل
خوب را آیینه باشد مشتغل
آینهٔ هستی چه باشد نیستی
نیستی بر، گر تو ابله نیستی
هستی اندر نیستی بتوان نمود
مال‌داران بر فقیر آرند جود
آینهٔ صافی نان خود گرسنه‌ست
سوخته هم آینهٔ آتش‌زنه‌ست
نیستی و نقص هر جایی که خاست
آینهٔ خوبی جمله پیشه‌هاست
چونک جامه چست و دوزیده بود
مظهر فرهنگ درزی چون شود
ناتراشیده همی باید جذوع
تا دروگر اصل سازد یا فروع
خواجهٔ اشکسته‌بند آنجا رود
کاندر آنجا پای اشکسته بود
کی شود چون نیست رنجور نزار
آن جمال صنعت طب آشکار
خواری و دونی مسها بر ملا
گر نباشد کی نماید کیمیا
نقصها آیینهٔ وصف کمال
و آن حقارت آینهٔ عز و جلال
زانک ضد را ضد کند پیدا یقین
زانک با سرکه پدیدست انگبین
هر که نقص خویش را دید و شناخت
اندر استکمال خود ده اسپه تاخت
زان نمی‌پرد به سوی ذوالجلال
کو گمانی می‌برد خود را کمال
علتی بتر ز پندار کمال
نیست اندر جان تو ای ذو دلال
از دل و از دیده‌ات بس خون رود
تا ز تو این معجبی بیرون شود
علت ابلیس انا خیری بدست
وین مرض در نفس هر مخلوق هست
گرچه خود را بس شکسته بیند او
آب صافی دان و سرگین زیر جو
چون بشوراند ترا در امتحان
آب سرگین رنگ گردد در زمان
در تگ جو هست سرگین ای فتی
گرچه جو صافی نماید مر ترا
هست پیر راه‌دان پر فطن
باغهای نفس کل را جوی کن
جوی خود را کی تواند پاک کرد
نافع از علم خدا شد علم مرد
کی تراشد تیغ دستهٔ خویش را
رو به جراحی سپار این ریش را
بر سر هر ریش جمع آمد مگس
تا نبیند قبح ریش خویش کس
آن مگس اندیشه‌ها وان مال تو
ریش تو آن ظلمت احوال تو
ور نهد مرهم بر آن ریش تو پیر
آن زمان ساکن شود درد و نفیر
تا که پندارد که صحت یافتست
پرتو مرهم بر آنجا تافتست
هین ز مرهم سر مکش ای پشت‌ریش
و آن ز پرتو دان مدان از اصل خویش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت یوسف هین بیاور ارمغان
او ز شرم این تقاضا زد فغان
هوش مصنوعی: یوسف گفت: بیایید و هدیه‌ای برای او بیاورید، چون از درخواست او شرمنده شدم و از این موضوع نگرانم.
گفت من چند ارمغان جستم ترا
ارمغانی در نظر نامد مرا
هوش مصنوعی: شخصی می‌گوید که من برای تو هدایایی را جستجو کردم، اما هیچ چیزی که شایسته و مناسب تو باشد برایم پیدا نشد.
حبه‌ای را جانب کان چون برم
قطره‌ای را سوی عمان چون برم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف یک موجود بسیار کوچک و ناچیز می‌پردازد که در مقابل عظمت جهان قرار دارد. او می‌گوید همان‌طور که یک دانه کوچک را به سمت یک مکان دور می‌برد، می‌تواند قطره‌ای از آب را نیز به سوی جایی دیگر ببرد. این تصویر نشان‌دهنده حرکت و انتقال چیزهای کوچک به دوردست‌ها و نقطه مقابل لطافت و بزرگی است.
زیره را من سوی کرمان آورم
گر به پیش تو دل و جان آورم
هوش مصنوعی: من زیره را از جایی دور به کرمان می‌آورم، حتی اگر باید برای این کار جان و دل خود را نیز فدای تو کنم.
نیست تخمی کاندرین انبار نیست
غیر حسن تو که آن را یار نیست
هوش مصنوعی: هیچ دانه‌ای در این انبار نیست و جز زیبایی تو چیزی وجود ندارد که برای آن یاری باشد.
لایق آن دیدم که من آیینه‌ای
پیش تو آرم چو نور سینه‌ای
هوش مصنوعی: من حس می‌کنم که شایسته است که آینه‌ای را در حضور تو قرار دهم، مانند نوری که در دل من وجود دارد.
تا ببینی روی خوب خود در آن
ای تو چون خورشید شمع آسمان
هوش مصنوعی: برای اینکه زیبایی چهره‌ات را ببینی، تو که مانند خورشید در آسمان می‌درخشی.
آینه آوردمت ای روشنی
تا چو بینی روی خود یادم کنی
هوش مصنوعی: من تو را به آینه آوردم ای روشنی تا وقتی خودت را در آن ببینی، یاد من کنی.
آینه بیرون کشید او از بغل
خوب را آیینه باشد مشتغل
هوش مصنوعی: او آینه‌ای را از کنار خود برداشت که نشان‌دهنده زیبایی و جمال است و تمام توجهش به آن معطوف شده است.
آینهٔ هستی چه باشد نیستی
نیستی بر، گر تو ابله نیستی
هوش مصنوعی: آینهٔ وجود به چه معناست که آن را چیزی جز عدم نشان ندهد، اگر تو جاهل نباشی.
هستی اندر نیستی بتوان نمود
مال‌داران بر فقیر آرند جود
هوش مصنوعی: در دنیای وجود، آنچه که به نظر نمی‌آید نیز ممکن است وجود داشته باشد؛ یعنی افراد ثروتمند می‌توانند با بخشش و generosity خود به فقرا کمک کنند و در واقع خود را در موقعیت‌های ناپیدا نشان دهند.
آینهٔ صافی نان خود گرسنه‌ست
سوخته هم آینهٔ آتش‌زنه‌ست
هوش مصنوعی: آینه‌ای که درخشندگی دارد، خود نیز در فقر و گرسنگی به سر می‌برد و حتی آینه‌ای که در آتش سوخته، هنوز نشانه‌ای از شدت آتش را در خود حفظ کرده است.
نیستی و نقص هر جایی که خاست
آینهٔ خوبی جمله پیشه‌هاست
هوش مصنوعی: وقتی که وجود نداری، نقص و عیب در هر جا جلوه‌گر می‌شود. آینهٔ خوبی به معنای نشان دادن تمام صفات نیک و مثبت است و این ویژگی در همه‌ی کارها نمایان است.
چونک جامه چست و دوزیده بود
مظهر فرهنگ درزی چون شود
هوش مصنوعی: وقتی که لباس به درستی و زیبا دوخته شده باشد، نمایانگر فرهنگ و هنر خیاط است.
ناتراشیده همی باید جذوع
تا دروگر اصل سازد یا فروع
هوش مصنوعی: برای این که زراعتی خوب و پربار حاصل شود، باید درختی نارس و خام نیز وجود داشته باشد تا کشاورز بتواند آن را به درخت اصلی یا شاخه‌های جدید تبدیل کند.
خواجهٔ اشکسته‌بند آنجا رود
کاندر آنجا پای اشکسته بود
هوش مصنوعی: شخصی که در زندگی‌اش دچار شکست و افت است، به جایی می‌رود که در آنجا خود را می‌یابد و احساس آرامش می‌کند، زیرا در آنجا همگان با مشکلات و آسیب‌های مشابهی دست و پنجه نرم می‌کنند.
کی شود چون نیست رنجور نزار
آن جمال صنعت طب آشکار
هوش مصنوعی: کی او می‌تواند بهبود یابد، هنگامی که آن زیبایی و جاذبه‌ی هنر پزشکی را نمی‌بیند؟
خواری و دونی مسها بر ملا
گر نباشد کی نماید کیمیا
هوش مصنوعی: اگر مس و فلزهای بی‌ارزش را در معرض دگرگونی قرار ندهیم، به هیچ‌وجه ارزش واقعی‌شان نمایان نمی‌شود. در واقع، تنها زمانی که تغییرات لازم را بر آن‌ها اعمال کنیم، می‌توانیم به ارزش واقعی و پنهان آن‌ها پی ببریم.
نقصها آیینهٔ وصف کمال
و آن حقارت آینهٔ عز و جلال
هوش مصنوعی: نقص‌ها و کاستی‌ها به نوعی نشان‌دهندهٔ ویژگی‌های کمال هستند و برعکس، حقارت و کوچک‌بودگی به ما عظمت و شکوه می‌آموزد.
زانک ضد را ضد کند پیدا یقین
زانک با سرکه پدیدست انگبین
هوش مصنوعی: برای اینکه ضدیت و تضادها آشکار شود، باید یقین داشته باشیم که در هر چیزی، حتی در رفتارهای ظاهری، دو رویه وجود دارد. مانند اینکه سرکه و عسل هر دو مشخصات خاصی دارند و تضاد آن‌ها به خوبی قابل مشاهده است.
هر که نقص خویش را دید و شناخت
اندر استکمال خود ده اسپه تاخت
هوش مصنوعی: هر کسی که نقص‌های خود را ببیند و بشناسد، برای اصلاح و بهبود خود تلاش می‌کند و مانند یک سوارکار که با تمام قدرت می‌تازد، به سمت کمال حرکت می‌کند.
زان نمی‌پرد به سوی ذوالجلال
کو گمانی می‌برد خود را کمال
هوش مصنوعی: کسی که خود را کامل و بی‌نقص نمی‌داند، هرگز به سوی ذات بزرگ و عالی خدای متعال نخواهد رفت.
علتی بتر ز پندار کمال
نیست اندر جان تو ای ذو دلال
هوش مصنوعی: هیچ چیزی بیشتر از اندیشه‌های نادرست و خیالی نمی‌تواند به روح تو آسیب برساند، ای کسی که در دل دیگران تأثیر می‌گذاری.
از دل و از دیده‌ات بس خون رود
تا ز تو این معجبی بیرون شود
هوش مصنوعی: باید از دل و چشمانت اشک و خون بریزد تا اینکه این شگفتی و زیبایی از تو نمایان شود.
علت ابلیس انا خیری بدست
وین مرض در نفس هر مخلوق هست
هوش مصنوعی: ابلیس به خاطر خودش را خوب‌تر از دیگران دانستن طغیان کرد و این کینه و حسادت در نهاد هر موجودی وجود دارد.
گرچه خود را بس شکسته بیند او
آب صافی دان و سرگین زیر جو
هوش مصنوعی: هرچند که شخص احساس می‌کند شکسته و خراب است، اما باید ببیند که در عمق وجودش مانند آب زلالی است که در زیر کثیفی‌ها و زباله‌ها پنهان شده است.
چون بشوراند ترا در امتحان
آب سرگین رنگ گردد در زمان
هوش مصنوعی: زمانی که تو را در امتحان سختی قرار دهند، مانند آبی که با سرگین مخلوط می‌شود، رنگ و شکل تو نیز تغییر خواهد کرد.
در تگ جو هست سرگین ای فتی
گرچه جو صافی نماید مر ترا
هوش مصنوعی: در این بیت به ما یادآوری می‌شود که اگرچه ظاهر چیزها ممکن است زیبایی و صافی را نشان دهد، اما در واقع در زیر این ظاهر ممکن است نقاط منفی یا ناخوشایند وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، باید مراقب باشیم که فقط به ظاهر اکتفا نکنیم و به عمق مسائل توجه کنیم، چرا که گاهی اوقات چیزهایی که به نظر خوب می‌آیند، در واقع معایبی دارند.
هست پیر راه‌دان پر فطن
باغهای نفس کل را جوی کن
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، فردی باتجربه و هوشمند وجود دارد که می‌تواند به تو درباره اسرار طبیعت و خواسته‌های درونی‌ات راهنمایی کند. به دنبال او برو و از دانش و بصیرت او بهره‌مند شو.
جوی خود را کی تواند پاک کرد
نافع از علم خدا شد علم مرد
هوش مصنوعی: هر کسی توانایی پاک کردن خطاها و نادرستی‌ها را ندارد، زیرا علم و دانش الهی است که انسان را به درک درست هدایت می‌کند.
کی تراشد تیغ دستهٔ خویش را
رو به جراحی سپار این ریش را
هوش مصنوعی: کیست که تیغ خود را به کسی بسپارد تا ریشش را بتراشد؟
بر سر هر ریش جمع آمد مگس
تا نبیند قبح ریش خویش کس
هوش مصنوعی: مگس‌ها بر روی هر ریش جمع می‌شوند تا کسی عیب ریش خود را نبیند.
آن مگس اندیشه‌ها وان مال تو
ریش تو آن ظلمت احوال تو
هوش مصنوعی: این مگس، نماد افکار و اندیشه‌های توست که دائم به دور تو می‌چرخند و دلت را آزار می‌دهند. آنچه که متعلق به توست، همچون ریشه‌های موی تو به این مگس‌ها وابسته است و نشان‌دهنده تاریکی‌ها و مشکلاتی است که در وضعیت کنونی تو وجود دارد.
ور نهد مرهم بر آن ریش تو پیر
آن زمان ساکن شود درد و نفیر
هوش مصنوعی: اگر بر زخم‌ها و خراش‌های کهنه‌ات دارویی بگذارد، در آن زمان درد و فریاد تو آرام می‌گیرد.
تا که پندارد که صحت یافتست
پرتو مرهم بر آنجا تافتست
هوش مصنوعی: تا کسی فکر کند که حالش خوب شده، نوری از مرهمی بر آنجا تابیده است.
هین ز مرهم سر مکش ای پشت‌ریش
و آن ز پرتو دان مدان از اصل خویش
هوش مصنوعی: به خود بیا و از زخم‌های گذشته غافل نشو، ای کسی که دچار مشکل شده‌ای. همچنین، درک نکن که دیگران می‌توانند تو را از ذات اصلی‌ات دور کنند.

خوانش ها

بخش ۱۴۹ - گفتن مهمان یوسف علیه‌السلام کی آینه‌ای آوردمت کی تا هر باری کی در وی نگری روی خوب خویش را بینی مرا یاد کنی به خوانش بامشاد لطف آبادی
بخش ۱۴۹ - گفتن مهمان یوسف علیه‌السلام کی آینه‌ای آوردمت کی تا هر باری کی در وی نگری روی خوب خویش را بینی مرا یاد کنی به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1395/04/21 20:07

تمایل دارم تفسیر صاحب نظران را در مورد این بخش از مثنوی بدانم

1400/09/11 15:12
یلدا ی.

همه مخلوقات آینه خدا هستند. 

نان جان فزا (جان ما را می افزاید) . دائما مرده ها در ما زنده می شوند، نان بدیل به جان می شود در بدن ما . حتی بالاتر از جان هم می رود، این جان یک حیات دیگیری پیدا می کند وقتی که عاشق می شود. 
همان وقت هم که در زنجیر بودم شیر بودم . زندان هم عقده ای در من ایجاد نکرد. 
یجعب لزارع: درخت تنومندی می شود که هر کشاورزی را به تعجب می اندازد. 

خدا می گوید ارمغان برای من چه آوردی ؟ نمی گوید وظیفه تان است. تبدیل روز رستاخیز به مهمانی (تشبی بسیار لطیفی است که در قران دیده نمی شود). 

1397/07/03 18:10
سعید رنجبر

بیت
تا که پندارد که صحت یافتست
پرتو مرهم بر آنجا تافتست
بسیار زیباست

1398/10/08 10:01
محمد

تفسیر شعر
پیوند به وبگاه بیرونی

1400/09/11 15:12
یلدا ی.

هر که نقص خویش را دید و شناخت

اندر استکمال خود ده اسپه تاخت

هر کسی نقص خود را شناخت برای رفع آن ده اسبه می تازد. 

1400/09/11 15:12
یلدا ی.

آینه آورده ام تا خود را ببینی و خوبی و حسن تو در عالم دو تا بشود. همچنین وقتی در آینه می نگری یاد من بیفتی. 

آینه وجود عدم ات . وقتی محو می شویم وجود نمایان می شود. نیستی، آینه هستی است 

مگس ها نمی گذارند ما این دمل ها و جوش های چرکین را ببینیم . روی آنها نشسته اند (مگس ها افکار و توجیهات ما هستند) . جالبه که ما به وجود این مگس ها عادت می کنیم و وجودشان را هم حس نمی کنیم. 

1400/09/11 17:12
ملیکا رضایی

« اکنون آینه به دست تو بدهم

الی مگر بر روی آینه عیبی بینی

آن را از آینه مدان

در آینه عارضی دان آن را و عکس خود دان

عیب بر خود نه بر روی آینه عیب منه

وگر عیب بر خود نمی نه ای 

آری !بر من نه !که صاحب آینه ام و بر آینه منه... »

 

1400/09/12 14:12
یلدا ی.

هین ز مرهم سر مکش ای پشت‌ریش

و آن ز پرتو دان مدان از اصل خویش

همه چیز را از خداوند بدانیم و به خودمون نسبت ندهیم

1401/08/12 11:11
محسن جهان

تفسیر ابیات ۲۱ و ۲۲ فوق:

اغلب انسان ها همواره به دنبال عیب‌جویی از دیگران بوده و خود را مبرا از هر گونه نقص و عیب می‌دانند. و لذا مولانا در این ابیات می‌فرماید:

هر آن‌کس که نقصان خود را دریابد، بی‌درنگ در جهت رفع آن شتابان می‌کوشد تا به فضایل الهی نائل گردد.

و کسانی که در این گمان هستند، کمال مطلق بوده و هیچ عیبی بر آنها وارد نیست، در جهل خود غوطه ور شده و دسترسی به صفات و کمالات باریتعالی بر ایشان غیر ممکن خواهد بود.