گنجور

بخش ۱۴۸ - آمدن مهمان پیش یوسف علیه‌السلام و تقاضا کردن یوسف علیه‌السلام ازو تحفه و ارمغان

آمد از آفاق یار مهربان
یوسف صدیق را شد میهمان
کاشنا بودند وقت کودکی
بر وسادهٔ آشنایی متکی
یاد دادش جور اخوان و حسد
گفت کان زنجیر بود و ما اسد
عار نبود شیر را از سلسله
نیست ما را از قضای حق گله
شیر را بر گردن ار زنجیر بود
بر همه زنجیرسازان میر بود
گفت چون بودی ز زندان و ز چاه
گفت همچون در محاق و کاست ماه
در محاق ار ماه نو گردد دوتا
نی در آخر بدر گردد بر سما
گرچه دردانه به هاون کوفتند
نور چشم و دل شد و بیند بلند
گندمی را زیر خاک انداختند
پس ز خاکش خوشه‌ها بر ساختند
بار دیگر کوفتندش ز آسیا
قیمتش افزود و نان شد جان‌فزا
باز نان را زیر دندان کوفتند
گشت عقل و جان و فهم هوشمند
باز آن جان چونک محو عشق گشت
یعجب الزراع آمد بعد کشت
این سخن پایان ندارد باز گرد
تا که با یوسف چه گفت آن نیک مرد
بعد قصه گفتنش گفت ای فلان
هین چه آوردی تو ما را ارمغان
بر در یاران تهی‌دست آمدن
هست بی‌گندم سوی طاحون شدن
حق تعالی خلق را گوید بحشر
ارمغان کو از برای روز نشر
جئتمونا و فرادی بی نوا
هم بدان سان که خلقناکم کذا
هین چه آوردید دست‌آویز را
ارمغانی روز رستاخیز را
یا امید بازگشتنتان نبود
وعدهٔ امروز باطلتان نمود
منکری مهمانیش را از خری
پس ز مطبخ خاک و خاکستر بری
ور نه‌ای منکر چنین دست تهی
در در آن دوست چون پا می‌نهی
اندکی صرفه بکن از خواب و خور
ارمغان بهر ملاقاتش ببر
شو قلیل النوم مما یهجعون
باش در اسحار از یستغفرون
اندکی جنبش بکن همچون جنین
تا ببخشندت حواس نوربین
وز جهان چون رحم بیرون روی
از زمین در عرصهٔ واسع شوی
آنک ارض الله واسع گفته‌اند
عرصه‌ای دان انبیا را بس بلند
دل نگردد تنگ زان عرصهٔ فراخ
نخل تر آنجا نگردد خشک شاخ
حاملی تو مر حواست را کنون
کند و مانده می‌شوی و سرنگون
چونک محمولی نه حامل وقت خواب
ماندگی رفت و شدی بی رنج و تاب
چاشنیی دان تو حال خواب را
پیش محمولی حال اولیا
اولیا اصحاب کهفند ای عنود
در قیام و در تقلب هم رقود
می‌کشدشان بی تکلف در فعال
بی‌خبر ذات الیمین ذات الشمال
چیست آن ذات الیمین؟ فعلِ حَسَن
چیست آن ذات الشمال؟ اِشغالِ تَن
می‌رود این هر دو کار از انبیا
بی‌خبر زین هر دو ایشان چون صدا
گر صدایت بشنواند خیر و شر
ذات کُه باشد ز هر دو بی‌خبر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمد از آفاق یار مهربان
یوسف صدیق را شد میهمان
هوش مصنوعی: یار مهربان، که به دوردست‌ها آمده است، مهمان یوسف صدیق شد.
کاشنا بودند وقت کودکی
بر وسادهٔ آشنایی متکی
هوش مصنوعی: ای کاش در کودکی ما با دوستان خود ارتباط نزدیک‌تری داشتیم و بر پایهٔ آشنایی و دوستی، زندگی‌مان را می‌گذرانیدیم.
یاد دادش جور اخوان و حسد
گفت کان زنجیر بود و ما اسد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این نکته اشاره می‌کند که دشمنی و حسادت میان برادران مانند زنجیری است که نمی‌گذارد فرد آزادانه زندگی کند، در حالی که او خود را مانند یک شیر می‌بیند که باید از این زنجیرها رها شود. به عبارتی، شاعر به تضاد میان قدرت و ضعف، و نیز به تاثیرات منفی حسد و کینه‌توزی در روابط انسانی می‌پردازد.
عار نبود شیر را از سلسله
نیست ما را از قضای حق گله
هوش مصنوعی: شیر به خاطر نژاد و اصل و نسبش عار و شرم ندارد، همانطور که ما هم به خاطر تقدیر و سرنوشت خود نباید نگران باشیم.
شیر را بر گردن ار زنجیر بود
بر همه زنجیرسازان میر بود
هوش مصنوعی: اگر شیر(شجاعت) هم به زنجیر کشیده شود، همچنان بر تمام زنجیرسازان تسلط و برتری دارد.
گفت چون بودی ز زندان و ز چاه
گفت همچون در محاق و کاست ماه
هوش مصنوعی: گفت وقتی از زندان و چاه بیرون آمدی، مانند زمانی هستی که ماه در حال کم‌نور و پنهان بودن است.
در محاق ار ماه نو گردد دوتا
نی در آخر بدر گردد بر سما
هوش مصنوعی: وقتی ماه نو در آسمان ظاهر می‌شود، در ابتدا تنها به شکل نازکی دیده می‌شود، اما با گذشت زمان و حرکت به سوی کامل شدن، به شکل کامل و درخشان درمی‌آید و در نهایت در آسمان نمایان می‌شود.
گرچه دردانه به هاون کوفتند
نور چشم و دل شد و بیند بلند
هوش مصنوعی: اگرچه جواهر را در هاون می‌کوبند، اما نور چشم و دل هنوز هم وجود دارد و او را به شکلی بلند و بارز می‌بیند.
گندمی را زیر خاک انداختند
پس ز خاکش خوشه‌ها بر ساختند
هوش مصنوعی: گندم را در زیر زمین کار گذاشتند و از همان خاک، خوشه‌هایش رشد کردند.
بار دیگر کوفتندش ز آسیا
قیمتش افزود و نان شد جان‌فزا
هوش مصنوعی: دوباره او را بر اثر آسیاب زغالی زدند و این بار قیمتش بالا رفت و نانی شد که جان را زنده می‌کند.
باز نان را زیر دندان کوفتند
گشت عقل و جان و فهم هوشمند
هوش مصنوعی: نان را زیر دندان گذاشتند و عقل و جان و فهم را به کار گرفتند.
باز آن جان چونک محو عشق گشت
یعجب الزراع آمد بعد کشت
هوش مصنوعی: دوباره آن جان که به عشق مبتلا شد، شگفتا که بعد از آنکه برداشت خوشه‌ها انجام شد، زراعت دوباره آغاز می‌شود.
این سخن پایان ندارد باز گرد
تا که با یوسف چه گفت آن نیک مرد
هوش مصنوعی: این گفت‌وگو هیچ‌وقت به پایان نمی‌رسد. برگرد و ببین آن مرد نیکوکار با یوسف چه سخنانی داشت.
بعد قصه گفتنش گفت ای فلان
هین چه آوردی تو ما را ارمغان
هوش مصنوعی: بعد از اینکه قصه را برایش تعریف کرد، گفت: "ای فلانی، حالا چه چیزی را برای ما آورده‌ای؟"
بر در یاران تهی‌دست آمدن
هست بی‌گندم سوی طاحون شدن
هوش مصنوعی: به درِ دوستان بی‌پول رفتن، مانند این است که بدون گندم به آسیاب بروی.
حق تعالی خلق را گوید بحشر
ارمغان کو از برای روز نشر
هوش مصنوعی: خداوند به مخلوق می‌گوید: هدایتی که برای روز قیامت آورده‌اید کجاست؟
جئتمونا و فرادی بی نوا
هم بدان سان که خلقناکم کذا
هوش مصنوعی: شما به سوی ما آمدید و به تنهایی، در حالی که فقیر و بی‌چیز هستید؛ همان‌طور که شما را آفریدیم.
هین چه آوردید دست‌آویز را
ارمغانی روز رستاخیز را
هوش مصنوعی: ببینید چه چیزی را به عنوان هدیه برای روز قیامت به همراه آورده‌اید.
یا امید بازگشتنتان نبود
وعدهٔ امروز باطلتان نمود
هوش مصنوعی: در انتظار برگشت شما بودم، اما وعده‌ای که امروز دادید، بی‌اساس و بیهوده بود.
منکری مهمانیش را از خری
پس ز مطبخ خاک و خاکستر بری
هوش مصنوعی: منکر که به درون خانه می‌آید، بهتر است که آثار ناپسند و ناپاکی را از یک گوشه به دور بریزیم و فضای پاکی را حفظ کنیم.
ور نه‌ای منکر چنین دست تهی
در در آن دوست چون پا می‌نهی
هوش مصنوعی: اگر تو وجود چنین دست خالی را انکار کنی، در حالی که به دوست نزدیک می‌شوی، چگونه می‌توانی این واقعیت را نادیده بگیری؟
اندکی صرفه بکن از خواب و خور
ارمغان بهر ملاقاتش ببر
هوش مصنوعی: کمی به خودت سختی بده و از خواب و خوراکت کم کن، تا بتوانی به ملاقات او بروی.
شو قلیل النوم مما یهجعون
باش در اسحار از یستغفرون
هوش مصنوعی: در دل شب‌های سحر، از کسانی باش که خوابشان کم است و به طلب آمرزش مشغولند.
اندکی جنبش بکن همچون جنین
تا ببخشندت حواس نوربین
هوش مصنوعی: کمی حرکت کن مثل جنین، تا توجه و دقت دیگران را جلب کنی.
وز جهان چون رحم بیرون روی
از زمین در عرصهٔ واسع شوی
هوش مصنوعی: وقتی از دنیای مادی و تعلقات آن گذر کنی و از زمین جدا شوی، به فضایی وسیع و نامحدود وارد خواهی شد.
آنک ارض الله واسع گفته‌اند
عرصه‌ای دان انبیا را بس بلند
هوش مصنوعی: زمین خدا وسیع است و این اشاره به آن دارد که این مکان برای انبیا و پیامبران فضایی گسترده و با عظمت دارد.
دل نگردد تنگ زان عرصهٔ فراخ
نخل تر آنجا نگردد خشک شاخ
هوش مصنوعی: دل انسان در فضایی وسیع و آزاد نمی‌تواند تنگ و کوچک شود و مانند درخت نخل که در آنجا رشد می‌کند، هیچ وقت خشک و بی‌ثمر نخواهد ماند.
حاملی تو مر حواست را کنون
کند و مانده می‌شوی و سرنگون
هوش مصنوعی: حواست را جمع کن، زیرا ممکن است دچار مشکل شوی و به زمین بیفتی.
چونک محمولی نه حامل وقت خواب
ماندگی رفت و شدی بی رنج و تاب
هوش مصنوعی: وقتی که بار سنگینی بر دوش نداشتی، زمان خواب و استراحتت به آسانی گذشت و تو بدون هیچ زحمت و نگرانی رفتی و آمدی.
چاشنیی دان تو حال خواب را
پیش محمولی حال اولیا
هوش مصنوعی: آشکار شدن حالت خواب به صورت چاشنی، در حالتی که حال اولیا (خالصان) در حال آمدن است.
اولیا اصحاب کهفند ای عنود
در قیام و در تقلب هم رقود
هوش مصنوعی: اولیا به معنای کسانی هستند که به خدا نزدیک و مورد احترام‌اند. اصحاب کهف، به گروهی از جوانان اشاره دارد که برای حفظ ایمان خود در برابر فشارهای اجتماعی، به غاری پناه بردند. بنابراین، این بیت به افرادی اشاره می‌کند که مانند این جوانان در سختی‌ها و ناملایمات، با اراده قوی به ایمان خود پایبندند و در برابر تغییرات و ناملایمات، ثابت قدم و استوار باقی می‌مانند.
می‌کشدشان بی تکلف در فعال
بی‌خبر ذات الیمین ذات الشمال
هوش مصنوعی: آن‌ها بی‌هیچ زحمت و شرایط خاصی، در حال انجام کارها و فعالیت‌ها، به جلو می‌روند و از حقایق عمیق و انکارناپذیر غافل هستند.
چیست آن ذات الیمین؟ فعلِ حَسَن
چیست آن ذات الشمال؟ اِشغالِ تَن
هوش مصنوعی: چه چیزی است آن ذات راست؟ عمل نیک چیست آن ذات چپ؟ مشغول کردن جسم.
می‌رود این هر دو کار از انبیا
بی‌خبر زین هر دو ایشان چون صدا
هوش مصنوعی: هر دو کار از جانب پیامبران انجام می‌شود، اما این دو نفر از این موضوع بی‌خبرند و مانند صدایی که می‌شنوند، متوجه نشده‌اند.
گر صدایت بشنواند خیر و شر
ذات کُه باشد ز هر دو بی‌خبر
هوش مصنوعی: اگر صدایت را بشنود، خوب و بد به عمق وجودش پی‌بردن ندارد و از هر دو بی‌خبر است.

خوانش ها

بخش ۱۴۸ - آمدن مهمان پیش یوسف علیه‌السلام و تقاضا کردن یوسف علیه‌السلام ازو تحفه و ارمغان به خوانش بامشاد لطف آبادی
بخش ۱۴۸ - آمدن مهمان پیش یوسف علیه‌السلام و تقاضا کردن یوسف علیه‌السلام ازو تحفه و ارمغان به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/02/21 06:04
علیرضا

وساده به معنی بالش و مخده است وگاهی به معنی مسند و اورنگ هم کاربرد دارد

1392/08/31 15:10
امین کیخا

از لغت های شگفتی که داریم یکی نرمدلی است که میان مهربانی و فروتنی است و به زبانهای دیگر برابر ندارد

1392/08/01 10:11
امین کیخا

اما تفاوت میان همدلی با نرمدلی چنانچه نوشتم پیشتر نرمدلی صفتی است میان مهربانی و فروتنی چنانچه در فرهنگ ها امده است و برابر بیگانه ای ندارد و این مایه فخر ماست که در مهربانی لغت هایی داشته باشیم که مردم دیگر هتا انرا ندانند ! برای همدلی باید بگویم شباهت ان با همدردی است مثلا نگاه کنید اگر کسی در خیابان می گرید و رهگذری بر هال زار ان بینوا نیز اب در چشم بیاورد و بگرید با ان بینوا همدردی کرده است ولی همدلی این است که به خود بگوید این بینوا چرا می گرید و کاری برایش بکند ! یعنی همدردی برای لغت sympathy , و همدلی برای لغت empathy است . مثلا یک پزشک با بیمار همدلی می کند ولی همدردی نمی کند که با هر بیمار باید ریشه ناراحتی و چگونگی یاری رسانی و عوامل و سازه های اسیب رسان را بر رسد و کاری بکند که به سود بیمار باشد ولی همدردی این است که با آمدن هر بیمار طبیب جامه خویش چاک کند و اخ اخ سر بدهد و خویش را همدرد بیمار نشان بدهد . اما در این جستار و مبحث برای هوشیاری انسان نیز یک ضریب هوشی نوین درست کرده اند مثلا پیشتر IQ داشتیم که INTELLIGENCE QUOTIENT بود اکنون یک ضریب هوش عاطفی و یا ضریب همدلی هم داریم و ان هم نوعی هوش است و به ان emotional intelligence quotient می گویند و ان مربوط به درک شرایط دیگران و توانایی در پردازش رفتار دیگران و برخورد عاطفی در خور است .

1392/08/01 10:11
امین کیخا

تنها افزون کنم که فرهنگستان زبان پارسی که گویا با فرهنگستان زبان فارسی هم فرق دارد این روزها و فرهنگ نامه فارسی سره را نوشته اند در 260 لت ( صفحه ) در برابر لغت حال هنوز هال نوشته نیست ولی در نوشته های ادیبانی من این را دیده ام و برساخته این کهترک نیست .

1392/08/01 16:11
تاوتک

جناب کیخای عزیز من واژآگین را بر گزیده بودم اما پس از اندکی اندیشه ورزی دریافتم که درست است که آگین معنی انباشته میدهد ولی برای آلودگی بیشتر کاربرد دارد .این است جدایی(فرق)بین یک استاد و یک شاگرد!

1392/08/01 16:11
امین کیخا

تاوتک بزرگوار من با این رسن به چاه نمی شوم من استاد نیستم تنها یک پاسدار فارسی هستم . کودکان می دانم و همان را هم که اموخته ام هر بار که نسخه می نویسم می گویم ای جهاندار تو درمانگر باش که من کهترکم ! اما فارسی می نویسم که دیگران را خوش اید و نرمدلی می کنم که سخنم در گوش بگیرند . اخر من میدانم که انچه فرای خرد است زبان نمی خواهد .

1392/08/01 16:11
امین کیخا

یک چیز به نزد من فاش و پیداست و ان این است که پارسی ایینه دار اسمان است .

1392/08/01 17:11
تاوتک

جناب کیخا بزرگوارید .من فکر میکنم پیشه ما تنها وسیله ایست برای امرار معاش و البته خدمت رسانی اما شما برای ما استاد بوده و هستید

1396/04/24 18:06
nabavar

عالیجنابان
این همه نوشتید و نوشتید کاش یک بیت را هم معنا می فرمودید ، مثلا:
گرچه دردانه به هاون کوفتند
نور چشم و دل شد و بیند بلند
که در فهمش پا در گلم

1401/02/02 00:05
سوشیانت کیخسروی

گویی در گذشته دانه های مروارید را کوبیده وبرای سرمه چشمان استفاده می کردند وسرمه را برای روشنی چشم مفید می دانستند

لذا می گوید اگرچه ظاهرا فعلا زیر هاون ودر حال کوفته شدن است ولی بزودی در بهترین مکان جای خواهد گرفت وموجب روشنی چشم خواهد شد

1398/10/03 00:01

آیا متن ارسالی حاوی کلمه یا مورد توهین آمیزی بود که ثبت نفرمودید؟

1398/12/19 01:03
mowjehasti

با عرض سلام
بیت ما قبل آخر اشتباه دارد لطفا تصحیح فرمایید:
چیست آن «ذات الشکال» اشغال تن
«ذات الشمال» درست است.

1399/12/21 17:02
آینهٔ صفا

در بیتِ چیست آن ذات الیمین فعل حسن / چیست آن ذات الشکال اشغال تن، آیا نباید بجای الشکال، الشمال باشه؟ با توجه به بیت قبل؟

1400/06/03 09:09
ملیکا رضایی

صفا جان درست است همان ذات الشکال اشغال تن وگرنه اگر این درست نباشد شمال با توجه به بیت قبل میتونه بیاد و همین طور یسار هم میتونه بیاد با توجه به ترجمه همین بیت مورد نظر 

ولی فکر کنم همین جوری درست است همین جوری همون طوریه ابتدای متن خویش هم متذکر شدم ؛تا بزرگان چه گویند ...

سپاس