برگردان به زبان ساده
آن یکی آمد در یاری بزد
گفت یارش کیستی ای معتمد
هوش مصنوعی: یک نفر در یاری و کمک آمد و گفت: «ای مورد اعتماد، یارت کیست؟»
گفت من، گفتش برو هنگام نیست
بر چنین خوانی مقام خام نیست
هوش مصنوعی: او گفت: "به من بگو، الان وقت مناسبی نیست که در چنین محیطی بمانی، اینجا مناسب حال تو نیست."
خام را جز آتش هجر و فراق
کی پزد کی وا رهاند از نفاق
هوش مصنوعی: خام را جز آتش هجر و فراق کی پزد کی وا رهاند از نفاق
تنها آتش جدایی و دوری است که میتواند ناگفتهها و حالتهای ناپخته را به کمال برساند و از ریا و دورویی رها کند.
رفت آن مسکین و سالی در سفر
در فراق دوست سوزید از شرر
هوش مصنوعی: آن مسکین رفت و یک سال در سفر گذراند و در جدایی از دوستش، دلتنگی و آتش غم را تجربه کرد.
پخته گشت آن سوخته پس باز گشت
باز گرد خانهٔ همباز گشت
هوش مصنوعی: آنچه که سوخته و آسیب دیده بود، اکنون به درستی درآمد و دوباره به خانهاش برمیگردد.
حلقه زد بر در به صد ترس و ادب
تا بنجهد بیادب لفظی ز لب
هوش مصنوعی: به آرامی و با احترام در کنار در ایستاد، به امید آنکه ناگهان کلمهای ناشایست از زبانش خارج نشود.
بانگ زد یارش که بر در کیست آن
گفت بر در هم توی ای دلستان
هوش مصنوعی: صدای یار به گوش میرسد که میپرسد آیا کسی در دروازه است؟ و پاسخ میآید: دروازه به روی تو، ای دلبر من، باز است.
گفت اکنون چون منی ای من در آ
نیست گنجایی دو من را در سرا
هوش مصنوعی: گفت حالا که من هستم، اما جایی برای دو تا من در این خانه نیست.
نیست سوزن را سر رشتهٔ دوتا
چونک یکتایی درین سوزن در آ
هوش مصنوعی: سوزن نمیتواند دو سر رشته داشته باشد، زیرا در این سوزن تنها یک یکتایی وجود دارد.
رشته را با سوزن آمد ارتباط
نیست در خور با جمل سم الخیاط
هوش مصنوعی: ارتباطی بین رشته و سوزن وجود ندارد، چون مرغوبیت و کیفیت دوخت به مهارت خیاط بستگی دارد.
کی شود باریک هستی جمل
جز به مقراضِ ریاضات و عمل
هوش مصنوعی: زندگی و وجود انسان وقتی میتواند شکل درست و باریکتری بگیرد که با تمرین و سختکوشی، تلاش و کار بر روی خود همراه باشد.
دست حق باید مر آن را ای فلان
کو بود بر هر محالی کن فکان
هوش مصنوعی: به ارادهی خداوند، هر چیزی که در نظر انسان غیرممکن به نظر میرسد، ممکن میشود.
هر محال از دست او ممکن شود
هر حرون از بیم او ساکن شود
هوش مصنوعی: هر چیزی که به نظر غیرممکن میآید، با قدرت و اراده او ممکن میشود و هر کسی که از او میترسد، آرام و ساکت میگردد.
اکمه و ابرص چه باشد مرده نیز
زنده گردد از فسون آن عزیز
هوش مصنوعی: مردی که به خاطر جاذبه و جذابیت آن عزیز، حتی مردهها هم به حیات میآیند و زنده میشوند.
و آن عدم کز مرده مردهتر بود
در کف ایجاد او مضطر بود
هوش مصنوعی: وجودی که از عدم و نیستی نیز بیحالتر است، در دستان او به شدت نیازمند و حیران است.
کل یوم هو فی شان بخوان
مر ورا بی کار و بیفعلی مدان
هوش مصنوعی: هر روز خداوند در حال انجام کارهایی است؛ پس او را بیکار و بیعمل ندانید.
کمترین کاریش هر روزست آن
کو سه لشکر را کند این سو روان
هوش مصنوعی: هر روز کمترین کاری که او انجام میدهد، این است که سه لشکر را به سوی خود میکشاند.
لشکری ز اصلاب سوی امهات
بهر آن تا در رحم روید نبات
هوش مصنوعی: لشکری از پدران به سمت مادران میروند تا در رحم آنها جوانه بزنند.
لشکری ز ارحام سوی خاکدان
تا ز نر و ماده پر گردد جهان
هوش مصنوعی: ارتشی از خویشاوندان به سمت خاک میرود تا زمین از جمعیت زن و مرد پر شود.
لشکری از خاکدان سوی اجل
تا ببیند هر کسی حسن عمل
هوش مصنوعی: گروهی از کسانی که از خاک و طبیعت تشکیل شدهاند به سوی مرگ حرکت میکنند تا جستجو کنند که هر فردی چه کارهایی کرده و چه نیکیهایی در زندگی داشته است.
این سخن پایان ندارد هین بتاز
سوی آن دو یار پاک پاکباز
هوش مصنوعی: این حرف فرجامی ندارد، پس بشتاب به سمت آن دو دوست خالص و پاک.
گفت یارش کاندر آ ای جمله من
نی مخالف چون گل و خار چمن
هوش مصنوعی: دوستش گفته است که در اینجا همه چیز هماهنگ و سازگار است، مانند گل و خار در یک باغ. هیچ چیز در مقابل هم نیست و همه چیز به زیبایی کنار هم قرار دارد.
رشته یکتا شد غلط کم شد کنون
گر دوتا بینی حروف کاف و نون
هوش مصنوعی: هر چه بیشتر به وحدت و یکپارچگی توجه کنیم، مشکلات و اشتباهات کمتر میشود. اکنون اگر دو حرف "کاف" و "نون" را مشاهده میکنی، نشانهای از وجود دوگانگی است.
کاف و نون همچون کمند آمد جذوب
تا کشاند مر عدم را در خطوب
هوش مصنوعی: حروف "کاف" و "نون" مانند یک دام هستند که عدم را به سمت مشکلات و چالشها میکشانند.
پس دوتا باید کمند اندر صور
گرچه یکتا باشد آن دو در اثر
هوش مصنوعی: بنابراین باید دو تا کمند در عالم محسوس وجود داشته باشد، هرچند که در اثر، آن دو به یک چیز میرسند.
گر دو پا گر چار پا ره را برد
همچو مقراض دو تا یکتا برد
هوش مصنوعی: حتی اگر دو پا داشته باشی یا چهار پا، راه را میتوان به سادگی پیمود، مانند قیچی که دو تیغهاش به راحتی یک چیز را برش میزند.
آن دو همبازان گازر را ببین
هست در ظاهر خلافی زان و زین
هوش مصنوعی: این دو دوست گازر را ببین که در ظاهر، گویی با هم اختلاف دارند، اما در حقیقت چنین چیزی نیست.
آن یکی کرباس را در آب زد
وان دگر همباز خشکش میکند
هوش مصنوعی: یکی پارچهای را در آب میزند تا آماده شود و دیگری نیز در کنار آن مشغول خشک کردنش است.
باز او آن خشک را تر میکند
گوییا ز استیزه ضد بر میتند
هوش مصنوعی: اینجا بیان میشود که شخصی توانایی دارد که حتی چیزهای خشن و سخت را به حالت نرمی تغییر دهد، گویی که با استفاده از قدرت و اراده خود، میتواند بر روی آنها اثر بگذارد و آنها را نرم کند.
لیک این دو ضد استیزهنما
یکدل و یککار باشد در رضا
هوش مصنوعی: اما این دو مفهوم متضاد به صورت نمایشی، باید در یک دل و یک کار به رضایت دست پیدا کنند.
هر نبی و هر ولی را مسلکیست
لیک تا حق میبرد جمله یکیست
هوش مصنوعی: هر پیامبر و ولی دارای روش و مسلکی خاص است، اما در نهایت همه آنها به یک حقیقت واحد میرسند.
چونک جمع مستمع را خواب برد
سنگهای آسیا را آب برد
هوش مصنوعی: وقتی که خواب بر حضار چیره شد، آب آسیاب سنگها را برد.
رفتن این آب فوق آسیاست
رفتنش در آسیا بهر شماست
هوش مصنوعی: آب به آرامی در حرکت است و این حرکتش در آسیا به نفع شماست.
چون شما را حاجت طاحون نماند
آب را در جوی اصلی باز راند
هوش مصنوعی: زمانی که نیازی به آب در مسیر اصلی نباشد، دیگر آن را در جوی اصلی رها نمیکنند.
ناطقه سوی دهان تعلیم راست
ورنه خود آن نطق را جویی جداست
هوش مصنوعی: سخن گفتن باید از دهان و زبان آموزش ببیند، وگرنه خودِ سخن از جداگانهگیها برخوردار است.
میرود بی بانگ و بی تکرارها
تحتها الانهار تا گلزارها
هوش مصنوعی: به آرامی و بدون سر و صدا، جریان آب به سمت باغها و گلزارها حرکت میکند.
ای خدا جان را تو بنما آن مقام
کاندرو بیحرف میروید کلام
هوش مصنوعی: خدایا، جانم را به من نشان بده، آن جایگاهی که کلام بدون کلمات و سخن، خود به خود جاری میشود.
تا که سازد جان پاک از سر قدم
سوی عرصهٔ دور و پنهای عدم
هوش مصنوعی: تا زمانی که جان پاک به سوی عرصهٔ دور و بینهایت عدم حرکت کند.
عرصهای بس با گشاد و با فضا
وین خیال و هست یابد زو نوا
هوش مصنوعی: این فضا بسیار وسیع و آزاد است و این فکر و اندیشه در آن صدا و نغمهای پیدا میکند.
تنگتر آمد خیالات از عدم
زان سبب باشد خیال اسباب غم
هوش مصنوعی: خیالات و افکار درونی به اندازهای فشرده و تنگ شدهاند که از نبود و عدم به وجود آمدهاند، و به همین خاطر، این افکار باعث ایجاد غم و اندوه میشوند.
باز هستی تنگتر بود از خیال
زان شود در وی قمر همچون هلال
هوش مصنوعی: وجود تو تنگتر از آن چیزی است که در ذهن میپرورانی، به همین دلیل در تو، مانند هلال، نور و زیبایی نمایان میشود.
باز هستی جهان حس و رنگ
تنگتر آمد که زندانیست تنگ
هوش مصنوعی: وجود و حس و رنگ در جهان به شدت محدود شده است، گویی که این محدودیت و تنگی باعث شده است که همه چیز به زندانی تنگ تبدیل شود.
علت تنگیست ترکیب و عدد
جانب ترکیب حسها میکشد
هوش مصنوعی: علت محدود بودن چیزها به خاطر چگونگی ترکیب و تعداد آنهاست و این ترکیب، حسها را به سمت خود جذب میکند.
زان سوی حس عالم توحید دان
گر یکی خواهی بدان جانب بران
هوش مصنوعی: از آن طرف احساس میکنی که عالم توحید وجود دارد؛ اگر خواهان یکی شدن هستی، به آن سمت حرکت کن.
امرِ کن یک فعل بود و نون و کاف
در سخن افتاد و معنی بود صاف
هوش مصنوعی: یک عبارت میگوید که "امر" یک عمل است که وقتی ویژگیهایی مانند "نون" و "کاف" به آن اضافه میشود، معنا و مفهوم آن به وضوح بیان میشود. به عبارتی، تنها فعل بودن کافی نیست و برای رساندن معنی درست، به اجزا و ساختار جمله نیز نیاز است.
این سخن پایان ندارد باز گرد
تا چه شد احوال گرگ اندر نبرد
هوش مصنوعی: این حرف هنوز به پایان نرسیده است. برگرد و ببین چه بر سر وضعیت گرگ در جنگ آمده است.
حاشیه ها
بلبل با درخت گل گوید چیست در دلت/این دم در میان بنه نیست کسی تویی و ما
گوید تا تو با تویی هیچ مدار این طمع/جهد نمای تا بری رخت توی از این سرا
چشمه سوزن هوس تنگ بود یقین بدان/ره ندهد به ریسمان چونک ببیندش دوتا
حرون :توسنی ،سرکشی ود اینجا نافرمانی
اکمه به معنی نابینا و ابرص به معنی کسی که به برص مبتلاست و برص هم همان پیسیست
همباز به معنی شریک و همان انباز و گازر به معنی جامه شوی و سفید گر
طاحون یا طاحونه همان آسیاست
1392/02/21 08:04
امین کیخا
حرون یعنی توسن و اسب سرکش اما حرونی توسنی کردن, حرنه هم همان است گویا نام اسب یکی از استانداران لرستان که همدوره زندیه بوده است و ناظم الامراء نام داشته هرنی بوده است از این لغت باشد ولی هرنیدن به لری بانگ استر باشد از بادپا و دراز گوش در فرانسه henir هم معنی شیهه اسب می دهد به زبان شاهنامه فردوسی واژه ویله کردن را به کار برده است که به معنی شیهه اسب است
بیت دهم : « رشته را با سوزن آمد ارتباط / نیست درخور با جمل سم الخیاط » تلمیح دارد به آیه40 از سوره مبارکه اعراف : « ان الذین کذبوا بآیاتنا واستکبروا عنها لا تفتح لهم ابواب السماء و لا یدخلون الجنه حتی یلج الجمل فی سم الخیاط » به معنی « همانا کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و در مقابل آن تکبر ورزیدند ، درهای آسمانها به روی آنها باز نمیشود و در بهشت داخل نمیشوند مگر آنکه شتر به روزنهی سوزن درآید » که حضرت مولانا با ظرافت تمام این افراد را محروم از درگاه یار میداند و در بیت بعد ، شرط دخول آنها را به رحمت حق ، اصلاح خود به مقراض ریاضت و عمل میداند.
1393/12/05 17:03
مسعودزارعی
سلام: در بیت اول ، رفت در یاری بزد، بجای آمد ،صحیح است
دربیت38 پنها چاپ شده است که به نظر پهنا صحیح است .
1394/06/22 10:09
مجتبی خراسانی
بسم الله الرحمن الرحیم
مولی الموالی، حضرت علی«علیه السلام»:
لله تعالی کل لحظه ثلاثه عساکر: فعسکر ینزل من الاصلاب الی الارحام و عسکر ینزل من الارحام الی الارض و عسکر یرتحل من الدنیا الی الاخره.
(خداوند را هر لحظه سه لشکر است: لشکری که از پشت پدران به رحم مادران منتقل می شود. لشکری که
از رحم مادران به صحنه ی زمین قدم می گذارد. لشکری که از دنیا به آخرت رحلت می کند.)
کمترین کاریش هر روز است آن / کو سه لشکر را کند این سو روان
لشکری ز اصلاب سوی امهات / بهر آن تا در رحم روید نبات
لشگری ز ارحام سوی خاکدان / تا ز نَرّ و ماده پر گردد جهان
لشکری از خاک زآن سوی اجل / تا ببیند هر کسی حسنِ عمل
بمنه و کرمه
در بیت هر نبی وهر ولی را مسلکیست لیک چون حق میبرد جمله یکیست
کلمه ی مسلک به معنی راه و روش به اشتباه ملکیست نوشته شده است.
لطفا تصحیح گردد.
رشته را با سوزن آمد ارتباط / نیست درخور با جمل سم الخیاط جمل به معنی ریسمان ضخیم کشتی نیز هست
1396/09/01 22:12
محمد روستایی
با سلام و با تشکر
مواردی را که در زیر نوشته ام با توجه به شنیده های من هست و فکر میکنم که باید اصلاح شوند
تا بنجهد بیادب لفظی ز لب => تا که نجهد بی ادب لفظی ز لب
گفت بر در هم توی ای دلستان => گفت بر در هم تویی ای دلستان
نیست گنجایی دو من را در سرا => نیست گنجایش دو من در یک سرا
1396/09/01 22:12
محمد روستایی
باز گرد خانهٔ همباز گشت => باز گرد خانهٔ انباز گشت
مشابه جایی دیگر که مولانا میفرماید :
ای خدای پاک بی انباز و یار *** دست گیر و جرم ما رو درگذار
آن یکی آمد در یاری بزد
گفت یارش کیستی ای معتمد
گفت من گفتش برو هنگام نیست
بر چنین خوانی مقام خام نیست
خام را جز آتش هجر و فراق
کی پزد کی وارهاند از نفاق
رفت آن مسکین و سالی در سفر
در فراق دوست سوزید از شرر
پخته گشت آن سوخته پس باز گشت
باز گرد خانه انباز گشت
حلقه زد بر در بصد ترس و ادب
تا بنجهد بیادب لفظی ز لب
بانگ زد یارش که بر در کیست آن
گفت بر در هم توی ای دلستان
گفت اکنون چون منی ای من درآ
نیست گنجایی دو من را در سرا
این هشت بیت از این شعر در وبسایت آوای جاوید توسط حمیدرضا فرهنگ خوانده شده است،آدرس صفحه:
پیوند به وبگاه بیرونی
با عرض سلام و خسته نباشید خواستم بگم که بعد از بیت خام را جز آتش هجر و فراق کی پزد کی وا رهاند از نفاق یک بیت هست که در نسخه های معتبر دیدم به این مضمون؛ چون تویی تو هنوز از تو نرفت سوختن باید تو را در نار و تفت؛ بعد از این بیت میشود رفت آن مسکین و سالی.... ممنون و متشکرم.
1398/11/01 13:02
شهرام یغمایی
با سلام مصرع دوم بیت هشتم:
نیست گنجایی دو من در یک سرا
صحیح است.
آن یکی آمد در یاری بزد
گفت یارش کیستی ای معتمد
گفت من گفتش برو هنگام نیست
بر چنین خوانی مقام خام نیست
خام را جز آتش هجر و فراق
کی پزد کی وارهاند از نفاق
رفت آن مسکین و سالی در سفر
در فراق دوست سوزید از شرر
پخته گشت آن سوخته پس باز گشت
باز گرد خانه انباز گشت
حلقه زد بر در بصد ترس و ادب
تا بنجهد بیادب لفظی ز لب
بانگ زد یارش که بر در کیست آن
گفت بر در هم توی ای دلستان
گفت اکنون چون منی ای من درآ
نیست گنجایی دو من را در سرا
این هشت بیت از این شعر در وبسایت آوای جاوید توسط حمیدرضا فرهنگ خوانده شده است،آدرس صفحه:
پیوند به وبگاه بیرونی/
1402/04/08 01:07
عرفان آزادی
من ی جا دیگه این بخش رو خوندم که ی بیت اضافه تر بود و بیت چهارم این بود:
چون توئی تو هنوز از تو نرفت
سوختن باید تورا در نار و تفت
و بعدش خام را جز آتش هجر و فراق ....
1402/04/11 11:07
مائده مجیدی
سلام و درود بر شما پاسداران زبان پارسی
ببخشید اگر بخواهیم شعر رو کپی کنیم برای اشتراک با ایرانیان ایران دوست
به چه شکل باید اقدام کرد ؟
1402/04/11 23:07
رضا از کرمان
سلام خانم مجیدی گرامی
عزیزم در بالای متن شعر آیکون کپی وجود داره ومیتونید از اون استفاده کنید
در مورد موضوع سم الخیاط به معنی سوراخ سوزن وعبور شتر از آن لازم به توضیح است که این تعبیر در انجیل متی باب ۱۹ فراز۲۴ وانجیل مرقس باب ۱۵فراز ۲۲ بدین مضمون از حضرت عیسی (ع)نقل شده آنجا که میفرماید :سهل تراست که شتر به سوراخ سوزن در آید تا اینکه شخص دولتمند به ملکوت خدا داخل شود ولیکن به احتمال زیاد مولانا این برداشت را از آیه ۴۰ سوره اعراف داشته است آنجا که خداوند میفرماید: همانا آنان که آیات ما را تکذیب کردند واز سر نخوت سر بر آن فرو نیاوردند هرگز درهای آسمان بر روی آنان باز نمیشود تا آنکه شتر در چشمه سوزن در آید
واین استعاره از وجود امری محال است که در ابیات بعدی جناب مولانا به تشریح موضوع پرداخته است .
شاد باشی
خام را جز آتش هجر و فراق
کی پزد کی وا رهاند از نفاق...
.
چون توییِ تو هنوز از تن نرفت
سوختن باید تو را در نارِ تفت...
نیست گنجایی دو من در یک سرا...
ای خدا جان را تو بنما آن مقام
کاندرو بیحرف میروید کلام...
1403/04/10 10:07
رضا از کرمان
سلام
بیت چهارم وپنجم در بعضی نسخ اینگونه آمده که با موضوع کاملا درسنخیت است:
چون تویی تو هنوز ازتو نرفت
سوختن باید تورا در نار تفت
رفت آن مسکین وسالی در سفر
در فراق دوست سوزید از جگر