گنجور

بخش ۱۲۳ - حقیر و بی‌خصم دیدن دیده‌های حس صالح و ناقهٔ صالح علیه‌السلام را چون خواهد کی حق لشکری را هلاک کند در نظر ایشان حقیر نماید خصمان را و اندک اگرچه غالب باشد آن خصم و یقللکم فی اعینهم لیقضی الله امرا کان مفعولا

ناقهٔ صالح بصورت بد شتر
پی بریدندش ز جهل آن قوم مر
از برای آب چون خصمش شدند
نان کور و آب کور ایشان بدند
ناقة الله آب خورد از جوی و میغ
آب حق را داشتند از حق دریغ
ناقهٔ صالح چو جسم صالحان
شد کمینی در هلاک طالحان
تا بر آن امت ز حکم مرگ و درد
ناقةالله و سقیاها چه کرد
شحنهٔ قهر خدا زیشان بجست
خونبهای اشتری شهری درست
روح همچون صالح و تن ناقه است
روح اندر وصل و تن در فاقه است
روح صالح قابل آفات نیست
زخم بر ناقه بود بر ذات نیست
روح صالح قابل آزار نیست
نور یزدان سغبهٔ کفار نیست
حق از آن پیوست با جسمی نهان
تاش آزارند و بینند امتحان
بی‌خبر کآزار این آزار اوست
آب این خم متصل با آب جوست
زان تعلق کرد با جسمی اله
تا که گردد جمله عالم را پناه
ناقهٔ جسم ولی را بنده باش
تا شوی با روح صالح خواجه‌تاش
گفت صالح چونک کردید این حسد
بعد سه روز از خدا نقمت رسد
بعد سه روز دگر از جانستان
آفتی آید که دارد سه نشان
رنگ روی جمله‌تان گردد دگر
رنگ رنگ مختلف اندر نظر
روز اول رویتان چون زعفران
در دوم رو سرخ همچون ارغوان
در سوم گردد همه روها سیاه
بعد از آن اندر رسد قهر اله
گر نشان خواهید از من زین وعید
کرهٔ ناقه به سوی کُه دوید
گر توانیدش گرفتن چاره هست
ورنه خود مرغ امید از دام جست
کس نتانست اندر آن کره رسید
رفت در کهسارها شد ناپدید
گفت دیدیت آن قضا معلن شدست
صورت اومید را گردن زدست
کرهٔ ناقه چه باشد خاطرش
که بجا آرید ز احسان و برش
گر بجا آید دلش رستید از آن
ورنه نومیدیت و ساعد را گزان
چون شنیدند این وعید منکدر
چشم بنهادند و آن را منتظر
روز اول روی خود دیدند زرد
می‌زدند از ناامیدی آه سرد
سرخ شد روی همه روز دوم
نوبت اومید و توبه گشت گم
شد سیه روز سیم روی همه
حکم صالح راست شد بی ملحمه
چون همه در ناامیدی سر زدند
همچو مرغان در دو زانو آمدند
در نبی آورد جبریل امین
شرح این زانو زدن را جاثمین
زانو آن دم زن که تعلیمت کنند
وز چنین زانو زدن بیمت کنند
منتظر گشتند زخم قهر را
قهر آمد نیست کرد آن شهر را
صالح از خلوت بسوی شهر رفت
شهر دید اندر میان دود و نفت
ناله از اجزای ایشان می‌شنید
نوحه پیدا نوحه‌گویان ناپدید
ز استخوانهاشان شنید او ناله‌ها
اشک‌ریزان جانشان چون ژاله‌ها
صالح آن بشنید و گریه ساز کرد
نوحه بر نوحه‌گران آغاز کرد
گفت ای قومی به باطل زیسته
وز شما من پیش حق بگریسته
حق بگفته صبر کن بر جورشان
پندشان ده بس نماند از دورشان
من بگفته پند شد بند از جفا
شیر پند از مهر جوشد وز صفا
بس که کردید از جفا بر جای من
شیر پند افسرد در رگهای من
حق مرا گفته ترا لطفی دهم
بر سر آن زخمها مرهم نهم
صاف کرده حق دلم را چون سما
روفته از خاطرم جور شما
در نصیحت من شده بار دگر
گفته امثال و سخنها چون شکر
شیر تازه از شکر انگیخته
شیر و شهدی با سخن آمیخته
در شما چون زهر گشته آن سخن
زانک زهرستان بدیت از بیخ و بن
چون شوم غمگین که غم شد سرنگون
غم شما بودیت ای قوم حرون
هیچ کس بر مرگ غم نوحه کند
ریش سر چون شد کسی مو بر کند
رو بخود کرد و بگفت ای نوحه‌گر
نوحه‌ات را می‌نیرزند آن نفر
کژ مخوان ای راست‌خوانندهٔ مبین
کیف آسی خلف قوم ظالمین
باز اندر چشم و دل او گریه یافت
رحمتی بی‌علتی در وی بتافت
قطره می‌بارید و حیران گشته بود
قطره‌ای بی‌علت از دریای جود
عقل او می‌گفت کین گریه ز چیست
بر چنان افسوسیان شاید گریست
بر چه می‌گریی بگو بر فعلشان
بر سپاه کینه‌توز بد نشان
بر دل تاریک پر زنگارشان
بر زبان زهر همچون مارشان
بر دم و دندان سگسارانه‌شان
بر دهان و چشم کزدم خانه‌شان
بر ستیز و تسخر و افسوسشان
شکر کن چون کرد حق محبوسشان
دستشان کژ پایشان کژ چشم کژ
مهرشان کژ صلحشان کژ خشم کژ
از پی تقلید و معقولات نقل
پا نهاده بر سر این پیر عقل
پیرخر نه جمله گشته پیر خر
از ریای چشم و گوش همدگر
از بهشت آورد یزدان بندگان
تا نمایدشان سقر پروردگان

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ناقهٔ صالح بصورت بد شتر
پی بریدندش ز جهل آن قوم مر
هوش مصنوعی: ناقهٔ صالح که شتری خاص و نیکو بود، به خاطر نادانی و ناآگاهی آن قوم به شکل زشتی بریده و آسیب دید.
از برای آب چون خصمش شدند
نان کور و آب کور ایشان بدند
هوش مصنوعی: وقتی که آب و نان به مشکل برخوردند، نان و آب آنها بی‌کیفیت و ناپاک شد.
ناقة الله آب خورد از جوی و میغ
آب حق را داشتند از حق دریغ
هوش مصنوعی: شتر خدا از جوی آب نوشید، اما ابرها از بارش آب حق را دریغ داشتند.
ناقهٔ صالح چو جسم صالحان
شد کمینی در هلاک طالحان
هوش مصنوعی: وقتی که شتر صالح به جسم صالحان تبدیل شد، کمینی برای نابودی نیکوکاران به وجود آمد.
تا بر آن امت ز حکم مرگ و درد
ناقةالله و سقیاها چه کرد
هوش مصنوعی: باید ببینیم که خداوند با آن قوم چه کرد در برابر حکم مرگ و رنج‌های ناقةالله و سیراب شدن‌های آنها.
شحنهٔ قهر خدا زیشان بجست
خونبهای اشتری شهری درست
هوش مصنوعی: خداوند خشمگین بر اینان بود و به خاطر ناشایستیشان، از آن‌ها انتقام می‌گرفت. در پی آن، بهای خون شتران زحمتکش در شهری که شایسته بود، به درستی پرداخت می‌شد.
روح همچون صالح و تن ناقه است
روح اندر وصل و تن در فاقه است
هوش مصنوعی: روح مانند یک انسان نیکو و شایسته است و بدن مانند یک شتر است. روح در حالت اتصال و نزدیکی به معشوق قرار دارد، در حالی که بدن در حال جدایی و دوری است.
روح صالح قابل آفات نیست
زخم بر ناقه بود بر ذات نیست
هوش مصنوعی: روح پاک و صالح نمی‌تواند آسیب‌پذیر باشد؛ مانند این است که زخم بر شتر هیچ تأثیری بر ذات او ندارد.
روح صالح قابل آزار نیست
نور یزدان سغبهٔ کفار نیست
هوش مصنوعی: روح پاک و نیکو آسیب‌پذیر نیست و نور الهی از دست معاندان و دشمنان نمی‌تواند خدشه‌دار شود.
حق از آن پیوست با جسمی نهان
تاش آزارند و بینند امتحان
هوش مصنوعی: حق همیشه در جسمی که ناپیداست حضور دارد، تا اینکه آزمایش شود و آزارهایی را تحمل کند.
بی‌خبر کآزار این آزار اوست
آب این خم متصل با آب جوست
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که فردی بی‌خبر از اینکه در حقیقت آزار و رنجی که می‌کشد، ناشی از خود اوست. مانند آبی که در یک خم، به طور دائم در حال اتصال و جریان با آب چشمه است و در واقع، ادامه و پیوستگی آن به هم مرتبط می‌شود. این جمله به نوعی بیانگر این است که بیمار در پی درد و رنج خود، خبر ندارد که آن از درون خود او نشأت می‌گیرد.
زان تعلق کرد با جسمی اله
تا که گردد جمله عالم را پناه
هوش مصنوعی: به خاطر وابستگی به جسمی مقدس، همه موجودات عالم به آن پناه می‌آورند و از آن حمایت می‌گیرند.
ناقهٔ جسم ولی را بنده باش
تا شوی با روح صالح خواجه‌تاش
هوش مصنوعی: به خودت توجه کن و در کنار جسم خود، روحی پاک و نیکو پیدا کن تا به مقام‌ای والا برسی و محبتی عمیق نسبت به مولایت بیابی.
گفت صالح چونک کردید این حسد
بعد سه روز از خدا نقمت رسد
هوش مصنوعی: صالح گفت: چون شما دچار حسد شدید، بعد از سه روز از سوی خدا عذاب و کیفر خواهید دید.
بعد سه روز دگر از جانستان
آفتی آید که دارد سه نشان
هوش مصنوعی: بعد از سه روز دیگر، نوعی بلای خطرناک از سرزمین جان‌ها می‌آید که سه نشانه دارد.
رنگ روی جمله‌تان گردد دگر
رنگ رنگ مختلف اندر نظر
هوش مصنوعی: ظاهر شما تغییر خواهد کرد و هر یک از رنگ‌ها به شکلی متفاوت جلوه خواهد کرد.
روز اول رویتان چون زعفران
در دوم رو سرخ همچون ارغوان
هوش مصنوعی: در روز اول، چهره‌تان همانند رنگ زعفران زیبا و روشن بود و در روز دوم، چشمان‌تان سرخی و زیبایی خاصی چون گل ارغوان پیدا کرد.
در سوم گردد همه روها سیاه
بعد از آن اندر رسد قهر اله
هوش مصنوعی: در روز سوم، تمام راه‌ها تیره و تار می‌شود و پس از آن، خشم خداوند بر مردم نازل می‌گردد.
گر نشان خواهید از من زین وعید
کرهٔ ناقه به سوی کُه دوید
هوش مصنوعی: اگر نشانه‌ای از من می‌خواهید، به مانندمایهٔ یک شتر، که به سمت کوه در حال دویدنش است.
گر توانیدش گرفتن چاره هست
ورنه خود مرغ امید از دام جست
هوش مصنوعی: اگر بتوانید او را به دست آورید، راه حلی وجود دارد، وگرنه خود پرنده امید از دام می‌گریزد.
کس نتانست اندر آن کره رسید
رفت در کهسارها شد ناپدید
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نتوانست به آن سیاره برسد، پس به کوه‌ها رفت و ناپدید شد.
گفت دیدیت آن قضا معلن شدست
صورت اومید را گردن زدست
هوش مصنوعی: گفتید دیدید که تقدیر اعلام شده و امید به جایی نرسیده و شکست خورده است.
کرهٔ ناقه چه باشد خاطرش
که بجا آرید ز احسان و برش
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان انتظار داشت که دل یک شتر بر اثر نیکی و محبت شما به یاد شما بیفتد؟
گر بجا آید دلش رستید از آن
ورنه نومیدیت و ساعد را گزان
هوش مصنوعی: اگر دلش در جایی آرام بگیرد، از آن رنج و مشکلات رهایی خواهد یافت، وگرنه ناامیدی و دست یاری را از او دور می‌کند.
چون شنیدند این وعید منکدر
چشم بنهادند و آن را منتظر
هوش مصنوعی: وقتی این تهدید را شنیدند، چشمانشان پر از نگرانی شد و به آن فکر کردند.
روز اول روی خود دیدند زرد
می‌زدند از ناامیدی آه سرد
هوش مصنوعی: در روز اول، وقتی به چهره خود نگاه کردند، ناامیدی باعث شد که رنگ چهره‌شان زرد شود و با حسرت عمیق، آهی سرد کشیدند.
سرخ شد روی همه روز دوم
نوبت اومید و توبه گشت گم
هوش مصنوعی: در روز دوم، رنگ رخسار همه سرخ شد و امید و توبه به فراموشی سپرده شد.
شد سیه روز سیم روی همه
حکم صالح راست شد بی ملحمه
هوش مصنوعی: روزگار تار و سیاه شد و سیمای زیبای همه زشت گردید. حکم درست و عادلانه صادر شد بدون هیچ گونه ملاطفت و اجحاف.
چون همه در ناامیدی سر زدند
همچو مرغان در دو زانو آمدند
هوش مصنوعی: وقتی همه در ناامیدی فرو رفتند، مثل پرندگان که بر روی دو پا می‌ایستند، در کنار هم جمع شدند.
در نبی آورد جبریل امین
شرح این زانو زدن را جاثمین
هوش مصنوعی: جبریل امین، فرشته وحی، معنی و توضیح این حالت زانو زدن را برای پیامبر آورد.
زانو آن دم زن که تعلیمت کنند
وز چنین زانو زدن بیمت کنند
هوش مصنوعی: در آن لحظه‌ای که به تو آموزش می‌دهند، فرزند باید زانو بزند و از این کار نترسد.
منتظر گشتند زخم قهر را
قهر آمد نیست کرد آن شهر را
هوش مصنوعی: آن‌ها منتظر ماندند تا زخم قهری که به دل داشتند بهبود یابد، اما قهر آن‌ها را ترک نکرد و به همان حال باقی ماند.
صالح از خلوت بسوی شهر رفت
شهر دید اندر میان دود و نفت
هوش مصنوعی: انسان نیکوکار از تنهایی به سوی شهر بیرون آمد و در شهر دید که بین دود و نفت، وضعیت دگرگونی شکل گرفته است.
ناله از اجزای ایشان می‌شنید
نوحه پیدا نوحه‌گویان ناپدید
هوش مصنوعی: او از اجزای وجود آن‌ها صدای ناله‌ای را می‌شنید، در حالی که نوحه‌خوانان ناپدید شده بودند و فقط نوحه‌ای در فضا حس می‌شد.
ز استخوانهاشان شنید او ناله‌ها
اشک‌ریزان جانشان چون ژاله‌ها
هوش مصنوعی: او از استخوان‌هایشان صدای ناله‌ها را شنید، که جانشان مانند اشک‌ها، ریزش می‌کند و بی‌پناه است.
صالح آن بشنید و گریه ساز کرد
نوحه بر نوحه‌گران آغاز کرد
هوش مصنوعی: صالح این سخن را شنید و به غم و اندوه افتاد و شروع به نوحه‌خوانی کرد و بر نوحه‌گران دیگر نیز آغاز کرد.
گفت ای قومی به باطل زیسته
وز شما من پیش حق بگریسته
هوش مصنوعی: ای گروهی که در نادرستی زندگی کردید، من به خاطر شما در برابر حقیقت اشک ریختم.
حق بگفته صبر کن بر جورشان
پندشان ده بس نماند از دورشان
هوش مصنوعی: صبر کن و در برابر ستم آنها شکیبا باش، به آنها نصیحت کن، زیرا مدت زیادی از حضورشان باقی نمانده است.
من بگفته پند شد بند از جفا
شیر پند از مهر جوشد وز صفا
هوش مصنوعی: من به خاطر نصیحت‌هایم از آسیب و رنج رهایی یافتم، همان‌طور که شیر از عشق و محبت به خویش می‌تند و از خلوص و صفا متأثر می‌شود.
بس که کردید از جفا بر جای من
شیر پند افسرد در رگهای من
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستمی که بر من روا داشتید، آن‌چنان مادرم از سر درد و افسردگی در رگ‌هایم تاثیر گذاشته که مانند شیر اندرونم را خالی کرده است.
حق مرا گفته ترا لطفی دهم
بر سر آن زخمها مرهم نهم
هوش مصنوعی: من به حقم می‌گویم که به تو لطفی می‌کنم و بر زخم‌های تو مرهم می‌گذارم.
صاف کرده حق دلم را چون سما
روفته از خاطرم جور شما
هوش مصنوعی: دل من به خاطر محبت و پاکی حس کرده‌ام که مانند سماور صاف و زلال شده است و دیگر هیچ یاد و نشانه‌ای از غم و اندوهی که به خاطر شما در ذهنم بود باقی نمانده است.
در نصیحت من شده بار دگر
گفته امثال و سخنها چون شکر
هوش مصنوعی: نصیحت من دوباره تکرار شده است و مانند سخنان شیرین و دلنشین به نظر می‌رسد.
شیر تازه از شکر انگیخته
شیر و شهدی با سخن آمیخته
هوش مصنوعی: شیر تازه‌ای که با شکر ترکیب شده و با سخن همچون شهدی شیرین و دلپذیر است.
در شما چون زهر گشته آن سخن
زانک زهرستان بدیت از بیخ و بن
هوش مصنوعی: سخن شما مانند زهر شده است، زیرا ریشه‌اش در جایی ناپسند و سمی قرار دارد.
چون شوم غمگین که غم شد سرنگون
غم شما بودیت ای قوم حرون
هوش مصنوعی: وقتی که من غمگین می‌شوم و غم بر من چیره می‌شود، غم شما هم باعث تأسف من است ای قوم حرون.
هیچ کس بر مرگ غم نوحه کند
ریش سر چون شد کسی مو بر کند
هوش مصنوعی: هیچ کس به مرگ کسی ناراحت نمی‌شود، چرا که زمانی که فردی می‌میرد، دیگر چهره و موهای او اهمیتی ندارند و خالی از ارزش می‌شوند.
رو بخود کرد و بگفت ای نوحه‌گر
نوحه‌ات را می‌نیرزند آن نفر
هوش مصنوعی: او به خود نگاه کرد و به نوحه‌گر گفت: نوحه‌ات را کسی نخواهد شنید.
کژ مخوان ای راست‌خوانندهٔ مبین
کیف آسی خلف قوم ظالمین
هوش مصنوعی: ای کسی که حقیقت را می‌خوانی، کج رفتارانه نگو! روش زندگی و خفیـه‌ی چرخش سرنوشت ظالم‌ها را نادیده بگیر.
باز اندر چشم و دل او گریه یافت
رحمتی بی‌علتی در وی بتافت
هوش مصنوعی: او دوباره در چشم و دلش اشک را دید و رحمت بی‌دلیلی در وجودش تابید.
قطره می‌بارید و حیران گشته بود
قطره‌ای بی‌علت از دریای جود
هوش مصنوعی: باران می‌بارید و یک قطره که از محبت و بخشش بی‌پایان دریا دچار حیرت و شگفتی شده بود، در حال چکیدن بود.
عقل او می‌گفت کین گریه ز چیست
بر چنان افسوسیان شاید گریست
هوش مصنوعی: عقلش به او می‌گفت که این گریه برای چه است، چرا که این افراد همچنان هستند و ممکن است بگریند.
بر چه می‌گریی بگو بر فعلشان
بر سپاه کینه‌توز بد نشان
هوش مصنوعی: به چه چیزی می‌گریی؟ بگو بر اعمال آنها، بر لشکری که از کینه و عداوت بدی نشان می‌دهد.
بر دل تاریک پر زنگارشان
بر زبان زهر همچون مارشان
هوش مصنوعی: دل‌هایشان به تاریکی و زنگار آغشته است و زبانشان زهرآگین و خطرناک مانند مار است.
بر دم و دندان سگسارانه‌شان
بر دهان و چشم کزدم خانه‌شان
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعری از احساس و تصاویر خاصی استفاده کرده است. او به عواطف و وضعیت خود اشاره می‌کند که در آن، هراس و نگرانی وجود دارد. تصویرهایی از یک سگ و فضایی که به خانه‌ای خاص اشاره دارد، به ذهن می‌آید، که نشان‌دهنده نوعی درگیری داخلی یا احساس یأس و تنهایی است. در کل، این بیت به بیان حس رنج و نگرانی شاعر از وضعیت خود می‌پردازد.
بر ستیز و تسخر و افسوسشان
شکر کن چون کرد حق محبوسشان
هوش مصنوعی: به خاطر دشمنی و تمسخر و افسوس آنها شکرگزار باش، زیرا خداوند سرنوشتشان را رقم زده است.
دستشان کژ پایشان کژ چشم کژ
مهرشان کژ صلحشان کژ خشم کژ
هوش مصنوعی: آنان دست و پا و چشمانی ناکارآمد و کژ دارند، محبت و صلحشان نیز نابسامان و ناپایدار است و به سادگی به خشم می‌گرایند.
از پی تقلید و معقولات نقل
پا نهاده بر سر این پیر عقل
هوش مصنوعی: برای پیروی از تقلید و اندیشه‌های عقلانی، بر روی این انسان دانا قدم گذاشته‌ایم.
پیرخر نه جمله گشته پیر خر
از ریای چشم و گوش همدگر
هوش مصنوعی: سالخوردگی، به سبب فریب و تظاهر چشمان و گوش‌های یکدیگر، بر زندگی سایه افکنده است.
از بهشت آورد یزدان بندگان
تا نمایدشان سقر پروردگان
هوش مصنوعی: خداوند بندگانش را از بهشت آورد تا به آنها نشان دهد که عذاب جهنم چیست.

خوانش ها

بخش ۱۲۳ - حقیر و بی‌خصم دیدن دیده‌های حس صالح و ناقهٔ صالح علیه‌السلام را چون خواهد کی حق لشکری را هلاک کند در نظر ایشان حقیر نماید خصمان را و اندک اگرچه غالب باشد آن خصم و یقللکم فی اعینهم لیقضی الله امرا کان مفعولا به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1398/03/24 21:05

با درود. کاربران گرامی سایت گنجور چرا حاشیه نویسان ارجمندی مانند آقایان کاظمی وکهندل روی بخشهایی از مثنوی حاشیه نویسی نکرده آمد و ما را در واماندگی گذاشته اند

1398/03/24 22:05

با درود . سایت گرامی گنجور چرا استادانی گرامی مانند آقایان کاظمی و کهندل برای بخشهایی از مثنوی حاشیه نویسی نکرده و ما تشنگان دریای عشق و معرفت مولانا را بی بهره گذاشته اند.

1398/07/08 22:10
محمدرضا

درود خدمت اساتید و سروران گرامی، عزیزانی که اطلاعات کافی در مورد اشعار و بخش ها دارند لطفا امثال بنده بی اطلاع را از ارایه مفهوم و معنی بخش ها محروم نکنند- بدون تفسیر عزیزان بسیاری از قسمت ها برای بنده حقیر غیرقابل فهم و گنگ هستند. سپاس فراوان از توجه شما

1399/02/09 15:05
منصف

پیوند به وبگاه بیرونی/

دوستان عزیز برای تفسیر ابیات به این سایت مراجعه کنید

1399/03/21 12:05
نیما

این ابیات حقیقتی پنهان در خود دارد.همچون بیشتر ابیات مولانا که خود میفرماید:
اصطلاحاتی ست مر ابدال را...که از آن نبود خبر غفال را
و آن اینست که گویا مولانا خود را بجای صالح گداشته و با این که احادیث و روایات عداب را بر آن قوم حق میدانسته اند،اما مولانا در دل آن را نپذیرفته است. و نابودی شهری بخاطر یک شتر را ستم میداند (خونبهای اشتری شهری درست) از طرفی توجیه های معمول و سنتی که آن قوم چه ها و چه ها کرده اند را می آورد و لی سرانجام بر ان واقعه میگرید و دلیل آن را در دل نگه میدارد...
باز اندر چشم و دل او گریه یافت... و ریشه این گریه عقل حسایگر و همنا با ظاهر دین نیست... بلکه عشق به انسانهاست . چراکه : پای استدلالیان چوبین بود...

1399/08/29 13:10
طاهره

من هم خواستم تشکر کنم از دوستانی که تا اینجای کار تفسیر اشعار را در حاشیه ها گذاشته بودند. بسیارعالی بود و استفاده کردم. متاسفانه کار دوستان تداوم نداشت که قابل درک است. در همین میزان هم میشود گفت که کار بزرگی انجام دادند.

1399/08/29 13:10
طاهره

سگسارانه: مانند سگساران، قومی افسانه‏ ای که سرشان شبیه سر سگ بوده است، ذکر این قوم در داستان های کهن مانند اسکندرنامه دیده می‏ شود.
می ‏توانید «سگسارانه» را بمعنی سگ مانند فرض کنید بخصوص اگر (دم) را در اول آن بیت بضم اول بخوانید، دم سگ، نمودار و مثال کژی است و در عرب بدان مثل می‏زنند: ذنب الکلب لا یستوی. (دم سگ راست نمی‏شود.) درین بیت، هم ظاهرا بدین معنی است.
در شاهنامه نام قومی است که در مازندران می‏زیسته‏اند،

1399/08/29 13:10
طاهره

ناقه صالح: شتری بود که به معجزه‏ صالح از کوه بیرون آمد، قوم ثمود بت پرست بودند، صالح آنها را بخدای یگانه دعوت کرد، از وی معجزه‏ ای خواستند و تقاضا کردند که از کوه شتری ماده و ده ماهه آبستن و پا بزا بیرون آورد، صالح چنین کرد و آن ناقه در حال بزاد، بچه‏ ی او نیز قوی و کلان بود، صالح با آن قوم قرار گذاشت که آب قریه، یک روز از آن شتر و بچه‏ اش و روز دیگر از آن آنها باشد و آن روز که ناقه آب می‏ خورد، قوم ثمود از شیر ناقه بیاشامند، ایشان، آخر الامر، این قرار را بهم زدند و ناقه را پی زدند و مستحق عذاب شدند و بر افتادند.

1401/03/16 00:06
کوروش

کرهٔ ناقه چه باشد خاطرش

 

که بجا آرید ز احسان و برش

 

گر بجا آید دلش رستید از آن

 

ورنه نومیدیت و ساعد را گزان

 

 

لطفا تفسیر کنید

 

1401/04/28 15:06
آینهٔ صفا

در این بخش «صالح» کنایه از روح و روانِ پاکِ ولی یا پیرِ سالک است. «ناقه» کنایه از بدن و تنِ پیر است و «کره‌ی ناقه» کنایه از خاطر و احساساتِ پیر. «قوم ثمود» نیز کنایه از مریدان و سالکان راه.

جلال‌الدین از این روایت برای توصیف روابط میانِ مرید و مراد - و ساختار کلیِ خانقاه‌ها - استفاده میکند. بدین شکل که پیر/مراد، دانش و خرد و انوار الهی (صالح) را در اختیار مریدان/سالکان (ثمود) گذاشته و آنها در ازایش از بدن پیر (ناقه) مراقبت کرده و به او خدمت می‌کنند. اما زمانی می‌رسد که نفس مریدان بر آنها غلبه کرده و از روی طمع، حسادت، کینه یا خشم، از پیرِ خود گله کرده و از خدمت به او سرپیچی می‌کنند (ناقه را می‌کشند) و موجب آزرده خاطر گشتنِ پیر می‌شود (کره‌ی ناقه سر به بیابان می‌گذارد). پیر در مواجهه با نفسِ سرکش و سرپیچیِ مریدان، آنها را به عذاب الهی و مرگ گواهی می‌دهد؛ یعنی اخراج آنها از خانقاه و توقف‌شان در مسیر سلوک. اگر از میان مریدان کسی قصد ماندن در خانقاه و ادامه‌ی سلوک دارد باید ابراز پشیمانی و سرافکندگی کرده تا دل آزردگیِ پیر بر طرف گشته و رضایت خاطرش جلب شود (کره‌ی ناقه بجا آید) وگرنه هیچ امیدی به ادامه‌ی سلوک وی نیست و پشیمان (ساعد گزان) می‌گردد و از خانقاه اخراج شده و از سلوک‌ باز می‌ماند(عذاب الهی).

دوباره خاطر نشان می‌کنم که جلال‌الدین در این بخش از این روایت استفاده می‌کند که رابطه‌ی مرید/مراد را توصیف کند. در جاهای دیگر از این روایت برداشت‌های دیگری کرده تا مفاهیم دیگری را عرضه کند.

1402/06/25 03:08
کوروش

از بهشت آورد یزدان بندگان

 

تا نمایدشان سقر پروردگان

یعنی چه ؟

 

 

 

1402/06/25 12:08
رضا از کرمان

اقا کوروش عزیز سلام 

متاسفانه علیرغم وجود تعدد حاشیه نویسان در این سایت که بطور معمول وروزانه شاهد درج حواشی فراوان از ایشان هستیم متاسفانه در بیشتر اوقات سوالات دوستان  وحتی به کرات ابهامات بنده که مورد پرسش واقع شده بی پاسخ میماند وبیشتر شاهد بحث‌های بی پایه به دنبال کشف مذهب بزرگان ادبی ویا تبلیغ آثار خوانندگان این اشعار هستیم که جای افسوس است حال با بضاعت فهم خودم برداشتم را خدمتتان ذیلا ارایه مینمایم شاید مفید واقع گردد.

     با عنایت به معنای ابیات این بخش از آنجایی که صالح(ع) از روی شفقت بر عذابی که بر قومش نازل شده نوحه گری وگریه وناله میکند  وبقول مولانا از دریای جود وکرمش قطرات اشک باریدن میگیرد عقل به او هشدار میدهد که از برای چه برای این قوم که زبانی زهر آگین ودلی تاریک ولشکری پر کینه وشوم ودست وپای وچشم کژ دارند ناراحتی وگریان ، این جماعت در سایه تقلید از گذشتگان ودر پناه پرچم‌های نقل گذشته آرمیده‌اند واین ظاهر بینان به تقلید فقط برای محفوظات خود ارزش قایلند وبر روی اندرزهای تو ودیگر پیران مرشد به راحتی پا میگذارند آنان خریدار نصایح پیر نیستند و چشم وگوش آنان بدنبال ریاکاری است نه در پی کشف حقیقت و پیروخر وکودن گشته اند پس نگران اوضاع آنان مباش حالا میرسیم به بیت مورد سوال حضرتعالی در اینجا آن هاتف درونی به صالح میگه خداوند از بهشت برین بندگان واولیای خود رابر زمین میفرستد تادوزخیان وبد صفتان را به آنها نشان دهد. سقر پروردگان یعنی کسانی که برای دوزخ پرورده میشوند. 

شاد باشی عزیز

1402/06/22 05:09
کوروش

با سپاس از شما دوست عزیزم عالی بود ❤👏👏👏