گنجور

بخش ۱۱۸ - مراعات کردن زن شوهر را و استغفار کردن از گفتهٔ خویش

زن چو دید او را که تند و توسنست
گشت گریان گریه خود دام زنست
گفت از تو کی چنین پنداشتم
از تو من اومید دیگر داشتم
زن در آمد از طریق نیستی
گفت من خاک شماام نی ستی
جسم و جان و هرچه هستم آن تست
حکم و فرمان جملگی فرمان تست
گر ز درویشی دلم از صبر جست
بهر خویشم نیست آن بهر تو است
تو مرا در دردها بودی دوا
من نمی‌خواهم که باشی بی‌نوا
جان تو کز بهر خویشم نیست این
از برای تستم این ناله و حنین
خویش من والله که بهر خویش تو
هر نفس خواهد که میرد پیش تو
کاش جانت کش روان من فدا
از ضمیر جان من واقف بُدا
چون تو با من این چنین بودی بظن
هم ز جان بیزار گشتم هم ز تن
خاک را بر سیم و زر کردیم چون
تو چنینی با من ای جان را سکون
تو که در جان و دلم جا می‌کنی
زین قدر از من تبرا می‌کنی
تو تبرا کن که هستت دستگاه
ای تبرای ترا جان عذرخواه
یاد می‌کن آن زمانی را که من
چون صنم بودم تو بودی چون شمن
بنده بر وفق تو دل افروخته‌ست
هرچه گویی پخت گوید سوخته‌ست
من سپاناخ تو با هرچه‌م پزی
یا ترش‌با یا که شیرین می‌سزی
کفر گفتم نک به ایمان آمدم
پیش حکمت از سر جان آمدم
خوی شاهانه‌یْ ترا نشناختم
پیش تو گستاخ خر درتاختم
چون ز عفو تو چراغی ساختم
توبه کردم اعتراض انداختم
می‌نهم پیش تو شمشیر و کفن
می‌کشم پیش تو گردن را بزن
از فراق تلخ می‌گویی سُخُن
هر چه خواهی کن ولیکن این مکن
در تو از من عذرخواهی هست سر
با تو بی من او شفیعی مستمر
عذر خواهم در درونت خلق تست
ز اعتماد او دل من جرم جست
رحم کن پنهان ز خود ای خشمگین
ای که خلقت به ز صد من انگبین
زین نسق می‌گفت با لطف و گشاد
در میانه گریه‌ای بر وی فتاد
گریه چون از حد گذشت و های های
زو که بی گریه بُد او خود دلربای
شد از آن باران یکی برقی پدید
زد شراری در دل مرد وحید
آنک بنده‌یْ روی خوبش بود مرد
چون بود چون بندگی آغاز کرد
آنک از کبرش دلت لرزان بود
چون شوی چون پیش تو گریان شود
آنک از نازش دل و جان خون بود
چونک آید در نیاز او چون بود
آنک در جور و جفااش دام ماست
عذر ما چه‌بْوَد چو او در عذر خاست
زین للناس حق آراسته‌ست
زانچ حق آراست چون دانند جست
چون پی یسکن الیهاش آفرید
کی تواند آدم از حوا برید
رستم زال ار بود وز حمزه بیش
هست در فرمان اسیر زال خویش
آنک عالم مست گفتش آمدی
کلمینی یا حمیرا می‌زدی
آب غالب شد بر آتش از لهیب
زآتش او جوشد چو باشد در حجیب
چونک دیگی حایل آمد هر دو را
نیست کرد آن آب را کردش هوا
ظاهرا بر زن چو آب ار غالبی
باطنا مغلوب و زن را طالبی
این چنین خاصیتی در آدمیست
مهر حیوان را کمست آن از کمیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زن چو دید او را که تند و توسنست
گشت گریان گریه خود دام زنست
هوش مصنوعی: زن وقتی او را دید که شجاع و سرفراز است، به گریه افتاد و این گریه‌اش به خاطر خود او بود.
گفت از تو کی چنین پنداشتم
از تو من اومید دیگر داشتم
هوش مصنوعی: او می‌گوید که هرگز چنین تصوری از تو نداشتم و از تو انتظار دیگری داشتم.
زن در آمد از طریق نیستی
گفت من خاک شماام نی ستی
هوش مصنوعی: زنی از دنیای عدم وارد شد و گفت: من جزو خاک شما هستم و از این دنیا نیستم.
جسم و جان و هرچه هستم آن تست
حکم و فرمان جملگی فرمان تست
هوش مصنوعی: تمام وجود من، شامل جسم و روح، از آن تو است و همه چیز تحت فرمان و اراده تو قرار دارد.
گر ز درویشی دلم از صبر جست
بهر خویشم نیست آن بهر تو است
هوش مصنوعی: اگر به خاطر درویشی و فقر، دلم از صبر و تحمل خارج شود، این به خاطر خودم نیست، بلکه به خاطر تو است.
تو مرا در دردها بودی دوا
من نمی‌خواهم که باشی بی‌نوا
هوش مصنوعی: تو در زمان‌هایی که در درد و رنج بودم، برای من مونس و آرامش بودی. من نمی‌خواهم که اکنون در سختی و بی‌کسی باشی.
جان تو کز بهر خویشم نیست این
از برای تستم این ناله و حنین
هوش مصنوعی: جان تو که به خاطر من نیست، این ناله و گریه به خاطر تو هست.
خویش من والله که بهر خویش تو
هر نفس خواهد که میرد پیش تو
هوش مصنوعی: دوست من، به خدا قسم که هر لحظه برای تو آماده‌ام و جانم را فدای تو می‌کنم.
کاش جانت کش روان من فدا
از ضمیر جان من واقف بُدا
ای کاش جانِ تو، که روانم فدای آن باد، از ضمیر جان آگاه می‌بود.
چون تو با من این چنین بودی بظن
هم ز جان بیزار گشتم هم ز تن
هوش مصنوعی: وقتی که تو این‌گونه با من رفتار کردی، به گمانم از جان و تن خودم نیز بیزار شده‌ام.
خاک را بر سیم و زر کردیم چون
تو چنینی با من ای جان را سکون
هوش مصنوعی: ما به خاطر تو، خاک را بر طلایه و نقره ترجیح دادیم، زیرا تو اینگونه با من رفتار کردی، ای جانم.
تو که در جان و دلم جا می‌کنی
زین قدر از من تبرا می‌کنی
هوش مصنوعی: تو که به عمق وجود من نفوذ می‌کنی، چرا اینقدر از من فاصله می‌گیری و مرا طرد می‌کنی؟
تو تبرا کن که هستت دستگاه
ای تبرای ترا جان عذرخواه
هوش مصنوعی: تو به خودت افتخار کن که از نظر روحی و معنوی در مرتبه‌ای قرار داری. از تو درخواست می‌کنم که در برابر مشکلات و سختی‌ها صبر کنی و برای مشکلات خودت عذرخواهی کنی.
یاد می‌کن آن زمانی را که من
چون صنم بودم تو بودی چون شمن
هوش مصنوعی: به یاد می‌آورم زمانی را که من مانند مجسمه‌ای بی‌حرکت بودم و تو مانند نگهبانی مراقب و attentive به من می‌نگریستی.
بنده بر وفق تو دل افروخته‌ست
هرچه گویی پخت گوید سوخته‌ست
هوش مصنوعی: من برای تو عاشقانه دل‌سوزی کرده‌ام و هر چه بگویی آماده است، اما می‌گوید که حالا می‌سوزد.
من سپاناخ تو با هرچه‌م پزی
یا ترش‌با یا که شیرین می‌سزی
هوش مصنوعی: من مثل سبزی‌پلو هستم که هر طور که بخواهی می‌توانی آن را بپزی؛ یا به صورت ترش یا شیرین.
کفر گفتم نک به ایمان آمدم
پیش حکمت از سر جان آمدم
هوش مصنوعی: من به جای کفر و نادانی به ایمان رسیدم و حالا با تمام وجود برای یادگیری و درک حکمت آمده‌ام.
خوی شاهانه‌یْ ترا نشناختم
پیش تو گستاخ خر درتاختم
هوش مصنوعی: من ارزش و مقام شاهانه‌ات را نشناختم و به همین خاطر با بی‌احترامی با تو رفتار کردم.
چون ز عفو تو چراغی ساختم
توبه کردم اعتراض انداختم
هوش مصنوعی: زمانی که به لطف بخشش تو، نور امیدی برای خود روشن کردم، تصمیم گرفتم که از گذشته‌ام توبه کنم و دیگر به آن اعتراض نکنم.
می‌نهم پیش تو شمشیر و کفن
می‌کشم پیش تو گردن را بزن
هوش مصنوعی: من با تمام وجود به تو تقدیم می‌شوم و حاضرم جانم را در راه تو فدای کنم، هرچند که به بهای از دست دادن جانم تمام شود.
از فراق تلخ می‌گویی سُخُن
هر چه خواهی کن ولیکن این مکن
هوش مصنوعی: از جدایی و غم آن می‌خواهی صحبت کنی، هر چه بخواهی بگو، اما این را نگو.
در تو از من عذرخواهی هست سر
با تو بی من او شفیعی مستمر
هوش مصنوعی: در تو به خاطر من عذرخواهی وجود دارد و سرنوشت تو بدون من همیشه حامی و پشتیبان من است.
عذر خواهم در درونت خلق تست
ز اعتماد او دل من جرم جست
هوش مصنوعی: من از صمیم قلب از تو عذرخواهی می‌کنم، زیرا در وجودت از دیگران اثر پذیرفته‌ام و به خاطر اعتماد به تو، قلبم در جستجوی خطا و گناه است.
رحم کن پنهان ز خود ای خشمگین
ای که خلقت به ز صد من انگبین
هوش مصنوعی: ای خشمگین، به خود رحم کن و دیگران را در نظر بگیر، زیرا خلقت تو از شیرین‌ترین چیزها نیز بهتر است.
زین نسق می‌گفت با لطف و گشاد
در میانه گریه‌ای بر وی فتاد
هوش مصنوعی: در این حالت، کسی با نرمی و لطف در حال صحبت بود، که ناگهان گریه‌ای بر او افتاد.
گریه چون از حد گذشت و های های
زو که بی گریه بُد او خود دلربای
هوش مصنوعی: وقتی که گریه به حد زیادی رسید و صدای زاری او به گوش رسید، در واقع این نشان می‌دهد که او هم از خود راضی نیست و حالتی دلربا دارد.
شد از آن باران یکی برقی پدید
زد شراری در دل مرد وحید
هوش مصنوعی: از آن باران، نوری درخشید و شعله‌ای در دل مردی تنها به وجود آورد.
آنک بنده‌یْ روی خوبش بود مرد
چون بود چون بندگی آغاز کرد
هوش مصنوعی: در این جمله به فردی اشاره شده که بنده و خدمتکار زیبایی است که ناگهان به او عشق می‌ورزد. او به خاطر علاقه‌اش به زیبایی، به نوعی خود را در دام عشق گرفتار می‌بیند. در واقع، شروع این عشق باعث شده تا او به شیوه‌ای جدید و خاص به زندگی و احساسات خود نگاه کند.
آنک از کبرش دلت لرزان بود
چون شوی چون پیش تو گریان شود
هوش مصنوعی: او به قدری مغرور است که وقتی به او نزدیک می‌شوی، قلبت به تپش می‌افتد، زیرا او آن چنان تحت تاثیر قرار می‌گیرد که به گریه می‌افتد.
آنک از نازش دل و جان خون بود
چونک آید در نیاز او چون بود
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی عاطفی و احساسی اشاره دارد. بیانگر این است که عشق و محبت می‌تواند به حدی عمیق و تاثیرگذار باشد که انسان را به وضعیتی رنج‌ آور دچار کند. زمانی که فرد به محبت یا نیاز معشوق خود می‌رسد، به طوری شگفت‌انگیز و دلنشین در می‌آید.
آنک در جور و جفااش دام ماست
عذر ما چه‌بْوَد چو او در عذر خاست
هوش مصنوعی: آن شخص در سختی و ستمش بر ما تسلط دارد، حالا چه دلیلی می‌تواند داشته باشیم وقتی او خودش عذرخواهی کرده است؟
زین للناس حق آراسته‌ست
زانچ حق آراست چون دانند جست
هوش مصنوعی: این جملات به این معناست که زمانی که حقایق و حقوق مردم به وضوح مشخص باشد، مردم به دنبال آن خواهند بود و برای دستیابی به آن تلاش خواهند کرد. به عبارتی، وقتی عدالت و حقیقت به خوبی شناخته شده باشد، افراد با انگیزه بیشتری برای آن تلاش می‌کنند.
چون پی یسکن الیهاش آفرید
کی تواند آدم از حوا برید
هوش مصنوعی: وقتی که یسکن (آرامش) برای او آفریده شد، چه کسی می‌تواند انسان را از حوا جدا کند؟
رستم زال ار بود وز حمزه بیش
هست در فرمان اسیر زال خویش
هوش مصنوعی: اگر رستم زال باشد و یا از حمزه قوی‌تر، در این صورت زال در فرمان و تحت تأثیر فرزندش است.
آنک عالم مست گفتش آمدی
کلمینی یا حمیرا می‌زدی
آن کسی که همه مردم جهان ، مست سخنان او هستند ( پیامبر بزرگوار ) . به همسرش عایشه می فرمود :  با من حرف بزن 
آب غالب شد بر آتش از لهیب
زآتش او جوشد چو باشد در حجیب
هوش مصنوعی: آب بر آتش پیروز شد و از شدت حرارت آن، بخار و دود به وجود می‌آید، مانند اینکه در مکانی پوشیده قرار گرفته باشد.
چونک دیگی حایل آمد هر دو را
نیست کرد آن آب را کردش هوا
هوش مصنوعی: وقتی که دیگی میان آنها قرار گرفت، آن آب دیگر وجود نداشت و تبدیل به هوا شد.
ظاهرا بر زن چو آب ار غالبی
باطنا مغلوب و زن را طالبی
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که مردان به ظاهر بر زنان تسلط دارند، اما در باطن، این زنان هستند که خواهان آن‌ها هستند.
این چنین خاصیتی در آدمیست
مهر حیوان را کمست آن از کمیست
هوش مصنوعی: آدمی ویژگی‌های خاصی دارد که نشان می‌دهد عشق و محبت او به موجودات دیگر کمتر از محبت به حیوانات است و این کمبود از نقصی در وجود او ناشی می‌شود.

خوانش ها

بخش ۱۱۸ - مراعات کردن زن شوهر را و استغفار کردن از گفتهٔ خویش به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1387/03/28 04:05
سید عباس جعفری

بیت چهارم از آخر به همه این اشکال آمده. با یکی از اینها جایگزین کنید که روان تر باشد چون در نهایت همه هم معنی هستن(÷یشنهاد من بیت اول است)
آب غالب شد بر آتش از لهیب***زآتش او جوشد چو باشد در حجیب
آب غالب شد بر آتش از نهیب *** ز آتش او جوشد چو باشد در حجیب
آب غالب شد بر آتش از نهیب ***آتشش جوشد چو باشد در حجاب
---
پاسخ: روایت پیشنهادی شما با نقل اولیه جایگزین شد. نقل اولیه این بود:
آب غالب شد بر آتش از نهیب
ز آتش او جوشد چو باشد در حجاب

1392/08/01 20:11
امین کیخا

سپاناخ را به جای اسفناج اورده است مولانا

1393/09/19 16:12
شهاب

چونکه دیگی حایل آمد آن دو را

1395/04/19 23:07
کوروش گرامی

آنکه عالم مست گفتارش بدی
کلمینی یا حمیرا میزدی
این چنین خاصیتی در آدمیست
مهر حیوان را کم است آن از کمی است
مولانا در اینجا این نکته را توضیح میدهد، اینکه پیامبر اسلام (ص) به همسر جوان خود (عایشه ) علاقه داشت و او را میخوانده تا با او صحبت کند ، نقصانی در وجود پیامبر نیست و نباید گفت که ایشان که نبی بوده است باید فارغ از نیازهای مادی باشد ، بلکه مولانا میگوید عشق ورزیدن نه تنها نشان نقصان نیست بلکه نشان کمال آدمی است و هر چه کسی آدم تر باشد ، عاشق تر است و لذا انبیای الهی عاشق ترین آدمیان بوده اند .

1395/09/17 01:12
زهرا گلشن

بر «کلمینی یا حمیرا میزدی» میتوان اینطور شرح زد که پیامبر وجودی سبک داشتند و هر آینه ممکن بود در اثر وحی و مکاشفات روح از بدن ایشان بگریزد چنان که آب بر آتش که بیفتد بخار میشود و می‌گریزد. حمیرا نقش وزنه ای از جنس این عالم مادی را داشته است تا برای پیامبر حایلی میان آتش معرفت او و روح او باشد. پیامبر از حمیرا میخواست که سخن بگوید تا به این عالم متصل بداند و البته الله اعلم و یهدی بالصواب

1402/12/02 17:03
میر نور الدین علوی

و در مقابل «کلمینی یا حمیرا» که حکایت از جنبه اتصال به این عالم زیرین است، قولِ «أرِحنا یا بلال» بود که حکایت از انقطاع از این عالم و اتصال به عالم بالاستی

به اسانید و طرق مختلفه نقل شده است که یکی از انهاست که امیر المؤمنین علی علیه السلام بفرمود: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وسلم یَقُولُ: «قُمْ یَا بِلَالُ، فَأَرِحْنَا بِالصَّلَاةِ».

 

1397/10/11 13:01
مهدی

عبارت "کلمینی یا حمیرا" جعلی است و سندیتی ندارد. ظاهرا این عبارت در احیاءالعلوم غزالی آمده و غزالی هم برایش سندیت مهم نبوده و کلا هر چیزی موافق روشش بوده نقل میکرده.
علامه مرتضی عسگری حدیث شناس و عالم برجسته در مورد این حدیث میگوید:
"من این حدیثی را که برخی از عرفا از ابوحامد غزالی نقل کرده‌اند بعد به توجیه عارفانه آن پرداخته اند ، خیلی تفحص کردم اما سند و ریشه‌ای برای آن نیافتم. چون اصل و اساس نداشته تا من آن را پیدا کنم. زیرا پیامبر اکرم (ص) چنین حرفی را نزده است. این مطلب از جعلیات و ساخته های شخص غزالی است. او این حدیث را جعل کرده ، بعد به دروغ و افتراء آن را به پیامبر نسبت داده است. این اولین یا آخرین افتراء غزالی نیست بلکه او به خیال خودش با قصد تقرب به خدا و جهت تربیت و تهذیب نفس اهل سلوک از این جعلیات و افترائات زیاد دارد.
علامه عسکری سپس می‌نویسد: و نحن لا نشک ان الغزالی کتب ما کتب فی الاحیاء من کل کتب و افتراء و تدلیس احتسابا للخیر و بقصد التقرب الی الله فی تربیته السالکین الیه ( احادیث ام المومنین عایشه، ج 2 ص 25)"
با توجه به مسلک صوفیانه و عارفی مولوی او هم برایش درست بودن نقلهایی که استفاده میکرده مهم نبوده و در جهت بیان منظور و مسلکش از هر ابزاری استفاده کرده است.

1398/05/11 08:08
محسن حسن وند

دوست محترم جناب مهدی نوشته اند که این حدیث جعلیست و به دروغ و افتراء آن را به پیامبر نسبت داده اند. در صورتی که محتوای این حدیث یک جمله کاملا عادیست که معادل و مشابه با آن تقریبا روزانه بین هر زن وشوهری رد وبدل می شود. اگر کسی این حداقل ارتباط بین دو زن وشوهر را انکار کند چطور می تواند ارتباط عمیق تر و طبیعی تر بین آن دو را بپذیرد.
اگر پیامبر در همین حد هم به حمیرا نیاز نداشته پس اصلا برای چه هدفی با او ازدواج کرده است؟

1401/03/12 23:06
کوروش

مهر حیوان را کمست آن از کمیست

یعنی چه ؟

1402/02/21 20:05
ویکتور ظفری

 

معنی عبارت "مهر حیوان را کمست" که واضح است یعنی در مقابل انسان که می تواند دارای مهر باشد حیوان چنین خاصیتی ندارد، اما قسمت "آن از کمی است" کمی مبهم است اما شاید به این معنی است که بی مهری حیوان از کمی و ناقصی عقل (نادانی) حیوان است

1402/12/02 15:03
M Arad

 بسیاری از دوستان اصرار دارن که حدیث "کلمینی یا حمیرا" رو جعلی و بدون سند عنوان کنن، در صورتیکه اولاً منابع زیادی در این خصوص موجوده که در آخر نظرم ارسال میکنم، دوماً اشعار و سروده های بزرگانی چون مولانا، عطار، غزالی که این حدیث رو نقل کردن، خودش بزرگترین منابع محسوب میشن! چطور  به کتابهای نویسنده های معاصر میشه استناد کرد اما کلام این بزرگان رو سند نمیدونید!؟ منظور از این نفی بی مورد چیه خدا داند!!

منابع دیگر(که حدیث کلمینی یا حمیرا در آنها ذکر شده)؛

کتاب "صحیح بخاری"، جلد ۶، صفحه ۱۹۴. کتاب "مسند احمد بن حنبل"، جلد ۳۴، صفحه ۲۱۲. کتاب "سنن الترمذی"، جلد ۳۲، صفحه ۱۱۷.محجة البیضاء فیض کاشانی، جامع السعاده و معراج السعاده نراقی، اسرار الصلاة میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، برخی آثار شهید مطهری، احیاءالعلوم ج٣ص٧۴، اتحاف السادة المتقین، طبع مصر، ج٧ص۴٣٢، طبقات الشافعیة، طبع مصر ج۴ص١۶٣، اللؤلؤالمرصوع، و...