گنجور

بخش ۱۱۷ - در بیان آنک جنبیدن هر کسی از آنجا کی ویست هر کس را از چنبرهٔ وجود خود بیند تابهٔ کبود آفتاب را کبود نماید و سرخ سرخ نماید چون تابه‌ها از رنگها بیرون آید سپید شود از همه تابه‌های دیگر او راست‌گوتر باشد و امام باشد

دید احمد را ابوجهل و بگفت
زشت نقشی کز بنی‌هاشم شکفت
گفت احمد مر ورا که راستی
راست گفتی گرچه کار افزاستی
دید صدیقش بگفت ای آفتاب
نی ز شرقی نی ز غربی خوش بتاب
گفت احمد راست گفتی ای عزیز
ای رهیده تو ز دنیای نه چیز
حاضران گفتند ای صدر الوری
راست‌گو گفتی دو ضدگو را چرا
گفت من آیینه‌ام مصقول دست
ترک و هندو در من آن بیند که هست
ای زن ار طماع می‌بینی مرا
زین تحری زنانه برتر آ
آن طمع را ماند و رحمت بود
کو طمع آنجا که آن نعمت بود
امتحان کن فقر را روزی دو تو
تا به فقر اندر غنا بینی دوتو
صبر کن با فقر و بگذار این ملال
زانک در فقرست عز ذوالجلال
سرکه مفروش و هزاران جان ببین
از قناعت غرق بحر انگبین
صد هزاران جان تلخی‌کش نگر
همچو گل آغشته اندر گلشکر
ای دریغا مر ترا گنجا بدی
تا ز جانم شرح دل پیدا شدی
این سخن شیرست در پستان جان
بی کشنده خوش نمی‌گردد روان
مستمع چون تشنه و جوینده شد
واعظ ار مرده بود گوینده شد
مستمع چون تازه آمد بی‌ملال
صدزبان گردد به گفتن گنگ و لال
چونک نامحرم در آید از درم
پرده در پنهان شوند اهل حرم
ور در آید محرمی دور از گزند
برگشایند آن ستیران روی‌بند
هرچه را خوب و خوش و زیبا کنند
از برای دیدهٔ بینا کنند
کی بود آواز چنگ و زیر و بم
از برای گوش بی‌حس اصم
مشک را بیهوده حق خوش‌دم نکرد
بهر حس کرد و پی اخشم نکرد
حق زمین و آسمان بر ساخته‌ست
در میان بس نار و نور افراخته‌ست
این زمین را از برای خاکیان
آسمان را مسکن افلاکیان
مرد سفلی دشمن بالا بود
مشتری هر مکان پیدا بود
ای ستیره هیچ تو بر خاستی
خویشتن را بهر کور آراستی
گر جهان را پُر دُرِ مکنون کنم
روزی تو چون نباشد چون کنم
ترک جنگ و ره‌زنی ای زن بگو
ور نمی‌گویی به ترک من بگو
مر مرا چه جای جنگ نیک و بد
کین دلم از صلحها هم می‌رمد
گر خمش گردی و گر نه آن کنم
که همین دم ترک خان و مان کنم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دید احمد را ابوجهل و بگفت
زشت نقشی کز بنی‌هاشم شکفت
هوش مصنوعی: ابوجهل، که از دشمنان سرسخت پیامبر اکرم (ص) بود، وقتی احمد (نبی مکرم اسلام) را دید، با تحقیر و نفرت گفت: چه نازیبایید این نقش و حضور که از نسل بنی‌هاشم برآمده است.
گفت احمد مر ورا که راستی
راست گفتی گرچه کار افزاستی
هوش مصنوعی: احمد به او گفت: تو به راستی حقیقت را بیان کردی، هرچند که این کار باعث افزایش مشکلات شده است.
دید صدیقش بگفت ای آفتاب
نی ز شرقی نی ز غربی خوش بتاب
هوش مصنوعی: دوست صدیق او گفت: ای آفتاب، تو نه از سمت شرق می‌آیی و نه از سمت غرب، پس با شادی و گرمی بتاب.
گفت احمد راست گفتی ای عزیز
ای رهیده تو ز دنیای نه چیز
هوش مصنوعی: احمد گفت که تو درست می‌گویی، ای عزیز، تو از دنیای بی‌ارزش رهایی یافته‌ای.
حاضران گفتند ای صدر الوری
راست‌گو گفتی دو ضدگو را چرا
هوش مصنوعی: حاضران گفتند: ای برترین انسان‌ها، تو راست گفتی، اما چرا به دو نفر که مخالف هم هستند، پاسخ دادی؟
گفت من آیینه‌ام مصقول دست
ترک و هندو در من آن بیند که هست
هوش مصنوعی: گفت من یک آیینه‌ام که به خوبی صیقل خورده‌ام، دست‌های ترک و هندو در من هر آنچه که هست را می‌بینند.
ای زن ار طماع می‌بینی مرا
زین تحری زنانه برتر آ
هوش مصنوعی: ای زن، اگر مرا به طمع می‌بینی، بدان که از این جذبه زنانه بالاتر هستم.
آن طمع را ماند و رحمت بود
کو طمع آنجا که آن نعمت بود
هوش مصنوعی: اگر کسی در جستجوی نعمت و رحمت باشد، باید بداند که این امید و آرزو تنها در جایی تحقق می‌یابد که اصل نعمت وجود دارد.
امتحان کن فقر را روزی دو تو
تا به فقر اندر غنا بینی دوتو
هوش مصنوعی: فقر را هر روز دو بار امتحان کن تا بتوانی در فقر به غنای درون دست یابی.
صبر کن با فقر و بگذار این ملال
زانک در فقرست عز ذوالجلال
هوش مصنوعی: صبر کن و با فقر کنار بیای، زیرا این احساس ناامیدی از فقر ناشی می‌شود و در حقیقت در فقر، عظمت و بزرگی الهی نهفته است.
سرکه مفروش و هزاران جان ببین
از قناعت غرق بحر انگبین
هوش مصنوعی: سرکه را روی زمین نریز و ببین که هزاران جان با قناعت خود در دریای شیرینی غرق شده‌اند.
صد هزاران جان تلخی‌کش نگر
همچو گل آغشته اندر گلشکر
هوش مصنوعی: نگاه کن به افرادی که با تحمل سختی‌ها زندگی می‌کنند؛ مانند گلی که در آغوش خوشبویی و زیبایی محصور شده است.
ای دریغا مر ترا گنجا بدی
تا ز جانم شرح دل پیدا شدی
هوش مصنوعی: ای کاش تو را در اینجا می‌دیدم تا احساسات درونم به وضوح بیان شوند و جانم به تو نزدیک‌تر شود.
این سخن شیرست در پستان جان
بی کشنده خوش نمی‌گردد روان
هوش مصنوعی: این گفتگو مانند شیری است که در پستان جان وجود دارد و بدون اینکه کسی آن را بچشد، خوشایند و نیروبخش نخواهد بود.
مستمع چون تشنه و جوینده شد
واعظ ار مرده بود گوینده شد
هوش مصنوعی: وقتی شنونده مشتاق و در جستجو باشد، حتی اگر سخنران بی‌روح باشد، کلامش جانی تازه می‌گیرد و موثر می‌شود.
مستمع چون تازه آمد بی‌ملال
صدزبان گردد به گفتن گنگ و لال
هوش مصنوعی: وقتی کسی تازه به جمعی وارد می‌شود، بدون هیچ نگرانی و دغدغه‌ای، از آنجا که هنوز با محیط آشنا نیست، ممکن است نتواند به خوبی صحبت کند و احساس سردرگمی کند.
چونک نامحرم در آید از درم
پرده در پنهان شوند اهل حرم
هوش مصنوعی: وقتی که شخصی ناآشنا وارد خانه می‌شود، اهالی خانه به سرعت از دید او پنهان می‌شوند.
ور در آید محرمی دور از گزند
برگشایند آن ستیران روی‌بند
هوش مصنوعی: اگر در جمع محرم بیفتی، کسانی که با تو از درد و رنج دور هستند، چهره‌های آسیب‌دیده و خسته را پنهان می‌کنند.
هرچه را خوب و خوش و زیبا کنند
از برای دیدهٔ بینا کنند
هوش مصنوعی: هر چیزی که زیبا و خوشایند باشد، برای کسانی که چشم و دل بینا دارند، نمایان می‌شود.
کی بود آواز چنگ و زیر و بم
از برای گوش بی‌حس اصم
هوش مصنوعی: چه کسی صدای چنگ و نغمه‌های زیر و بم را برای گوشی که بی‌خبر و ناشنواست، می‌خواند؟
مشک را بیهوده حق خوش‌دم نکرد
بهر حس کرد و پی اخشم نکرد
هوش مصنوعی: مشک را بدون دلیل خوشبو نکردند، بلکه به خاطر حس و حالی که داشت، به دنبال خشمی که برانگیخته بود نرفت.
حق زمین و آسمان بر ساخته‌ست
در میان بس نار و نور افراخته‌ست
هوش مصنوعی: خداوند زمین و آسمان را به وجود آورده و در این میان، نور و آتش فراوانی به وجود آمده است.
این زمین را از برای خاکیان
آسمان را مسکن افلاکیان
هوش مصنوعی: این زمین برای موجودات خاکی است و آسمان مکان زندگی موجودات آسمانی.
مرد سفلی دشمن بالا بود
مشتری هر مکان پیدا بود
هوش مصنوعی: مردی در طبقه پایین دشمنی برای کسی در طبقه بالا بود و مشتری، در هر مکان، قابل مشاهده بود.
ای ستیره هیچ تو بر خاستی
خویشتن را بهر کور آراستی
هوش مصنوعی: ای زیبا، تو برای دیگران خود را به گونه‌ای آراسته‌ای که به چشم‌های نادیده (کور) خود را نشان داده‌ای.
گر جهان را پُر دُرِ مکنون کنم
روزی تو چون نباشد چون کنم
هوش مصنوعی: اگر بتوانم تمام گنجینه‌های پنهانی دنیا را جمع‌آوری کنم، روزی تو که در زندگی‌ام آثاری از تو نیست، چه‌طور می‌توانم این کار را انجام دهم؟
ترک جنگ و ره‌زنی ای زن بگو
ور نمی‌گویی به ترک من بگو
هوش مصنوعی: ای زن، اگر حرفی از ترک جنگ و راهزنی نمی‌زنی، حداقل بگو که ترک من را می‌خواهی یا نه.
مر مرا چه جای جنگ نیک و بد
کین دلم از صلحها هم می‌رمد
هوش مصنوعی: من چه نیاز به جدال درباره خوب و بد دارم، زیرا دل من حتی از صلح‌ها نیز ناخشنود است.
گر خمش گردی و گر نه آن کنم
که همین دم ترک خان و مان کنم
هوش مصنوعی: اگر به حرف من گوش ندهی و خاموش بمانی، کاری می‌کنم که به سرعت اینجا را ترک کنی و بروی.

خوانش ها

بخش ۱۱۷ - در بیان آنک جنبیدن هر کسی از آنجا کی ویست هر کس را از چنبرهٔ وجود خود بیند تابهٔ کبود آفتاب را کبود نماید و سرخ سرخ نماید چون تابه‌ها از رنگها بیرون آید سپید شود از همه تابه‌های دیگر او راست‌گوتر باشد و امام باشد به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/08/01 20:11
امین کیخا

کارافزا بسیار زیباست یعنی کسی که کار برای ادم درست می کند و مایه دردسر است و مزاحم .

1392/08/01 20:11
امین کیخا

شرق خورای و غرب خوربر است خاور و باختر را هم داریم .

1396/01/04 09:04
...

در ابتدای این بخش، مولوی از پیامبر داستانی روایت می کنه که قابل توجه هست. ابوجهل و صدیق (ابوبکر) دو نظر متضاد در مورد پیامبر میدن و پیامبر هر دوی اونها رو تایید میکنه. حاضران به این تایید، اعتراض می کنن و میگن چطور شد که شما دو نظر کاملاً متضاد رو تایید کردین؟ پیامبر در جواب میگه من مثل آینه ای هستم که هر کس در من اون چیزی که واقعا هست رو می بینه.
به نظر من این مفهوم، مرتبط با فرهنگ تساهل و تسامح صوفیه و به ویژه شخص مولوی هست. صوفیه چندان اهل مباحثه و جدل های فلسفی و کلامی و اعتقادی نبودن. یا مخالفتشون رو با تفکرهای مختلف ابراز نمی کردن یا در حد یک جمله یا عبارت طنزآمیز بیان می کردن. به اصطلاح یه تیکه به طرف مینداختن و رد می شدن. به همین خاطر هست که معمولاً از تعصبات مختلف اعم از فرقه های مذهبی، نژادی و... در آثار صوفیه خبری نیست.
در مورد بیت مشهور «این سخن شیرست در پستان جان / بی کشنده خوش نمی گردد روان» هم باید گفت به اهمیت نیاز اشاره داره. اینکه مرید باید طالب باشه و ابراز نیاز کنه تا حقایق و اسرار از مرشد بجوشه و به مرید منتقل بشه. این طلب هم در دیدگاه مولوی از اهمیت خاصی برخورداره. حتی در بحث دعا، که در مثنوی هم داریم که شدت زاری از سر نیاز باعث اجابت دعا میشه: «چون برآورد از میان جان خروش / اندر آمد بحر بخشایش به جوش»
با احترام.

1398/02/21 21:04
جمال

به نام نامی هستی بخش.
به حقیقت غزلیات حافظ شیرازی را باید مصداق کاملی از این مصرع از ابیات نی نامه مولانا دانست که هر کسی از ظن خود شد یار من. مطالبی که در حاشیه ی این غزل نوشته شده بود بنده را بر آن داشت تا به کوته سخنی مصدع اوقات خوانندگان عزیز شوم. در دفتر اول از مثنوی، مولانا داستانی سروده از حضرت رسول که
دید احمد را ابوجهل و بگفت
زشت نقشی کز بنی‌هاشم شکفت
گفت احمد مر ورا که راستی
راست گفتی گرچه کار افزاستی
دید صدیقش بگفت ای آفتاب
نی ز شرقی نی ز غربی خوش بتاب
گفت احمد راست گفتی ای عزیز
ای رهیده تو ز دنیای نه چیز
حاضران گفتند ای صدر الوری
راست‌گو گفتی دو ضدگو را چرا
گفت من آیینه‌ام مصقول دست
ترک و هندو در من آن بیند که هست
مقصود آنکه هر کسی در آینه ی این اشعال خود و عقاید خود را می بیند. آنکه معتقد به وجود مبارک حضرت قائم است آنرا در وصف حضرتش می یابد که حقیقتا من وصفی بالاتر و زیباتر از این در توصیف حضرت ایشان ندیده ام و دیگر گرامیانی که آنرا صرفا مرتبط با یک واقعه ی تاریخی دانسته، آنرا مبرا و غیر مرتبط با وجود مقدس حضرت مهدی می پندارند، باید گفت ای برادران و خواهران شما هر دو راست و درست می گویید که این غزل آینه مصقول از باورهای شماست و انعکاس دهنده ی آن. چه آنکه وقتی با توصیفاتی چون پادشاه همیشه پیروز (منصور)، نوید بخش فتح و بشارت به مهر و ماه، کمال عدل و فریاد رس همه ی دادخواهان، مایه ی دورخوش سپهر (همه ی دوران ها) و کام دل جهانی که از ابتدای خلقت منتظر رسیدنش بود، ایمن بخش قوافل دل و دانش از همه ی قاطعان دروغگو و فریبکار طریق که در همه ی ادوار با ادعای گسترانیدن عدل راه ره زن دین و ایمان و اعتقادشان شدند، آنکه به رغم برادران غیور(بدخواهان و دشمنان تمامی اعصار) ز قعر چاه ( از جایی که غیب صغرا و کبرای حضرتش آغاز شد) به اوج ماه می رسد، و با آخرین تیر ترکش این غزل که اشاره به ظهور همه ی دجال فعلان ملحد شکل در تمامی دوران ها داشته، بر سرشان فریاد می کشد که بسوزید چرا که مهدی دین پناه رسید، رو برو می شود و آنرا تأییدی بر وجود مبارکش می داند و چه آنانی که در تلاشند تا شاه شجاع و تیمور لنگ و وقایع تاریخی را خط به خط با اشعار این غزل منطبق سازند، همه درست می گویند چنانکه این غزل برای دوستانی که به دنبال معنویت و در انتظار ظهور مهدی موعود هستند روشنی بخش و بشارت دهنده است و برای علاقمندان به تاریخ و فرهنگ چراغی تا دالانی از دالان های تاریک تاریخ این کشور را برای ایشان روشن سازد، نه به قول مولانا چوبی در دست مشتی کور که قرار بود این چوب عصا کش ایشان باشد و اکنون بدل به آلت جراره ای شده برای دامن زدن به جهالت هر چه بیشتر و کوفتن بر سر یکدگر.

1399/01/04 23:04
مانی جوادی

سلام
کاژ افزا درست است. به معنی آدم ناراست، دروغگو

1403/08/17 01:11
سفید

 

ای رهیده تو ز دنیای نه چیز...

 

 

1403/08/17 01:11
سفید

 

مر مرا چه جای جنگ نیک و بد

کین دلم از صلحها هم می‌رمد...