گنجور

بخش ۱۱۵ - نصحیت کردن زن مر شوی را کی سخن افزون از قدم و از مقام خود مگو لم تقولون ما لا تفعلون کی این سخن‌ها اگرچه راستست این مقام توکل ترا نیست و این سخن گفتن فوق مقام و معاملهٔ خود زیان دارد و کبر مقتا عند الله باشد

زن برو زد بانگ کای ناموس‌کیش
من فسون تو نخواهم خورد بیش
ترهات از دعوی و دعوت مگو
رو سخن از کبر و از نخوت مگو
چند حرف طمطراق و کار بار
کار و حال خود ببین و شرم‌دار
کبر زشت و از گدایان زشت‌تر
روز سرد و برف وانگه جامه تر
چند دعوی و دم و باد و بروت‌؟
ای ترا خانه چو بیت العنکبوت
از قناعت کی تو جان افروختی‌؟
از قناعت‌ها تو نام آموختی
گفت پیغامبر قناعت چیست‌؟ گنج
گنج را تو وا نمی‌دانی ز رنج
این قناعت نیست جز گنج روان
تو مزن لاف ای غم و رنج روان
تو مخوانم جفت کمتر زن بغل
جفت انصافم نیم جفت دغل
چون قدم با میر و با بگ می‌زنی
چون ملخ را در هوا رگ می‌زنی
با سگان زین استخوان در چالشی
چون نی اشکم تهی در نالشی
سوی من منگر به‌خواری سست سست
تا نگویم آنچ در رگ‌های تست
عقل خود را از من افزون دیده‌ای
مر من کم‌عقل را چون دیده‌ای
همچو گرگ غافل اندر ما مجه
ای ز ننگ عقل تو بی‌عقل به
چونکه عقل تو عقیلهٔ مردم است
آن نه عقل‌ست آن که مار و کزدم است
خصم ظلم و مکر تو الله باد
فضل و عقل تو ز ما کوتاه باد
هم تو ماری هم فسون‌گر‌، این عجب
مارگیر و ماری ای ننگ عرب
زاغ اگر زشتی خود بشناختی
همچو برف از درد و غم بگداختی
مرد افسونگر بخوانَد چون عدو
او فسون بر مار و مار افسون برو
گر نبودی دام او افسون مار
کی فسون مار را گشتی شکار‌؟
مرد افسون‌گر ز حرص کسب و کار
در نیابد آن زمان افسون مار
مار گوید ای فسون‌گر هین و هین
آن خود دیدی فسون من ببین
تو به نام حق فریبی مر مرا
تا کنی رسوای شور و شر مرا
نام حقم بست، نی آن رای تو
نام حق را دام کردی وای تو
نام حق بستاند از تو داد من
من به نام حق سپردم جان و تن
یا به زخم من رگ جانت برد
یا که همچون من به زندانت برد
زن ازین گونه خشن گفتارها
خواند بر شوی جوان طومار‌ها

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زن برو زد بانگ کای ناموس‌کیش
من فسون تو نخواهم خورد بیش
زن به مرد فریاد زد و گفت ای ریاکار من دیگر فریب تو را نخواهم خورد.
ترهات از دعوی و دعوت مگو
رو سخن از کبر و از نخوت مگو
هوش مصنوعی: حرف‌های بی‌خود و ادعاهای بی‌پایه را نزن، و از خودبزرگ‌بینی و تکبر هم صحبت نکن.
چند حرف طمطراق و کار بار
کار و حال خود ببین و شرم‌دار
هوش مصنوعی: چند کلمه پر زرق و برق و شلوغ را رها کن و به وضع خود بنگر و خجالت بکش.
کبر زشت و از گدایان زشت‌تر
روز سرد و برف وانگه جامه تر
هوش مصنوعی: غرور و خودبینی بسیار ناپسند است، و حتی افرادی که در شرایط دشواری به سر می‌برند و به دیگران وابسته‌اند، از آن هم زشت‌ترند. روزی سرد و برفی ست و در این اوضاع، لباس افراد هم خیس و نامناسب شده است.
چند دعوی و دم و باد و بروت‌؟
ای ترا خانه چو بیت العنکبوت
هوش مصنوعی: چندین ادعا و حرف و رفتار پوچ داری؟ در حالی که تو خانه‌ات مانند خانه یک عنکبوت است.
از قناعت کی تو جان افروختی‌؟
از قناعت‌ها تو نام آموختی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تو از طریق رضایت و قناعت به زندگی، به آرامش و نورانیتی در روحت دست یافته‌ای. همچنین، از همین قناعت، اسم و نشانی هم برای خودت کسب کرده‌ای.
گفت پیغامبر قناعت چیست‌؟ گنج
گنج را تو وا نمی‌دانی ز رنج
هوش مصنوعی: پیامبر از قناعت پرسید و بیان کرد که قناعت همانند گنجی است که تو نمی‌توانی ارزش آن را درک کنی، حتی با وجود تمام رنج‌هایی که می‌کشی.
این قناعت نیست جز گنج روان
تو مزن لاف ای غم و رنج روان
هوش مصنوعی: این احتیاط و صرفه‌جویی نیست، بلکه به خزانه‌ی درون خود نگاه کن و به رنج و غم خود نبال.
تو مخوانم جفت کمتر زن بغل
جفت انصافم نیم جفت دغل
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم به کسی کمتر از خودم توجه کنم، چون انصاف من به اندازه‌ای نیست که به نادرستی رفتار کنم.
چون قدم با میر و با بگ می‌زنی
چون ملخ را در هوا رگ می‌زنی
هوش مصنوعی: وقتی که با سر و سامان و راحتی حرکت می‌کنی، مانند ملخی هستی که در آسمان به راحتی پرواز می‌کند و در حین پرواز به سوی هدفش می‌جهد.
با سگان زین استخوان در چالشی
چون نی اشکم تهی در نالشی
هوش مصنوعی: با سگ‌ها به خاطر استخوان‌ها در دعوا و مجادله‌ای هستم، همچون نی که در میان غم و اندوهی اشک‌هایش خشک شده است.
سوی من منگر به‌خواری سست سست
تا نگویم آنچ در رگ‌های تست
هوش مصنوعی: به من به چشم تحقیر نگاه نکن، زیرا وقتی که چنین می‌کنی، ممکن است سخنانی بگویم که در وجود تو جریان دارد و از عمق وجودت سر برآورد.
عقل خود را از من افزون دیده‌ای
مر من کم‌عقل را چون دیده‌ای
هوش مصنوعی: تو خود را بسیار باهوش و عقل‌مند می‌بینی، اما من که به نظر تو کم‌عقل هستم را چگونه مشاهده کرده‌ای؟
همچو گرگ غافل اندر ما مجه
ای ز ننگ عقل تو بی‌عقل به
هوش مصنوعی: انسان در غفلت و بی‌خبری به سر می‌برد، همچون گرگی که نادان است و از ننگ و خفت عقل بی‌بهره است.
چونکه عقل تو عقیلهٔ مردم است
آن نه عقل‌ست آن که مار و کزدم است
هوش مصنوعی: وقتی که خرد تو به شدت به دیگران وابسته است، این دیگر عقل نیست، بلکه بیشتر شبیه به زهر و آسیب‌زایی است که به جای کمک، ضرر می‌زند.
خصم ظلم و مکر تو الله باد
فضل و عقل تو ز ما کوتاه باد
هوش مصنوعی: دشمن تو، که ظلم و فریب می‌زند، به خدا پناه می‌برم. امیدوارم که نعمت و هوش تو از ما دور باشد.
هم تو ماری هم فسون‌گر‌، این عجب
مارگیر و ماری ای ننگ عرب
هوش مصنوعی: تو هم مانند مار خطرناکی و هم جادوگری که دیگران را فریب می‌دهد. این واقعاً جاى تعجب است که چه طور می‌توانی هم مارگیر باشی و هم خودت به شکل مار درآمده‌ای، این کار زشت و خفت‌آور است.
زاغ اگر زشتی خود بشناختی
همچو برف از درد و غم بگداختی
هوش مصنوعی: اگر زاغ زشتی‌های خود را می‌شناخت، به قدری از غم و درد می‌سوخت که مانند برف آب می‌شد.
مرد افسونگر بخوانَد چون عدو
او فسون بر مار و مار افسون برو
هوش مصنوعی: مرد جادوگر وقتی می‌خواند که دشمنش او را جادو می‌کند، مانند افسون بر مار و همچنین مار نیز بر او جادو می‌کند.
گر نبودی دام او افسون مار
کی فسون مار را گشتی شکار‌؟
هوش مصنوعی: اگر دام او نبود، چگونه تو شکار این افسون می‌شدی؟
مرد افسون‌گر ز حرص کسب و کار
در نیابد آن زمان افسون مار
هوش مصنوعی: مردی که به خاطر طمع و سودجویی در کارش غرق شده است، هرگز نمی‌تواند در آن زمان، جادو و جاذبه‌ی افسون را درک کند.
مار گوید ای فسون‌گر هین و هین
آن خود دیدی فسون من ببین
هوش مصنوعی: مار به فسون‌گر می‌گوید: "ببین، آیا آن فریبی که من دارم را خودت مشاهده کردی و حالا به من نگاه کن."
تو به نام حق فریبی مر مرا
تا کنی رسوای شور و شر مرا
هوش مصنوعی: تو به نام خدا مرا فریب می‌دهی تا من را در شور و شوق رسوا کنی.
نام حقم بست، نی آن رای تو
نام حق را دام کردی وای تو
هوش مصنوعی: اسم خداوند را بر زبان راندی، اما تو با اندیشه‌ات نام او را به تله انداختی. افسوس که چنین کردی!
نام حق بستاند از تو داد من
من به نام حق سپردم جان و تن
هوش مصنوعی: خداوند نام خود را از تو می‌گیرد و به من می‌دهد، و من جان و تن خود را به نام او تقدیم می‌کنم.
یا به زخم من رگ جانت برد
یا که همچون من به زندانت برد
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی بیان‌کننده این است که شخصی یا باید به زخم و درد او احساس عاطفی عمیق داشته باشد و در نتیجه جانش را بر روی آن بگذارد، یا اینکه خود او نیز مانند شخصی که در قید حبس و رنج است، به وضعیت مشابهی دچار شود. در واقع، سخن از همدردی و هم‌سرنوشتی است.
زن ازین گونه خشن گفتارها
خواند بر شوی جوان طومار‌ها
هوش مصنوعی: زن با لحن خشن و تند، سخنانی را علیه همسر جوانش بیان کرد و به او موارد زیادی را یادآوری کرد.

خوانش ها

بخش ۱۱۵ - نصحیت کردن زن مر شوی را کی سخن افزون از قدم و از مقام خود مگو لم تقولون ما لا تفعلون کی این سخن‌ها اگرچه راستست این مقام توکل ترا نیست و این سخن گفتن فوق مقام و معاملهٔ خود زیان دارد و کبر مقتا عند الله باشد به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/08/01 20:11
امین کیخا

دغل گویا عربی است اما دغا فارسی است هردو معنی نیرنگ و حقه می دهند . رودکی لغت دلام را برای حقه به کار می برده است

1392/08/01 20:11
امین کیخا

از فریب لغت فریفتار را نیز داریم افزون بر فریبا

1392/08/02 13:11
تاوتک

دکتر کیخای عزیز تکلیف ما را با 100 معلوم نفرمودید
ابتدا 100را به این گونه صحیح دانستید(سد)سپس فرمودید که طبق آخرین خوانده هایتان شاید همان(صد)درست باشد اما حالا باز در نوشته های شما سد را میبینیم .استاد چه کنیم ?

1392/08/02 14:11
امین کیخا

راستش فارسی از بیخ ص ندارد و اگر ما با ص چیزی را می نویسیم یا عربی است و یا اینکه با یک لغت دیگر دشواریی در نگارش پیش می آورد . سد درست است ولی مشکل فقط سد به معنی اب بند نیست بلکه سد دیگری هم داریم که فارسی است و ان معنی ظهور می دهد بهر هال ( حال ) گمان می کنم فارسی هم مانند کردی باید همه س و ص و ث ها را فروکاست کند و نترسیم اخر کرد های عراقی که از ما بیشتر عربی می دانند و زبان رسمی کشورشان بوده است ولی رضا را رزا می نویسند دشواری ای هم پیش نمی اید . دشواری فارسی این است که حجم زیادی نسک های کهن دارد که در شش سوی جهان انبارده اند و گردانش و تغییر در نگارش و واتگروه ( الفبا) برای کسانی که به این کارنامه درخشان سربلند هستند بیمزاست . به نگاه من دانایان هرگونه دلشان بخواهد می توانند بنویسند .شما آزادی بنویسی پایه واژه است نگارش تنها پیرایه است ! وقتی REIMS را به فرانسه غز می خوانند دیگر برای نگارش ارزش شگفتی نمی شناسم مهم خود کلمه است . که نگارش پوستی از ان است .

1392/08/02 14:11
امین کیخا

من با کوشش برای پارسی تر نوشتن همداستانم ولی اینکه ناپارسی ننویسیم را درست نمی دانم انچه که بر ما رفته است بی سرپرستی پارسی است یعنی اینکه هیچ بنیاد و یا بنگاه نیرومندی در نگهداری زبان فارسی نمی کوشد و خود فرهنگستان هم کارنامه اش جای خرده گیری دارد. ولی دیده وران و صاحبان اندیشه های بلند و غورکاو می توانند بدون نگاه به گرایستگی های ( گرایش ) اجتماعی روزگار خودشان بنویسند و همین گونه یک سبک و ریختار جدید زاده می شود .هم اکنون به گفته فرهنگستان زبان گرایش مردم برای فارسی تر سخن گفتن بیشتر شده است که خود مایه خرسندی و دلخوشی است ولی انچه پایه پیشرفت فرهنگی می تواند باشد پیشرفت بازرگانی و دادستد در کشور است به این معنی که اگر ایران به لطف پروردگار اباد و ازاد و خرم و مایه دار باشد همه با نرمدلی به فارسی روی می کنند . پروردگار مردم و میهن مان را آباد بداراد یا رب العالمین .

1392/08/02 22:11
تاوتک

سپاس دکتر جان

1392/08/03 10:11
سارا صادقی

حالم به هم خورد این سایت فقط مولوی اهمیت داره فقط مولوی رو چاپ میکنه شاید یکی دوست نداره

1392/08/03 13:11
تاوتک

سارا جان من هم ابتدا با مثنوی خواندن مشکل داشتم اما محبتی که بوسیله اساتید در گوشم زمزمه شد جمعه که سهل است ساعت 3 نیمه شب هم مرا به این مکتب میکشاند .در کتابی که از دکتر ندوشن خواندم و متاسفانه نامش را فراموش کرده ام مثنوی را حماسه دوران بعد از اسلام دیدم و شاهنامه را حماسه پیش از اسلام نخست گزافه گویی به نظرم آمد و مخالف این قضیه بودم و فکر میکردم چرا شمس قهرمان آرمانی مولاناست اما رستم و بیژن و ..قهرمانان شاهنامه و متوجه نمیشدم که چرا باید فردوسی که جبهه خرد را برگزیده است رها کنیم و مثنویی بخوانیم که از کارساز بودن خرد دل بریده و به عشق روی آورده است در این گیر و دار به مقاله ای برخوردم با عنوان پاک باخته که تا حدودی رو شنگر و کارساز بود هر چند که باز نقطه و نکته های قابل تامل در ذهنم باقی ماند اما موضوعی که نویسنده در سراسر مقاله به آن پرداخته بود این بود که هدف یکی اما راه های رسیدن متفاوت است و توجیه هم این بود که مقتضیات زمان مولانا و اوضاع نابسامان آن زمان چنین حکم میکرده که عشق راهگشا دانسته شود .به هر حال سارا جان من فکر میکنم حتی اگر سلیقه شما اثری را نمیپسندد باید بخوانی و واکنش سریع و سلیقه ای وگاها بی حساب و کتاب را کنار بگزاری .یکی از ویژگی های این تارنما به نظر بنده این است که مخاطب با هر نظر و دانشی آزاد است بنویسد اما در چارچوب ادب . پس همین که امکان نوشتن برای آدم فراهم باشد دلیل نمیشود انسان به خود اجازه بدهد بنویسد آنهم این گونه که شما نوشته اید

1402/10/28 15:12
رضا موسوی

سلام  کاملا درست فرمودید اگر اسم کتاب دکتر ندوشن ولینک مقاله ای را که بدان اشارت داشتید در خاطر عاطرتان است لطفا ارسال کنید . با درود و سپاس rsmg4747@gmail.com .دکتر رضا موسوی .تهران 

1403/09/27 06:11
مرمر

‌درود 

به گمانم کتابی که از دکتر ندوشن تاوتک جان به آن اشاره دارد، کتاب سه جلدی روزها باشد.

 

کتابی شرح حال گونه و بسی زیبا که آغازگر آن این بیت بی مانند است.

 

روزها گر رفت، گو‌ رو باک نیست

 

تو‌ بمان ای آنکه جز تو پاک نیست 🧚🏻‍♂️