گنجور

بخش ۱۱۱ - قصهٔ اعرابی درویش و ماجرای زن با او به سبب قلت و درویشی

یک شب اعرابی‌زنی مر شوی را
گفت و از حد برد گفت و گوی را
کین همه فقر و جفا ما می‌کشیم
جمله عالم در خوشی ما ناخوشیم
نان‌مان نه، نان‌خورش‌مان درد و رشک
کوزه‌مان نه، آب‌مان از دیده اشک
جامهٔ ما، روز تاب آفتاب
شب، نهالین و لحاف از ماهتاب
قرص مه را قرص نان پنداشته
دست سوی آسمان برداشته
ننگ درویشان ز درویشی ما
روز شب، از روزی‌اندیشی ما
خویش و بیگانه شده از ما رمان
بر مثال سامری از مردمان
گر بخواهم از کسی یک مشت نسک
مر مرا گوید خمش کن مرگ و جسک
مر عرب را فخر غزوست و عطا
در عرب تو همچو اندر خط خطا
چه غزا ما بی‌غزا خود کشته‌ایم
ما به تیغ فقر بی‌سر گشته‌ایم
چه عطا ما بر گدایی می‌تنیم
مر مگس را در هوا رگ می‌زنیم
گر کسی مهمان رسد گر من منم
شب بخسپد، دلقش از تن بر کنم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک شب اعرابی‌زنی مر شوی را
گفت و از حد برد گفت و گوی را
هوش مصنوعی: یک شب یک بدوی (اعرابی) زنی را دید که با همسرش صحبت می‌کند و آنقدر در گفت‌وگو وارد می‌شود که از حد و حدودش خارج می‌شود.
کین همه فقر و جفا ما می‌کشیم
جمله عالم در خوشی ما ناخوشیم
هوش مصنوعی: ما همه رنج و فقر را تحمل می‌کنیم، در حالی که مردم دنیا در خوشی و خرمی به سر می‌برند و ما در دل‌خوشی آنها ناراحتیم.
نان‌مان نه، نان‌خورش‌مان درد و رشک
کوزه‌مان نه، آب‌مان از دیده اشک
هوش مصنوعی: تنها نان ما نیازهای روزمره‌مان است و نه غذایی خوشمزه، و آب کوزه‌مان هم به خاطر اشک‌هایی که از چشم‌مان سرازیر می‌شود خالی از شادی و زندگی است.
جامهٔ ما، روز تاب آفتاب
شب، نهالین و لحاف از ماهتاب
هوش مصنوعی: ما در روز از لباس‌هایی استفاده می‌کنیم که در برابر تابش آفتاب مقاومند و در شب، برای خواب از لحافی که نور ماه را در خود دارد بهره می‌بریم.
قرص مه را قرص نان پنداشته
دست سوی آسمان برداشته
هوش مصنوعی: ماه مانند نانی گرد و روشن جلوه کرده و فردی دستش را به سمت آسمان دراز کرده است.
ننگ درویشان ز درویشی ما
روز شب، از روزی‌اندیشی ما
هوش مصنوعی: ما از راه و روش خود شرمنده درویشان هستیم و تمام روز و شب به فکر روزی خود هستیم.
خویش و بیگانه شده از ما رمان
بر مثال سامری از مردمان
هوش مصنوعی: ما از خودمان و از دیگران دور شده‌ایم، مانند سامری که از انسان‌ها فاصله گرفته بود.
گر بخواهم از کسی یک مشت نسک
مر مرا گوید خمش کن مرگ و جسک
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از کسی یک مشت زهر بگیرم، او می‌گوید سکوت کن و مرگ و درد را فراموش کن.
مر عرب را فخر غزوست و عطا
در عرب تو همچو اندر خط خطا
هوش مصنوعی: عرب به جنگ و فخر آن می‌بالد، اما در عطا و بخشش تو مانند خطای نوشتن است.
چه غزا ما بی‌غزا خود کشته‌ایم
ما به تیغ فقر بی‌سر گشته‌ایم
هوش مصنوعی: ما چه جنگ‌هایی که بدون دشمن به راه نینداخته‌ایم و در اثر فقر به سختی آسیب دیده‌ایم.
چه عطا ما بر گدایی می‌تنیم
مر مگس را در هوا رگ می‌زنیم
هوش مصنوعی: ما به کسی که نیازمند است، کمک و بخشش می‌کنیم، مثل اینکه به مگس در هوا ضربه می‌زنیم.
گر کسی مهمان رسد گر من منم
شب بخسپد، دلقش از تن بر کنم
هوش مصنوعی: اگر کسی به عنوان مهمان بیاید، حتی اگر من خودم باشم، شب در خواب می‌مانم و لباس خود را از تن خارج می‌کنم.

خوانش ها

بخش ۱۱۱ - قصهٔ اعرابی درویش و ماجرای زن با او به سبب قلت و درویشی به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/01/10 12:04

یک شبی زن عرب بادیه نشینی در حال صحبت با او بود و در این کار زیاده روی کرد و گلایه های بسیار کرد که ما این همه در فقر و نداری بسر میبریم و همه عالم در حال خوش گذرانی و ما در حال ناخوشی هستیم و نان برای خوردن نداریم و خورشت غذایمان درد و رنج است و در کوزه اب خوردن نداریم و بجایش اشک از دیده میخوریم ...لباس ما در روز تابش آفتاب و در شب زیر انداز و لحافمان نور مهتاب است
یک شب اعرابی زنی مر شوی را
گفت و از حد برد گفت و گوی را
کین همه فقر و جفا ما می‌کشیم
جمله عالم در خوشی ما ناخوشیم
نان‌مان نه نان خورش‌مان درد و رشک
کوزه‌مان نه آب‌مان از دیده اشک
جامهٔ ما روز تاب آفتاب
شب نهالین و لحاف از ماهتاب
قرص ماه را از شدت گرسنگی شبیهه قرص نانی پنداشه و دست بسوی اسمان میبریم تا بگیریمش حتی درویشان تهی دستی که خود راه فقر در پیش گرفتند ازین احوال ما ننگ دارنند که ما شب و روز در فکر رزق و روزی خود هستیم ... خویشاوندان و بیگانگان از ما فرار میکنند همانند سامری از مردمان ...
{{سامری از بزرگان زمان حضرت موسی (ع) بود، نام وی سه بار در قرآن آمده است، و وقتی حضرت موسی (ع) به کوه طور رفت، سامری با ساختن گوساله ای طلائی، و دعوت قوم خود به پرستش آن، مردم را گمراه کرد.
حضرت موسی (ع) در برگشت از کوه طور او را به خاطر این کار توبیخ کرد پس موسی، سامری را نفی بلد کرد}}
قرص مه را قرص نان پنداشته
دست سوی آسمان برداشته
ننگ درویشان ز درویشی ما
روز شب از روزی اندیشی ما
خویش و بیگانه شده از ما رمان
بر مثال سامری از مردمان

زن اعرابی در ادامه میگوید اگر بروم از کسی مشتی عدس(نسک) بخواهم بمن میگوید که خاموش باش و جوابم درد و رنج (جسک) است ...زن در ادامه میگوید روش اعراب تاخت و تاز است و بدست اوردن غنیمت جنگ است ولی تو از این قاعده مستثنی شدی و در میان اعراب ازین خط اشکارا خطا کردی... زن میگوید اصلا چه حاجتی به جنگ که ما بدون جنگ کشته شدیم و سر به شمشیر فقر سپردیم تا آن را قطع کند
گر بخواهم از کسی یک مشت نسک
مر مرا گوید خمش کن مرگ و جسک
مر عرب را فخر غزوست و عطا
در عرب تو همچو اندر خط خطا
چه غزا ما بی‌غزا خود کشته‌ایم
ما به تیغ فقر بی سر گشته‌ایم
زن میگوید ما هیچ بخشش و عطایی که نمیتوانیم بکنیم که هیچ از شدت نداری مگس را در هوا میزنیم و اگر مهمانی برای ما بیاید با این اوضاع من شب به قصد دزدی به سراغ لباس او میروم
چه عطا ما بر گدایی می‌تنیم
مر مگس را در هوا رگ می‌زنیم
گر کسی مهمان رسد گر من منم
شب بخسپد دلقش از تن بر کنم

1399/06/14 19:09
ناصر احمدزاده

با درود.
استاد کریم زمانی در متن مشروح خود بر مثنوی معنوی، "روز و شب از روزی اندیشی ما" را بر شکل دیگری که در اینجا آمده ، یعنی : "روز شب از روزی اندیشی ما" ترجیح داده است.
به معنای شبانه روز.
ارادتمند: ناصر احمدزاده