بخش ۱۰۴ - در خواب گفتن هاتف مر عمر را رضی الله عنه کی چندین زر از بیت المال به آن مرد ده کی در گورستان خفته است
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
بخش ۱۰۴ - در خواب گفتن هاتف مر عمر را رضی الله عنه کی چندین زر از بیت المال به آن مرد ده کی در گورستان خفته است به خوانش عندلیب
حاشیه ها
ندا را با صدا ساناسان گرفته است مولانا و این خیلی زیباست . اما شنیدنی است که sound به معنی صدا با شنیدن همستاک است تنها تفاوت در ش و س است که این نوع گردانش کاملا شایع است .
عرض را دکتر پرتو بربسته و نیز فتاد ترجمه کرده است .
هوش و هش ریشه لغت حس است و پیشتر از هوش لغت سهش هم معنی دریافت و درک و حس بوده است .
خواب معمولاً در ادبیات عرفانی ابزار شهود هست. به ویژه خواب های غیر طبیعی که بر شخص وارد میشن. همونطور که در داستان پادشاه و کنیز هم ناگهان خوابی بر پادشاه عارض میشه و همونجا پیری رو میبینه.
البته به نظر میرسه خواب در دیوان شمس بیشتر ناظر به غفلت از معنویات هست، اما دیوان شمس از اون دسته آثاری هست که به دلایل زیادی متفاوت هست و بررسی موضوعی اون به این شکل دشوار. ولی در مثنوی و سایر متون عرفانی خواب به عنوان ابزاری برای شهود به کار میره.
در 2-3 بیت آخر هم به آیه معروف «...الست بربّکم قالوا بلی...» اشاره می کنه. هر چند آیه در مورد تایید آدمیزاد هست، اما مولوی طبق اندیشه های عرفانی خودش سنگ و چوب رو هم در این «بلی» گفتن شریک می کنه تا مقدمه ای باشه برای داستان معروف ستون حنانه که مولوی ظاهرا به شدت بهش علاقه مند بوده. معمولا صوفیه معتقد بودن تمام هستی تجلی معشوق هست و تفکر زیبای مبتنی بر تساهل و تسامح و عاشق بودن بر همه عالم ناشی از همین تفکر هست.
همون وقتی که پیر چنگی بخواب رفته بود و در صحرای جان سیر میکرد خداوند بر عمر خوابی فرستاد بطوریکه نمیتونست جلوی خواب رفتنش رو بگیره و بخودش گفت این خواب بیموقع حتما دلیلی داره
آن زمان حق بر عمر خوابی گماشت
تا که خویش از خواب نتوانست داشت
در عجب افتاد کین معهود نیست
این ز غیب افتاد بی مقصود نیست
به محض اینکه سرش روی بالش گذاشت خوابش برد و در خواب از خداوند ندایی امد و او با گوش جانش ان راشنید اون ندایی که اصل هر بانگ و نواییه و مابقی اصوات عالم فرع اون هستند
سر نهاد و خواب بردش خواب دید
کامدش از حق ندا جانش شنید
آن ندایی کاصل هر بانگ و نواست
خود ندا آنست و این باقی صداست
این ندای خداوندی بزبان خاصی نیست بطوریکه ترک و کرد و پارسی و یاعرب زبان هم این ندا را بدون گوش و لب میفهمند و درک میکنند ..برای فهمیدن این ندا حتی نیازی به اقوام ادمی مانند ترک و تاجیک و زنگی هم نیست این ندای الهی رو چوب و سنگ هم میفهمند
ترک و کرد و پارسیگو و عرب
فهم کرده آن ندا بیگوش و لب
خود چه جای ترک و تاجیکست و زنگ
فهم کردست آن ندا را چوب و سنگ
هر لحظه از حضرت حق این ندای الست میرسد که بواسطه این دم الهی تمام موجودات و وابسته های انان خلق میشوند و در خلقت ابقا میشوند ...اشاره است به آیه شریفه:: { ألستُ بربّکم}
عالم الست، از آیه کریمه قرآن گرفته شده است که می فرماید: {ألستُ بربّکم قالوا بلی} این عالم، دهلیز و تنگناست. در عالم الست خداوند با زبان وجود صحبت کرد. وجود، زبان دارد و اساسا زبان، از آنِ وجود است. انسان ها در عالم الست به زبان وجود، با تمام هستی خود این صدای {الست بربکم قالوا بلی} را درک کردند. وجود خودشان گوش بود و این صدا را از مکمن غیب شنیدند.
الست بربکم یعنی شما «ربّ» نیستید. شما پرتو من هستید ذات من نیستید ......... همه انسان ها با بلی گفتن اقرار به ربوبیت حضرت حق کردند
معنی الست بربکم عجز وجودی نسبت به ذات حق تبارک و تعالی است. در آن عالم، اعتراف کردند و سپس تنزل کردند و آمدند به این عالم که پر است از محدودیت ها و تنگناها؛ که باید از این منفذ تنگ عالم عبور کنند. عالم ازل و الست یکی است و اگر «الست» به کار می بریم به لحاظ این است که در قرآن به کار رفته است. به این پرسش ازلی که مگر من خدای شما نیستم پاسخ دادند و «بلی» گفتند.
هر دمی از وی همیآید الست
جوهر و اعراض میگردند هست
گرچه از موجودات مخلوق و سنگ و چوب جواب بلی را نمیشنویم اما بوجود امدنشان و سرازیر شدنشان از عدم خود اقرار عملی و بلی گفتن است... مولانا در بیت اخر میفرماید اگر از فهم چوب و سنگ حرف زدم و در بیان اونها قصه سرایی کردم تو هوشیار باش و بمعنی و روح کلام خوب توجه کن
زانچ گفتم من ز فهم سنگ و چوب
در بیانش قصهای هشدار خوب