گنجور

فصل بیست و سوم - هرکس این عمارت را به نیّتی می‌کند

هرکس این عمارت را به نیّتی می‌کند یا برای اظهارِ کرم یا برای نامی یا برای ثوابی و حق تعالی را مقصود رفع مرتبه‌ی اولیا و تعظیم تُرَب و مقابر ایشان است. ایشان به تعظیم خود محتاج نیستند و در نفس خود معظّمند چراغ اگر می‌خواهد که او را بر بلندی نهند برای دیگران می‌خواهد و برای خود نمی‌خواهد او را چه زیر چه بالا‌، هرجا که هست چراغ منوّرست الّا می‌خواهد که نور او به دیگران برسد. این آفتاب که بر بالای آسمان است اگر زیر باشد همان آفتابست الّا عالم تاریک مانَد پس او بالا برای خود نیست برای دیگران است. حاصل، ایشان از بالا و زیر و تعظیم خلق منزّه‌ند و فارغند‌. ترا که ذرّه‌ای ذوق و لمحه‌ای لطف‌ِ آن عالم روی می‌نماید آن لحظه از بالا و زیر و خواجگی و ریاست و از خویش نیز که از همه به تو نزدیک‌ترست بیزار می‌شوی و یادت نمی‌آید. ایشان که کان و معدن و اصل آن نور و ذوقند ایشان مقیّد زیر و بالا کی باشند؟ مفاخرت ایشان به حقّ است و حق از زیر و بالا مستغنی‌ست این زیر و بالا ماراست که پای و سر داریم مصطفی «صلوات اللّه علیه و آله» فرمود که «لَا تُفَضِّلَوْنِیْ عَلَی یُوْنُسِ بْنِ مَتَّیَ بِاَنْ کَانَ عُرُوجُهُ فِی بَطْنِ الْحُوْتِ وَعُرَوْجِیَ کَانَ فِی السَّمَاءِ عَلَی الْعَرْشِ عینی» اگر مرا تفضیل نهید برو ازین رو منهید که او را عروج در بطن حوت بود و مرا بالا بر آسمان‌، که حق تعالی نه بالاست و نه زیر، تجلّی او بر بالا همان باشد و در زیر همان باشد و در بطن حوت همان. او از بالا و زیر منزّه است و همه بر او یکی‌ است. بسیار کسان هستند که کارها می‌کنند غرضشان چیزی دیگر و مقصود حق چیزی دیگر (حق جلّ جلاله چون خواست) که دین محمّد «صلّی الله علیه و آله و سلّم» معظّم باشد و پیدا گردد و تا ابد‌الدّهر بماند. بنگر که برای قرآن چند تفسیر ساخته‌اند ده ده مجلّد و هشت هشت مجلّد و چارچار مجلّد. غرض‌شان اظهار فضل خویشتن؛ کشّاف را زمخشری به چندین دقایق نحو و لغت و عبارت فصیح استعمال کرده‌ست برای اظهار فضل خود تا مقصود حاصل می‌شود و آن تعظیم دین محمّد است. پس همه خلق نیز کار حق می‌کنند و از غرضِ حق غافل و ایشان را مقصود دیگر. حق می‌خواهد که عالم بماند‌؛ ایشان به شهوات مشغول می‌شوند با زنی شهوت می‌رانند برای لذّت خود از آنجا فرزندی پیدا می‌شود و همچنین کاری می‌کنند برای خوشی و لذّت خود آن خود سبب قوام عالم می‌گردد پس به حقیقت بندگی حق بجای می‌آرند الا ایشان به آن نیّت نمی‌کنند و همچنین مساجد می‌سازند چندین خرج‌ها می‌کنند در در و دیوار و سقف آن، الا اعتبار قبله راست هرچند که ایشان را مقصود آن نبود. این بزرگی اولیا از روی صورت نیست ای والله ایشان را بالایی و بزرگی هست اما بی‌چون و چگونه. آخر این درم بالای پول است چه معنی بالای پول است از روی صورت بالای (او نیست که تقدیرا اگر درم را) بر بام نهی و زر را زیر قطعاً زر بالا باشد علی‌کلّ‌حال و زر بالای درم است و لعل و دُر بالای زر‌ست خواه زیر خواه بالا و همچنین سبوس بالای غربیل است و آرد زیر مانده است؛ بالا کی باشد؟ قطعاً آرد باشد اگرچه زیرست. پس بالایی از روی صورت نیست در عالم معانی چون آن گوهر دروست علی‌کلّ‌حال او بالاست.

فصل بیست و دوم - فرمود که جانب توقات می‌باید: فرمود که جانب «توقات» می‌باید رفتن که آن طرف گرمسیر است اگر چه «انطالیه» گرمسیر است امّا آنجا اغلب رومیانند، سخن ما را فهم نکنند، اگرچه در میان رومیان نیز هستند که فهم می‌کنند.فصل بیست وچهارم - شخصی درآمد فرمود که محبوب است: شخصی درآمد فرمود که محبوب است و متواضع و این از گوهر اوست چنانک شاخی را که میوه‌ی بسیار باشد آن میوه او را فروکشد و آن شاخ را که میوه‌ای نباشد سر بالا دارد همچون سپیدار و چون میوه از حدّ بگذرد استون‌ها نهند تا به کلّی فرونیاید. پیغامبر صلی‌الله‌علیه‌وسلّم‌، عظیم متواضع بود زیرا که همه میوه‌های عالم اوّل و آخر برو جمع بود لاجرم از همه متواضع‌تر بود. «مَا سَبَقَ رَسُوْلَ اللهِّ اَحَدٌ بِالسَّلَامِ» گفت «هرگز کسی پیش از پیغامبر بر پیغامبر صلّی الله‌ علیه‌ و‌ سلّم نمی‌توانست سلام کردن» زیرا پیغامبر پیش‌دستی می‌کرد از غایت تواضع و سلام می‌داد؛ و اگر تقدیرا سلام پیشین ندادی هم متواضع او بودی و سابق در کلام او بودی زیرا که ایشان سلام ازو آموختند و ازو شنیدند هرچ دارند اوّلیان و آخریان همه از عکس او دارند و سایه اویند. اگر سایهٔ یکی در خانه پیش از وی درآید، پیشْ او باشد در حقیقت، اگرچه سایه سابق است به صورت. آخر سایه ازو سابق شد فرعِ اوست. و این اخلاق از اکنون نیست از آن وقت در ذرّه‌های آدم در اجزای او این ذرّه‌ها بودند؛ بعضی روشن و بعضی نیم‌روشن و بعضی تاریک، این ساعت آن پیدا می‌شود اما این تابانی و روشنی سابق است و ذرهٔ او در آدم از همه صافی‌تر و روشن‌تر بود و متواضع‌تر. بعضی اول‌نگرند و بعضی آخر‌نگرند؛ اینها که آخرنگرند عزیزند و بزرگند زیرا نظرشان بر عاقبت است و آخرت و آنها که به اوّل نظر می‌کنند ایشان خاص‌ترند می‌گویند چه حاجت است که به آخر نظر کنیم‌؟ چون گندم کِشته‌اند در اول‌، جو نخواهد رستن در آخر، و آن را که جو کِشته‌اند گندم نخواهد رستن؛ پس نظرشان به اوّل است و قومی دیگر خاص‌ترند که نه به اوّل نظر می‌کنند و نه به آخر و ایشان را اول و آخر یاد نمی‌آید غرق‌ند در حق و قومی دیگرند که ایشان غرقند در دنیا به اول و آخر نمی‌نگرند از غایت غفلت، ایشان علف دوزخ‌ند. پس معلوم شد که اصل محمد بوده است که «لَوْلَاکَ مَا خَلَقْتُ الْاَفْلَاکَ» و هر چیزی که هست از شرف و تواضع و حکم و مقامات بلند، همه بخششِ اوست و سایهٔ او زیرا که ازو پیدا شده است همچنانک هرچ این دست کند از سایهٔ عقل کند زیرا که سایهٔ عقل بروست هر چند که عقل را سایه نیست اما او را سایه هست بی‌سایه همچنانک معنی را هستی هست بی‌هستی؛ اگر سایهٔ عقل بر آدمی نباشد همه اعضای او معطّل شوند.

اطلاعات

منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هرکس این عمارت را به نیّتی می‌کند یا برای اظهارِ کرم یا برای نامی یا برای ثوابی و حق تعالی را مقصود رفع مرتبه‌ی اولیا و تعظیم تُرَب و مقابر ایشان است. ایشان به تعظیم خود محتاج نیستند و در نفس خود معظّمند چراغ اگر می‌خواهد که او را بر بلندی نهند برای دیگران می‌خواهد و برای خود نمی‌خواهد او را چه زیر چه بالا‌، هرجا که هست چراغ منوّرست الّا می‌خواهد که نور او به دیگران برسد. این آفتاب که بر بالای آسمان است اگر زیر باشد همان آفتابست الّا عالم تاریک مانَد پس او بالا برای خود نیست برای دیگران است. حاصل، ایشان از بالا و زیر و تعظیم خلق منزّه‌ند و فارغند‌. ترا که ذرّه‌ای ذوق و لمحه‌ای لطف‌ِ آن عالم روی می‌نماید آن لحظه از بالا و زیر و خواجگی و ریاست و از خویش نیز که از همه به تو نزدیک‌ترست بیزار می‌شوی و یادت نمی‌آید. ایشان که کان و معدن و اصل آن نور و ذوقند ایشان مقیّد زیر و بالا کی باشند؟ مفاخرت ایشان به حقّ است و حق از زیر و بالا مستغنی‌ست این زیر و بالا ماراست که پای و سر داریم مصطفی «صلوات اللّه علیه و آله» فرمود که «لَا تُفَضِّلَوْنِیْ عَلَی یُوْنُسِ بْنِ مَتَّیَ بِاَنْ کَانَ عُرُوجُهُ فِی بَطْنِ الْحُوْتِ وَعُرَوْجِیَ کَانَ فِی السَّمَاءِ عَلَی الْعَرْشِ عینی» اگر مرا تفضیل نهید برو ازین رو منهید که او را عروج در بطن حوت بود و مرا بالا بر آسمان‌، که حق تعالی نه بالاست و نه زیر، تجلّی او بر بالا همان باشد و در زیر همان باشد و در بطن حوت همان. او از بالا و زیر منزّه است و همه بر او یکی‌ است. بسیار کسان هستند که کارها می‌کنند غرضشان چیزی دیگر و مقصود حق چیزی دیگر (حق جلّ جلاله چون خواست) که دین محمّد «صلّی الله علیه و آله و سلّم» معظّم باشد و پیدا گردد و تا ابد‌الدّهر بماند. بنگر که برای قرآن چند تفسیر ساخته‌اند ده ده مجلّد و هشت هشت مجلّد و چارچار مجلّد. غرض‌شان اظهار فضل خویشتن؛ کشّاف را زمخشری به چندین دقایق نحو و لغت و عبارت فصیح استعمال کرده‌ست برای اظهار فضل خود تا مقصود حاصل می‌شود و آن تعظیم دین محمّد است. پس همه خلق نیز کار حق می‌کنند و از غرضِ حق غافل و ایشان را مقصود دیگر. حق می‌خواهد که عالم بماند‌؛ ایشان به شهوات مشغول می‌شوند با زنی شهوت می‌رانند برای لذّت خود از آنجا فرزندی پیدا می‌شود و همچنین کاری می‌کنند برای خوشی و لذّت خود آن خود سبب قوام عالم می‌گردد پس به حقیقت بندگی حق بجای می‌آرند الا ایشان به آن نیّت نمی‌کنند و همچنین مساجد می‌سازند چندین خرج‌ها می‌کنند در در و دیوار و سقف آن، الا اعتبار قبله راست هرچند که ایشان را مقصود آن نبود. این بزرگی اولیا از روی صورت نیست ای والله ایشان را بالایی و بزرگی هست اما بی‌چون و چگونه. آخر این درم بالای پول است چه معنی بالای پول است از روی صورت بالای (او نیست که تقدیرا اگر درم را) بر بام نهی و زر را زیر قطعاً زر بالا باشد علی‌کلّ‌حال و زر بالای درم است و لعل و دُر بالای زر‌ست خواه زیر خواه بالا و همچنین سبوس بالای غربیل است و آرد زیر مانده است؛ بالا کی باشد؟ قطعاً آرد باشد اگرچه زیرست. پس بالایی از روی صورت نیست در عالم معانی چون آن گوهر دروست علی‌کلّ‌حال او بالاست.
هوش مصنوعی: هر کس که این بنا را می‌سازد، هدفش می‌تواند نشان دادن سخاوت، کسب شهرت و یا جستجوی پاداش باشد، در حالی که هدف اصلی، ارتقاء مقام اولیا و احترام به خاک و مقابر آن‌هاست. اولیا به احترام و بزرگداشت نیازی ندارند و خودشان در ذاتشان بزرگ هستند. اگر چراغی می‌خواهد بر بلندی گذاشته شود، این خواسته برای دیگران است و نه برای خود. چراغ هر جا باشد، نورش می‌تابد و تنها می‌خواهد که نورش به دیگران برسد. همان‌طور که خورشید در آسمان اگر در پایین باشد، همچنان خورشید است، اما دنیای تاریک باقی می‌ماند؛ پس او بالا می‌آید نه برای خود بلکه برای دیگران. در واقع، آن‌ها از بالا و پایین و احترام به دیگران آزاد و پاک هستند. وقتی تو ذره‌ای از زیبایی و لطف آن عالم را می‌بینی، از تمام این مفاهیم فاصله می‌گیری و فارغ می‌شوی. آن‌ها که منابع اصلی نور هستند، از محدوده‌های بالا و پایین معاف هستند. عظمت آن‌ها حقیقی و غیر وابسته به هر برتری ظاهری است. پیغمبر اسلام نیز فرموده‌اند که نباید او را به خاطر عروجش بر دیگری برتری دهید، زیرا حقیقت فراتر از بالا و پایین است و تجلی الهی در هر جا یکی است. بسیاری از مردم در انجام کارها، هدف‌هایی دارند که با هدف اصلی حق تفاوت دارد؛ حق می‌خواهد دین محمدی پابرجا بماند، در حالی که بسیاری از افراد برای خود قضاوت و عرضه می‌کنند. به همین ترتیب، افراد درگیر شهوات می‌شوند و در حالیکه ممکن است برای لذت خود کاری انجام دهند، در واقع باعث استمرار جهان می‌شوند، حتی اگر نیتشان این نباشد. ساخت مساجد و خرج کردن در آن‌ها نیز همین‌گونه است؛ آنها ممکن است فقط به فکر خود باشند، اما این کارها در نهایت به اعتقاد و جهت‌گیری صحیح منجر می‌شود. برتری اولیا به راحتی قابل رویت نیست و این برتری از نوعی است که نمی‌توان به سادگی با معیارهای ظاهری مورد قضاوت قرار داد. در واقع، بزرگ‌ترین ارزش‌ها در عالم معناست و این ارزش‌ها مستقل از هر نوع تقسیم‌بندی ظاهری هستند.

حاشیه ها

1402/09/08 22:12
سفید

 

«چراغ اگر می‌خواهد که او را بر بلندی نهند، برای دیگران می‌خواهد و برای خود نمی‌خواهد. او را چه زیر چه بالا، هرجا که هست، چراغ منوّر است‌؛ الّا می‌خواهد که نور او به دیگران برسد.

 

این آفتاب که بر بالای آسمان است، اگر زیر باشد همان آفتاب است الّا عالم تاریک ماند. پس او بالا برای خود نیست، برای دیگران است...» 

 

 

1402/11/21 14:01
رضا از کرمان

با سلام

     حضرت مولانا در آخر این بخش میفرماید پس بالایی از روی صورت نیست ومثال وضعیت سبوس و آرد  درغربیل را آورده اند  یاد شعری افتادم با مطلع (ایه اصل ونسب در گردش دوران زر است ) که کاملا از نظر معنایی با کلام مولانا  در یک راستایند آنجا که شاعر غزل که متاسفانه نام ایشان را نمیدانم میگه 

دود اگر بال نشیند کسر شان شعله نیست

جای چشم ابرو نگیرد ،چونکه او بالاتر است

ناکسی گر از کسی بالا نشیند عیب نیست 

روی دریا خس نشیند، قعر دریا گوهر است 

  دوستان اگر نام سراینده شعر را بفرمایند بر بنده منت نهاده اید. شاد باشید

  

 

1403/05/14 00:08
جاوید عزیزی مهر

درودها...منسوب به صامت بروجردی است،

1402/11/24 00:01
nabavar

رضا جان

از صائب است

اگر پیگرد شاعری هستید می توانید یک بیت از شعر را در گوگل وارد کنید اغلب شاعر را خواهید یافت.

موفق باشید


صائبا ! عیب خودت گو عیب مردم را مگو

هر که عیب خود بگوید، از همه بالاتر است

 

1402/11/24 07:01
رضا از کرمان

ناباور عزیز سلام  وتشکر از شما 

   اتفاقا  من جستجو کردم به ایشان منسوب است  واین غزل در دیوان صایب نیست گرچه تخلص بکار رفته شک بر انگیز میباشد، در کل غزل زیبایی است.