شمارهٔ ۷۷
به دل چگونه توان داغ عشق پنهان داشت
به پنبه آتشسوزان نهفته نتوان داشت
نشد نصیبم از آن بوسه چه حالست این
که تشنه مردم و لعل تو آب حیوان داشت
به خون عاشق از اظهار عشق تشنه شوی
فغان که درد ترا باید از تو پنهان داشت
نگین سلطنتست از دو کون کندن دل
گمان مکن که چنین خاتمی سلیمان داشت
بیا که در تن ما بیرخ تو شکوه جان
شکایتست که یوسف ز رنج زندان داشت
خوش آن مریض که در بستر رضا جان داد
نه انتظار طبیب و نه فکر درمان داشت
رود زیاد به ساحل رسیده را حالی
که از طلاطم دریا بروز طوفان داشت
کنون نه دیده من در طلسم حیرت از اوست
مرا چو آینه رویت همیشه حیران داشت
دمید صبح شب عمر و دم نزد صبحم
خوش آن زمان که شب انتظار پایان داشت
فکند ناله مشتاق در جهان آتش
ز داغها که به جان از فراق جانان داشت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به دل چگونه توان داغ عشق پنهان داشت
به پنبه آتشسوزان نهفته نتوان داشت
هوش مصنوعی: چطور میتوان در دل، شعلهی عشق را پنهان نگه داشت وقتی که آتش سوزان از درون نمیتواند چیزی را پنهان کند؟
نشد نصیبم از آن بوسه چه حالست این
که تشنه مردم و لعل تو آب حیوان داشت
هوش مصنوعی: نمیتوانم از آن بوسه لذتی ببرم، و چه حال بدی دارم وقتی میبینم که من تشنهام و لبهای تو مانند آب حیات بود.
به خون عاشق از اظهار عشق تشنه شوی
فغان که درد ترا باید از تو پنهان داشت
هوش مصنوعی: اگر عاشق به خاطر ابراز عشقش به زحمت و سختی بیفتد، توصیه میشود که درد و رنج خود را از دیگران مخفی کند.
نگین سلطنتست از دو کون کندن دل
گمان مکن که چنین خاتمی سلیمان داشت
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که دل کندن از دو جهان به خودی خود نشانهای از سلطنت و قدرت نیست و نباید تصور کرد که شخصیتی چون سلیمان، که دارای تاج و تخت و قدرت بسیار بود، چنین خاتمی داشت. این به نوعی اشاره دارد به این که ارزش و مقام شخص بیشتر از ظاهر و زینتها است.
بیا که در تن ما بیرخ تو شکوه جان
شکایتست که یوسف ز رنج زندان داشت
هوش مصنوعی: بیا تا در وجود ما که به خاطر دوری تو داغ دیده است، شکایت از جان را بشنویم. این احساس درد شبیه به غم یوسف در زندان است.
خوش آن مریض که در بستر رضا جان داد
نه انتظار طبیب و نه فکر درمان داشت
هوش مصنوعی: خوشا به حال بیمارانی که در آرامش و رضایت جان میدهند، بدون اینکه نگران معالج یا بهبودی خود باشند.
رود زیاد به ساحل رسیده را حالی
که از طلاطم دریا بروز طوفان داشت
هوش مصنوعی: رودخانهای که به کنارهاش رسیده، نشان از تلاطم و طوفان دریا دارد.
کنون نه دیده من در طلسم حیرت از اوست
مرا چو آینه رویت همیشه حیران داشت
هوش مصنوعی: اکنون چشمان من در جادوی شگفتی او غرق شده است؛ همچنان که آینه همیشه در برابر چهرهات حیران و متعجب است.
دمید صبح شب عمر و دم نزد صبحم
خوش آن زمان که شب انتظار پایان داشت
هوش مصنوعی: صبحی فرارسید و شب عمر به پایان رسید و در این میان من سکوت کردم. خوش وقت آن لحظهای است که شب انتظار به سر میآید.
فکند ناله مشتاق در جهان آتش
ز داغها که به جان از فراق جانان داشت
هوش مصنوعی: مشتاق در عالم نالهای سر داد تا از دردهای شدید فراق محبوبش، که به جانش چنگ زده بود، رها شود.

مشتاق اصفهانی