گنجور

شمارهٔ ۷۶

منم که داغ عزیزان هر دیارم سوخت
فلک زآتش دوری هزار بارم سوخت
ز دوریت منم آن ره‌طلب به کوی فنا
که داغ حسرت شمع سر مزارم سوخت
چو من در آتش آوارگی نسوزد کس
به سنگ حسرت آسایش شرارم سوخت
مرا چه شکوه ز برق آن گیاه تشنه لبم
که داغ حسرت باران نوبهارم سوخت
ز گرمی تو به اغیار چون سپند ببین
که سوخت آتش رشک و چه بی‌قرارم سوخت
تو را نشست به دامن سزد که از تف رشک
به یاد کوی تو آمیزش غبارم سوخت
ز خاک شعله زد آهم پس از وفات این است
سپهر سفله چراغی که بر مزارم سوخت
درین ریاض من آن بی‌نصیب گلچینم
که دور دیدن گل‌ها به شاخسارم سوخت
منم به خاک تپان ماهی‌ای که دور از آب
فلک در آتش هجران جویبارم سوخت
بیا بر آتشم از بوسه بزن آبی
که داغ حسرت آن لعل آبدارم سوخت
مرا چه شکوه ز آتش چو خاروخس مشتاق
که برق جلوه آن آتشین عذارم سوخت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منم که داغ عزیزان هر دیارم سوخت
فلک زآتش دوری هزار بارم سوخت
هوش مصنوعی: من کسی هستم که به خاطر جدایی از عزیزانم در هر سرزمینی، دلم آتش گرفته و مانند پرنده‌ای هزار بار به خاطر این دوری سوخته‌ام.
ز دوریت منم آن ره‌طلب به کوی فنا
که داغ حسرت شمع سر مزارم سوخت
هوش مصنوعی: من به خاطر دوری‌ات، مانند مسافری هستم که به دنبال مقصدی به نام فنا می‌روم، در حالی که حسرت وجود تو مانند داغی بر دل من نشسته و همچون شمعی در سر مزارم می‌سوزد.
چو من در آتش آوارگی نسوزد کس
به سنگ حسرت آسایش شرارم سوخت
هوش مصنوعی: اگر من در آتش بی‌خانمانی نمی‌سوزم، هیچ‌کس نمی‌تواند در سنگ حسرت، آرامش را احساس کند. آتش دل من همه را می‌سوزاند.
مرا چه شکوه ز برق آن گیاه تشنه لبم
که داغ حسرت باران نوبهارم سوخت
هوش مصنوعی: من از درخشش آن گیاه تشنه آب چه گلایه‌ای دارم، وقتی که حسرت باران بهاری دل مرا سوزانده است.
ز گرمی تو به اغیار چون سپند ببین
که سوخت آتش رشک و چه بی‌قرارم سوخت
هوش مصنوعی: از شدت علاقه‌ام به تو، مثل چوبی که در آتش می‌سوزد، به دیگران می‌نگرم و می‌بینم که چقدر آتش حسرت و بی‌قراری درونم شعله‌ور است.
تو را نشست به دامن سزد که از تف رشک
به یاد کوی تو آمیزش غبارم سوخت
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تو شایسته‌ای که در دامان تو بنشینم، چرا که حرارت عشق و حسادت به یاد تو سبب شده که غبار وجودم بسوزد.
ز خاک شعله زد آهم پس از وفات این است
سپهر سفله چراغی که بر مزارم سوخت
هوش مصنوعی: بعد از مرگم، از خاک من شعله‌ای برآشوبید. این نشانی است از زندگی من: همانند چراغی که بر مزارم می‌سوزد، در حالی که من در دنیای پست این سپهر رفته‌ام.
درین ریاض من آن بی‌نصیب گلچینم
که دور دیدن گل‌ها به شاخسارم سوخت
هوش مصنوعی: در این باغ، من به نوعی دچار حسرت و اندوه هستم، زیرا همه زیبایی‌ها و گل‌ها را از دور می‌بینم و نمی‌توانم از نزدیک به آن‌ها دسترسی داشته باشم.
منم به خاک تپان ماهی‌ای که دور از آب
فلک در آتش هجران جویبارم سوخت
هوش مصنوعی: من به خاک افتادم، مانند ماهی‌ای که از آب دور مانده و در آتش فراق و جدایی، مثل جویباری به آتش می‌سوزم.
بیا بر آتشم از بوسه بزن آبی
که داغ حسرت آن لعل آبدارم سوخت
هوش مصنوعی: بیایید بر آتش من بوسه‌ای بزنید، آبی بیاورید که داغی حسرت آن گوهر زیبا، قلبم را سوزانده است.
مرا چه شکوه ز آتش چو خاروخس مشتاق
که برق جلوه آن آتشین عذارم سوخت
هوش مصنوعی: من از آتش شکایت ندارم، زیرا شبیه به گیاه خاروخس در آرزوی آن آتش هستم که زیبایی چهره‌ام را سوزانده است.