شمارهٔ ۶۵
از جسم بکوی یار جان رفت
مرغی ز قفس به آشیان رفت
از رفتن همرهان صد افسوس
تنها ماندیم و کاروان رفت
مرغی نگشوده پر بشاخی
صد باغ بغارت خزان رفت
صد بار بتیر حسرتم کشت
تا یار به خانه کمان رفت
تا بر سر زد گلی ز شاخی
صد خار بپای باغبان رفت
کاین مرغ اسیر در قفس ماند
چندانکه ز یادش آشیان رفت
مشتاق ز قید او نخواهد
هرگز بسراغ آشیان رفت
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از جسم بکوی یار جان رفت
مرغی ز قفس به آشیان رفت
هوش مصنوعی: از بدن به سوی معشوق جان پرندهای از قفس به آشیانهاش رفت.
از رفتن همرهان صد افسوس
تنها ماندیم و کاروان رفت
هوش مصنوعی: از رفتن همراهان بسیار ناراحتیم و اکنون که آنها رفتهاند، ما تنها ماندهایم و کاروان به راه خود ادامه داده است.
مرغی نگشوده پر بشاخی
صد باغ بغارت خزان رفت
هوش مصنوعی: پرندهای که هنوز پرهایش را باز نکرده، به سوی شاخهای درخت پر از باغهای متنوع میرود، اما با ورود فصل خزان، همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد.
صد بار بتیر حسرتم کشت
تا یار به خانه کمان رفت
هوش مصنوعی: صد بار به خاطر حسرت و اندوه، خود را کشتهام تا اینکه محبوبم به خانهاش رفت.
تا بر سر زد گلی ز شاخی
صد خار بپای باغبان رفت
هوش مصنوعی: وقتی گلی از شاخهای رویید، درختکار برای برداشت آن با مشکلات زیادی روبهرو شد.
کاین مرغ اسیر در قفس ماند
چندانکه ز یادش آشیان رفت
هوش مصنوعی: این پرنده که در قفس افتاده است، تا وقتی که از یادش جایگاه اصلیاش را فراموش کرده، مدت زیادی در این حال باقی خواهد ماند.
مشتاق ز قید او نخواهد
هرگز بسراغ آشیان رفت
هوش مصنوعی: عاشق هرگز از بند محبوبش جدا نخواهد شد تا به خانه و زندگی خود برگردد.

مشتاق اصفهانی