گنجور

شمارهٔ ۶۴

عشق آمد و غیر یار نگذاشت
آتش اثری ز خار نگذاشت
تیغ تو فکند سر ز هر تن
یک دوش بزیر بار نگذاشت
دل را افسرد آه سردم
زاتش گده یک شرار نگذاشت
بودم منظور کنج چشمی
چشم بد روزگار نگذاشت
زنگ از دلها زدود اشگم
یک آینه در غبار نگذاشت
تا دست تو ز آستین برآمد
در دست کس اختیار نگذاشت
عشقم گلچین این چمن کرد
روزی که گلی ببار نگذاشت
مشتاق ترا گرفت از غیر
بلبل گل را بخار نگذاشت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عشق آمد و غیر یار نگذاشت
آتش اثری ز خار نگذاشت
هوش مصنوعی: عشق وارد شد و به جز یار، هیچ چیز دیگری باقی نگذاشت و آنقدر سوزان بود که اثری از درد و رنج آسوده گذاشت.
تیغ تو فکند سر ز هر تن
یک دوش بزیر بار نگذاشت
هوش مصنوعی: تیغ تو باعث شده که سر هر انسانی به یک یا دو سو خم شود و زیر بار درد و فشار نرود.
دل را افسرد آه سردم
زاتش گده یک شرار نگذاشت
هوش مصنوعی: دل به شدت ناراحت و غمگین است؛ آهی سرد از عمق وجودم بیرون می‌آید و آن آتش درون، حتی یک شعله کوچک هم باقی نگذاشته است.
بودم منظور کنج چشمی
چشم بد روزگار نگذاشت
هوش مصنوعی: من در دل کسی بودم و به او توجه داشتم، اما بدشانسی‌ها و نامردی‌های روزگار اجازه نداد که این عشق به fruition برسد.
زنگ از دلها زدود اشگم
یک آینه در غبار نگذاشت
هوش مصنوعی: با تلاش و پاکسازی از درون، غم و اندوه را از قلب‌ها دور کردم و اشک‌هایم به مانند یک آینه، تمام آلودگی‌ها را از خود پاک کردند.
تا دست تو ز آستین برآمد
در دست کس اختیار نگذاشت
هوش مصنوعی: وقتی که دست تو از آستین بیرون آمد، در دست دیگران هیچ اختیاری نگذاشت.
عشقم گلچین این چمن کرد
روزی که گلی ببار نگذاشت
هوش مصنوعی: عشق من در روزی که هیچ گلی در این باغ نمانده بود، مانند گل های زیبا و خاصی بود که انتخاب کرده است.
مشتاق ترا گرفت از غیر
بلبل گل را بخار نگذاشت
هوش مصنوعی: بلبل از عشق تو چنان غرق در حیات است که توجهی به دیگران ندارد و گل هم به خاطر این عشق، از زیبایی و طراوتش چیزی باقی نگذاشته است.