گنجور

شمارهٔ ۶۳

یک گل بساحت چمن و طرف باغ نیست
کز غیرت عذار تو چون لاله داغ نیست
دارم ز ساغر تهی فقر سر خوشی
مستم ز باده‌ای که مرا در ایاغ نیست
خون میچکد ز ناله مرغ قفس چرا
خارش اگر بدل ز تمنای باغ نیست
مهر تو پرتوم بدل افکنده خانه‌ام
روشن ز نور شمع و فروغ چراغ نیست
مقصود عالمی تو و در تست آنچه هست
جوید چه رهروی که تو را در سراغ نیست
این درد دیگرم که بکوی غمت مرا
الماس بهر زخم و نمک بهر داغ نیست
تو آتشی و ما ز تو بی‌تاب چون سپند
از ما تو فارغ و ز تو ما را فراغ نیست
آشفته مغز ما نه همین از شمیم اوست
زان زلف کو کسی که پریشان دماغ نیست
مشتاق رفت از سر کویت ز جوش غیر
صد حیف ازین چن که درو غیر زاغ نیست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک گل بساحت چمن و طرف باغ نیست
کز غیرت عذار تو چون لاله داغ نیست
هوش مصنوعی: هیچ گلی در باغ و چمن وجود ندارد که زیبایی و جذابیت چهره‌ات را نداشته باشد و مانند لاله، نشانه‌ای از عشق و دلبستگی در دل من نگذارد.
دارم ز ساغر تهی فقر سر خوشی
مستم ز باده‌ای که مرا در ایاغ نیست
هوش مصنوعی: من از ساغر خالی‌ام و از فقر خوشحالم، زیرا مست باده‌ای هستم که در دستم نیست.
خون میچکد ز ناله مرغ قفس چرا
خارش اگر بدل ز تمنای باغ نیست
هوش مصنوعی: مرغ قفس از درد و ناله‌اش خون می‌چکد، اما چرا دلش به آرزوی باغ خوش نیست؟
مهر تو پرتوم بدل افکنده خانه‌ام
روشن ز نور شمع و فروغ چراغ نیست
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو مانند یک نور درخشانی است که به خانه‌ام روشنی می‌بخشد و هیچ نیازی به شمع و چراغ ندارم.
مقصود عالمی تو و در تست آنچه هست
جوید چه رهروی که تو را در سراغ نیست
هوش مصنوعی: هدف از وجود تو یک عالم بزرگ است، و در آنچه در جستجوی آنی، باید بدان توجه کنی. پس به یاد داشته باش که هیچ مسافری تو را نمی‌شناسد و به دنبالت نیست.
این درد دیگرم که بکوی غمت مرا
الماس بهر زخم و نمک بهر داغ نیست
هوش مصنوعی: این درد جدیدی که دارم از غم تو، نه به اندازه زخم‌های قبلی شدید است و نه به اندازه داغی که پیش از این کشیده‌ام.
تو آتشی و ما ز تو بی‌تاب چون سپند
از ما تو فارغ و ز تو ما را فراغ نیست
هوش مصنوعی: تو مانند آتشی، و ما مانند گیاه سپند از عشق و شوق به تو بی‌تاب و ناآرامیم. اما تو از ما بی‌خبر و فارغی و ما همچنان از تو آرامش و آسایش نداریم.
آشفته مغز ما نه همین از شمیم اوست
زان زلف کو کسی که پریشان دماغ نیست
هوش مصنوعی: آشفته بودن ذهن ما تنها به خاطر نسیم عطر اوست، از زلف اوست که کسی نمی‌تواند بی‌اختیار و بی‌توجه باقی بماند.
مشتاق رفت از سر کویت ز جوش غیر
صد حیف ازین چن که درو غیر زاغ نیست
هوش مصنوعی: عاشق با شوق و هیجان از سر كوچه‌ات رفت، اما افسوس که هیچ چیز جز زاغ در آن کوچه نیست.