شمارهٔ ۶۲
به کوی یار مرا بار در گل افتاده است
فتاده بار من اما به منزل افتاده است
چگونه آورد او را به دام بیخود عشق
که مرغ زیرک و صیاد غافل افتاده است
خوشم که کار مرا دوست بسته میخواهد
وگرنه عقده من سخت مشکل افتاده است
به خون خویش تپم تا ابد که مرگش نیست
ز تیغ جور تو مرغی که بسمل افتاده است
ز تن فتاده به کویش اگر سر مشتاق
به این خوش است که در پای قاتل افتاده است
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به کوی یار مرا بار در گل افتاده است
فتاده بار من اما به منزل افتاده است
هوش مصنوعی: در کوچهی محبوبم، بار من به گل افتاده است. بار من گرچه به زمین افتاده، اما به خانه رسیده است.
چگونه آورد او را به دام بیخود عشق
که مرغ زیرک و صیاد غافل افتاده است
هوش مصنوعی: چه طور توانست او را به دام عشق بکشاند، در حالی که این پرنده ماهر و زیرک، و صیادش به بیخبری گرفتار شده است؟
خوشم که کار مرا دوست بسته میخواهد
وگرنه عقده من سخت مشکل افتاده است
هوش مصنوعی: از اینکه کسی به کار من علاقهمند است خوشحالم، زیرا در غیر این صورت، مشکل من خیلی بزرگ و پیچیده میشد.
به خون خویش تپم تا ابد که مرگش نیست
ز تیغ جور تو مرغی که بسمل افتاده است
هوش مصنوعی: من تا ابد در حالت نابهسامانی و درد به سر میبرم، زیرا مرگ من به خاطر ستمهایی است که تو بر من روا داشتهای، مانند مرغی که زخم خورده و از پا افتاده است.
ز تن فتاده به کویش اگر سر مشتاق
به این خوش است که در پای قاتل افتاده است
هوش مصنوعی: اگر کسی که عاشق است از تن جدا شده و به کوی معشوق میرسد، نشاندهنده این است که او به سرنوشت خود راضی است، حتی اگر در پای قاتلش افتاده باشد.

مشتاق اصفهانی