گنجور

شمارهٔ ۵۰

کی در دل ما جز تو کسی را گذری هست
هم یاد تو باشد اگر اینجا دگری هست
رو تافتم از دل بسراغ حرم دوست
غافل که ازین خانه بآن خانه دری هست
در خانه در بسته فانوس بود شمع
پروانه دلت خوش که ترا بال و پری هست
آن نخل که پروردمش از خون دل خویش
بهر دگرانست گر او را ثمری هست
در معرکه عشق که فتحش ز شکست است
در لشگر برگشته بود گر ظفری هست
مشتاق مجو از خم آن زلف رهائی
کانجا چو گره بسته بهر موی سری هست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کی در دل ما جز تو کسی را گذری هست
هم یاد تو باشد اگر اینجا دگری هست
هوش مصنوعی: در دل ما جز تو هیچ‌کس دیگری نمی‌تواند وارد شود، حتی اگر کسی دیگر در اینجا باشد، یاد تو همیشه در خاطر ماست.
رو تافتم از دل بسراغ حرم دوست
غافل که ازین خانه بآن خانه دری هست
هوش مصنوعی: من به سوی حرم دوست می‌روم و از دل به این سفر توجه دارم؛ غافل از اینکه برای رفتن از اینجا به آنجا، دری وجود دارد.
در خانه در بسته فانوس بود شمع
پروانه دلت خوش که ترا بال و پری هست
هوش مصنوعی: در خانه‌ای که درش بسته است، فانوسی روشن است و شمع پروانه‌ای. اما دلت شاد باشد که تو بال و پر داری.
آن نخل که پروردمش از خون دل خویش
بهر دگرانست گر او را ثمری هست
هوش مصنوعی: نخیلی که با تمام عشق و درد دل خود پرورش داده‌ام، حالا برای دیگران ثمره می‌دهد، اگرچه خودش میوه‌ای دارد.
در معرکه عشق که فتحش ز شکست است
در لشگر برگشته بود گر ظفری هست
هوش مصنوعی: در میدان عشق، پیروزی از شکست به دست می‌آید. اگر پیروزی وجود دارد، باید بدانیم که گاهی ممکن است در مسیر بازگشت قرار بگیریم.
مشتاق مجو از خم آن زلف رهائی
کانجا چو گره بسته بهر موی سری هست
هوش مصنوعی: به دنبال آزادی از زلف معشوق نباش، زیرا آنجا که موها به هم گره خورده‌اند، در واقع، گرهی برای سر و حس تو ایجاد کرده است.