گنجور

شمارهٔ ۴۵

زهی خطت ز عرق مشک ناب در ته آب
عذارت از خوی شرم آفتاب در ته آب
تلاش گوهر مقصود و راحت افسانه است
مجو ز دیده غواص خواب در ته آب
نه فارغم ز طلب در وصال این عجب است
که ماهیم من و میجویم آب در ته آب
غریق وصلم و سوزم ز هجر آه که من
ز داغ دوری آبم کباب در ته آب
بریز اشک ز خوناب دیده مژگانم
بود چه پنجه مرجان خضاب در ته آب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی خطت ز عرق مشک ناب در ته آب
عذارت از خوی شرم آفتاب در ته آب
هوش مصنوعی: ای خط تو که همانند عطر مشک خالص در آب جاری است، زیبایی و شرم تو همچون آفتاب در عمق آب نمایان است.
تلاش گوهر مقصود و راحت افسانه است
مجو ز دیده غواص خواب در ته آب
هوش مصنوعی: تلاش برای به دست آوردن چیزهایی که به نظر ارزشمند می‌آیند، و امید به راحتی و آسایش همواره در حال فرار است. اینها را از دیدگاه شخصی که در عمق آب غوطه‌ور است، نمی‌توان واقعی دانست.
نه فارغم ز طلب در وصال این عجب است
که ماهیم من و میجویم آب در ته آب
هوش مصنوعی: من از جستجوی وصال و عشق خسته نشده‌ام و این موضوع برایم عجیب است که مثل ماهی هستم و در عمق آب به دنبال آب می‌گردم.
غریق وصلم و سوزم ز هجر آه که من
ز داغ دوری آبم کباب در ته آب
هوش مصنوعی: من غرق در عشق و وصل هستم و از دوری معشوق می‌سوزم. آه، من به قدری از دوری دل‌تنگم که در عمق آب به شدت سوزانده می‌شوم.
بریز اشک ز خوناب دیده مژگانم
بود چه پنجه مرجان خضاب در ته آب
هوش مصنوعی: از چشمانم اشک بریزد، چون درون آنها خون و غم وجود دارد. مانند این است که انگشتانی از مرجان رنگی، در زیر آب به چشم می‌خورند.