شمارهٔ ۴۲
بس که بر دل زخم جور از خار و خس باشد مرا
در گلستان حسرت کنج قفس باشد مرا
گر به پای ناقهات قدر جرس باشد مرا
از شعف نالم درین ره تا نفس باشد مرا
شمعم و فارغ ز هر آتش که بهر سوختن
شعله آهی تمام عمر بس باشد مرا
نالهام خواهد رهاند از قید هستی چون سپند
عاقبت فریاد من فریادرس باشد مرا
میکشند از من حریفان دردسر این است و بس
نشئهای گر چون شراب نیمرس باشد مرا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بس که بر دل زخم جور از خار و خس باشد مرا
در گلستان حسرت کنج قفس باشد مرا
هوش مصنوعی: زخمی که بر دل دارم از زجر و سختیهایی که کشیدهام، باعث شده که حتی در میان زیباییهای زندگی نیز احساس حسرت و تنگنایی داشته باشم. حتی اگر در بهشت هم باشم، احساس محبوس بودن و نارضایتی همراه من است.
گر به پای ناقهات قدر جرس باشد مرا
از شعف نالم درین ره تا نفس باشد مرا
هوش مصنوعی: اگر صدای ناقهات مانند صدای زنگ باشد، من تا زمانی که نفس بکشم، از خوشحالی در این مسیر ناله میزنم.
شمعم و فارغ ز هر آتش که بهر سوختن
شعله آهی تمام عمر بس باشد مرا
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که بیتوجه به هر آتش و شعلهای، تنها یک آه برای سوختن تمام عمرم کافی است.
نالهام خواهد رهاند از قید هستی چون سپند
عاقبت فریاد من فریادرس باشد مرا
هوش مصنوعی: نالهام مرا از بند زندگی آزاد خواهد کرد، چون آتش که در نهایت فریاد من به کمکم خواهد آمد.
میکشند از من حریفان دردسر این است و بس
نشئهای گر چون شراب نیمرس باشد مرا
هوش مصنوعی: رقیبانم همیشه مرا در دردسر میاندازند و این تنها مشکل من است، مانند حالتی که خمری نیمرس باشد.