شمارهٔ ۳۹
درون غنچه دل خارخاری کردهام پیدا
همانا باز عشق گلعذاری کردهام پیدا
به لب سرچشمه نوشی به قد سرو قباپوشی
به تن شایسته بوس و کناری کردهام پیدا
ننازم چون به نقش پای او کآمد به بالینم
که دشمنکورکن مشت غباری کردهام پیدا
بری با سبزخطی گر شب و روزی به سر دانی
چه خوش روزی چه خرم روزگاری کردهام پیدا
نترسم از مصاف خصم کز هر موجه اشکی
به خون لبتشنه تیغ آبداری کردهام پیدا
بود از یاد شام خطی و صبح بناگوشی
که از هم تیرهتر لیل و نهاری کردهام پیدا
به بین فصل خوشم را کز تو چون نخل خزاندیده
ز رنگآمیزی حسرت بهاری کردهام پیدا
دل دلکندگان از جان به دست و شاخ گل بر سر
شه صاحبنگین تاجداری کردهام پیدا
بترس از اشک گرمم سنگدل بیداد کمتر کن
که در صد خرمن آتشزن شراری کردهام پیدا
چه سان مشتاق جانم ناید از هجرش به لب بنگر
که چون از فرقتش احوال زاری کردهام پیدا
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درون غنچه دل خارخاری کردهام پیدا
همانا باز عشق گلعذاری کردهام پیدا
هوش مصنوعی: در دل من زخم و درد پنهانی وجود دارد و در واقع عشق به یک گل زیبا را آشکار کردهام.
به لب سرچشمه نوشی به قد سرو قباپوشی
به تن شایسته بوس و کناری کردهام پیدا
هوش مصنوعی: در کنار چشمه، نوشیدنی به زیبایی و قد بلند سرو دارم. لباسی شایسته بر تن کردهام و در کنار هم نشینی، احساس عشق و محبت را نشان میدهم.
ننازم چون به نقش پای او کآمد به بالینم
که دشمنکورکن مشت غباری کردهام پیدا
هوش مصنوعی: من به خود میبالم که وقتی او به بالینم آمد، آثار پایش را بر روی زمین دیدم و این نشان میدهد که من حتی در معرض دید دشمن نادان قرار گرفتهام.
بری با سبزخطی گر شب و روزی به سر دانی
چه خوش روزی چه خرم روزگاری کردهام پیدا
هوش مصنوعی: اگر با خط سبز بگردی و شب و روز را بشماری، میفهمی که چه روزهای خوش و شادی را در زندگیام تجربه کردهام.
نترسم از مصاف خصم کز هر موجه اشکی
به خون لبتشنه تیغ آبداری کردهام پیدا
هوش مصنوعی: من از رویارویی با دشمن نمیترسم، زیرا هر قطره اشکی که از چشمانم ریخته شده، به جای آب، خون را نشان میدهد و همچون شمشیر تیز و آبداری در زندگیام آشکار است.
بود از یاد شام خطی و صبح بناگوشی
که از هم تیرهتر لیل و نهاری کردهام پیدا
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، نشانهای از گذشته در ذهنم باقی مانده است و صبح، با زیبایی خاصی که دارد، به خوبی خود را نمایان میکند؛ اما من در این دو دوره زمانی، همواره احساس جدا بودن و فاصلهای عمیق را تجربه کردهام.
به بین فصل خوشم را کز تو چون نخل خزاندیده
ز رنگآمیزی حسرت بهاری کردهام پیدا
هوش مصنوعی: نگاه کن به حال خوشی که من دارم؛ من مانند درختیام که در پاییز رنگهای حسرت بهار را بر خود دارد.
دل دلکندگان از جان به دست و شاخ گل بر سر
شه صاحبنگین تاجداری کردهام پیدا
هوش مصنوعی: دل کسانی که دل باختهاند، به شدت به عشق وابسته است و من نیز با تمام وجودم، به محبوبم که صاحب تاج و نگین است، عشق ورزیدهام و از او به زیبایی یاد میکنم.
بترس از اشک گرمم سنگدل بیداد کمتر کن
که در صد خرمن آتشزن شراری کردهام پیدا
هوش مصنوعی: از اشکهای داغ و سوزان من بترس؛ ای دل سنگی، کمتر بیرحمی کن. زیرا در میان این خرمن آتش، جرقهای که به وجود آوردهام، نمایان شده است.
چه سان مشتاق جانم ناید از هجرش به لب بنگر
که چون از فرقتش احوال زاری کردهام پیدا
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است جانم به خاطر دوری او بیقرار نشود؟ کافیست به چهرهام نگاه کنی تا ببینی چه اندازه از جداییاش در رنج و ناراحتی هستم.