شمارهٔ ۳۸
از انتظار مکش بیش از این فکاری را
بخود قرار مده قتل بیقراری را
بیا بیا که خدایت برآورد امید
تو گر امید بر آری امیدواری را
گذشت عمر بحسرت مرا چو آن بلبل
که در قفس گذرانید نوبهاری را
بقتل سوخته خویش اضطراب از چیست
مگر بود چهقدر زندگی شراری را
گرفته است سر انگشت من چو شمع آتش
مگر گشوده نقاب آتشین عذاری را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از انتظار مکش بیش از این فکاری را
بخود قرار مده قتل بیقراری را
هوش مصنوعی: دیگر ذهن خود را با انتظار بیشتر مشغول نکن، زیرا این بیقراری تو را از پا درآورده است.
بیا بیا که خدایت برآورد امید
تو گر امید بر آری امیدواری را
هوش مصنوعی: بیا پیش خداوند، زیرا او امید تو را برآورده میکند. اگر به امید خود ایمان داشته باشی، امید نیز به تو آیندهای روشن خواهد داد.
گذشت عمر بحسرت مرا چو آن بلبل
که در قفس گذرانید نوبهاری را
هوش مصنوعی: عمر من با حسرت سپری شد، مانند بلبلی که در قفس زندگیاش را میگذراند و یک بهار را بیآنکه بتواند از آن لذت ببرد، فقط تماشا میکند.
بقتل سوخته خویش اضطراب از چیست
مگر بود چهقدر زندگی شراری را
هوش مصنوعی: پهلو به پهلوی سوختن در اثر قتل، چه اضطرابی در دل داری؟ آیا نمیدانی که زندگی چقدر آتشین و پرهیجان است؟
گرفته است سر انگشت من چو شمع آتش
مگر گشوده نقاب آتشین عذاری را
هوش مصنوعی: سر انگشت من به حالت شمعی در حال سوختن درآمده است، مگر اینکه پرده از روی زیبایی آتشین دختری برداشته شود.