گنجور

شمارهٔ ۳۲

از پی احیای من روح روان من بیا
قالب بی‌جانم از هجر تو جان من بیا
چون زدی تیری و بر خاکم فکندی بر سرم
از قفای تیر خود ابروکمان من بیا
چند باشم تلخ‌کام از حسرت گفتار تو
لب پر از شهد سخن شیرین‌دهان من بیا
سوختم از آرزوی ترک تازت بر سرم
گرم جولان همچو برق آتش‌عنان من بیا
کشور دل را مباد از من ستاند دیگری
بهر تسخیرش شه کشورْسِتان من بیا
رفتی و سرکش شد از دل شعله آهم چو شمع
آب وصلت تا شود آتش‌نشان من بیا
دل تپد چندم به خون از شوق یک ره بر سرم
بهر تسکین دل در خون‌تپان من بیا
چند این بی‌مهری آخر از ره رسم و وفا
بر سرم یک ره بت نامهربان من بیا
از تو چون مشتاق تا کی باشد آغوشم تهی
یک ره آخر در برم سرو روان من بیا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از پی احیای من روح روان من بیا
قالب بی‌جانم از هجر تو جان من بیا
هوش مصنوعی: به دنبال زنده کردن من، روح و جان من را به سمت خود بیاور. بدن بی‌جانم را از دوری تو، جان من را برگردان.
چون زدی تیری و بر خاکم فکندی بر سرم
از قفای تیر خود ابروکمان من بیا
هوش مصنوعی: وقتی که تو تیری به سمت من پرتاب کردی و مرا به زمین انداختی، بر روی سر من تاثیر تیر و کمانت را بگذار و به من بیا.
چند باشم تلخ‌کام از حسرت گفتار تو
لب پر از شهد سخن شیرین‌دهان من بیا
هوش مصنوعی: چند وقت دیگر باید با حسرت به یاد صحبت‌های تو زندگی کنم، در حالی که من زبانی شیرین و پر از حرف‌های خوب دارم؟ بیا تا با هم گفت‌وگو کنیم.
سوختم از آرزوی ترک تازت بر سرم
گرم جولان همچو برق آتش‌عنان من بیا
هوش مصنوعی: آرزو دارم که تو به سراغم بیایی تا از شوق و هیجان آتش بگیرم و مانند آذرخش در حال حرکت باشم.
کشور دل را مباد از من ستاند دیگری
بهر تسخیرش شه کشورْسِتان من بیا
هوش مصنوعی: دلم را که کشوری است، مباد که کسی دیگری به خاطر تسخیر آن به من آسیب برساند. ای پادشاه سرزمین عشق، بیا و آن را حفظ کن.
رفتی و سرکش شد از دل شعله آهم چو شمع
آب وصلت تا شود آتش‌نشان من بیا
هوش مصنوعی: تو رفتی و دل من همچون شمعی که آب می‌شود، آتشین و سرکش شده است. انتظار دارم که بیایی تا این آتش درونم روشن‌تر شود.
دل تپد چندم به خون از شوق یک ره بر سرم
بهر تسکین دل در خون‌تپان من بیا
هوش مصنوعی: دل من از شوق و هیجان به تپش افتاده و به خاطر آرامش، از تو می‌خواهم که به سراغم بیایی. بیا تا شاید این دل خسته‌ام کمی آرام بگیرد.
چند این بی‌مهری آخر از ره رسم و وفا
بر سرم یک ره بت نامهربان من بیا
هوش مصنوعی: چند وقت دیگر باید در برابر این بی‌مهری تحمل کنم؟ بر اساس رسم و وفا، یک بار دیگر با نامهربانی‌ام روبرو شو و بیایید.
از تو چون مشتاق تا کی باشد آغوشم تهی
یک ره آخر در برم سرو روان من بیا
هوش مصنوعی: تا کی باید منتظر بمانم که آغوشم خالی باشد؟ ای دوست، یکبار دیگر به آغوشم بیا و به من آرامش بده.