شمارهٔ ۳۰۲
ناکرده عمل ای که طلبکار بهشتی
خواهی چه ثمر خورد ز تخمی که نگشتی
صوفی همه تزویر بود کار تو فریاد
زآن دم که کنی خرقه از این پشم که رشتی
نازم به سر کوی خرابات که آنجا
نه صومعهای سنگ رهست و نه کنشتی
گشت آن که فنا در تو شد آسوده که آنجا
نه بیم جحیمی است نه پروای بهشتی
من سنگ سیاهم نکند تربیتم لعل
ای پرتو خورشید بجو پاکسرشتی
هرگز سرخم نیست مرا آه که نبود
در کوی خرابات مرا طالع خشتی
گرد سرت این خامه مشتاق که هرگز
حرفی نه ز اسرار حقیقت ننوشتی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ناکرده عمل ای که طلبکار بهشتی
خواهی چه ثمر خورد ز تخمی که نگشتی
هوش مصنوعی: اگر کاری نکردهای و در انتظار بهشت هستی، چه نتیجهای میخواهی از دانهای که نکاشتهای؟
صوفی همه تزویر بود کار تو فریاد
زآن دم که کنی خرقه از این پشم که رشتی
هوش مصنوعی: عالم دین، به ظاهرسازی و تظاهر مشغول است. زمانی که تو از این جامه پشمین رشتی استفاده میکنی، به یاد داشته باش که درون تو چه حالتی وجود دارد.
نازم به سر کوی خرابات که آنجا
نه صومعهای سنگ رهست و نه کنشتی
هوش مصنوعی: من فدای آن مکان میشوم که در آن نه معبدی از سنگ وجود دارد و نه تمرینهای سخت و خشک.
گشت آن که فنا در تو شد آسوده که آنجا
نه بیم جحیمی است نه پروای بهشتی
هوش مصنوعی: زمانی که انسان به فنا رسید و خود را در حقایق عمیق وجودی پیدا کرد، دیگر نگران جهنم نیست و دغدغه بهشت را هم ندارد.
من سنگ سیاهم نکند تربیتم لعل
ای پرتو خورشید بجو پاکسرشتی
هوش مصنوعی: من سنگی سیاه هستم و نمیتوانم از زیباییام به عنوان لعل یاد کنم، ای پرتو خورشید، به دنبال پاکی و فضیلت باش.
هرگز سرخم نیست مرا آه که نبود
در کوی خرابات مرا طالع خشتی
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانم سر تسلیم را خم کنم، افسوس که در محله شرابخانه، سرنوشتم به گونهای رقم نخورده که بتوانم در آنجا حضور داشته باشم.
گرد سرت این خامه مشتاق که هرگز
حرفی نه ز اسرار حقیقت ننوشتی
هوش مصنوعی: این فردی که در اطرافت میچرخد، همیشه دنبال توست و هرگز سخنی درباره حقیقت رازآلود ننوشته است.