شمارهٔ ۳۰۱
به خون غلتانم از تیر نگاه دم به دم کردی
نظر کن ای شکارافکن چه با صید حرم کردی
ز هجران طاقتم را طاق دیدی ریختی خونم
جزای خیر بادت لطف فرمودی کرم کردی
ندارم شکوه از بیمهریت اما از این داغم
که صد چندان به جور افزودی از مهر آنچه کم کردی
در آخر با هزار افسانه میکردی چو در خوابم
چرا بیدارم اول از شکرخواب عدم کردی
به مکتوبی مرا یادآوری کردیّ و حیرانم
که با من بر سر لطفی تو یا سهو القلم کردی
در اول جای بر تاج قبولم چون گهر دادی
برابر آخرم با خاک چون نقش قدم کردی
وصال جاودان یا بیم ای وحشی غزال از تو
کنی آرام با ما گر ز ما چندان که رم کردی
شب هجر از تو کرم شکوه بودم آفتاب من
نمودی روی و خاموشم چو شمع صبحدم کردی
ندانم از کف خاکم چهها دیگر پدید آری
که گاهی کعبهاش گه دیر گه بیتالصّنم کردی
مرا دادی نه تنها وعده دیدار در محشر
جهانی را از این افسانه در خواب عدم کردی
مده مشتاق زنهار از کف، اکسیر قناعت را
که از وی کار خود را سکه بر زر چون درم کردی
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به خون غلتانم از تیر نگاه دم به دم کردی
نظر کن ای شکارافکن چه با صید حرم کردی
هوش مصنوعی: هر لحظه با نگاهت مرا به زانو درمیآوری، ای شکارچی، ببین چه بلایی بر سر من، که همچون طعمهای گرفتار شدهام، آوردهای.
ز هجران طاقتم را طاق دیدی ریختی خونم
جزای خیر بادت لطف فرمودی کرم کردی
هوش مصنوعی: از دوری تو، طاقت در دلم تنگ شد و اشکهای من ریخته شد. جزای خوب تو این است که به من لطف کردی و مهربانی کردی.
ندارم شکوه از بیمهریت اما از این داغم
که صد چندان به جور افزودی از مهر آنچه کم کردی
هوش مصنوعی: من از کممحبوبیت تو گلهای ندارم، اما از این ناراحتام که به ناراحتیام افزودهای در حالی که از محبتت چیزی کم کردهای.
در آخر با هزار افسانه میکردی چو در خوابم
چرا بیدارم اول از شکرخواب عدم کردی
هوش مصنوعی: تو با هزار داستان مرا در خواب میبردی، حالا چرا بیدارم؟ نخستین بار خواب خوش را از من گرفتید.
به مکتوبی مرا یادآوری کردیّ و حیرانم
که با من بر سر لطفی تو یا سهو القلم کردی
هوش مصنوعی: شما با نوشتاری مرا به یاد آوردید و حالا در تعجبم که آیا به خاطر محبتتان این کار را کردید یا اشتباهی در نوشتار بوده است.
در اول جای بر تاج قبولم چون گهر دادی
برابر آخرم با خاک چون نقش قدم کردی
هوش مصنوعی: در ابتدای راه، مرا چون گوهر ارزشمند پذیرا بودی، اما در پایان راه، به من ارزش خاک را دادی و همچون رد پا با من رفتار کردی.
وصال جاودان یا بیم ای وحشی غزال از تو
کنی آرام با ما گر ز ما چندان که رم کردی
هوش مصنوعی: ای وحشی! اگر از ما فرار کردی، امیدوارم که در کنار ما آرامش یابی و پیوستگی ابدی داشته باشی.
شب هجر از تو کرم شکوه بودم آفتاب من
نمودی روی و خاموشم چو شمع صبحدم کردی
هوش مصنوعی: در شب جدایی از تو، کرم و بزرگواری تو من را به یاد میآورد. تو مانند آفتابی هستی که چهرهات را به من نشان میدهی و من مانند شمعی هستم که در صبح خاموش میشود.
ندانم از کف خاکم چهها دیگر پدید آری
که گاهی کعبهاش گه دیر گه بیتالصّنم کردی
هوش مصنوعی: نمیدانم از وجود من چه چیزهایی دیگر به وجود خواهد آمد، چرا که تو گاهی مدتها کعبه را به تأخیر میانداختی و گاهی به بیخودیه میکشاندی.
مرا دادی نه تنها وعده دیدار در محشر
جهانی را از این افسانه در خواب عدم کردی
هوش مصنوعی: تو تنها وعده دیدار در روز حساب را به من ندادیدی، بلکه با این افسانه، من را از خواب خاموشی و عدم بیدار کردی.
مده مشتاق زنهار از کف، اکسیر قناعت را
که از وی کار خود را سکه بر زر چون درم کردی
هوش مصنوعی: به کسی که دچار آرزوهای بیپایان است، هشدار بده که از دست ندهد و از او نخواه که از خودت چیزی بخواهی. چون این قناعت و رضایت، ارزشش از طلا هم بیشتر است و برکت زندگی را به تو خواهد داد.