گنجور

شمارهٔ ۳۰۰

از تو من غافلم از من نه تو غافل باشی
که ز دیر و حرمت جویم و دردل باشی
سیل تا بحر رود راست به هرجا خیزد
نشود گم رهش آن را که تو منزل باشی
به تو دارند گذر عاقبت از تن جان‌ها
جسم کشت و جهان بحر و تو ساحل باشی
از شهادت بودم روز قیامت کافی
اینقدر فیض که من کشته تو قاتل باشی
آه از این ناز که سوی من از آن گوشه چشم
نفتد غیر نگاهی که تو غافل باشی
نه منت مایلم و بس که دو عالم باشند
همه مایل به تو و تو به که مایل باشی
نشود از تو همین مشکل ما حل ور نه
دو جهان را تو گشاینده مشکل باشی
سرخوش از باده وصلت همه جز من مپسند
که خورم خون من و تو ساقی محفل باشی
جز کدورت نکشی از تن خاکی مشتاق
تا تو آمیخته چون آب درین گل باشی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از تو من غافلم از من نه تو غافل باشی
که ز دیر و حرمت جویم و دردل باشی
هوش مصنوعی: من از تو بی‌خبرم، اما تو نباید از من غافل باشی؛ زیرا همیشه در دل و خاطر تو هستم و در پی محبت و دوستی تو هستم.
سیل تا بحر رود راست به هرجا خیزد
نشود گم رهش آن را که تو منزل باشی
هوش مصنوعی: هر جا که سیل به سمت دریا حرکت کند، مسیرش گم نمی‌شود، زیرا تو آنجا منزل داری.
به تو دارند گذر عاقبت از تن جان‌ها
جسم کشت و جهان بحر و تو ساحل باشی
هوش مصنوعی: انسان‌ها در نهایت به تو می‌رسند و جان‌ها از بدن‌ها جدا می‌شوند. این جهان مانند دریا است و تو مانند ساحلی هستی که در آن قرار داری.
از شهادت بودم روز قیامت کافی
اینقدر فیض که من کشته تو قاتل باشی
هوش مصنوعی: در روز قیامت برای من کافی است که شهادت بدهم و از این مقدار نعمت بهره‌مند شوم، حتی اگر تو قاتل من باشی.
آه از این ناز که سوی من از آن گوشه چشم
نفتد غیر نگاهی که تو غافل باشی
هوش مصنوعی: ای کاش ناز و عشوه‌ات را کنار بگذاری، زیرا تنها نگاهی که به من نمی‌افکند، آن نگاه توست که در غفلت به سر می‌بری.
نه منت مایلم و بس که دو عالم باشند
همه مایل به تو و تو به که مایل باشی
هوش مصنوعی: من نه به انتظار لطف کسی هستم و نه به این اهمیت می‌دهم که همهٔ جهان به تو توجه داشته باشند؛ مهم این است که خودت به چه کسی علاقه‌مندی.
نشود از تو همین مشکل ما حل ور نه
دو جهان را تو گشاینده مشکل باشی
هوش مصنوعی: اگر تو نتوانی مشکل ما را حل کنی، پس چه بسا که تو باید بتوانی مشکلات بزرگ‌تری را نیز برطرف کنی.
سرخوش از باده وصلت همه جز من مپسند
که خورم خون من و تو ساقی محفل باشی
هوش مصنوعی: همه از خوشی و شادی ناشی از می عشق لذت می‌برند جز من؛ چون من دارم درد درونم را تحمل می‌کنم و تو، ای ساقی، باید در این محفل حضور داشته باشی.
جز کدورت نکشی از تن خاکی مشتاق
تا تو آمیخته چون آب درین گل باشی
هوش مصنوعی: تن خاکی مشتاق فقط از کدورت و زشتی دوری می‌کند و تا زمانی که تو به او پیوند نخوری و مانند آب در گلشن زندگی نباشی، نمی‌تواند به آرامش و زیبایی برسد.