شمارهٔ ۲۸۹
ای که از باد صبا بوی کسی میشنوی
بوی جان از دم عیسینفسی میشنوی
غافلی زآنچه دلم میکشد از سینه تنگ
سخن مرغ اسیر و قفسی میشنوی
گردی از قافله کو ننماید بشتاب
تا درین بادیه بانگ جرسی میشنوی
یار هر ناکسی و کس نپسندد صدبار
گفتم اما تو کجا حرف کسی میشنوی
با رقیبان مکن ای تازه گل الفت تا چند
طعنه زآمیزش هر خاروخسی میشنوی
دمبهدم نالم و افغان که ندانی به رهت
تاله کیست که در هر نفسی میشنوی
حال مشتاق چه دانی ز تمنای لبت
سخن شهدی و حرف مگسی میشنوی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای که از باد صبا بوی کسی میشنوی
بوی جان از دم عیسینفسی میشنوی
هوش مصنوعی: اگر تو از وزش نسیم صبحگاهی، بوی کسی را احساس میکنی، به یاد داشته باش که بوی زندگی و روح را از نفس عیسی میتوان استشمام کرد.
غافلی زآنچه دلم میکشد از سینه تنگ
سخن مرغ اسیر و قفسی میشنوی
هوش مصنوعی: غافلی از احساسی که دلم به دامانش میکشد، تو فقط صدای مرگی را میشنوی که در قفس زندانی است.
گردی از قافله کو ننماید بشتاب
تا درین بادیه بانگ جرسی میشنوی
هوش مصنوعی: اگر گردی از قافله کسی را نبیند، باید زودتر حرکت کند تا در این بیابان صدای جرس را بشنود.
یار هر ناکسی و کس نپسندد صدبار
گفتم اما تو کجا حرف کسی میشنوی
هوش مصنوعی: دوست هر بیلیاقتی را میپسندد و من بارها گفتهام که از کسی حرف گوش نمیدهی.
با رقیبان مکن ای تازه گل الفت تا چند
طعنه زآمیزش هر خاروخسی میشنوی
هوش مصنوعی: ای گل تازه، با رقبایت دوست نشو؛ زیرا که هر بار که با آنها در نیکی میکوشی، طعنه و کنایههایی از جانب آنها خواهی شنید.
دمبهدم نالم و افغان که ندانی به رهت
تاله کیست که در هر نفسی میشنوی
هوش مصنوعی: هر لحظه در حال ناله و فریادم که نمیدانی چه کسی در مسیر توست، کسی که در هر نفس صدای من را میشنود.
حال مشتاق چه دانی ز تمنای لبت
سخن شهدی و حرف مگسی میشنوی
هوش مصنوعی: حال و روز عاشق را چگونه میدانی وقتی که آرزوی لبهای تو در دلش نشسته است؟ او از شیرینی سخنان تو و تلخی معاشرت با دیگران سخن میگوید.