گنجور

شمارهٔ ۲۸۸

گو در ره عشقم نرسد راهنمائی
کافتاده‌ام و نیست مرا قوت پائی
پی برگ تراز گلبن خشگیم درین باغ
هیهات که مرغی رسد از ما بنوائی
ران اشک خود از چشم من افتاده که هرگز
زین قطره گیاهی نکند نشو و نمائی
آسوده بکوی عدمم کز کسی آنجا
نه بیم جفائیست نه امید وفائی
در راه صبا دیده امید مرا بس
گردی که گهی آوردم از کف پائی
تنها نه ز من عشق تو شد فاش که هر دم
سر میزند این آتش سوزنده ز جائی
مستیم و ندانیم درین میکده مشتاق
غیر از زدن دستی و کوبیدن پائی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گو در ره عشقم نرسد راهنمائی
کافتاده‌ام و نیست مرا قوت پائی
هوش مصنوعی: اگرچه در مسیر عشق من کسی نیست که راهنمایی‌ام کند، اما من به حال خود افتاده‌ام و نیرویی برای برخاستن ندارم.
پی برگ تراز گلبن خشگیم درین باغ
هیهات که مرغی رسد از ما بنوائی
هوش مصنوعی: در این باغ خشک و بی‌ثمر، ما همچون برگی از گلستان انتظار داریم که پرنده‌ای به سراغ‌مان بیاید و از ما آوازی را بشنود.
ران اشک خود از چشم من افتاده که هرگز
زین قطره گیاهی نکند نشو و نمائی
هوش مصنوعی: اشک‌های من از چشمانم ریخته شده و این اشک‌ها هرگز موجب رشد و شکوفایی هیچ گیاهی نخواهد شد.
آسوده بکوی عدمم کز کسی آنجا
نه بیم جفائیست نه امید وفائی
هوش مصنوعی: در کوی عدم، بدون هیچ دغدغه‌ای زندگی می‌کنم؛ زیرا نه از بی‌وفایی کسی می‌ترسم و نه به وفای کسی امیدوارم.
در راه صبا دیده امید مرا بس
گردی که گهی آوردم از کف پائی
هوش مصنوعی: در مسیر عشق و احساس، امید من به قدری زیاد است که گاهی اوقات انتظار دارم که آنچه که از دست رفته را دوباره به دست آورم.
تنها نه ز من عشق تو شد فاش که هر دم
سر میزند این آتش سوزنده ز جائی
هوش مصنوعی: فاش شدن عشق تو تنها از جانب من نیست، بلکه هر لحظه این آتش سوزنده از جایی دیگر نیز شعله‌ور می‌شود.
مستیم و ندانیم درین میکده مشتاق
غیر از زدن دستی و کوبیدن پائی
هوش مصنوعی: ما در حال سرخوشی و نشئه هستیم و در این میخانه، جز شوق و هیجان هیچ چیز دیگری را نمی‌دانیم. فقط به زدن دست و پا و ابراز شادی مشغولیم.